32

کتیبۀ روزگان

از کتاب: پشتو و لویکان غزنه


یکی از دلائل بسیار محکم و متین فیلالوژی که رابطۀ زبان پشتو را با دودمانهای شاهی کابلستان و زابلستان میرساند، تحلیل لغوی نامهای ایشانست. مثلاً یکی از خانوادهای شاهی که در عصر هیوام تسنگ سیاح چینی (۶۳۰م) ووو کونگ جهانگرد دیگر چین(۷۶۰م) بر گندهار اواتک تا تکسیلا تسلط و حکمرانی داشتند کشتریان اند، که این اسم بقول مارکوارت محقق فرنگی ( کشه تریه) بود و در فرس قدم و سنسکریت نیز موجود بود. 

در بارۀ ریشه این کلمه در پشتو سابقا بحث مفصلی را نوشته ام (۲) که اصل آن کتبه توره  و به تعبیر خیز البیان پیر و شام ( حدود ۹۸۰م ) تورکش یعنی شمشیر کش بوده، و در صفحات آینده نیز اسناد تاریخی را در آن باره نشان خواهم داد.

در کتیبه سنسکریت که قبل از ۱۸۳۶ بوسیله اسکندر برنس از هنداتک ( اوهند تاریخی ) کشف شده و مربوط به قرن ۷,۸ میلادی است ، از گوشت خواران نیرومند کش دکری رفته که غالبا همین کلمه کش توری یا تورکش خیز البیان است. 

نام یکی از شاهان این سلسله ( لکه تورمان) بود، که آنرا در پشو اکنون ( لکه تورمن) گوئیم، یعنی شمشیر زن، که این نام نیز ریشه ( توره) دارد. (۲) دیگر شاهان برهمنی قرن هفتم مسیحی که بر کابلستان و اراضی مجاور آن حکمرانی داشتند، اینها اند: 

کلر 

مشهور به للیه: به مرکب از کوی لر کی کاوه در پشتو مفهوم هوشیاری و سرداری داشته و (لر)از (لرل) بمعنی دارنده و مالک است، پس کوی لر ( دارای سرداری و هوشیاری) است 

اما للیه در پشتو لالا و لقب هر مرد محترم و برادر بزرگ است تاکنون هم در قندهار گفته می شود، و مخصوصا مردم هند و را احتراما بدین لقب خوانند و هر برادر کوچک برادر کلان خود را  لالا و لاله گوید. 

سامند 

جز و اول این (شاه) پشتو است(۲)، بمعنی شخصیت و حریت و روح نفس که در که در کلمه (ساهو) بمعنی حرو آزاد و دارای تشخیص موجود است، قندهاریان مثلی دارند معروف: مریی غوندی و گته، ساهو غوندی و خته که در ان کلمه ساهو به معنی حرو آزاد و دارای تشخیص آمده است: 

اما جز دوم مند از میندل(یافته) پشتو است، که آنرا درازمنۀ قدیم منته هم می نوشتند، پس سامند یا سامنته بمعنی شخص آزاد و دارای تشخیص و روح و نشاط است، و از همین روست که مصدر میندل پشتو را اکنون منتل به تا ی فرشت نیز خوانند. و غالبا(مند) لاحقه اتصاف  و مالکیت فارسی مانند نیرومند دردمند و نیز از همین ریشه است. 

کمر و یا کملو 

تبدیل را و لام در السنۀ آریائی مطرد است مانند دیوار و دیوال، غرزی و غازی، چتر ال و چترار پس کمر و بشکل کملو نیز ضبط شده کمر در پشتو رنگین و رعنا و زیباست، که در اعلام نسوان افغانی تاکنون کمرو بصیغه مونث موجود، و مفهوم آن رنگین و ابلق است، یک ترانۀ پشتو است: 

کمره میز و لاره پر دیره 

را سه خولگی را که نامید مسی د لوی باری به دره! جیه پاله (جبپال) 

یعنی خیه=زئی پالونکی و قوم پالونکی ء یا ژوند پالونکی ( پرورندۀ قوم 

افنده پا له (انند پال) 

ا نند یعنی عیش و زندگی مرفه. 

خوشحال خان گوید: 

هوشیار او سخه دیری اندیشنی دی 

چی ملنگ د مصلی، هغه انند کا 

ترو جن پاله 

اکنون در پشتو تورو جن پال گوئیم، یعنی پرورند: شمشیر زنان و لشکریان شمشیر زن و کلمۀ توره ( شمشیر) همانست که در بسا اعلام تاریخی و کنونی پشتو ریشۀ محکمی دارد. 

