صفحه آخر
عکس صفحه آخر جلد اول (ف) ختم میشود به بیت :
بران آفرین کافرین آفرید مكان و زمان و زمین آفرید
که در کشف الابیات (ج ۱ ص ۱۴۴) طبع سیاقی بعلامت ۲۲/ ۶۵۲ آمده، ولی در (م، پ) سراغ آنرا نیافتم.
ابیات صفحه آخر عکسی (ص ۴۰) بعد چنین خوانده میشود :
۱. جهانرا جنین است آیین و سان بکردن همی زان بدین زین بذان
۲. سرای سبنجست با درد و رنج تو بارنج او ناز و جز حق مسنج
۳. جنین کارکیتی باندازه گیر جها نرا کهن دان و غم تازه گیر
۴. سوی نیکی و نیک نامی کرای جزین نیست توشه بزرگی و رای
۵. چنین است کار جهان جهان جهانست از آن خواندندش جهان
۶. زدل ژنک وز روی آژنک و ژنک نبرد مکر جز نبیذ جو زنک
۷. دل زنگ خورده از تلخی سخن زداید از و زنک باده کهن
۸. چو بیری درارد زمانه بمرد جوانش کند بادۀ سال خورد
۹. بمرداند رون ماده آرد بدید کی فرزانه کوهر بود یا بلید
۱۰. کرا کوهرش بست و بالا بلند کند بازه او را جو خم کمند
۱۱. كرا كوهرش برزو بالاش بست بكيوان برد جون شود نیم مست
۱۲. جو بد دل خورد مرد کردد دلیر چو رو به خورد کردن اونره شیر
۱۳. جو ژیان خورد شادمانه شود بر خسار چون ناردانه شود
۱۴. آیا انک گوهر تواری بدید در بسه راوه تو باشی کلید
۱۵. چرا هرک گیرم ترا من بجنگ نخواهی زمن رامش و نای و جنگ
۱۶. زمن داستان خواهی از باستان زکفتار و کردار آن راستان
۱۷. بران آفرین کافرین آفرید مکان و زمان و زمین آفرید
تمام شد مجلد اول از شاهنامه بیروزی و خرمی روز سه شنبه سیم ماه مبارک محرم سال ششصد و چهارده اکنون که ما این ابیات خاتمه جلد اول (ف) را با نسخ چاپی که از روی نسخه های متعدد فراهم آمده اند مقابله میکنیم برخی ازین ابیات در پایان داستان کیخسرو و آگه شدن لهراسپ از ناپدید شدن کیخسرو ( پ ۴/ ۱۳۹، م ۵/ ۴۱۸) چاپ شده و ازان بر می آید که جلد دوم مفقود (ف) مشتمل بر گفتارهایی بوده که در جلدهای ۶ ۷ ۸ ۹ طبع مسکو و نصف آخر جلدهای ۴، ۵ ، ۶، ۷ طبع عکسی جیبی تهران ۱۳۵۳ ش بر اساس چاپ ژول موهل پاریس طبع گشته است و در بیتی که از نسخه قاهره نقل شده "زمجموعه شاهنامه نصفی "گذشت نیز پدید می آید، که فردوسی یا شخصی که این بیترا الحاق کرده این داستان را نیمه یی از تمام شاهنامه می شمرده است.
ابیاتی که در بالا از عکس صفحه آخر (ف) نقل شده، در (م) چنین است: بیت ۱ : زان برین زین .بران پاورقی بر اساس نسخه قاهر ٧٩٦ ق :
جهانرا.......... بگردد همیزان بدین زین بدان
ماش و باش (؟) همه نامجوی درین جای خود را سر انجام جوی سخنهای لهراسپ چون بازگشت ز مجموع شهنامه نصفی گذشت
این بیت دوم با آشفتگی املا و بیت سوم در کشف الابیات سیاقی دیده نشد و ازین بر می آید که در نسخ دیگر نیست.
- بیت ۲ ف در (م ، پ) و کشف الابيات نیست
- بیت ۳ در م ،پ و کشف نیست و کلمه (رای) در اصل (ف) زیر لکه سیاه آمده.
- بیت ۵ در هیچ نسخه و کشف یافته نشد.
- بیت ٦ در هیچ نسخه و کشف یافته نشد. ژنگ بر وزن رنگ درینجا بمعنی چین و شکنج است که آژنگ هم همین معنی دارد. (برهان) فرخی راست : بزرگواری کردار جود و بخشش او - ز روی پیران بیرون همی برد آژنگ دیوان (۲۰۹) زنگ بمعنی روشنایی مهتاب باشد عماره گفت: نوروز و گل و بنید چون زنگ ما شاد و بسبزه کرده آهنگ
(لغت فرس اسدی)
بیت ۷: در زنگ خورده از تلخی سخن - ببرد از و زنگ باده کهن پ ۴
۱۳۹ م ۴۱۸/۵ ولی در نسخه (ف) زداید افضل است
- بيت ۸ : چو پیری دراید زناگه بمرد. پ چو پیری براید ز ناگه از هر دو متن (ف) رساتر و مطابق بسیر طبیعت است. زیرا پیری ناگهان نمی آید و زمانه آنرا بتدریج می آورد.
