مدنیت ویدی

از کتاب: افغانستان ، فصل دوم ، بخش آریا

با نگارشات فصل اول روی هم رفته اینقدر معلوم شد که خاک آریانا با وضعیت مساعد ساختمان و موقعیت طبیعی خود مسکون و دارای مدنیت بزرگ بوده و این خود ثابت میکند که چندین هزار سال بیشتر ازین قابل رهایش بشر بود. با وضعیت موجوده هنوز بصورت عمومی و دقیق اظهار نظریه نمیتوان کرد که باشندگان ٤ - ٥ هزر اسال ق م، کشور ما و هزارارن سال پیشتر ازین از نقطه نظر عرق و تیپ نژادی که بودند؟ یا همین آریاها بودند که مراتب او لیه حیات قبل التاریخ را سپری میکردند و این نظریه ایست که به عقیده وید شناسان هند و جمعی از دانشمندان غربی سر میخورد زیرا علمای هندی باختر و سایر حصص آریانا و پنجاب را مسکن اصلی و اولی آریاها میدانند و اینطور هم نظر به دارند که از ۲۰ هزار سال پیش که مصادف به اولین ظهور ظروف تیکری در مصر و به بعضی عقیده ها شروع دوره کلکولى تیک دران دیار میباشد آریاها مراتب اولیه حیات قبل التاریخ خود را در اینجا میگذرانیدند، جمعی از علمای غربی هم که موضوع زبانهای کتله باختری وشعب هندی وایرانی آنرا مطالعه میکنند به وجود زبان مادری آریائی در حدود ۸ هزار سال ق م در باختر و حوالی قریب آن قایل میباشند. ازین ها استنباط میشود که باختر کانون اولیه و اصلی آریا به معنی جامع عنصر هند و اروپائی یا اقلاً مرکز اولی آریا به معنی کتلۀ باختری بود صورت دومی این است که باشندگان کشور ما در دوره هائیکه بالا ذکر شد مربوط کدام عرق دیگر بودند و پیش از ینکه آریاها در باختر ظهور کنند کسان دیگری که از نقطه نظر عرق با

ایشان فرق داشتند در اینجا زندگانی میکردند. اینها مسایلی است که تحقیق میخواهد و هنوز یکطرفه و قطعی در اطراف آنها چیزی نمیتوان گفت تا جائیکه از روی قدامت "وید" و "اوستا" و مخصوصاً از روی هم آهنگی این دوماً خذ قدیم در ترسیم داستانها که از زمانه های خود آنها خیلی ها قدیم تر بوده معلوم میشود احتمال پیدا میکند که آریاها باشندۀ اصلی این سرزمین باشند. یا اقلا همین "کتله باختری" که اصطلاح اسم آریا از روی روایات تاریخی وادب مخصوص آنها است در دورهای بسیار قدیمی که اشاره نمودیم از عنصر هند و اروپائی جدا شده و مراحل حیات دورۀ "کلکولى تیک" خود را در پنجا سپری نموده باشند. بهر حال این قضایا در روشنائی تحقیقات جدید روزی حل خواهد شد و اینجا حتی المقدور از نزدیکی به مسایلی که هنوز تا ریک است خودداری کرده عمومیات مسایل نژاد هند و اروپائی را که درین یک و نیم صد سال یکطرفه و قطعی حل نشده به سرعت مطالعه میکنیم. به اصطلا ح عمو می اروپائی "آرین" به معنی جامع، دسته ی از اقوام ا در بر میگرد که زبان آنها بهم قرابت دارد و تمام از و پا وحصه ئی از آسیای قریب را اشغال کرده اند این معنی کاملاً اصطلاحی است و ثبوت و مورد استعمال تاریخی ندارد.

