هخامنشی ها
در فصل دوم مهد اولی قبایل هند و اروپائی " در آریا نا ویجه" و فرود آمدن یک دسته به باختر و معروف شدن آنها به نام مخصوص "آریا" یا "کتلۀ آریائی باختری" و تشکیل اولین کانون بزرگ مدنی و سلطنتی و یدی در باختر و باز پرا گنده شدن و استقرار آنها در اثر کثرت نفوس به سائر نقاط آریانا و مهاجرت دو شاخه یکی بطرف هند و دیگری بجانب مدیا و فارس شرح یافت. هکذا در فصل سوم به تفصیل جزئیات شرح داده شد که سر زمین مستعد آریانا و جامعۀ مدنی باختر اولین پرورشگاه ثقافت آریائی بوده و در اثر مقتضیات این کانون بزرگ سلاله های پاراداتا (پیشدادی) کاوی (کیانی) (اسپه) یکی پشت دیگر سلطنت کرده رفتند و در حالی که شاخه های مهاجر از خطۀ زیبای آریانا به هندو "مدیا" و "فارس" رفتند آریاهائی که در سرزمین اجدادی خود باقی ماندند دورۀ درخشان اوستائی و مدنیت و تهذیب آنرا بمیان آوردند و اثرات معنوی این مدنیت هم مانند دوره های پیشینۀ بخاک های بیگانه خصوص جانب غرب نفوذ کرد. این دوره که در حوانی 1000 ق م یا یک دو قرن پیش شروع میشود از نقطۀ نظر ممیزات مدنی و روحی و معنوی و آمریت سیاسی تا حوالی500 ق م دوام میکند زیرا مقارن به این زمان خانوادۀ از فارسی ها موسوم به هخامنشی خویش را بالاخره از حاکمیت ماد و اشوری نجات داده در سوزیان (شوش) به سلطنت میرسند و بناى یک سلسله تهاجمات را در مملکت ما میگذارند. چون هخامنشی خانواده ئی از قبایل پارسوا و پارسوا مدتی مطیع "امادى" و هر دو دوره های طولانی تحت اثرات و نفوذ سیاسی عالم سامی و مخصوصاً آشوری ها بودند با وجودیکه ما در تاریخ باستانی آریانا به عالم سامی و اشوری و ماد و غیره تماس دائمی نداریم چون در ضمن تذ کار سلطه و تهاجمات هخامنشی با مسایل به تعلقات هخامنشی ها و فارسی ها و اثرات وارده برایشان از عالم سامی ربط میگیرد مختصراً پیش از ظهور سلطنت هخامنشی و تهاجمات آنها بر آریانا از بعضی اقوام سامی اسیای غربی و اثراتی که برا قوام مهاجر آریائی امادی و پارسوا نموده اند ذکر میکنیم و بعد به مطلب اصلی بر میگردیم.
مرکز اولین مدنیت سامی
کلده وعیلام: در فصل سوم راجع به مسقط الرأس ابتدائی وقدیم عناصر نژاد سامی اشاره شد و
توضیح یافت که شرق مدیترانه و شبه جزیرۀ عربستان مهد نژاد سامی بوده از اینجا موج های این نژاد به بین النهرین ومصر وشمال افریقا وغیره نقاط انتشار یافت. روایات سامی مرکز مدنیت خودرادر کلده و عیلام یعنی بین دجله و فرات در بین النهرین قرار میدهند رونه گروسه می نویسد که آسیای مرکزی و مناطق همجوار (درۀ نیل و ترکستان) از روی مدنیت همرنگ خود نسبت به سائر نقاط تقدم زیاد داشت و دورۀ جدید حجر که در اروپا در حوالی 7500 شروع میشود از ۲۰ هزار سال قبل از مسیح در مصرو
کلده عیان بود و کانون های خیلی مهم مدنیت جدید حجر در مصر علیا فلسطین کلده و عیلام تاترکستان غربی (حفریات انو Anau) دیده میشد. این مراکز به تاریخرهای مختلف دست به فلز زده اند و از کلده و عیلام درحوالی 5000 ق م آثار فلزات پیدا شده مدنیت کلده و عیلام در عصر مس کارسه قوم بوده
