32

خروج راوندیان خراسانی

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل سوم ، بخش جنبش ابو مسلم و اوضاع افغانستان دراوایل عصر عباسیان
04 February 1967

در فصل اول در مبحث لویکان و ذکر آتشگاه بغلان و نصب مجسمه های شان در بین معابد گفتیم , که مردگ آنزمان شاهان خود را پرستش و تجلیل میکردند, و بتان ایشانرا در معابد خود می گذاشتند و کلمات خودی و خودی وگ و خدای چنانچه در ادبیات دری قرون اول اسلامی هم در خراسان معمول بود برای بگ شا=شاه بزرگ و شهنشاه در کتبیۀ بغلان اواخر قرن دوم میلادی بکار رفته است که نمونۀ آنرا در کابل خدای وزابل خدای و گوزگان خدات و بخارا خدات و غیره در تواریخ و ادبیات اوایل حلول اسلام هم می بینیم ۱

این عقاید قدیم در دورۀ اسلامی مظاهر گونا گونی را یافت و چنانچه دیدیم بعد از در گذشت بو مسلم گاهی بشکل مهدی موعود و منتظری در امد که سنبادیان خراسان مدعی ان شدند, ووقتی هم با شکال حلول  و تناسخ و اتحاد و تشبیه و غیره ظهور کرد, که تمام این عقاید با عقیدۀ توحیدیکه دین اسلام داعی ان مسلمانان کوفته شدند و حتی همان حرکت سیاسی که در ماورای ابن جنبشی ها مخفی و پنهان بود نیز مفلوج و عقیم ماند.

در حقیقت باید گفت : که شایبۀ این عقائد فرسوده و مبنی بر محافظه کاری بی سود و منافی با روح انکشاف فکری بشری بود, که حرکات سیاسی و آزادی طلبی خراسانیان عقیم میگذاشت زیرا مردم نمی توانستند بار روشنی فکری و سیر پیشرفت عقلی عصر و زمان آن عقائد کهن را مدار زندگی جدید خویش قرار 

۱-برای شرح این مطالب رو: لویکان غزنه مادر زبان دری در کتاب نویسنده مطبع کابل.

دهنده و بناران تا وقتیکه حرکات و جنبش های سیاسی برای تحصیل آزادی و تثبیت هویت ملی از شائبه عقاید کهن و فرسوده منزه و تصفیه نشده بود , هیچ حرکتی مثمر نگشت, ولی تنها بعد از جنبش پوشنگیان هرات بود, که حرکت سیاسی خراسانیان با قبول عقائد دینی اسلامی در مقابل سیطرۀ عرب بار آورد, و علت کامیابی ان همین بود, که این حرکت باشوایب کهن عقیدوی دامن خود را نیالود, و تنها بحیث یک  حرکت سیاسی مجدد برای بدست آوردن آزادی بروز کرد, و مادر ابحاث آیندۀ خود ناکامی کلیۀ حرکات سیاسی که رنگ افسانوی عقاید کهن را گرفته شرح خواهیم داد.

اکنون بر گردیم به بقیۀ حرکاتیکه در خراسان در عقب بو مسلم و سنباذ ظهور کرده بود:

در سنه ۱۴۱ هـ جمعی از خراسانیان که مورخان ایشانرا بنام راوندیان خوانده اند و بقول طبری و ابن اثیر مانند بو مسلم قائل بدعوت بنی هاشم و تناسخ ارواح بودند ظهور کردند. بنام راوند چندین جای در کاشان و اصفهان و موصل موجود است بنابران برخی ایشانرا به رواند کاشان یا اصفهان منسوب داشته اند ولی چون به تصریح طبری ( ۶/۱۴۷۹ و ابن اثیره (۵/۲۳۸) و ابن طقطقی این راوندیان خراسانی بودند بنابرین منسبو به راوند خراسان باشند که در ظاهر نشابور واقع بود ۲

و همین قول را مستشرق انگلیسی ادوارد براون نیز اختیار و تایید نموده است ۳و علاوه برین شخصی بنام احمد بن یحیی مشهور بابن الراوندی از طرف ابو القاسم بلخی در کتاب محاسن خراسان ذکر شده بود که ابن ندیم اورا بحوالت همین  کتاب از اهل مرور ذ دانسته است ۴ و ازین هم بدست می آید, که راوندی جدا احمد 

۱-مرا صدا لاطبلاع ۳/۵۹۸

۲-وفیات الاعیان ۱/۲۷

۳-تاریخ ادبی ۱/۴۶۹ اما در مجمل التواریخ و القصص ۳۲۹ بر خلاف تمام متون دیگر ایشان راوندیان خوانده و گوید که اصل ایشان از عبدالله رونده است و بو مسلم را زهر داده بودند چنانک موی و پوست  باز گذاشت.

۴-الفرست تکمله ۴

منسوب بدین طایفه و از اهل مروروذ خراسان بوده است که کتب وی هم نزد مسلمانان مقبول نبوده و مطالبی را خلاف عقاید اسلامی دران گنجانیده بود.