- بيت ۹ بیاده درون گوهر آید پدید - که فرزانه گوهر بود یا پلید پ :
بباده ..... پدید دل بسته را باشد .کلید صورت متن افضل و بقيه وضع (مرد) بیت سابق .است شاید در مقابل کلمه (فرزانه) بلید بروزن فعیل از بلادت باشد یعنی ابله و نافرزانه.
بیت ۱۰ : بُرز درین بیت که در هیچ یک از نسخ نیست، صفت گوهر بالا
عالی است و خود این بیت مربوط به بیت ۱۱ و توضیح کننده پستی گوهر
است و باید بجا باشد
- بیت ۱۲ : م : او تند شیر پ : شرزه ..شیر شرزه و نره هر دو در صفت شیر سابقه ادبی دارد.
- بيت ۱۳ : م: ندارد. پ: چو غمگین خورد شادمانه شود..... ندارد. در کشف الابیات نیست ولی چون با موضوع مربوط است باید اصیل باشد. در (ف) ژیان افضل است.
- بیت ۱۴ : پ : ندارد. م : بسته را خود تو باشبی کلید در کشف هم نیست. ندارد.
بیت ۱۵: م: پ و کشف: هر آنکس که گیرد مراو را بچنگ نخواهد جز از رامش و نای و چنگ چون در نسخ دیگر درینجا بیت خطابیه ۱۴ : ایا آنک را حذف کرده اند، صیغه ها و ضمایر بعدی خطابی را هم بغایب برده اند، در حالیکه در (ف) خطاب به باده است و این فصیح تر است.
- بیت ١٦ : این بیت جز از (پ) ۴/۱۳۹ در دیگر نسخ دیده نشد.
- بیت ۱۷: در هیچ یک از نسخ سراغ این بیت را درینجا نیافتم در کشف بنشانه ۲۲/۶۵۲ ضبط شده ولی در (پ) بدین صورت در آغاز داستان
اسکندر آمده:
بران آفرین کو جهان آفرید زمین و زمان و مکان آفرید
(۵/۵۱)
اما ابیات ستایش باده که در ختم این ،جلد طوریکه خواندید آمده در (پ) پیش از داستان پادشاهی لهراسپ (ج ۴ ص ۱۳۹) ضبط است و ازین میدانیم که در ترتیب ابیات شاهنامه چگونه خلطها و ناهمگونیهای پریشان کن موجود است.
اکنون برای افزونی شناسایی این نسخه ،نویافته، چند صفحه آنرا که در مقاله ا. م پیمونتسی عکاسی شده با خوانش آن بهمان املای اصل نسخه می آوریم و ناگفته نمیگذاریم، که از مطالعه تمام نسخه و مقابله آن با نسخ دیگر خطی و چاپی شاید مسایلی بمیان آید، که در شاهنامه شناسی بکر و کارآمد و در خور قبول و پذیرش باشد، که این کار مهم و سودمند به آینده گان و ارباب نظریکه دسترسی بمتن اصلی فلورانس دارند، موکول میگردد و هم اهیمت و نسخه لندن که سهواً کهنتر پنداشته و برای (م) اساس قرار داده بودند از بین میرود.
اگر محافل علمی ممالک ذیعلاقه همزبان فردوسی به همکاری یکدیگر باین همت گمارند شاید این نیمهیی ازین حماسه ارجمند جهانی که در فلورانس محفوظست و بهمت دانشمند ا. م پیمونتسی بدنیا معرفی شده، بصورت اكمل و في الجمله نزدیکتر بمتن صحیح گوینده نامور آن ترتیب گردد و کار و همت کارمندان علمی نسخۀ مطبوع نه جلدی مسکو به نتیجه دقیق تر و علمی تر و انتقادی تری برسد.
