32

کوشانیان

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل نخست ، بخش افغانستان تاریخی قبل از اسلام
23 August 1967

در حدود ۱۶۵ق،م قبایلی که با ساکه ها و سیتی های آریایی هم عرق و هم نژاد بوده از روی قیافت و چهره و بینی های دراز و سایر خصایص ظاهری و لسانی از نژاد آریایی شمال شرقی شمرده میشود،  و چینیان ایشانرا یوچی YUEH-CHI گفته اند از مسکن قدیم خود در چین شرقی برامده و به وادی سیر دریا شمال آمو رسیدند. ایشان ساکه های ساکن این جا را به طرف شرقی و صفحات آریانه در باختر و جنوب هندوکش راندند تاحدیکه به سرزمین هند هم بعد از ۱٢٧ق،م عقب نشسته اند. و جای ایشان را یوچیان گرفته اند.

دررسیدن۱٣٨ق،م چون امپراطور چین وو- تی WOU-TI (٨٧- ۱۴۰ق،م ) زحمات قبایل هیوانگ نو بستوه آمد، سفیری را به بنام چانگ- کین TCHANG-KIEN نزد یوچیان فرستاد، تا با او یاوری نمایند. ولی ایشان کمک ندادند،  و بقول این سفیر در سرزمین های جنوب آمو یعنی باختر و بدخشان مردم تا هیا (تخار) سکونت داشتند. و از نوشتۀ مورخ دیگر چینی سیو- ماتسین SEU-MATSIEN (حدود ٩۰ق،م) هم بر می آید که یوچیان تا (۱٢۵ق،م) هنوز در وادیهای شمال آمو زندگی میکردند و بجنوب آن سرازیر نشده بودند. 

مردم یوچی در حدود (٧۰ق،م  از آمو گذشته و بکمک تخاریان (تاهیا) باختر را گرفتند و بعد ازین بین یوچی و تخار آمیزشی بعمل آمده، و یک عرق قوی و ممتازی را بوجود آوردند که قبیلۀ معروف کوشی KUSHI کوی شانگ =کوشان یکی از قبایل پنگانۀ  این مردم بود، و کلمۀ  کوچی (پونده پښتو) اکنون در هر دو زبان پښتو و دری این ریشه را نمایندگی میکند و بموجب تذکار یکی از مورخان چین، رئیس کوشان مسمی به کیو- تسیو- کیو KIEU-TSIU-KIU روسای چهار قبیله دیگر را مطیع ساخته و خودش بعنوان "شاه کوی شانگ "شناخته شد،  و از همین وقت است که کلمۀ  کوشان جای یوچی را در تاریخ گرفت. و نخستین پادشاه مشهور این طایفه بگفتۀ  نویسندگان چینی همین کیو-تسیو- کیو (کوجوله کره  کدفیزیس KUJULA-KARA-KADPHISES (حدود ۴۰ م) است که پارتیا (خراسان) و کابل و کاپیسا را فتح کرده و در حواله غزنه مردم پزوتا PAUTA را هم مطیع نمود که بقول واله دوپسن فرانسوی همین مردم پښتون باشند. 

این کوشان شاه در مدت دراز سلطنت خویش توانست که بقایای شاهان یونانی و پارتی را متصل ساخته و نفوذ خود را در تمام آریانه قایم سازد و شالودۀ بزرگترین امپراتوری افغانستان را بگذارند،  و او به عمر ٨۰سالگی در حدود ٧٨م بعد از سلطنت ٣٨ سال از جهان رفته است و تنها مسکوکات مسی او را با انواع مخلتف تاکنون یافته اند، که خطوط یونانی و خروشتهی دارد،  و در یونانی نام او کوزولاکده فیس است،  که القاب او را دیندار و شاهنشاه پسر آسمان نوشته اند (عکس نمبر ٢٩دیده شود) 