سپاله پتی 

این همان سپهبد فارسی و پهلوی است که در پشتو سیاه له پتی یعنی پتی و سالار سپاه است. 

پد مه 

اکنون در پشتو(په د مه ) ، گوئیم یعنی با شوکت و مجلل . 

خودویه که 

اپریدیان خیبر تاکنون خدای را خود وی و خلوی خوانند، که اصل نام خود و یک است، بالحاق کاف تحبیب و تجلیل که در پشتو خیلی رایج است و شرح آن در کلمه لو یک بیاید. 

ونکه 

این اسم شکلی است از یک لهجۀ کلمه ورک یعنی فاتح  و مظفر. ور به فتحۀ ممالۀ پشتو(برند و فاتح و پیروز ) است و کاف تحبیبی در آخر آن آمده مانند خود و یک کلمۀ گذشته. نامهای این شاهان فقط از روی مسکوکات مکشوفه بدست آمده است . 

نامهای کید اریان و اودالیان 

در اوائل قرن سوم مسیحی هنگامیکه دورۀ انحطاط کوی شوانگ (کوشان) بزرگ آغاز می شد، در بارختر و درهای هندوکش (کیدارد) نامی اساس سلطنت کوشانیان کوچک را نهاد. 

این نام نیز ریشۀ پشتو دارد، کوی در ادب قدیم پشتو کاوه است که در کلمه کلر با آن اشاره شده و درویدا نیز سرد آورد دانشمند و دانا بود، و در اوستا معنی سردروپشوا اراداشت 

این لغت در صدر راکثر اسمای باستانی ریشه دارد مانند: کوشان، کیخسرو، کاوه و غیره که سلسلۀ کیانیان از شاهان با عظمت باختر بودند. 

کیدارمانند کلمه سابق کر پشتو(کی لار=کی لرونکی) یعنی دارای رتبۀ کی، و پیشوا و دانا و سردار است. این نام تاکنون در لهجۀ نورستانی بشکل کتور باقی مانده که در غرب متصل شهر قندهار، آثاروابنیۀ یمه را که بالای کوه است کیتوریا کیتول گویند. 

ملاعبدالباقی افغان گفت: 

پرکیتول باندی و خیژه،خود دید شی تماشی دی . 

یکی از پسران کید و پیرو نام  داشت که نامهای پیرو پیرا، پیر ، پیرک تاکنون در پشتو موجود است. و مونث آن ( پیرو) بیاو او مجهول است. 

هنگامیکه بعد از ۴۲۵ م دولت مفتالی (ابدالی) افغانستان تشکیل شد، پادشاه بزرگ این سلسله (اخشنور) نام داشت(۴۶۰ م) که این نام در کتب عربی و فارسی باختلاف شکل اخشنوار، اخشوان یا خشنود از آمد است ولی بقول محقق فرنگی کریستن سن، اصل این کلمه خشیون است، که در سغدی نیز همین کلمه بمعنی پادشاه بود. 

شاغلی نویسندۀ تاریخ افغانستان گوید که اخشنور بمعنی «پرگهر» است ولی وی تجزیه و شرح اجزای کلمه را نداده تا از آن علما و لسانا باین معنی کلمه یقین کنیم، بفکر من قول کریستن سن معقولتر بنظر می آید و این کلمه چنین تجزیه می شود: 

جز نخستین آن مانند کلمه کشتریه همان کش پشتو است که از خشی و کش و کشی ساخته شده و تبدیل (ک) خراسانی در هند و شرق به (خ) تاکنون معمول است مانند خانپور که در هند کانپورشد. 

جز دوم آن همان (ور=ون) است که در کلمه ونکه نیز ریشه دارد و شرح دادیم، و معنی آن پیروز و فاتح است. پس کشون=خشیون=اخشیور بمعنی شمشیر زن فاتح است، و چنگهای این شاه دلاور فاتح با فیروز پادشاه ساسانی مشهور است. 

این هفتالیان(ابدالیان) در زابلستان سلطنت معظمی داشتند، که در مسکوکات خویشتن را جا ولی= زاولی میگویند، و یکی از قهرمانان این خاندان تورمانا( در پشتو توره من=یعنی صاحب شمشیر) و فرزندش مهرا کولا(در پشتو میرکول-لمر کهول حدود ۵۰۰م از فاتحان مشهور هند اند، که در کتیبۀ او هم بقایای ایشان به تورکشام گوشت خوار ذکر شده اند. 