دل سلم و تو را زغم آمد بجوش براه شبیخون نهادند گوش
چو شب روز شد کس نیامد بجنگ دو جنگی گرفتند ساز درنگ
جن از روز خشنده نیمی برفت دل هر دو خونی زکینه بتفت
بتدبير يکبا دگر ساختند همه رای بیهونه انداختند
کی جون شب بود ما شبیخون کنیم همه کوه و هامون براز خون کنیم
چو امد شب و روز شد در نهان سراسر کوفتش سیاهی جهان
* * *
چوکار اگهان اگهی یافتند بسوی منوچهر بشتافتند
فشرده (؟) بپیش منوچهر شاه بگفتندی تا بر نشاند سباه
منوچهر بشنید و بگشاذ گوش سوی جاره شد مرد بسیار هوش
سبه را سراسر بقارن سبرد کمین کاه بگزید سالار کرد
ببرد از سران نامور سی هزار دلیران و مردان خنجر کزار
کمین کاه را جای شایسته دید سواران جنگی و بایسته دید
جو شب تیره شد تور با صد هزار بیامد کمر بسته کارزار
شبیخون سکالیده و ساخته سرانشان با براندر افراخته
جن آمد سبه دید بر جای خویش درفش فروزنده بر بای خویش
جز از جنک و بیکار جاده ندید خروش از میان سبه برکشید
زکرد سواران هوا بست ميغ جو برق درخشنده بولاد تیغ
جو شب روز شد همچنان جنگ جوی دو لشکر بروی اندر آورد روی
هوا را تو گفتی همی بد فروخت جن الماس روی زمین را بسوخت
بمغز اندرون بانک بولان خاست بابر اندرون آتش و باد خاست
برآورد شاه از کمین کاه نبذ تور را از دو رویه خبر
عنان را ببیجید و برکاشت روی برامد از لشکر یکی های و هوی
دمان از بس اندر منوچهر شاه رسید اندران نامور کینه خواه
یکی نیزه زد بر بس بشت اوی نکو نسار شد خنجر از مشت اوی
ززین بر گرفتش بکردار باد برد بر زمین داد مردی بداد
سرش را همانکه زتن باز کرد دد و دام را از بیش ساز کرد
بیامد بلشکر که خویش باز بديد ان نشان نشیب و فراز
بشاه افریدون یکی نامه کرد زنیک و بد و روزکار نبرد
* * *
گفتار اندر نامه فرستاذن منوجهر بنزد یک شاه افریدون و فرستادن سرتور
با نامه بنزدیک او
نخست از جهان آفرین کرد یاد خداوند خوبی و باکی و داد
سباس از جهاندار فریاد رس ز سختی نگیرد جز او دست کس
همه نیک و بد زیر فرمان اوست همه بندها زیر بمیان اوست
دگر آفرین بر فریدون برز خداوند تاج و خداوند گرز
همش داد و هم دین و هم فرهی همش تاج و هم تخت شاهنشهی
همه راستی راست از بخت اوست همه فرو زیبایی از تخت اوست
کوش = گوش. جنکی = جنگی. درنک = درنگ جُن = چون جون = چون بر = پر گرفتش = گرفتش. اکهان = آگهان. جاره = چاره. سپه = سپه سبرد = سپرد. کرد – گرد. کزار = گزار. سکالیذه = سگالیده. بای = پای بیکار = پیکار. کرد = گرد. بولاد = پولاد. جنان = چنان. بانک = بانگ کمین کاه = کمین گاه. ببیجید = بپیچید. برکاشت = برگاشت. بس = پس. بشت = پشت. نکونسار = نگونسار. همانکه = همان گه. بیش = پیش بکزید = بگزید.
۱. نماند برو بوم نه مام و باب شود بست رودا به و خان خراب
۲. جو بشنید سین دخت سر بیش اوی فرو برد و بر خاک مالید روی
۳. چنین گفت کای نامور داد خواه کمانی مبرجز بآیین و راه
۴. بر دخترآمد بر از خنده لب کشاده رخ و روز کون زیر شب
۵. همی مژده دانش کی جنکی بلنک زکور ژیان کرد کوتاه جنگ
٦. کنون زود بیرایه بکشای وَرو ببیش بذر رو بزاری بنو
۷. بدو گفت روزا به بیرایه چیست بجای سرمایه بی مایه کیست
۸. روان مرا بور سامست جفت جرا اشکارا بباید نهفت
۹. ببیش بذر شد جو خورشید شرق بیاقوت و زر اندرون کشته غرق
۱۰. بهشتی بذاراسته بر نکار جو خورشید تابان بوقت بهار
۱۱. بذر جون ورا دید خیره بماند جهان آفرین را نهانی بخواند