بعد از در گذشت کوشانشاه بزرگ کدفیزیس اول،  پسرش ویمه کدفیزیس دوم WEMA-KADPHISES تا حدود ۱۱۰م حکم راند و بعمر ٨۰سالگی فوت کرده است. (عکس ٣۰) و او تخستین شهنشاه کوشانیست که حدود کشور خود را شرقاً تا مجاری گنگان رسانده بود ولی چون سفیری را بردبار شاه چین فرستاده بود و دخترش را بزنی خواست و این تقاضا رد شد،  وی در سال ٩۰م هفتاد هزار سوار را بقیادت نایب خود (سیو S I) از راه پامیر بر چین شرقی سوق داد،  که از دست جنرال پان-چار چینی شکست خورد،  و به امپراتور چین HO-TI  هو-تی  باج داد. ولی بعد ازین روابط خود را با امپراتوری رومن قایم داشت،  و در سال ٩٩م نمایندگان خود را بدربار،  تراجان،  امپراتور روما فرستاده بود و روابط تجارتی و فرهنگی با آن کشور داشت،  که تقلید هنر سکه سازی یعنی رومن در مسکوکات عصر او نمایان است،  و بران القاب شاه بزرگ کوشانیان دیوه پوتره DEVA-PUTRA یعنی (خداوند زاده) دیده میشود،  که معنی لقب فغ پور (فغفور) است. وفات او را در حدود سال ۱۱۰م شمرده اند.  و بعدازو مدت ٢۰ سال خلایی در تاریخ موجود است که درین مدت وجود یک پادشاه تاکنون از آثار و مسکوکات هویدا نشده و برخی مسکوکات سوتر میگاس (منجی کبیر) را درین جا قرار میدهند. ولی آغلب ظن چنین است که این شخص نایب السلطنۀ  ویمه در هند بوده است. 

بهرصورت شهنشاهی کوشانیان بزرگ،  در حدود ۱٢۵م یا ۱۴۴م به مردی رسید که کنیشکه KANISHKA نامداشت و شاید روابط خویشاوندی را هم باخاندان کدفیزیس داشته باشد.  ولی او مؤسس خاندان بزرگیست که تا اواسط سوم میلادی در کشور ما سلطنت کرده و سلطۀ خود را بر هند نیز مبسوط داشته اند. 

مرکز شهنشاهی کنیشکه در زمستان پورو شاپوره (پشاور) و در تابستان بگرام کاپیسه بود که شرقاً حدود کشورش تا بنارس هند میرسید و غرباً با پارت اتصال داشت و در شمال هم کاشغر و یارکند و ختن را فتح کرد و از امپراتور چین یرغمل گرفت و دین بودایی را پذیرفت و مانند اشوکا به نشر و تبلیغ آن کمر بست وجرگه جهازم بزرگ دینی بودائیان را مرکب هز ۵۰۰۰ نفر عالم در سرینگر کشمیر برای رفع اختلافاتی که در طبقات روحانی این آیین روی داده بود تشکیل داد،  و چون در دین بودایی بدعت ها و فساد ها آمده و بر اصالت خود باقی نمانده و در هر سو فرقه های جداگانه آمده بودند،  درین جرگه دینی که بشمول علمای گندهاره و دانشمندان دربار کنیشکه بریاست پیشوای هفتم بودایی واسو میتره VASUMITRA  عالم گندهاری تشکیل شده بود چنین تصمیم بعمل آمد،  که مذهب قدیم هینه- یانه HINA-YANA (عراده کوچک =مذهب کوچک) را که بعد از وفات بودا مدت ۵قرن معمول بود.  مورد تعدیل و اصلاح قرار دهند،  و این مذهب که تقوای ساده و تهذیب نفس را سپارش می نمود،  به مذهب جدید مهایانه MAHA-YANA  تعدیل یافت که از طرف عالمی بنام ناگار جونه NAGARJUNA ترتیب شده بود.  در مذهب کبیر بودایی که بعد ها در آریانۀ  شرقی هم رواج یافت،  بجای دساتیر سادۀ  اخلاقی مذهب کوچک،  چنین تلقین می شد،  که شخصی با یست بنام بودای آینده روشن شدۀ بود یستوه BODHISATTVA ارتقاء نماید. و هم باید بجای نمایش پای یا علایم دیگر بودا مجسمه های تمام و کامل او را مانند ارباب انواع دیگر آریانه که در صنعت یونانو باختری رواج داشت بپرستند و زبان سنسکریت را بجای زبان پالی جنوب هند زبان مذهبی قرار دهند.  و بنابرین مذهب کوچک قدیم مذهب جنوبی،  و مهایانه مذهب شمال شمرده میشود . و هنگامی که کوشانشاه بزرگ دیانت بودایی را پذیرفت بر مسکوکات خود که قبلا ارباب انواع دیگر آریانه را نقش میکرد،  صورت کامل بودا را منقوش نمود . و به چنین صورت طرفداران مذهب بزرگ توانستند خودرا از مذهب کوچک جدا ساخته و عقاید خودرا در مسایل ماوراء الطبیعه و دساتیر زندگانی در عالم بودائیت انتشار دهند و تفاسیر عقاید جدید خودرا ترتیب نماید .