کتیبۀ کول 

این میر کول یا به اصطلاح سنسکریت مهرا کولا که تحلیل نامش در پشتو خواهد آمد و فاتح مشهور است , در درۀ شمالی روزگار شمال قندهار که همان زابلستان تاریخی باشد، دو کتیبه بر خرسنگهای بزرگی دارد. پروفیسوریوراستاد تاریخ پوهنتون آکسفورد چند سال قبل این دو کتیبه را دیده و عکسی از آن برداشت، و مقالتی را در مجله موزیم پشاور بران بگداشت، و دران گوید: 

کتیبه های روزگان با دیگر سه کتیبه هفتالی که قبلاً در توچی وزیرستان بدست آمده و اکنون در موزه  پشاور افتاده افتاده آمد مشابهت تامی دارند. ولی چون کتیبه های مکشوفۀ و زیرستان تاکنون  کاملا خوانده نشده اند نمیتوان در ان باره با بسط و استیفاء حرف زد اما همین قدر روشن است که بر آن برسم الخط یونانی و منگول مطالبی را بدوز بان نگاشته اند. 

در کتیبۀ نمبر موزه پشاور که از وزیرستان کشف شده بخط کوفی نیز برخی از کلمات  دیده میشود، که کلمات (الله و محمد) آن خواند نیست و علاوه از آن برخی از کلمات بخط منگولی نیز دارد. 

اما در کتیبه روزگان که یکی از آن روشن تر است ، برسم الخط یونانی الفاظ ذیل دیده میشود: 

«باگوس، شاهو  زاولو مهروزکی» 

بقول بیوراین شاهی که نامش در کتیبه روزگان آمده، همان حکمدار هون مهراکولای حدود۵۰۰م خواهد بود، ولی معلوم نیست که نام اصلی او چه  ترجمه الفاظ فوق بقول بیور چنین است: 

«خدایی مقدس پادشاه زابل مهرا» 

حالا ما الفاظ فوق را به نظر تحلیلی تحت مطالعه قرار میدهیم: 

۱)باگو:

همان بگه و بغه پشتو است، مه معنی عظیم و خدای را دارد ( و شرح آن گذشت) در کتیبه به آخر این کلمه (س) ملحق شده و پروفیسور بیورا از طرف خود (ری) را با آن افزوده تا از آن کلمه (سری) هندی- الاصل ساخته شود. مگر از نظر فیلالوژی این کلمه بشکل اصلی خود اصح است . زیرا این (س - یس-بز) از لواحق نسبت پشتو است. پس (باگوس-باگویس-باگویز) منسوب است به باکو=بگ پشتو=بغه اوستا=بگهه سنسکریت که معنی آن خدائی و مقدس و الهی) است، و همان لقبی است که مطابق به عقیدۀ شاه پرستی حکمداران آن زمان داشتند، و شاه را ایزدی و خدائی می شمردند، و ماشرح آنرا در صدر کتاب دادیم. 

موسیو مریک فرانسوی که بخواندن کلمات متفرقۀ کتیبۀ بغلان موفق آمده، یکی از آن (بگو شاوو کنشکی) است، که در آن کتیبه با نام شهنشاه لقب بگو شاوو ( خداشاه) آمده است و این عیناً تعبیریست، که در باگوس شاهوکتیبۀ روز گان وجود است. 

۲-شاهو: 

در پشتو گاهی علم صفت میباشد. زی شاهو خیل از قبائل پشتون اند، و بنام شاهو اکنون هم در قند هارتسمیه می شود . در ادب پشتو شهو، شها بمعنی محبوبه و معشوقه آمده است. 

و کلمه شاهو را برخی مردم شاه و هم تلفظ کنند، که هر دو شکل آن در کتیبه ها موجود اند. 

به عقیدۀ مارکوارت ریشه و مأخذ اصلی کلمات  شاه و شار و شیر و شهر همان کلمه کشتریه(کش تور) تاریخی است(۲)و بنابران میگوئیم که ریشه اصلی این کلمات پشتو است، و شاه و شاهور و شار و شیر تماما از یک اصل اند که درین سر زمین بر حکمدار روحانی و معبود مردم اطلاق می شدند و آنچه اعلیحضرت احمد شاه ابدالی کلمه شهارا برای محبوب روحانی و ملکوتی مکررأ در اشعار خود می آورد، ناشی از عنعنۀ بسیار قدیم تقدس مقام شاهی است. 