" شومری" یا "سومری" نژاد مخصوص کلده که رسم الخط ،ارباب انواع مهیب جادو، ستاره شناسی و مذهب "ایشتار Ishtar" را به کلده ارمغان دادند "اکاد" یا اکادی ها که اصلاً سامی بودند و از عربستان به بین النهرین آمده بودند و شماش Shamash (آفتاب) و ماردو ک Mardouk را می پرستیدند. عیلامی ها باشندگان سوزیان که ایشان هم قومی مرکب بودند و اگرچه با "سومری ها" و "اکادها" یک مدنیت مشترک داشتند صاحب مجمع ارباب انواع وزبان مخصوصی بودند که نه سامی بود و نه سومری. موضوع اصلیت سومری ها یکی از مسایل خیلی پرپیچ تاریخی است و معلوم نمیشود که آیا بومیان خود کلده هستند یا قوم متهاجم وفاتح. بعضى هاکه "رونه گروسه" هم دران جمله میباشد به اساس یک نظریه قدیم اصل ایشان را از حوزۀ اکسوس و ترکستان میدانند و چون به کلده رسیدند قوم دیگری موسوم به اکادها را در انجا مستقر یافتند که صاف سامی و از عربستان آمده بودند این دو قوم زمین کلده را تقسیم کرده در اوائل عصر تاریخی قسمت جنوب قریب سواحل فارس در دست سومری ها و حصۀ شمال یعنی بابیلون عصر تاریخی اکادها بود. کلدانی ها در ستاره شناسی و فلکیات معلومات زیاد داشتند و حتی آئین آنها عبارت از احترام اجرام سماوی و تاثیرات و نفوذ آنها بوده و هر شهر از خود رئیسی داشت که در عین زمان اسقف بزرگ، رب النوع محلی یعنی ستارۀ آن شهر بود. کلدانی ها در امور زراعت توجه زیاد داشتند و در ساختن اسباب لازمه زندگانی و وسایل راحت کوشش زیاد میکردند و از راه رودخانه فرات و خطوط دشتى مال التجارۀ خود را به کوهای ارمنستان و شام می بردند و رسم الخط معروف میخی را که با قلم فلزی روی پارچه های گل زرد می نوشتند به اقوام همجوار خویش که در حال بربریت می زیستند یاد دادند. باشندگان کلده مدت های مدیدی بین خود قصبه به قصبه شهر به شهر جنگیده و جنگ هایشان پسان ها جنبۀ مخالفت ملی بین عیلامی وکلدانی بخود گرفت وغالبیت نوبه به نوبه گاهی نصیب سامی های "کش Kich " وگاهی قسمت سومری های "لگاش Lagash" واوروک Oourouk و گاهی سهم اگاده ها Agade میشد و آخر در حوالی 2470 ق م امپراطوری کلده از سامی های اگاده به سومری ی "اور Our" تعلق گرفت و در حوالی 2300 ق م آخرین امپراطور "اور" مغلوب عیلامی ها شد و عیلامی ها تفوق حاصل نموده کلده و اور وبابل را بخود ملحق کردند. در اثر این جنگها در سومین هزار ق م اقوام سامی از هم متشتت شده بنای مهاجرت ها را گذاشتند و قسمتی از اکادها در امتداد دجله پراگنده شده وازانها قوم اشوری بمیان آمد که از آن پایان ذکر میکنیم.
آشوری ها:
چون اشوری ها دستۀ از اکادهای بابیلون بودند از روی نژاد سامی و آرامی از روی مدنیت کلدانی بودند که پیشتر از 24 قرن ق م در محل تلاقی رودخانۀ دجله و زاب در پای کوهای ارمنستان مستقر شدند. اشوری ها اشخاصی بودند دارای قامت پست، چار شانه و دارای اعضای ماهیچه دار. بینی آنها بشکل نول طوطی، چشمانشان بزرگ و از حدقه بر آمده بود و قیافۀ جدی داشتند این قوم خیلی سخت سر بود، با دشمنان خیلی ظالم و با خودهم خشن بودند جنگ و تهاجم از معاملات عادی زندگانی آنها بشمار میرفت. پادشاهان اولیۀ آنها اسقف های بزرگ ارباب انواع ملی "ایشتار" و "آشور" بود. چون اراضی مسکونۀ آنها نسبتاً بائر و بی حاصل بود پادشاهان شان همیشه چشم به اراضی حاصل خیز بابیلون وعیلام وسواحل بحر الروم دوخته بودند. در دورۀ دو قرن بین (1380 ) و ( 1190) ق م در مقابل پادشاهان بابل بنای نبرد و پیکار را گذاشته به نیروی خود تفوق حاصل کردند و در نتیجه ملت جوان آشور جای قوم کهن "بل Bel " یا "بابلی" را در بین النهرین اشغال کرد. اولین پادشاه آشوری تیگلت پیلسراول Teglatphalasar بود ( ۱۰۹۰ -1130) که حاکمیت خود را بالای اقوام بین النهرین شمالی بر قرار کرد. ولی دراثر مداخلت هیتی ها یک قرن دیگر آشوری ها دچار فراموشی شده و بعضی اقوام دیگر مثل یهودی ها و ارمنی ها اقتدار حاصل کردند تا نوبت به حکمفرمائی "آشور نزیر اها بال" رسید. آشور نزیراهابال III Assournazirabal سوم اولین پادشاه آشوری است که مقام و اهمیت قوم خود را در آسیا بلند برد. این پادشاه قرار یکه از خلال کتیبه ها