در آن زمان در باری راکه بوجود علمای متبحر مملو  باشد مجهز تر از دربار کنیشکه نتوان یافت که درآن علاوه بر ناکارجونه موسس مذهب کبیر دانشمندان دیگر هم وجود داشتند مانند اسوه  کهوشاASVAGHOSHA نویسندۀ حماسیات و درامهای عالی و مولف بود هه چریته و ساری پوتره پره کرنه.  و نویسندۀ بزرگتر علوم طبی چره که . و پارسو مشاور دینی دربار و سنگهه رکشه.  و سدره سنه مبلغی که کنیشکه را به دیانت بودایی گرویده ساخت .

در عهد کنیشکه معابد فراوان بودایی و سنگهارامه در سر تا سر کشور وسیعش آباد شده که از آنجمله بقول هیون تسنگ معبد شا-لو-کیا بناکردۀ یرغل های چینی بود،  که در ان خزینه یی راهم در پای بت بزرگ مهاکاله دفن کرده بودند . که اگر این سنگهارامه ویران گردد بدان پول آنرا باز تعمیر نمایند . و آثار این معبد بزرگ بودایی اکنون در (پوزۀ شترک)  دو کیلومتری بگرام پدید و مجسمه های زیبا و ابنیۀ منقوش از ان برآمده است .

پرستش گاه دوم که کنیشکه در نزدیکی پایتخت زمستانی خود پشاور بنا نهاده آثار آن در جنوب شرق شهر شاهی موجود بود،  که بقایای معبد بلند ۱۵۰فت باشد،  و آنرا برای حفظ کشکول بودا –PATRA CHITYA در کمال عظمت ساخته بود، و در حدود هفت صد راهب بودایی در ابنیۀ مربوط آن می زیستند،  و این کشکول بقول هیون تسنگ بعد ها به قندهار نقل داده شده بود ( که در سنه ۱٣۰۴ ش به موزیم کابل انتقال یافت ) و گویند که این کشکول بودا در قرن ششم میلادی هنگامی که گندهاره را شاه کیپین (کابل ) گرفت به قندهار منتقل گردید . 

در نزدیکی این معبد درخت صد فت بلند پیپل هم وجود داشته که به عقیدۀ مردم آن وقت بودا در سایۀ آرمیده، و درینجا تولد کنیشکه شهنشاه پرورندۀ آیین بودایی را پیش گویی کرده بود . همچنین یک ستوپۀ بزرگ را همین کنیشکه در جنوب این درخت مقدس ساخت که بقول فاهیان در حدود ۴٧۰فت بلندی داشت، و به جواهر گرانبها آراسته شده بود . که اکنون آثار انرا " شاه جی دهیری " نیم میلی جنوب پشاور در ساحه شش گزی یافته اند.  و دکتور سپونر در سنه  ۱٩۰٩ م از بین خرابۀ آن جعبۀ منقش فلزی  را کشف کرد، که بر ان تصویر ایستادۀ کنیشکه نقش شده،  و در بین جعبه، آثار مقدس بودا موجود بود،  که از طرف لارد کرزن به بودائیان برما داده شد .و یکی از کتیبه های مهم جعبۀ مذکور چنین ترجمه شده است .

خادم آگیسله AGISALA نگران کارویهارۀ کنیشکه در سنگهارامۀ  مهاسینه " .   “ 

به هر صورت کنیشکه یکی از کوشنشاهان بزرگ افغانستان است ( رجوع به عکس نمبر ٣۱) که با خروج او در این سرزمین یک قدرت مرکزی اداره و تخلیق مدنیت و فکر بوجود امده است،  و چون مدت شاهنشاهی وی ٢٢سال دانسته شده پس درگذشت اورا در حدود ۱۵۱م تخمین باید کرد که در این وقت در اراضی ختن و کوهسار بین چین و سغد مرده باشد .