مخفی نماند که لقب شار در غرجستان تا عصر سلطان محمود باقی بود، والعتبی و بیهقی مورخان در باره عز نه ازیشان ذکرها و داستانها دارند، که با دودمان غزنویان معاصرت و قرابت ازدواجی داشتند و اکنون اگر برخی از مردم قبائل هم شاو و یا شهو نامگذاری میکند مانند اسم میر گل و میر خان مبنی بر عنعه مبهم و غیر مشاهده تاریخی این دیار است، و این نامها از مواریث اسلاف است. 

۳-زاولو: 

این مطابق دستور پشتو منسوبست به زاول که آنرا جاوا و جاوله هم تلفظ میکردند و زابلستان از غزنی تا کرانهای هلمند سرزمین بود مشتمل بر وادی ترنگ و ارغنداب هلمند که جاغوری ووجرستان روز گان را اراضی مرکزی آن بوده و تاکنون هم در بین سکنۀ آن قبیله ئی بنام (ازلی) موجود است . 

این زاولستان تاریخی که بموجب شهنامۀ فردوسی  جولانگاه پهلوانان باستانی بود، مقرر آرامگاه هفتالیان ( ابدالیان) نیز بوده و کتیبۀ یکی از شاهان این طایفه نیز در قلب زابستان یعنی درۀ شالی روز گان موجود است، و ازین راه از قندهار به ووجرستان و جاغوری روند. ساختمان کلمه زاولو میرساند، که مطابق دستور نسبت پشتو ساخته شده و (و ا و) نسبت در پایان کلمات برای نسبت تاکنون هم مستعمل است مثلآ بریت (بروت) بر بتو(بروتی) و خیته (شلم ) خیتو(هکمبو) و نام مزبان پشتو هم برین دستور ( از پشت=پکهت تاریخی ) بانضمام و او نسبت ساخته شده یعنی زبانی که ملت پشت=پکهت= پشتون منسوبست. 

پس زاولونیز همین مفهوم را افاده  میکند: منسوب براول و زاولی . 

۴-مهروز کی: 

بیوراین کلمه را چنین خوانده و گوید که این همان مهرکولاپادشان مشهور هفتالیت (ابدالی) است . 

طوریکه در تاریخ ادبیات پشتو جلد اول ص ۷۵) به تفصیل شرح داده ام، کلمه کولا-در زبان بدی معنی خاندان را داشته، مه اکنون هم مارفتدهار آنرا کهول گوئیم مردم پکتیا خاندان شاهی محمد زائی را پایند کهول - گویند، زیرا از اولاد مرحوم سردار پاینده خان اند.

و رارغستان که منشا اجداد این قبیله است، محمد زائی را مامد کهول خوانند این کلمۀ تاریخی را امیر کرور سوری متوفی ۱۳۹ه‍ در اشعار خود (کول) آوردن اند (۲)و در تذکرۀ سلیمان  ماکور(۶۱۲ه‍ )  نیز بهمین شکر (کول)موجود است‌‌• 

اما کلمه مهر پر معنی أفتاب در پشټو باشکال (میر ,مر,لمر, نور) موجود است,و ترینان لورلائی تاکنون أفتاب را (بر) گویند و همین کلمه است که در کابل و غیره (مبر) بااسمای اشخاص به مناسبت سیادت و نجابت گفته می شود و در پشتو علامی مانند  مبر و میرو و میرا و موراء (مونث) و غیره موجود است.  پس مهراکولا (میر کول=لمر کهول ) یعنی ازخاندان آفتاب و آفتاب آفتاب زائی است , و همین نام است اکنون میر گل گوئیم و مفهوم قدیم آن از بین رفته است , و ترانه )میرگله جانه تاکنون در قراء و درهای افغانستان خوانده  می شود. 

اکنون باید این سخن را نیز روشن سازیم، که همان مهر کولا که در سنسکریت هم بود و بر مسکوکات وی بدین صورت نوشته شده، در کتیبه چگونه به مهروز کی تبدیل شد. 

این معضله تاریخی را نیز تحلیل لغوی پشتو بسهولت کشاید، زیرا در بین ما از زمان قدیم یک نام دیگر نیز موجود است که مقصدر به همین (میر=مهر) بوده و آن (میرویس ) است، که تاکنون هم در قندهار بهمین نام تسمیه کند. 

