32

نامۀ امیر به اعلیحضرت محمد شاه پادشاه ایران

از کتاب: تاریخ تجزیه شاهنشاهى افغان ، فصل چهارم ، بخش حوادث سیاسی افغانستان

بعد از احترام چون قبلاً برخی از سرداران خاندان من از طرف افراد خاندان جلیل شاهی عالیحضرت شما بكمال خلوص و احترام پذیرائی شده اند، بنا بران منهم که خود را از هوا خواهان مخلص دودمان جلیل شاهی دانسته و این مملکت را یکی از پیوستگان شاهی ایران میدانم، در نخستین فرصت الحاج ابراهیم را بحضور همایونی فرستادم تا در باره مسایلی که مربوط بدو ملت است، مطالب لازمه را عرض نماید.

بر رأی عالم آرای آن پادشاه اسلام پوشیده نیست که اکنون سر زمین ما از طرف سکه به انواع مصائب و آلام مواجه بودم و همواره از طرف آن طایفه به خطر بزرگی تهدید می.شود با وجودیکه باندازه چهار لک خانوادۀ افغان و قبایل مربوطه. جوار تحت اطاعت ،منند و قوای لشکری من هم در کابل تا ۲۴ هزار سوار و ده هزار پیاده و پنجاه توپ میرسد، ولی این قوا با صد هزار سوار و پیاده کفار بی بیاک سکه مقابل اند که سه صد توپ هم دارند.

اگر چه تا کنون بفضل آلهی باین کفار نابکار سر اطاعت فرو نیاورده ام و لشکر اسلامی من از دین آلهی مدافعه میکنند، ولی بنده آله تا کی بر خلاف این طایفه نابکار خواهم جنگید؟ و تا کدام وقت تعرضات آنها را تحمل کرده خواهم توانست؟

شکی نیست که عالیحضرت شما مشکلات مرا تخمین کرده میتوانید، که با قوای خونخوار سکه به پیکار مداوم مشغول بوده و لمحه ای ازان فراغ ندارم چون اشرف البلاد کندهار و پایتخت کابل با سر زمینهای سرحدات خراسان و نیز ولایت خراسان و اراضی متعلقۀ آن حصه ای از ایران بوده و در تحت شاهی آن شهنشاه عظیم الشان اند، بنابران سود و ضرر این سر زمین ها همواره با هم مربوط بوده و مورد نظر دولت ایران خواهد بود.

فرضاً اگر در امور این جانب خللی افتد، و آن عالیحضرت توجه همایونی را بدینصوب مبذول نفرمایند، پس تنها من تاب مقابلۀ سکه را نخواهم داشت و مجبور خواهم شد که برای دفع خطر سکهان از انگلیس مددی بخواهم و بدینطور دولت انگلیس بر تمام افغانستان تسلط خواهند یافت و نتیجۀ آن هم خدا میداند که بکجا منجر خواهد شد؟ و شعلۀ ظلم این قوم تا کجا خواهد رسید؟

پیش از آنکه این وقایع روی دهد من لازم دانستم که آن پادشاه اسلام را ازین خطرات مطلع گردانم باقی البته آنچه رای عالی عالیحضرت لازم داند، عملی خواهند فرمود. و به وسیلۀ محمد حسین خان که معتمد این خیر خواه است، تمام مسایل را اطلاع خواهند داد."

ازین نامه پدید می آید که امیر بجواب نامه ایکه قبلاً به وسیلۀ حاجی ابراهیم فرستاده بود انتظار نکرده و محمد حسین خان را با نامۀ دیگر بدربار ایران فرستاد تا اگر مقصد او به وسیلهٔ پادشاه ایران ،براید البته ضرورتی نخواهد داشت که بدولت بریتانیه رجوع نماید.