بعداز مردن کنیشکه کشور او در بین پسرانش تقسیم شد، و واستیشکه VASISHKA  پسرش که در ماتوره هند نائب السلطنه بود، جانشین او گردید،  اگرچه از او سکه یی بدست نیامده و در کتیبۀ قریب ماتوره که در سال ٢۴ سلطنت کنیشکه نوشته شده، و نیز در دو نوشتۀ  دیگر مربوط سال ٢۶ – ٢٩ جلوس،  نام اورا نوشته اند، و ازین بر آید که او در حدود ۱۵۴ تا ۱۶۰ م در هند حکمرانی داشته است،  و پسرش هم بنام کنیشکه موسوم بود،  که اورا کنیشکۀ  دوم نامیده اند،  و در کتیبه آرا نزدیک دریای سند نامش را واضحاً برسم الخط خروشتهی " واجشکه پوتره کنیشکه " یعنی واسیشکه پسر کنیشکه نوشته اند .


همچنین کنیشکه پسری بنام هوویشکه HUVISHKA داشت که در حدود سنه ٣٣ جلوس کنیشکه،  حکمران ولایت شرقی شهنشاهی بود، ولی در حدود ۴۰ جلوس (۱۶٩م) بنام مهاراجه دیواه پوتره (شهنشاه خداوند زاده) نامیده شده و پایدار است که قبل ازین استقلال تام نداشته، و بعداً سکه زده است،  و چنین بنظر می آید که وی در هند و برادرزاده اش کنیشکه دوم در آریانه شاهی داشته اند،  ولی در سال ۵۱ سلطنت (=حدود ۱٨۰م) نفوذ هوویشکه تا کابل میرسیده، چنانچه در کتیبۀ خروشتهی که در خوات وردگ بدست آمده،  بعنوان مهاراجه (شهنشاه) خوانده شده، و از بگرام هم مسکوکات فراوان او کشف گردیده است. و بدینصورت حدود کشور او شرقاً از کشمیر تا ماتورۀ هند میرسیده است، و هم وی در ماتوره معبد مجللی را بنام خویش ساخته بود،  وهم بر مسکوکات او برسم الخط یونانی "شانن شا اوویشکی کوشان "یعنی شاهنشاه هویشکه کوشان نوشته شده، و شهر هوشکه پوره در کشمیر آباد کردۀ اوست.  و درسال فوت او را در حدود ۱٨٢م نوشته اند. 

شهزادۀ دیگر این خاندان واسوشکهVASUSHKA است که در آثار هندی او را واسودیوهVASU-DIVA گفته اند،  و او در هند در حدود ۱٨٢م شاهی  داشته و نفوذش به آریانه نمیرسیده، و بر سکۀ او برسم الخط یونانی عنوان "شاناناشا- یاشانن شا =شاهنشاه "موجود است و بعد از او شاهی را ازین خاندان نشناخته ایم. 

دورۀ شاهنشاهی کوشانیان بزرگ از جلوس کنیشکه در حدود ۱٢۵م آغاز و در حدود ٢۵۰ با واسوشکه ختم میشود،  که تخمیناً یک قرن و ربعی باشد. درین دوره مبادی فکر و فرهنگی قدیم ویدی و اوستایی کشور ما، با آثار مدنیت های هخامنشی- یونانی- هندی- بودایی آمیزش یافته،  و عناصر تهذیبی ساکها و سیتی آریائیان تورانی شمالی هم در آن دخیل گشت،  و فرهنگ بسیار قوی افغانی را بوجود آورد،  که از نظر دین و پرستش،  آزادی تمام در آن مراعات میشد،  آتشکده های مزدیسنایی آتش مقدس با ستوپه های بودائی که در آن آثار مقدس و متبرکات بودایی حفظ و پرستیده میشد،  و ارباب انواع یونانی و هندی در معابد و بر مسکوکات وجود داشت.  و باوجودیکه کنیشکه و پسرانش پرورندگان جدی بودایی بوده اند،  باز هم معابد کیش های دیگر با پرستندگان آن،  در سرتاسر کشور وسیع کوشانی وجود داشتند.  مثلا در معبد مهادژ بغلان که بموجب کتیبۀ مکشوفه ازان در عهد کنیشکه ساخته شده، و باز در حدود ۱۶۰م یعنی بهار سال ٣۱ جلوس کنیشکه،  آنرا ترمیم کرده اند آثار آتش مقدس و معبد زردشتی را یافته اند. و ترمیم کنندۀ آن از خاندان ماریگ MARIG و نامش نوکونزیکی بود، و بقول محقق فرانسوی هر یک این اسم فامیلی با نام دو برادر در کتیبۀ خروشتهی خوات وردک هم آمده است در حالیکه در معبد مهادژ بغلان آثار آتش پرستی و در کتیبۀ خوات علایم کیش بودایی نمایانست و این معبد در سال ۵۱ جلوس کنیشکه (حدود ۱٨۰م) تعمیر شده که در بین هر دو فقط ٢۰سال فاصله بوده است . دیگر از مظاهر آزادی عقاید دینی درین عصر اینست:  در تکسیلا که مرکز تهذیب بودایی بود،  دیوارهای بنای آتشکده یی موجود است که ۱۵٨ فت درازی و ٨۵ فت پهنائی دارد و ستونها و سلیقۀ معماری آن یونانست،  و معلومست که بعد از بسط مدنیت یونانو باختری تعمیر شده است و علاوه برین آتشکده، معابد بودایی و بتکدۀ برهمنی نیز درانجا بوده که لابد پیروان هر کیش در آن به آزادی،  مناسک دینی خود را بعمل می آورند. 