به معنى کوچک تراسم "آریا" مخصوص شاخه از عنصر هند و اروپائی است که بین گنگا و سواحل خزر افتاده و باشندگان افغانستان و فارس وحصه از شمال غرب هند را در بر میگیرد و پسانها خواهیم دید که این دسته"کتله باختری" را میخوانند. این معنی اصطلاحی و فرضی و وضعی نیست بلکه سراسر جنبه تا ریخی دارد و دو ما خذی که از آریا های کتله باختری مانده یعنی مجموعه سرودهای ویدی و اوستا کلمه فوق را بصورت "آریا" و "ایریا" در مورد خود استعمال کرده اند و در قدیم ترین دوره های ادبی ما معمول و مروج بود گذشته از دو ماخذ "وید" و "اوستا" مور خون کلاسیک یونانی در مملکت ما از قومی بنام "ارى وا Arioi" و از خاک هائی بنام آریا Aria (خوزه هری رود) و آریانا Ariana (افغانستان قدیم) یاد کرده اند و اینها هر کدام مدارک دقیق وصحیح تاریخی است که راجع به انتساب آریاها در این سر زمین در دست است و دیگران فاقد آنند و نشان میدهد که همان کلمه که به تعبیر اوروپائیها به معنی جامع به اقوا می نسبت میشد که در زبان شباهت به هم دارند و بصورت اصطلاحی و فرضی در موردانها تطبیق میشود در مورد اهالی و خاک کشور ما با سوابق وشواهد تاریخی استعمال میشد و هیچ کس ازین امر انکار نمیتواند.

خوشبختانه خوداروپایی ها هم معنی کلمۀ (آریا) را بصورت وضعی و جامعی که ذکر شد گذاشته و برای اقوامی که من حیث شباهت زبان به این کلمه یاد میگردیدند اسم ترکیبی "هند و اروپائی" یا "هند وژر من" را بمیان آوردند و به این صورت آریا مجدداً به معنی قدیم و تاریخی خود برگشت.

پیشتر گفتیم که موضوع "آریا" و "آریائی" اصلا ً و اساساً دراثر تفصیل قرابت هائی بمیان آمد که در زبانهای دسته ئی از ملل بمشاهده رسیده و این مسئله در جمله بزرگترین کشفیات عصر ما است که با خود یک سلسله مسایل خیلی مهم و دلچسپ دیگر را روی کار آورده است.

در مناصفه دوم قرن ۱۸ یکنفر مبلغ فرانسوی انکتیل دوپرون، Anguetil-Duperon در سال ۱۷6۱به هند آمده اوستا را نزد یا روسی های هند مطالعه کرد و در ۱۷۷۱ اولین تر جمه آنرا به محیط اور با عرضه داشت.

مجامع علمی ملتفت شدند که زبان کتاب مذکور یعنی "زند" با سانسکری شباهت دارد. یکنفر از مبلغین دیگر فرانسوی "کوردو Coeurdoux"