باری راوندیان در خلط عقاید کهن و خرافات بادعوت خلافت بنی هاشم موقف خاصی را در فرق دینی آنوقت دارند , ایشان ظاهرا در تظاهر به طرفداری آل عباس آنقدر غلو و افراط کردند که باو جعفر منصور را خدا و حاکم مکه هیثم بن معاویۀ خراسانی را مظهر جبرئیل و سرهنگ نگهبانان در بار عثمان بن نهیک همان قاتل بو مسلم را محل روح آدم دانستند و هنگامیکه شش صد نفر در پیرامون کاخ خلیفه می گشتند همیگفتند: این قصر خدای ماست ! ولی منصور این اکرام غالیانۀ ایشانرا نپذیرفت و دو صد نفر از سران راوندیان را بزندان افگند و مستشرق بصیر هولندی دوزی (۱۸۲۰-۱۸۸۳م) درین مورد گوید:

ایشان متعصبین احمقی بوند, که تحت تأثیر افکار هندوایران 

پادشاهان خود را خدا میخواندند. تا زمانی که فتح و ظفر

عباسیان مشکوک بود, روش خلفای عباسی نسبت باین 

گونه فرق صبر و تحمل بود ولی از هنگامیکه تسلط یافتند, دگر

تساکح روا نداشتند زیرا در صورت تسامح نه تنها  اهل سنت و جماعت بلکه

کلیۀ نژاد عرب را علیه خود بر من انگیختند, از طرف دیگر امتناع خلفای عباسی از قبول 

عنوان خدایی سبب شد که این مردم نسبت به آنها بی مهر

شوند راوندیان وقتی پی باین معنی بردند که برای ادای احترام بدرگاه المنصور بار یافتند اورا خدای خود 

خطاب کردند... نه تنها خلیفه اکرام آنها را نپذیرفت,  بلکه روساء انانرا بزندان افگند و از ان لحظه به بعد المنصور در نظر راوندیان خلیفه نبود. اینان کسی را که بحق پادشاه است از خدا جدا نمیدانستند و اگر پادشاهی منکر خدایی خود می شد,

۱-طبری۶/۱۴۷ و الکامل ۵/۲۳۸

غاصبی بیش نبود و باید از سلطنت خلع شود... این طبقه بگفتۀ طبری تازمان خود وی یعنی آغاز قرن دهم میلادی وجود داشت و گذاشته از اعتقاد بمظهریت و تناسخ راوندیان ظاهرا آراء مزدک را نیز در بارۀ اشتراک زن قبول داشتند و در بارۀ خود معتقد به نیروی اعجاز بودند و حتی داشتند و در بارۀ خود معتقد به نیروی اعجاز بودند و حتی برخی ازیشان بخیال اینکه قادر به پرواز اند, خود را از جایهای بلند

انداختند وزیره ریزه شدند....»۱

چنین به نظر می آید که اظهار عقیدت غالیانۀ راوندیان در پایاخت عباسیان به مقصد رسیدن بدربار و انداختن هیا هو در انجا بود, زیراهنگامیکه در هاشمیه در حدود شش صد تن فراهم امدند(بغداد هنوز بنا نشده بود)خلیفه ازین جمعیت نا بهنگام بترسید, و دو صد تن سران ایشان را حبس کرد و امر داد که باهم فراهم نشوند اما ایشان برای اینکه کسی متوجه مقصود انها نشود تابوتی خالی را بدوش گرفتند و چنین وانمود کردند که میتی را برای تدفین بگورستان برند, بچنین صورت از شهر گذشته و همینکه بزندان رسیدند درهارا شکستند و روساء خود را بیرون آوردند وبر اقامتگاه منصور حمله ور شدند و بسا از رجال در بار از انجمله عثمان بن نهیک سرهنگ نگهبانان خلیفه را بکشتند و اگر معن بن زیاده بمعاونت منصور نرسیدی هر آینه اورا هم کشتندی اما بالاخره قوای خلیفه بر اوضاع مسلط شدند و راوندیان را به ضرب شمشمییر براندند و این واقعه به روز رواندیان شهرت پیدا کرد.۲

از جریان شورش  راوندیان در نفس دار الخلافت عباسیان و سر کوبی ایشان از طرف قوای خلیفه در می یابیم که اظهار عقیدت و الهانۀ این طایفه با خلیفه و رجال در بارش نمایشی بیش نبود, و طوریکه دینوری تصریح کرده ,

۱-تاریخ ادبی براون ۱/۴۶۹ بحوالت کتاب اسلام از دوزی ۲۴۱

۲-طبری ۶/۱۴۹ و الکامل ۵/۲۳۸

ایشان با بو مسلم ارتباط داشتند و یکی از مقاصد ایشان گرفتن انتقام خون بو مسلم بود.۱

ون فلوتن  به نقل از مداینی ( متوفی ۲۱۵هـ) در بارۀ راوندیان گوید: که مردی ازیشان که پیش بود و ابلق نامیده می شد راوندیان را به غلو دعوت داد و چنین پنداشت که روح عیسی بن مریم علیه اسلام) در حضرت علی حلول نموده و بعد از ان در ائمه دیگر و ایشان با باحت محرمات پرداختند و خلیفه منصور را بخدایی گرفتند. ولی خلیفه منصور ایشانرا دشمنان سیاسی خویش شمردی , که از اتباع دشمن او ابو مسلم خراسانی بودند و باو وجودیکه بایشان همان معاملۀ ابو مسلم را نمودع و کشتار عام کرد, ولی نتوانست ریشۀ انها را بکلی نابود سازد چنانچه دامنۀ حرکات این مردم بعد ازین در شورش های مقنع خراسانی و برازنده و بابک خرمی و غیره دیده خواهد شد. ۲ 

۱-اخبار الطوال ۳۸۰

۲-تاریخ الاسلام الیاسی ۲/۱۰۲ از حسن ابراهمی حسن طبع قاهره ۱۹۴۸ م به حوالت کتاب سیادت عربی ۹۶ تالیف ون فلوتن.