معلوم میشود خیلی ظالم و خون آشام و مغرور بوده مغلوبین را زنده پوست میکرد و از کلمه ها احرام میساخت. پسرش سلما نسار Salmanasar دوم ( 825 - 860) بر شام حمله کرده آخرین عناصر هیتی وارمنی را مطیع ساخت. معمولاً بیداری ملت آشوری را به تیگلت پیلسار سوم ( ٧٢٧-845 ) نسبت میدهند که دمشق و بابیلون را اشغال نموده و بعد از او یکی از ژنرال های او "سارگون Sargon " بر تخت نشسته و سلالۀ او که در تاریخ به نام "سارگونی ها" یاد میشوند عامل بزرگترین دورۀ اعتلای آشوری گردید. "سارگون" موقعی که بر تخت نشست با اتحادیه های دیگر مثل عیلام و بابل و شهزادگان ارمنی و اسرایلی و مصر و غیره داخل نبرد شده نفوذ و حاکمیت خویش را بر همه استوار کرد. پسرش "سناخریب" کلده را کاملا بخود ملحق ساخت و "اشارهادون" پسر اخیر الذکر ( 667 - ٦٨١) بر مصر بنای تهاجمات را گذاشت. بالاخره "اشور بانیپال"(625-٦٦٧ ) بابلی ها را که بغاوت نموده بودند گوشمالی داده و در 645 آخرین دولت مستقل آسیای قریب یعنی سلطنت عیلام را مطیع ساخت "نینوا" مرکز سارگونی ها مرکز عظمت و مدنیت سامی بشمار میرفت و آشوری این دوره که خاک های کیاد و چیه - مدیا - فارس - اراضی سواحل خزر - ارمنستان، اراضی سواحل متصل خلیج فارس و مصر را در بر گرفته بود مقتدرترین دولت آسیائی بشمار میرفت و قرن های متوالی آشوری ها عرف و عادات، کولتور و مدنیت، صنعت، طرز حکومت و دربار و آئین و دیانت ودیگر مظاهر زندگانی خود را براهالی تعمیل کردند. آشوری ها از روی تذکرات کتیبه های خود آنها مردمان جنگجو، بی رحم مغرور و متکبر معلوم میشوند. جنگ و تهاجم از مشاغل عادی آنها بشمار میرفت. این قوم در عین زمانی که جنگی و سخت سر بودند عیاشی و زندگانی ارام و مستریح را نیز خوش داشتند. پادشاهان آشوری به آرایش سر و بر و موی سروریش و پوشیدن البسۀ فاخره و مزین و رهایش در قصر های که چار طرف آن دیوارهای ضخیم و بلند و ملون داشت عادی بودند با شدت و دهشت و جنگ و جدل از نیل تا ارارات Ararat تمام اقوام آسیای غربی را مطیع خود ساخته صلحی را برقرار کرده بودند که از آن بسان تر آمادی و هخامنشی های فارس استفاده کردند. پادشاهان آشوری مانند فراعنه مصر مقام رب النوعی نداشتند بلکه رئیس عسکری و قشون بشمار میرفتند و تقریباً مناصفه حیات خود را به سواری اسپ به جنگ و تهاجمات و شکار حیوانات درنده و کشتار اقوام بیگانه صرف میکردند. آشوری ها قشون خیلی منظمی مرکب از عراده های جنگی - سواره نظام و پیاده داشتند در عراده های جنگی سه سه نفر سوار میشدند. پیاده نظام آنها به خود های مخروطی و پیراهن های چرمی مجهز بودند وزره فلزی به برداشتند و با یک سپر کلان، یک کمان، یک شمشیر و یک نیزه طویل شش قدمی مجهز بودند صنعت آشوری ائینۀ روحیات آنها است واصل مبادی آن را از کلده نقل کرده اند. صحنه هائی که از صنعت کاران آنها باقی مانده اکثرش مناظر شکار حیوانات وحشى و مقابله شخص پادشاه با بعضی حیوانات است که به تدریج
مادها و هخامنشی ها وحتى سامانی ها آنرا قدم به قدم نقل کرده رفته اند، آشوری ها در نمایش شیر و اسپ مهارت زیاد داشتند و با وجود آنکه مدرسه صنعتی آنها واجد مقام بزرگ است خالی از معایب هم نیست خصوص در قسمت جزئیات که در آن مبالغه زیاد بکار رفته و زیبائی صنعت "نینوا" را محقر ساخته است و این معایب که زاده کثرت جزئییات است در طرح صورت وروی اشخاص خوب تر بنظر می آید معذالک با وجود معایب خود صنعت آشوری، صنعت خیلی بزرگی است و قرا ریکه رونه گرو سه میگوید آثار عصر سرگونی نفوذ عمیقی در مدرسه های صنایع هیکل تراشی هخامنشی و ساسانی بخشیده است.