در 1767 مکتوبی در اکادمی ادبیات و حفظ آثار فرانسه نوشته و بار اول موضوع شباهت بین کلمات سانسکریت، یونانی و لاتین را وانمود کرد در ١٧٨٦ مستر ویلیم جان  William Jones در خطابه ئی که در انجمن اسیایی کلکته ایراد نمود نظریه قرابت زبانهای سانسکریت و یونانی و لانینی، حتى جرمنی وسلتی را د رمیان نهاد این مطالعات ادامه یافت و چون در اوایل قرن ۱۹ موضوع قرابت السنه اقوام هند و اروپائی با دلایل علمی ثابت شد طبیعی این نتیجه بمیان امد که اقوام مذکور ازیک نشراد بوده و در اصل ومبداء بهم اشتراک داشتند به این ترتیب موضوع تجسس خانه اصلی و اولی آریائی طرف توجه علما قرار گرفت، ازان وقت تاحال تقریباً یک و نیم صد سال است که جمعی از علمای ملل مخلتف درین زمینه مطالعه و اظهار نظریه میکنند و هر کس از پهلوئی مطالعات خودرا شروع کرده و با اقامه پاره دلایل کانون اولیه آریا را در نقاط مختلف مثل شمال اروپا، اسکاندینا و فنلند، جرمنی، حوزه دانیوب، شمال بحیره اسود جنوب روسیه شبه جزیره بالقان، بین اورال و التائی، اسیای مرکزی سائبریا پنجاب و غیره معین کرده اند که محض تذکار آن و نظریات و اسمای علما به جلدهای ضخیم پوره نمیشود بنابرین از این همه جرو بحث ها یک قلم صرف نظر نموده به او لین نظریه عمو می که مهمترین و موثق ترین همه میباشد و دو منبع بزرگ آریا (سرودویدی و اوستا) انرا تائید میکند مراجعه میکنم در اولین و هله ئی که موضوع آریارا قرابت السنه اقوام هندواروپائی بمیان آورد عقیده اولی وعمومی برین قرار گرفت که سرزمین اولیه اریائی در دامنه های شمال هند و کش عبارت از حوز اکسوس یا صفحات باحتر است. بزرگترین طرفدار این نظر به مکس مو لر Max Muller فرانسوالنور مانت Francoi Lenormrant بود.

بالا اشاره کردیم که در این یک و نیم صد سال راجع به تعین مهد اولیه و اصلی آریائی مطالعات زیاد شده و نظریات گونا گونی بمیان آمده و با تحقیقات آینده مهد اولیه آریا هر جا معین شود شود مسئله ئی که همه در آن متفق اند و متفق خواهند بود و با هر نظریه ئی که تا حال بمیان آمده موافقت کامل دارد و تازه ترین تجسسات انرا تائید میکند این است که باختر کانون و مهد آن کتله آریائی است که در افغانستان و هند و فارس منتشر شده اند، اگر غیر از یک کانون اولیه به کانون های فرعی دیگری قائل شوند و فرضاً باختر آن کانون اولیه نباشد بدون جون و چرا کانون فرعی آریائی های فغانستان و هندو فارس خواهد بود و برای انها مهد وکانون اصلی هم بشمار میرود بناء علیه از جر و بحث های بی مورد و درهم و بر هم که بیش از یک نظریه شخصی ارزشی ندارد صرف نظر کرده مستقیماً به استناد موثق ترین ما خذ آریائی متذکر میشویم که اوستا یگانه کتابی است که اسم گرفته و بصورت واضح مهد اولیه شاخه از اقوام هند وارو پائی یعنی "کتله باختری" را که خود را "آریا" خوانده اند در "ایریانا ویجه"، قرار داده است. این مطلب کمی بار یکی دارد و شرح میخواهد. در این شبهه ئی نیست که اقوام هند و اروپائی از یک نقطه واحد منشب شده و در خاک های اسیا و اروپا پراگنده گردیده اند. این نقطه واحد هر نامی داشته و هر جائی که بوده، بوده ولی اریائی های باختر زمانیکه دارای ماخذ ادبی و مذهبی شدند خاطره قدیم را اسم و صفت و موقعیت معینی داده اند که از روی آب و هوا و ممیزات جغرافیائی و تشخیص بعضی رود خانه های آن میتوان انرا بین حوزه علیای سر دریا واکسوس قرار داد لذا به تناقص نظریات قسمتی از مدققین کاری نداشته موضوع آریا را در کشور خود از "ایریانا ویچه" اوستا و بخدیم سربرام شروع میکنیم.