علاوه برین امیر مکتوبی را به امپراطور روسیه به وسیله حسین علی فرستاد و دران نوشت "محمد شاه پادشاه ایران میخواهد که مملکت امیر را با شهنشاهی خود مربوط سازد و وی نیز چون مسلمان است میخواهد که از فواید چنین اتحادیه مستفید گردد و به عالیحضرت پادشاه ایران دست یگانگی دهد. درین نامه امیر قوای لشکری خود را بصورت مبالغه آمیز وانمود کرده و وضع فاتحانۀ خود را در مقابل سکه گوشزد نموده و گفته بود: چون قوای سکه از طرف انگلیسها و افسران فرانسوی اداره و تنظیم میشوند اگر امپراطور روسیه با امیر امدادی ننماید، البته بلآخر قوای سکه او را منکوب نموده، و فتح ایشان در افغانستان مقدمه نفوذ و تسلط انگلیس خواهد بود که ببهانۀ تجارت مالک این کشور خواهد گشت و تمام منافع تجارتی که اکنون در کمال رونق بین مسکو و بخارا و کابل جاریست بکیسه انگلیس خواهد رفت. حسین علی فرستاده من بحضور عالیحضرت امپراطور معظم مراتب احترام و پیوستگی مرا تقدیم خواهد داشت، و منافعی که از اتحاد صمیمی روسیه و ایران و افغانستان و یک جهتی ایشان بدست میآید یکایک بحضور امپراطوری خواهد شمرد."

سرداران کندهار برادران امیر نیز تاج محمد خان را پیش جلا لتمآب كونت سیمانیچ Count Simonich سفير كبير روسیه در تهران فرستادند که معرفی نامه او مبنی بر همان مراتب احساسات پیوستگی با حکومت روسیه بود که در مکتوب امیر دوست محمد خان اظهار شده بود. باید گفت که امیر دوست محمد خان درین اوقات بر تفوقی که به وسیله دسایس خونریزانه و حیله بازی موفقانه بدست آورده بود، و نیز بر شیعیان کابل اتکاء داشت که با ایرانیان هم مذهب اند و مشاوران معتمدش میرزا سمیع و آغا حسین و محمود خان بیات و حاجی میرزا خان نانچی در مذاکرات خود با الکسندر برنس بجائی نرسیده بودند و انتظار جواب دولت روسیه و ایران را داشت

(ص ۲۶۴ ج ۱) ختم فصل پنجم

فصل ۶: ص ۲۶۵

اطلاعاتیکه با امیر رسید رسیدن سفیر ایران را به کندهار اشعار میکرد، و امیر مجبور شد، آنچه را تا کنون درسر نگهداشته بود ظاهر گرداند وی اندازه نفوذ وابستگان قدیمی خود جوانشیران را بخوبی میدید و میدانست که ایران بعد از مشوره روسیه بر افغانستان و یا لااقل بر هرات دروازه هند لشکر کشی مینماید در ینصورت قنبر علی خان سفیر پادشاه ایران با محمد حسین خان نمایندۀ امیر به کندهار رسیدند و سرداران کندهار کوشیدند، تا بوسیلهٔ این سفیر با دولت ایران داخل اتحاد کاملی شده و تمام قوت ایران را به مدد خویش جلب نمایند و نگذارند که با امیر دوست محمد خان کمک نماید. و برای همین مقصد بود که سفیر ایران را در کندهار معطل نموده و اجازت حرکت کابل ندادند و با او یک معاهده اتحاد عقد نمودند.


متن معاهدۀ سرداران کندهار با سفیر ایران

"این معاهده را من قنبر علی خان از طرف عالیحضرت محمد شاه پادشاه ایران با سرداران محترم کهن دل خان و مهر دل خان عقد نمودم:

در صورتیکه سرداران یکی از فرزندان خود را بحضور عالیحضرت همایونی بفرستند من مقابلتاً چنین وعده میدهم:

۱- سر زمین هرات را اگر لشکر ایران بگیرد و یا اگر بقوه سرداران بدست آید به هر دو صورت متعلق به سرداران باشد. و پادشاه ایران از یشان هیچ چیزی نخواهد و در سر زمین و قبایل افغانستان هیچگونه مداخله ای را نخواهد نمود. 

۲- عالیحضرت پادشاه ایران با هیچ افغان تماس کلی یا جزوی را نخواهد داشت و هیچ نوع معامله را با افغانان بدون توسل سرداران نخواهد کرد.