امادی یا ماد:
در فصل دوم ذکر شد که "امادی" مادها و "پارسوا" چطور و چه وقت از کانون حیات و مدنیت آریائی یعنی باختر مرکز آریانای قدیم بر آمده یکی در مناطق همجوار سواحل خزر و دیگری در اراضی مجاور سواحل جاگزین شدند. و این علاقه ها بنام شان "مدیا" و "فارس" معروف گردید پیش ازینکه این دو شاخه مهاجر آریائی به زمین های مسکونۀ خویش رسیده و مستقر شوند بجای آنها در مدیا و فارس خصوص در نقطۀ اخیرالذکر اشخاص سیاه پوست بومی رهایش داشت چنانچه بقایای آنها هنوز در امتداد سواحل فارس از بین نرفته است. از طرف دیگر چون مرکز مدنیت سامی یعنی بین النهرین متصل این مناطق است و یک سلسله حکومت های مقتدر سامی از 5 هزار سال ق م به اینطرف از اینجا به اراضی دور و نزدیک آسیای غربی حاکمیت و نفوذ داشتند. انتشار عناصر سامی هم در نقاط فوق امر طبیعی است، بزبان دیگر گفته میتوانیم که مدیا وفارس ما بین دو کانون دو عالم، دو مرکز، دو مدنیت مشخص و معین افتاده که یکی آ آریانا مهد ظهور وید و اوستا و "کانون تهذیب آریائی" و دیگر بین النهرین مرکز نژاد و ثقافت سامی است. باختر مرکز آریانای قدیم کانون صاف نژاد و عرق آریائی و اولین مرکز مدنیت کولتور، آئین، سلطنت، ثقافت صاف آریائی بوده که مهاجرین شرقی آن در هند با دراویدی ها مخلوط شده اند و مهاجرین غربی آن، آمادی و پارسوا با عالم سامی امتزاج پیدا کرده اند یعنی در مرحلۀ که هنوز قبیله قبیله وعشیره عشیره بودند از کانون آریائی آریانا بر آمده و باسیر مهاجرت به کانون سامی نزدیک شده رفتند و چون تعداد آنها در مقابل تودۀ سامی کمتر و سلطنت هم قرن های متوالی در دست سامی بود تا ایشان بخود آمدند و مرکزیتی تشکیل دادند از پهلوی های مختلف زندگانی زیر اثر نفوذ سامی آمدند و خصایص خالص آریائی را از دست دادند. چنانچه بهمین جهت است که مدققین مدت ها در اصل و اصلیت مادها مشتبه بودند بعضی ها ایشان را احفاد اشوری یا اولادۀ عناصر مختلف سامی میخواندند و بعضی های دیگر که اوپرت Oppert فرانسوی هم در آن جمله باشد ایشان را تورانی و از تورانی های التائی میشمردند ولی آخر معلوم شد که مادها آریائی هستند ولی دوری از کانون صاف آریائی باختر و قرابت به مرکز حیات سامی و حکومت چندین قرنه سامی و اختلاط خون بر ایشان تاثیر افکنده و در عرق و ثقافت و دیگر مظاهر زندگانی آنها اثر بخشیده است. درین شبهۀ نیست که مادها قبیله قبیله مهاجرت کرده قرن ها بحیات مالداری و قبیله وی امرار حیات مینمودند مهمترین قبایل ایشان شش است که بنام های بوس ها Busae پاراتاکنها Paraetaceni، ستروخاتها Struchates اری سانت ها Arisanti، بودی ها Budii و ماجی ها Magi یاد شده اند. این قبایل مدتی پرا گنده و جدا از هم زندگانی میکردند و قراریکه هرودوت شهادت میدهد پیش ازینکه صاحب مرکز و سلطنتی شوند در قریه های پراگنده بدون قوای مرکزی و قوانین و تشکیلات زندگانی داشتند وضعیت پراکندگی مادها و عدم تشکیلات سلطنتی و مرکز قوای آنها چیزی است که کتیبه های اشوری بدان روشنی زیاد می اندازد و در موقعش این چیزها را مفصل تر خواهیم دید.
اولین تذکر اسم مادی (ماد):
در آثار و سرودهائیکه محصول کانون صاف آریائی دو طرفۀ هندوکش است یعنی در سرودهای "ویدی" واوستائی از امادی (ماد) اسمی برده نشده لذا ازین کانون رو گردانیده متوجه کانون سامی میشویم پیشتر متذکر شدیم که آشوری ها باتیکلت پیلسراول (۱۰۹۰-۱۱۳۰ ق م) بنای پادشاهی را گذاشتند. این پادشاه و چندین نفر جانشینان او با وجود جنگ ها و تهاجماتی که هر طرف کرده و از اقوام اسرائیلی و ارمنی در کتیبه های خود نام برده اند از مادی ذکری نکرده اند و اولین پادشاه اشوری که از ایشان اسم میبرد "سلمانسار" یا "شلم نصر دوم" آشوری است که بین 859-823 ق م میزیست و بعد از حمله برشام و مطیع ساختن عناصر هیتی و ارمنی داخل خاک های مدیا و فارس هم شده این قطعات را مسخر و 27 نفر امرای "پارسوا" یا "پارسواش" را اسیر کرد و بعد به اراضی و جلگه ئی که امادی در ان می زیست رخ نمود به این ترتیب بار اول منابع سامی از اقوام امادی و پارسوا ذکر میکنند و معلوم میشود که این دو شاخۀ آریائی تا حوالی قرن ۸ ق م هنوز به زندگانی قبیلوی و قریه های پراگنده حیات بسر برده دارای قوا و مرکزیتی نشده بودند و ملک هر قبیله بر قبیلۀ خود آمریت داشت و "وشلم نصر" با تسخیر خاک و اسیر بردن رؤساى آنها بار اول این دو قبیله آریائی را در حوالی قرن ۸ در کتیبه های خود اسم میبرد.