۱۲. بذو كفت کای شسته مغز از خرد زبر گوهران این کی اندر خورد
.۱۳ کی با اهر من جفت گیرد پری کی مه تاج بادت مه انگشتری
۱۴. کر از دشت قحطان یک مارکیر شود مخ ببایدش کشتن بتیر
۱۵.ببیش اندر افکند رودا به سر رخ از شرم برخون و دل بر فکر
۱۶. سيه مژه بر ترکسان دژم فرو خوابنید و نزد هیچ دم
۱۷. بدر دل بر از خشم و سر بر زجنگ همی رفت غران بسان بلنک
۱۸. سوی خانه شد دختر دل شده رخان معصفر بزر آزده
۱۹. بیزدان گرفتند هر دو بناه این دل شده ماه و هم بیشکاه
۲۰. بس اگاهی آمد بشاه بزرگ ز مهراب و دستان و سام سترک
۲۱. کفتار اندر آگاهی یافتن شاه منوجهر از بیوند گرفتن زال با دختر مهراب و خواندن سام را
۲۲. زبیوند مهراب و زمهر زال وزان ناهمالان کشته همال
۲۳. سخن رفت هر گونه با موبذان ببیش سر افراز شاه ردان
۲۴. جنین گفت با بخردان شهریار کی بر ما شود زین دژم روزگار ۲۵. جو ایران زجنگال شیر و بلنک برون آوریدم برای و بجنک
* * *
۲۶. نباید کی برخیره بر عشق زال همال سر افکنده کردد همال
۲۷. جن از دخت مهراب و زبور سام براید یکی تیغ تیز از نیام
۲۸. بیکسونه از کوهر ما بود نه تریاک با زهر همتا بود
۲۹. اگر تاب کیرد سوی مادرش زگفت بذ آکنده کردن سرش
۳۰. کند شهر ایران بر آشوب و رنج بدو باز کردن مکر تاج و کنج
۳۱. همه موبدان آفرین خواندند و را خسرو باک دین خواندند
۳۲. بگفتند کز ما تو دانا تری ببایستها بر توانا تری
۳۲. همان کن کجا با خرد در خورد دل اژدها را خرد بشگرد
۲۴. بفرمود تا نوذرش رفت بیش ابا ویژگان و بزرگان خویش
۳۵. بذو كفت رو بیش سام سوار ببرسش کی جون آمد از کارزار
٣٦. جو دیدی بکویش کزین سوکرای ز نزدیک ماکن سوی خانه رای
۳۷. همانکاه برخاست فرزند شاه ابا ویژکن سر نهادش براه
۳۸. سوی سام نیرم نهادند روی ابازند بیلان برخاش جوی
۲۹. جو زین کار سام میل آگاه شد بذیره سوی پورکی شاه شد
۴۰. همه نامداران بدیره شدند ابا زند بیل و تبیره شدند
۴۱. رسیدند بس بیش سام سوار بزرگان و کی نوذر نامدار
۲۴. بیام بدر شاه نودر بداد بدیدار اوسام پل گشت شاد
۴۳. چنین داد پاسخ کی فرمان کنم زدیدار او رامش جان کنم
۴۴. نهادند خوان و گرفتند جام نخست از منوجهر بردند نام
۴۵. بشادی برامد شب دیر یاز جو خورشید رخشنده بکشاد راز
(۱) بسته= پست؟ (۲) بیش اوی= پیش اوی (۳) کمانی = گمانی
(۴) بر از خنده = پر از خنده (۴) روز کون = روز گون
(۵) جنگی بلنگ = جنگی پلنگ (۵) کور ژیان = گور ژیان
(۵) جنگ = چنگ (٦) بیرایه = پیرایه (٦) ببیش = بپیش
(۷) جیست = چیست (۸) بور = پور (۸) جرا = چرا
(۹) بذر = پدر (۱۰) بد = بود (۱۰) برنکار = پرنگار
(۱۲) بر کوهران = پرگوهران یا بر گوهران
(۱۳) باذت = بادت (۱۴) کراز= گراز
(۱۵) افکند = افگند (۱۵) برخون= پُرخون
(۱۵) بر فکر = پر فکر (١٦) نرکسان= نرگسا
(۱۷) بلنک = پلنگ
(۱۸) آزد = آژده، آزده بمعنی خلانیده شده، آجیده شده.
(۱۹) بناه = پناه (۱۹) بیشکاه = پیشگاه شاه
(۲۰) بس اگاهی = پس آگاهی (۲۱) کفتار = گفتار
(۲۱) بیوند = پیوند (۲۲) کشته = گشته
(۲۳) هر کونه = هر گونه (۲۳) رذان = ردان
(۲۵) جنکال = چنگال (۲۵) بلنک = پلنگ
(٢٦) سرافکنده = سر افگنده (۲۷) جن = چون
(۲۷) بور = پور (۲۸) کوهر = گوهر
(۲۹) کیرد = گیرد (۲۹) مادرش = مادرش
(۳۰) زگفت بد آگنده گردد (۳۰) گردد مگر تاج و گنج
(۳۱) باک دین = پاک دین (۳۵) بپرسش
(٣٦) بگویش (٣٦) گرای
(۳۷) پرخاش (۳۹) پذیره
(۴۲) پیام پدر (۴۳) پاسخ