و در شمال پشاور در مردان جائی بنام (مروس) موجود است و زعیم معروف وطن خواه قندهاری حاجی میرویس خان مرحوم را هر کس می شناسد، که از قلب زابلستان زسیوری کلات) بر آمده است. 

این نام را برخی از از معربان مادان اویس عربی نویسنده ولی نامیست که اصالت باستانی تاریخی دارد، و قبل ازورد عرب و عربی درین سر زمین موجود بود. 

مردم پشتون از زمان قدیم عنعنه ئی دارند، که نامهای بزرگان خود را با کاف تحبیبی و تحلیلی میخوانند و ازین قبیل بود، نام شاهو که کلمه تحلیلی است و این عنعنه در مبحث لویک خواهیم نگاشت . پس میرویس را هم از همین مقوله تجلیل و تفخیم و تحبیب (میروسکی=میروسکی ء) ساخته اند، و همین شکل در ( مهروز کی ) کتیبۀ روزگان محفوظ است . 

طوریکه گذشت میر همان مهرولمر و آفتاب است. اما ویس یاویسه یاویسیا در سنسکریت و اوستا نیز بمعنی روستا و قبیله و دودمان موجود بود، و (ویس پتی) بزرگ خاندان ‌پتی از پت پشتو یعنی نگهدار نوامیس دودمان را می‌گفتند و بقول گیگر محقق آلمانی در ریگویدا نیز ویس بمعنی (دودمان و تبار) است. 

پس (ویس ) عیناً همان (کولا=کهول=کول) پشتو است و میرویس= میرکول است، یعنی از دودمان آفتاب و مهرزاد و ما از (مهروزکی) کتیبۀ روزگان باصالت و قدمت این پی می‌بریم  و میرویس در حالت الحاق ادات (کی) تجلیلی و تحبیبی (میروسکیء = میروسکی ء میروزکی ء) می شود. ازین کتیبه روز گان روشن  می آبد: که میروسکیء و مهراکولایکی از شاهان خدائی و مقدس ابدالیان پشتون بود، و مانند شاهان بغلان که ( بگوشاوو) نامیده شده انذ، این شاه زابلستان نیز با گویس و خدائی و الهی بوده است. 

ترکیب کلمات 

اینکه من کتیبۀ روزگان را پشتو می دانم، دلیل دیگر دستوری نیز دارد. بدین معنی که ترکیب و پیوند کلمات آن مطابق اصول ترکیب پشتو است. تاکنون هم یک قاعدۀ مسلم گرامر پشتو است که صفات را قبل از موصوف گوئیم، در حالیکه در فارسی مسئله بالعکس است در پشتو گوئیم تور آس و بفارسی اسپ سپاه. 

درین کتیبه نیز تمام صفات قبل از موصوف خویش آمده است: 

«خدائی شاه زاولی میروسکی ء » 

سه صفت قبل از موصوف آمده است، که قدمت این دستور زبان پشتو را بما وانمود می‌کند 

اکنون در پهلوی این کتیبه، نوشته سکۀ بغ دت بن یغ یکی از شاهان پارس (۲۲۰,م ) را می نهیم، که تمام صفات آن بعد ز موصوف آمده است: «بغ دت  -پرتر که - زی غی بغ کرت» 

یعنی بغ دت ( بغداد نام شاه) پر تر که نام (خاندان ) زی پسر    بغی بغکرت خدائی بغکرت ، نام پدرش ) 

کتیبه های روزگان طوریکه که خود نویسنده  آنرا دیده ام کتیبه های روشنی نیست زیرا برخرسنکهای بزرگ سر راه کنده شده و زیاده از یکهزار سال در معرض برف و باران و حرارت آفتاب لاجرم برخی از حروف  آن دیده نمی شود. 

برین خرسنگ بزرگ چند کلمه خط عربی نیز بنظر می آید که یکی از اند(حسن) و دیگر آن خز پول یا خردپوست خوانده   میشود و گمان کرده می شود که این شخص همان تاج الدین حسن سالار خر پوست باشد که در عصر اواخر غوریان حکمرانی غور و تولک را داشت و در سنه (۶۲۱ه‍) قاضی منهاج سراج مولف طبقات ناصری بامروی باسفزاز رفته که طرز خط آن شبیه نوشته‌های این عصر است.