مادها از خلال کتیبه های اشوری:
منابعی که تا یک اندازه راجع به ماد معلومات داده میتواند یکی کتیبه های شاهان اشوری و دیگر نگارشات هرودوت است که اولی از وضعیت آمادی در تحت سلطه سامی ها و دومی عمو ماً از سلطنت بومی شان ذکر میکند. بعد از "شلم نصر" که تذکرات کتیبه های او مبنی بر مادها گذشت تیگلت پیلسر (727-745 ق م) شاه دیگر آشوری گوید که "زمین نیساآ Nisaa و شهرهای زمین مادی Madai (مدیا) را گرفتم زمین پارسوا را گرفتم زیکروتی Zikruti را گرفتم و مدیا را به زمین اشورعلاوه کردم" در جنگ نهم بار دیگر برمدیا حمله کرد. کتب یهود اظهار میکند که بعد از سقوط سماریا Samaria در 721 ق م پادشاه آشوری اسرائیلی ها را رانده در کالاه Chala (کالح= تورات) و شهرهای مادها جای داد و چون "سماریا" بدست "سرگن" (705-722) فتح شد معلوم میشود که انتشار یهودی ها در شهرهای ماد در عصر او صورت گرفته است چنانچه در کتیبه های خود عین این وقائع را ذکر کرده است و میگوید که خراج گزافی در سال 716 ق م از 25 نفر روسای ماد گرفته هیکل های خویش را در وسط شهرهای آنها برقرار کرد. یک سال بعد باز برمادها حمله کرده "دیوکو"
Dayauku و خانواده و ملتش را اسیر گرفته و مجبور نمود که در زمین "امات" Amat مسکون شوند، برای مواظبت وضعیت مدیا قلعه های جنگی ساخت و از بیست و دو نفر رؤسای ماد باج گرفت و 36 شهر و حصۀ "مدیا" را اشغال کرد و آنها را به آشوری ملحق ساخت یک دفعۀ دیگر باز در سال ۷۱۳ برعلیه "مدیا" لشکر کشیده "دیوکو" و دیگر روسای آنها را که سر از اطاعت آشوری کشیده بودند مجدداً مغلوب ساخت. از 45 نفر روسای آنها باج گرفت46090 اسپ وخر و یک تعداد زیاد گوسفندان آنها را ضبط نمود.. "سارگن" در میان شاهان اشوری کسیست که از همه بیشتر بر مادها فشار آورد خاک آنها را چندین مرتبه پامال کرده و در کتیبه های خود اظهار میکند که تا آخرین شهر سرحدی شرقی مدیا تمام اراضی آنها را مسخر نموده به اشوری ملحق کردم. خلاصه به همین ترتیب سائر پادشاهان آشوری مثل "سناخریب"Sennacherib (6۸۱ - 705 ق م) و "اشارهادون" Esarhaddon(٦٦٨ - ٦٨١ ق م) و "آشوربانی پال" هر کدام به همین ترتیبی که گذشت در کتیبه های خود شرح وضعیت باج گیری و تسخیر اراضی ماد وضبط اموال وحیوانات آنها را بیان میکنند و معلوم میشود که بین سال های 859 و 650 تقریباً دو قرن کامل مادها و پارسی ها تحت سلطه و تهاجمات آشوری بوده و درین گیرودارها و لشکر کشی ها و بیجا ساختن اسرا و باشندگان شهرها و آوردن یهودی ها بجای آنها و حاکمیت وحشت ناک عسکری و سیاسی و مدنی، اخلاق و عرف وعادات و مدنیت سامی در میان مادها و پارسی ها اثرات عمیق بخشید وممیزات سامی را بیش از پیش در میان آنها متداول ساخت چنانچه اثرات و انعکاس آن در تمام دوره های حیات ماد و فارس از هخامنشی گرفته تا زمان ساسانی و پسان ترها باقی ماند و عواملی بمیان آورد که اسباب بیگانگی وجدائی و تفرقه آنها از آریائی های اصل کانون آریائی آریا گردید. علاوه برین از تذکار کتیبه های شاهان اشوری وضعیت زندگانی قبیلوی ماد وفارس وعدم تشکیلات سلطنتی و دیگر اختصاصات حیات اجتماعی آنها معلوم میشود تا اینکه از فشار سلطۀ خارجی و ظلم زیاد سامی به تنگ آمده حاضر شدند بهر قیمتی که تمام شود گرد هم جمع و حکومتی از خود تشکیل کنند.