تشابه زبان:

درین شبه ئی نیست که اریاها عموماً از هند گرفته تا منتها الیه غربی اروپا منتشر شده اند و زبان های آنها بهم شباهت دارد معذالک در میان تمام السنه، اقوام هند و آروپائی زبان سانسکریت و زند کم تر از یکدیگر فرق کرده و بیشتر بهم شباهت دارند و محض از لحاظ تشابه زیاد آنها گفته میتوانیم که مرکز حیات و مهاجرت آریائی نقطهٔ بوده که این دو زبان در آنجا حرف زده میشد اینجا فوراً سوالی در میان می آید که این نقطه کجاست؟ جواب سول خیلی آسان و بدون اقامه دلایل گفته میتوانیم که عبارت از حوزه اکسوس "باختر" میباشد وید شناسان عموماً به این معترف اند که قسمت قدیم سر و دویدی در غرب "سندهو" در "کاپیسا" و دیگر نقاط آریانا به میان آمده و قرار اشاره این سرودها سرودهای قدیم تری هم بوده که پیش از عصر مهاجرت در کانون حیات آریائی سروده شده است. غیر از باختر هیچ نقطه ئی بین هند و فارس صلاحیت چنین مقامی را ندارد زیرا با مطالعه دقیقی که در متن سرود وید و اوستا از نقطه نظر زبان و ادب و جغرافیه و توپوگرافی محلی و غیره بعمل آمده ثابت شده است که باختر مرکز زبان سانسکریت وزند است و بعد از انتشار آریائی ها ازین نقطه به دو طرفه هندو کش تمام آریانا حیثیت کانون بزرگ این دو زبان را پیدا کرده است. نشا به بین زبان سانسکریت وزند از یک ودو وصدو هزار کلمه گذشته با جزئی تغیری در صوت کلمات که آنهم قانون معینی دارد فقره های کامل یک زبان، زبان دیگر میشود و این امر، طبیعی حکم میکند که دو لهجه مذکور شاخه های یک زبان واحداند که با بعضی لهجه های دیگر که ذکر آن در اینجا مورد ندارد دسته السنه باختری را تشکیل میدهد. پس از روی تشابه فوق العاده زبان سانسکریت وزند ثابت میشود که روزی متکلمین این دو زبان در یک نقطه که عبارت از باختر باشد یکجا زندگانی داشتند و این جامهد پرورش و نشو و نمای آنها بشمار میرود. بالاخره از همین جا به سایر نقاط آریانا و هند و فارس مهاجرت اختیار کرده اند.


آئین و معتقدات:

همان طوریکه زبان سانسکریت و زند بهم خیلی نزدیک اند معتقدات کسانیکه به این دو زبان متکلم بودند هم شباهت زیاد داشت. آئین آریائی قرار یکه از خلال سرود وید و اوستا معلوم میشود دراس اساس فرق زیاد نداشت و پاره اختلافاتی که مرور زمانه بمیان آورده بیشتر مربوط به جزئیات است و اساس مشترک و قدیم آنها را پوشیده نمیتواند پس از روی معتقدات هم گفته میتوانیم که قبایل آریائی خصوص آنهائیکه پیروان کتب وید و اوستا بودند در اوائل وهله در یک قطعه زمین می زیستند که عبارت از باختر و سائر نقاط آریانا میباشد.


افسانه ها:

از روی افسانه ها و اساطیر باشندگان افغانستان، هندو فارس و غیره هم اینطور معلوم میشود که باختر و سرچشمه اکسوس کانون نژادی بوده و از آنجا مردمانی به چهار گردافق پراگنده شده اند. میگویند در میان اهالی جوار پامیر قصه ئی معروف است که قرار آن نوع بشر در دامنه های پامیر زندگانی داشت و در اثر انفلاق آتش احجار از هم پاشیده و مردم از مجرای چهار مخرج طبیعی دره های اندوس و اکسوس وسر در یا و تارم به چهار جانب افق پراگنده شدند.

فارسی ها و افسانه های آنها به این نظریه معترف است که اجداد آنها از خاک باختر برآمده و از آنجا بامها جرت های پی در پی بخاک های جنوب خزر و مجاور خلیج فارس انتشار یافتند. اساطیر هندی هم به این نظریه موافقت دارد که عناصر آریائی از شمال یه هندوکش از راه دره های کابل و گومل و سوات به حوزه پنجاب رسیده اند.