از نظر زبان و رسم الخط نیز فرهنگ کوشانی دین معنی غنی بود، که رسم الخط یونانی و برهمنی و خروشتهی را در کتیبه های معابد و مسکوکات استعمال میکردند و مطالب را در کتیبۀ مهادژ بغلان بزبان دری تخاری قدیم نوشته اند،  که با پښتو هم قرابت تام دارد،  ولی در رسم الخط خروشتهی زبان سنسکریت و پراکریت ها را هم استعمال میکردند،  و همچنین آثار خط برهمنی هم در افغانستان آنوقت بنظر می آید،  و رسم الخطی را که از تغییر الفبای یونانی در عصر کوشانیان بوجود آمده برخی از محققان آنرا خط "یونانو کوشانی "هم گفته اند، که تا عصر سفر هیون تسنگ و ٧میلادی وجود داشت،  و از چپ براست نوشته میشد و دارای (٢۵)شکل حروف بوده  (به عکس نمبر ٣٢رجوع شود) .

در اسنادیکه از حفریات معبد کوشانی و کنیشکه (حدود ۱٣۰م )از سرخ کوتل بغلان بدست آمده چنین بنظر می آید که کوشانیان در تخلیق افکار و فرهنگ و صنعت این سرزمین که آنرا بعد از دورۀ گریکوبودیک یک دورۀ خاص "فرهنگ افغانی "توان گفت کارنامه های نمایانی انجام داده اند،  و از آن جمله تخلیق آیین مخصوص شاه پرستی است که با عناصر بقایای افکار بودائی و زردشتی (وجود آتش مقدس) مجسمه ها و پتان شاهان را هم در معابد خود قرار داده اند و ما بقایای این آیین را در اوایل دورۀ اسلامی مزکت درب بامیان غزنه مشاهده میکنیم که شاه آخرین دردمان لیک، مجسمه لویک جد بزرگ خود را از ترس مسلمانان بت شکن، در تابوت سیمین گذاشته و دران مزکت که قبلا معبد خاص شاه پرستی بود،  زیر زمین دفن کرده و این مطلب در تاریخ غزنه نقل شده بود.

 موسیوفوشه فرانسوی گوید: که صنعت کوشانی را از ابتکار های این دوره توان گفت زیرا زیرا نوعیت ستوپه های این دوره بسهولت از ابنیه زمان اشوکا متمایز است،  و ستوپه های اشوکا به بالای فلات ایران نیامده ولی ستوپه های کنیشکه و جانشینانش به آسانی به جلگۀ هند را یافته است و حتی در حومۀ  جنوب شرقی پایتخت جدید پوروشا پوره (پشاور) امپراتور کوشانی بزرگترین بتخانه را بنا نموده است. 