ظهور سلطنت ماد:
قبایل شش گانۀ ماد که پیشتر نام بردیم بعد از دوره های طولانی پراکندگی و اسارت بالاخره در حوالی کوه زگروس Zagros و جلگۀ شرقی آن یکجا شده به اطاعت رؤسای یکی از قبایل خود تن در دادند وازان بعد روزگار ایشان رونق گرفت. مرکز اولیۀ حکومتشان همدان (اکبتانا) بوده و بعد ازان به تدریج نفوذ و قوای آنها بطرف شمال تاسواحل بحیرۀ خزر انبساط یافت و بطرف شمال غرب آذربایجان هم داخل حوضۀ نفوذ آنها شد و بجانب غرب با ایالات الیپی Ellipi و خرخر Kharkhar به سلطنت آشوری تماس پیدا کرد و پسان تر خاک آنها به سه حصه منقسم شد:
یکى (مدیا مکنا) با عراق عجم حالیه دوم (مدیا اترو پاتنه) یا آذربایجان وسوم (مدیارا کیانا) یا ایالت تهران امروزی به این ترتیب سرحد شمالی آنها روداراس، سرحد غربی دروازۀ خزر، و سرحد جنوبی شان
پارس و پشت کوه بود. دیوکس اولین رئیس ماد است که بصورت غیر مترقبه به پادشاهی رسید مشارالیه ابتدا بصورت شخص صاحب رسوخی در قریۀ خود زندگانی میکرد و گفتگوها و مناقشات اهل قریۀ خود را از روی امانت وعدالت فیصله مینمود تا اینکه رفته رفته به امانت داری و عدالت معروف شده و اهالی او را حکم یا قاضی مناقشات قومی خود انتخاب نمودند به این صورت از صبح تا شام "دیو کس" مصروف فیصۀ مناقشات اهل قریۀ خود بود و از کار و بارزندگانی خود بازماند آخر ایشان را جواب داده به کارهای معمولۀ خود پرداخت و چون قانون و عدالت و نظام اداری در میان اهل قریه و گرد و نواح آن وجود نداشت اختلافات و جنگ و جدل روز بروز زیاد شده آخر نفری قریه گرد هم جمع شده راجع به مناقشات دعاوی و بدبختی های خود صحبت های طولانی نمودند و علاج رفع آنرا به این دیدند که برای خودسری و شاهی انتخاب کنند و سرو صورت زندگانی خود را رونقی دهند و چون نام "دیوکس" به عدالت وانصاف مشهور شده بود او را به پادشاهی قبول کردند. این هم نا گفته نماند که دیوکس یک دفعه به پادشاهی نرسیده بلکه ملک قریه بوده و به این صفت مورد حملۀ آشوری ها قرار گرفته و شاید در اخیر عمر به مقام پادشاهی نایل شده باشد. زیرا پیشتر ذکر شد که سارگون شاه آشوری " دایو کو" Dayauku را با تابعینش در 715 ق م اسیر کرده به مقام امات Amat نقل داد و در ۷۱۳ ق م در مقابل
"بت دایو کو" Bit Dayauku آشوری ها حملات دیگری کردند و "بت دیاکو" را دو نکر جرمنی "زمین دیوکو" ترجمه کرده است بهر حال قرار شهادمت هرودت، دیوکس مذکور در 708 به شاهی رسیده و تا 655 به سلطنت باقی مانده است و به این حساب ٥٣ سال سلطنت کرده است و چون با مقایسۀ متن کتیبه های سارگون و نگارشات هرودت تاریخ و مدت سلطنت دیوکس خوب موافقت نمیکند و 53 سال در آخر عمر یک شخص از اندازۀ طبیعی زیاد است بعضی ها حدس میزنند که شاید دیوکس نام خانواده بوده که دوسه نفر روسا به ماد داده و آخر یکنفر آن به پادشاهی رسیده است. دیوکس چون به پادشاهی انتخاب شد پایتختی برای خود بالای مادها آباد کرد و نام آنرا "اکبتانا" گذاشت که امروز همدان شده است. "دیو کس" به تقلید شهرهای آشوری دورادور شهر هفت دیوار آباد کرد و هر دیوار داخلی از دیوار بیرونی بلند تر بود و قلعۀ خود را در میان هفتمین پرده دیوار مخفی داشت این دیوارها به اصول ستاره شناسی آشوری به الوان سبعه رنگ شده بود دیوکس به تقلید اصول آشوری مراسم عجیبی برای در بار خود وضع نموده بود به استثنای قاصدی که پیش او رفت و آمد میکرد کسی را به دربار و قلعۀ محفوظ و مخفی خود نمیگذاشت و هیچ کس حق نداشت که پادشاه را ببیند هر کاری که بود بواسطۀ قاصد و به او امر تحریری اجرا میشد، کسی در حضور او