۳- پادشاه ایران با شهزاده کامران و یار محمد خان ابداً روابط دوستی نخواهد داشت.

۴- بعد از رسیدن فرزند سردار کهن دل خان بدربار تهران، عالیحضرت پادشاه به لشکر خود در مشهد امر خواهد داد تا هرات پیش قدمی نمایند، و اگر کامران و یار محمد خان بخواهند که کندهار را بگیرند عالیحضرت ایشان را از تصرف کندهار ممنوع خواهد داشت و اگر قبول نکردند لشکر ایران بر هرات تصرف خواهند کرد. 

۵- شاه به سرداران مصارف نگهداری دوازده هزار لشکر سوار و پیاده و (۱۲) توپ را خواهد داد، و اگر به تصرف هرات لشکر کشی نمایند، مصارف آنرا علیحده خواهد پرداخت و تا وقتیکه جنگ هرات ختم می شود، ادای مصارف جنگی بعهدۀ دولت ایران خواهد بود.

۶- اگر متصرفات و سر زمین سرداران از دست ایشان رود، پادشاه ایران در سرزمین خود بایشان مساوی آن زمین و جایداد خواهد داد.

۷- این معاهده که با سرداران بسته ام، از طرف عالیحضرت پادشاهی تصدیق شدنی و بامضای حاجی مرزا اقاسی و میرزا مسعود (وزیر خارجه) نیز رسیدنی است و سفرای روسیه و انگلیس نیز بسرداران ضمانت آنرا دادنی میباشند.      

( قنبر علی)

چون محمد حسین خان نمایندۀ امیر کابل دید که سرداران کندهار قنبر علی را برفتن کابل نمی گذارند و میخواهند با او مذاکره نموده و بدون ملاحظۀ جانب ،امیر تمام منافع این سفارت ایرانی را بخود جلب نمایند، بنا بران کندهار را ترک گفته و به کابل شتافت.

چون امیر دوست محمد خان ازین وقایع اطلاع یافت به نمایندۀ خود گفت: باید بکلی این اسرار را پوشیده نگاهداشت و راجع به ارسال سفارت بدربار تهران و نامهای ارسالی امیر و خواهش امداد از شاه ایران هیچ چیزی را افشا نباید کرد بلکه به نمایندۀ بریتانیا چنان باید نمود که امیر به اتحاد ایران اهمیتی نداده و صرف آرزومند پیوستگی با دولت انگلیس است 

و وقت را تا رسیدن جواب پترپور (سنت پیترزبورگ) باین چنین سخنان باید گذرانید.

 از طرف دیگر امیر بخواهش محمد حسین خان به سرداران کندهار نگاشت که قنبر علی خان را پیش او به کابل بفرستند و ضمناً ایشان را سرزنش داد که چرا تنها بنفع خود بدون ملاحظه جانب امیر، با او معاهده بسته اند؟ اکنون امیر زیرک طبق پلانیکه با نماینده خود بسته بود چنان وانمود کرد که گویا ابداً به سفارت ایران و نتایج آن اهمیتی نمیدهد. وی در حضور نماینده انگلیس و مستر میسن خبر نگار عدم رضای خود را از مضمون فرمان پادشاه ایران که به جواب عریضه اش صدور یافته بود اظهار کرد ولی اندر خفا از وصول این فرمان آنقدر خوش بود که آنرا عنوان افتخار و شوکت خود دانسته و یک نقل آنرا به پادشاه بخارا - که با او مکاتبات هم چشمی داشت – نیز فرستاده بود .


نامه عالیحضرت محمد شاه پادشاه ایران بنام


دوست محمد خان امیر کابل

عالیجناب عزت و جلالت مآاب اشرف الاشراف قامع كفره امیر دوست محمد خان امیر کابل همواره بمراحم پادشاهی سرفراز بوده بداند که دو نامۀ آن عالیحضرت که بحضور همایونی فرستاده بودند همدست حاجی ابراهیم و محمد حسین خان رسید و از مضامین آن هر دو که محتوی مراتب خلوص آن عالیجاه بود، و نیز آنچه بوسیلهٔ سفرای مذکور بحضور ما معروض داشته بودید، اطلاع حاصل شده و موجب خوشی و مسرت خاطر پادشاهی گردید.