دکتور هرمان کویتز المانی که استاد تحقیقات در بارۀ هند است راجع به هنر دورۀ کوشانی گوید:  "هنر یونانی شروع به تغییر فرم هنر های هندی نموده و بصورت آرت مدرسۀ  گندهارا درامد ولی این هنر را باید کمتر توسعۀ  شیوۀ  یونانی و بودایی توان گفت بلکه یک توسعۀ شیوۀ شرق ایران (آریانه) است که بموازات آن در تحت حکمفرمایی قبایل ساکه های جنوب شرقی و کوشانیان بسط یافته است،  و حتی تا قرن ٣-۴م طوری که در معابد هروان کشمیر دیده میشود،  یک هنر کاملا خالص پایدار مانده و هجوم این مردم دولت های یونان و بلخ و هند را منقرض ساخته است،  و هنری را آفریده اند که مربوط به شمال شرقی فلات ایرانست و مأخوذ از هنر ایران غربی و هخامنشی نیست. " 


بدینصورت مدنیت دورۀ  کوشانی افغانستان یک تمدن خاص و فرهنگ پیداوار این سرزمین است که از نظر هنر بناسازی و هیکل تراشی و مجسمه سازی و زبان و ضرب سکه و استعمال البسه خصوصیت تام افغانی دارد،  مثلا بر مسکوکات این شاهان باوجود استعمال زبان و رسم الخط یونانی یا السنه و رسم الخط هندی و خروشتهی،  کلمات زبان تخاری دری که مادر همین زبان کنونی باشد از قبیل شا(=شاه) و شاناناشا (شهنشاه) و (فر =عظمت) هم دیده میشود که کلمات زبان دری قدیمست،  و بهترین مظهر این مدنیت و هنر کوشانی بقایای مندر (معبد) مهادژ نوشاد بغلان است که آثار آن در سرخ کوتل از زیر زمین برآمده و بزرگترین پرستش گاه آتش مقدس زردشتی بود و ازان نوشته ها و مجسمه ها و مسکوکات و آثار ابنیۀ  قدیم و آتشگاه کشف شده است. 

درین معبد قدیم سه نسخه از یک مضمون سنگ نبشته بدست آمده،  که نسخۀ اصیل و متقن آن در خرابه های بالایی معبد از زیر خاک کشیده شد،  و عبارت از تخته سنگی است با سطع هموار که ضلع چپ آن ۱٢٧ سانتی متر- و ضلع راست ۱۱۰- وضلع بالا ۱٣٢-و ضلع تحتانی ۱٢۵ سانتی متر است و بران ٢۵ سطر دارای ٩۴٧ حرف یونانی شکسته و (۱۶۰) کلمه نوشته شده است (به عکس نمبر ٣٣ رجوع شود) .

در طبقۀ پایین معبد بقایای چاه بزرگی را یافته اند،  که دیوار های آن سنگ کاری منظمی داشت و در بین این سنگهای دیوار،  پارچه های سنگهای مسطح را یافتند،  که هر یکی به همان رسم الخط یونانی شکسته نوشته های داشت،  و چون این سنگ های متعدد را پهلوی هم قرار دادند معلوم شد که همان مضمون سنگ سابق الذکر باختلاف جزوی املای برخی کلمات،  برین سنگ ها هم منقور بود،  که ازین پارچه های سنگی ٢۱ پارچه بطول و عرض مختلف نسخۀ دوم کتیبه را تشکیل میدهد،  و ٢٧ سطر دارد،  که از نظر زیبایی خط و املا بدرجۀ دوم قرار میگیرد. 

اما نسخۀ سوم عبارت از ٣٢قطعه سنگ و ٢٧ سطر است که رسم الخط آن بسیار بی تناسب و نازیباست و در املای برخی از کلمات هم با نسختین اختلافی دارد.  و اینکه چرا این پارچه های سنگ نبشته (۵٣عدد) را در سنگ کاری چاه بکار برده اند ؟ جواب این سوال روشن نیست و اصل هر سه نسخه در موزۀ کابل موجود است. 

از مضمون کتیبه پدیدار است که بانی اصلی بگ لنگ (بغلان) کنیشکه بود (حدود ۱٣۰م)و این بگ شا (شاه بزرگ) نامور و بهره ور، مالیز (مهادژ) و مندر (معبد) بغلان را ساخته بود،  که آنرا نوشاد هم میگفتند،  ولی بعد از درگذشت کنیشکه (در حدود ۱۵۱م) آب این معبد خشک شد،  و بنابرین پرستندگان آتش مقدس ازینجا رفتند و معبد را پدرود گفتند، تا که در ماه نیسان بهار سال ٣۱ عهد کنیشکه (حدود ۱۶۰م) هنگامیکه شاه بغپور لویک بوسر بن شیزو گرگ ارواښاد (مرحوم) در تحت شهنشاهی کوشانی درین سرزمین حکم میراند، یکی از رجال این عهد نوکونزوک که بفرمان خداوند وایومن نوبخت (شاه و وزیرش) منصب کنارنگی خاندان ماریگ را داشت،  و از طرف لویک بوسر مذکور فریستار آب (مامور آب رسانی) بود. به بک لنگ آمد،  و بغرض عمران مجدد این نوشاد ومندر چاهی کند،  و آنرا به خشت سنگی پی ریزی کرد،  و یک صحن وسیع را نیز به آن الحاق نمود،  تا بعداز پیدایش آب،  معبد نوشاد باز مسکون و معمور گردید،  و پرستندگان آتش در آن فراهم آمدند. 