خنده نمیتوانست وخنده کننده به هلاکت میرسید. علت محکم بندی و مخفی ساختن قصر بادیوار های بلند هفت پرده ئی و اجازه ندادن کس به دربار و کناره گیری پادشاه از معاشرت با اهل دربار و بزرگان قوم را هرودت سوءنیت و قصد رفقا و همقریه های دیوکس می نویسد و این تعبیر حقیقت هم دارد زیرا چون نظام سلطنتی پیشتر در میان مادها وجود نداشت و خانوادۀ سلطنتی که مورد احترام همگان واقع شود در میان آنها موجود نبود و "دیو کس" را یکعده اهل قریه انتخاب نموده بودند و از و هیچ کدام شان چیزی کمی نداشتند احتمال میرفت که او را از بین بردارند. علاوه برین چون ده نشینان "ماد" مال وحیوانات شان همیشه و لا ینقطع مورد حملات و تهاجمات آشوری واقع بود در محکم بندی شهر "اکبتانا" بیم تهاجم ناگهانی هم مدخلیت داشت. بهر حال چون "دیوکس" مرد با تجربه بود و باریکی وضعیت خود و سوء نیت اهل قریۀ خود را میدانست در جملهٔ مراسم تشریفاتی قرار گذاشت که باید احدی پادشاه را نبینند و به این رویه تصور کنند که شخص شاه از ارکان قبایل وعرام مردم چیزی بالا تر است. راجع به اینکه آشوری ها بعد از تشکیل سلطنت ماد از چه دری پیش آمدند اشارۀ مختصری میکنیم که با وجودیکه عظمت آشوری در تنزل بود باز هم مادها و شاه شان دیوکس را آرام نماندند و "سناخریب" به علاقه "الیپی Ellipi" یعنی با کرمانشاه و حوالی آن حمله نموده و اسباب اضطراب مادها و حکومت شان را فراهم کرد و باج را به اصول سابق از ایشان میگرفت.
فرا اورتس و محکوم ساختن قبیله پارسوا:
فرا اورتس چون بر تخت پدر نشست ( حوالى 633- ٦٥٥ ق م) به انبساط نفوذ خویش بالای مادها وتحکیم وضعیت وسلطنت خویش مصروف شد زیرا مادها با وجود تشکیل سلطنت باج گذار آشوری بودند و تهدید تهاجمات آشوری از سر آنها کم نشده بود از کار های عمدۀ این پادشاه ماد مطیع ساختن قبایل پارسوا است که با تمام شعبات عشایری خویش در منطقۀ خشک و با حرارت سواحل خلیج پارس متفرق و پاشان زندگانی داشتند. پارسواکه ازان پسان مفصل تر صحبت خواهیم کرد از روی عرق نسبت به ما دست عنصر و ملایم طبیعت تر بودند و چند قرن فشار و استبداد و حاکمیت آشوری ایشان را ضعیف تر ساخته بود "فرااور تس" ازین وضعیت مساعد استفاده کرده آنها را مطیع خود و دولت مادساخت چون با فراورتس و تابعینش مادها قوی تر شدند و قرار گفتۀ "سرپرسیسایکس" "از مدت مدیدی باینطرف کدام درس سختی از طرف آشوری ها به ایشان داده نشده بود و محتملاً در اثر کامیابی و فتوحات خود بر پارسی ها غره شده بودند" از دادن باج خودداری کردند. در فرصتیکه "آشوربانی پال" از کارهای عیلام و بابل و مسایل داخلی آشوری فراغت یافته فرا اورتس باغرور فتح پارس جدی شده بر آشوری حمله کرد ولی شکست مدهش خورده و خودش هم بقتل رسید.
سیاکزاسیس:
این شخص به 633 به پاد شاهی رسیده و تا 685 سلطنت کرد مشارالیه از شکست های تلخ "فرا اورتس" درس عبرت گرفته در صدد بر آمد که اوضاع داخلی ماد را اصلاح کند زیرا با آنچه که بود و آنچه سلطۀ آشوری مخصوصاً شکست اخیر فرا اورتس و غلبۀ آشوربانی پال وارد کرده بود امکان نداشت که دولت نو تاسیس ماد دوام کرده بتواند لذا بلا وقفه به فکر اصلاحات خود افتاده و چون میدانست که سپاهیان قومی ماد به هیچ صورت با قشون مرتب و منظم و ورزیده آشوری مقابله نتوانسته و کاری از ایشان ساخته نمیشود اول از همه بفکر تشکیلات عسکری افتاده و به تقلید نظام آشوری دسته های پیاده و سوار مجهز با تیر و کمان و نیزه بمیان آورد. چون صاحب قوای مرتبی شد بر "آشور بانی پال" حمله کرد و شهر "نینوا" پایتخت آشوری را محاصره نمود.