در پایان کتیبه چندین نفر که درین تعمیر مجدد مندر سهم داشتند امضا کرده اند که نام های ایشان چنین است: 

بورزومهر- کوزکاشکی پور- نوکونزیکی کنار نک ماریک- ایمن نوبخت مهره من- بورزومهر پورامهره من. 

زبان که برسم الخط یونانی درین سنگ نبشتۀ مهم تاریخی بکار برده شده،  بلاشک شکل قدیم همین دری کنونی است که از روی استعمال الفاظ و گرامر مشترک با پښتو نهایت قرابت دارد،  مثلا :آب- فریستار آب (مامور آبیاری) شا (شاه) بک لنگ (بغلان) بک شاه (شاه بزرگ) مالیز (مهادژ) انند (در پښتو بمعنی بهره ور) ساد (چاه)  ناموبرگ (نامور)  کرد (بکسرۀ کاف از مصدر کردن بمعنی تعمیر) فروکرد (تمام کرد)  تادی (در پښتو عجلت) ستاد (به سکون اول ایستاد) ایر(بمعنی آتشگاه که در پښتوی وزیری هم تا اکنون ایر بمعنی آتش است =اور) فری (فرا)خودی (خدای) بگ پوهر (فغفور) الو (اروا در پښتو و دری) ایوک اودوهیرس (=یو دیرش پښتو ٣۱)نیسان (حمل) ما (ماه) مال (نهال پښتو بمعنی وقت) کند (ماضی مطلق از کندن) نوشال (نوشاد) فرومان (بسکون اول =فرمان. )

علمای حفرفرمان هیئت فرانسوی گویند: که این معبد عظیم با شکوه در ازمنۀ بعدی مورد آتش سوزی بسیار مدهش واقع و منهدم گردیده است،  چنانچه درشبستان مرکزی و دهلیز ها و برندۀ عمارات،  طبقات ضخیم خاکستر موجود بوده و شواهد آتش سوزی هم در هر دو آتشکدۀ اصلی و فرعی نوشاد مشهور است و باید این آتش سوزی قصدی و عمدی در عصر فتوحات شاپور اول ساسانی در حوالی ٢۴۰م روی داده باشد. 

از مطالعه و تحلیل کتیبۀ مذکور باین نتیجه میرسیم که زبان دری در قرن اول و دوم میلادی با همان شکل قدیم در تخارستان و در بار کوشانی زبان نوشته و دفتر بود. در حالیکه در همین اوقات در ایران غربی و شمالی بزبان پهلوی گپ میزدند،  و زبان درباری و دینی بود.  پس ازین تقارن لسانین،  در یک زمان و دو دربار شرق و غرب می فهمیم،  که زبان دری از زبان پهلوی نزاده و از طرف غرب به شرق سرایت نکرده، بلکه زبان بومی مردم افغانستان و همریشه و نزدیک با پښتو بوده است. 

چون مراحل پیدایش یک زبان بصورت آنی و ارتجالی نیست پس باید گفت که زبان قدیم دری در تخارستان قبل از مهاجرت ساکه ها و کوشانیان هم موجود بود،  ولی با تسلط یونانیان زبان یونانی بران تقدم جسته و زبان سکه و دفتر و دربار اخلاف اسکندر بود،  و هنگامیکه قبایل آریایی نژاد شمالی از دریای گذشته و در تخارستان و باختر ساکن گشتند،  و پسانتر بر تمام آریانه استیلا نمودند،  پس زبان دری زبان نوشته و دربار گشته باشد،  که همین کتیبه موقعیت رسمی و شهرت آنرا ثابت می سازد.