ظهور و حملۀ سیتی ها یا اسکائی ها:
وضعیت مادها و آشوری ها به این شکل رسیده بود که اقوام اسکائی که اصل موطن آنها در شمال شرق آمو دریا بود با موج خروشان بطرف مدیا رفته در
اذربایجان ریختند و وضعیت دوحریف مذکور را بکلی منقلب کردند. مادها با این پیش آمد وضعیت خود را بین دو قوه آشوری و اسکائی مواجه با خطراتی کردند و چون خاک خود را زیر خطر تهاجم دیدند از محاصرۀ "نینوا" دست کشیده بغم جان خود شدند و سوار کاران اسکائی با تیزی باد و سرپنجۀ فولادی نظام قوای ماد را به سرعت از هم شکستند و چون آشوری ها هم ضعیف و مشرف به زوال بودند قوای شاه ایشان آشوربانی پال را هم مضمحل ساخته تا کنار سواحل بحر مدیترانه پیش رفتند. مادها که بعد از قرن ها اسارت نزدیک بود که از سلطۀ آشوری خلاص شوند زیر نفوذ و آمریت اسکائی ها آمدند و امکان داشت که باز مدت های مدیدی اسکائی ها بر آنها حکومت کنند ولی خدعه و مکری بکار برده و خود را ازین ورطه نجات دادند تفصیل اینکه مادیس Madyes شاه اسکائی ها را با سران قوم سیاگزارس پادشاه ماد مهمان کرده بعد از صرف مشروب در عالم مستی آنها را بقتل رسانید و اسکائی ها را به حیله بی سروسر کرده ساختند. مقارن به این زمان یعنی در 626 "آشور بانی پال" آخرین شاه آشوری وفات نمود سیا گزارس در حوالی 6۲۰ بر اسکائی هائی که در مدیا ماندند غالب شده و در آن خطه صاحب نفوذ گردید و از موقع مساعد و راه صافی که اسکائی ها تهیه نموده بودند استفاده نموده بطرف غرب تا هالیس Halis پیش رفت "نابوپولاسار Nabopolassar" نایب الحکومه آشوری در بابل که اصلا بابلی بود با یادشاه ماد همدست شد. در آسیای صغیر امرای "لیدی" از هرج و مرج واقعات و آمدن اقوام قاهری استفاده کرده و با مادها در آویختند و 5 سال جنگ کردند آخر "نابوپولاسار" به آرزوی اینکه مادها را متوجه "نینوا" کند بین ایشان و لیدی ها صلح کرد و آخر "نینوا" درعصر سلطنت "آشور ایدیل ایلی" Assuridil-ili در اثر حمله مشتر که بابلی ها و مادها سقوط کرد. بابلی ها با ماده ابنای خویشی و قرابت را گذاشتند و از این راه هم بار دیگر اختلاطی در عرق مادها تولید گردید.
استیاک:
استیاک آخرین پادشاه ماد است که بعد از ٥٨٤ ق م بجای سیا گزارس بر تخت نشست اگرچه دورۀ سلطنت او به آ را می گذشت بازهم در آخر رعیت خصوص عناصر پارسوا از او خوش نبودند. موضوع انتقال قوا و سلطنت از ماد به پارسوا واضح معلوم نیست جز افسانه ئی که هرودوت نقل کرده و درا کثر کتب آنرا تکرار کرده اند. مطابق به این افسانه در اثر خوابی که استیاگ دیده بود چنین می پنداشت که در خانۀ دخترا و فرزندی متولد خواهد شد که تمام اقتدار و سلطنت به دست او خواهد آمد ازین جهت استیاک نمیخواست که دختر خود را به کدام مرد نیرومند ماد دهد بلکه در صدد افتاد که از میان قبایل سست عنصر پارسوا مرد ملایم طبیعتی را پیدا کند که فرزندش مصدر کار بزرگی شده نتواند. چنانچه "کمبو جه" یا کمبیز پارسی را پیدا کرده و دختر خود را به او داد و وقتی که در خانۀ او فرزندی متولد شد باز هم از او در اندیشه بود و به همین مناسبت چون نواسه اش تولد شد او را به "هر پاژ" نام یکی از اشخاص خاندانی و طرف اعتماد خود داد تا بقتل رساند ولی چون در همان شب در خانه عیال این مرد "اسپاکو" پسر مرده تولد شده بود "هر پاز" نواسه "استیاگ" را در خانه نگه کرده و پسر مرده خود را در جنگل دفن کرد به این صورت نواسه استیاک مخفیانه بزرگ شد و همان سیروسی گردید که به کمک خود مادها سلطنت شان را برانداخت.