آنچه در باره پیوستگی خود با دولت ابد مدت نگاشته و کابل را یکی از اراضی مربوطه شاهی ایران دانسته اید ونیز ازینکنه شما بجنگ و مقابله کفار نا بکار مصروف بوده و اگر امداد ما نرسد مجبور خواستن کمک از جای دیگری خواهید شد، تماماً بر خاطر عاطر همایونی واضح گردید. چون آن عالیجاه یکی از غازیان ممتاز اسلام بوده و برای حفظ دین شمشیر بکف گرفته و بدین دولت ابد مدت روی آورده اید بنا بران برای حفاظت اسلام و مملکت و دین بر خود لازم دانستیم که آن شوکت مآبی را در تحت حمایت خود آورده و از هیچگونه کمک دریغ نداریم و از همین جهت بود که قبل از رسیدن سفیر آن جلالت مآبی ارادۀ همایونی ما چنین قرار گرفت که بر هرات لشکر کشی نمائیم و هر گونه امداد را به عالیجاه شما برسانیم. اینک به همین مقصد از دارالسلطنه تهران لشکر کشی نمودیم، چون به بسطام رسیدیم، بر اولیای دولت عظیم المرتبت آشکارا گردید که در تمام بلاد خراسان و بای عام افتاده است بنا بران برای تبدیل هوا و انتظار موسم  مساعد به صحت افزائی حرکت کردیم و چند روز را در دشت کالپوش گذرانیدیم.

چون در همین اوقات مطلع شدیم که مخدوم قلی یاموت (ترکمن) با حکمران خیوا الله قلی خان متحد گردیده و به قره قلا که نزدیک ریگستان است بایست هزار سوار از یک و ترکمن رسیده و موقعیت خود را در آنجا محکم کرده و انتظار داشت چون عساکر ظفر مآثر از انجا حرکت نماید وی آتش فتنه و بغاوت افزوزد به مجرد وصول این خبر برادر گرامی خود فریدون میرزا را با هشت هزار پیادۀ منظم و چهار هزار سوار و دوازده توپ بسر کوبی ایشان گماشتیم. چون لشکریان ما نزدیک ایشان رسیدند تاب مقاومت نیاورده و تمام بار و بنۀ خود را گذاشته و بسوی ریگستان گریختند و برادر عزیز ما ایشان را تعقیب کرده و نزدیک قرچول به آنها رسیده سر کوبی عبرتناکی داد، از صبح تا شام جنگ جاری بود و بسا از ترکمنان شکسته و کشته و برخی هم دستگیر شدند، و بقیة السیف به بیابان سوزان از چنگ لشکریان گریختند.

بعد از سرکوبی این قبایل موکب شهریاری ما بر دریای گرگان توقف کرده و امور سرحدات را نظم و نسق بخشیدیم و چون موسم سر ما و برف باری رسید و امکان مزید لشکر کشی نماند بیست هزار سوار و پیاده را با پنجاه توپ و اسلحه و آذوقه بخراسان فرستادیم تا در آغاز موسم بهار بحرکت طرف هرات مهیا باشند. ارادۀ مبارک شهریاری چنین است که بعد از عید نوروز بفضل الهی با بقیه لشکر خود بسوی خراسان آئیم، چون در ارسال لشکر قدری معطلی ،افتاده بنا بران قنبر علی خان را با یک خنجر الماس نشان به آن عالیجاه ارسال داشتیم تا مراتب خیر خواهی حضور همایونی ما را بآن جلالتمآبی رسانیده، و تمام خواهشها و تمنیات شما را عند المراجعه بحضور من به تفصیل عرض دارد. ماه شوال ۱۲۵۲ هجری (ص ۲۷۲، ج ۱)

هنگامیکه قنبر علی خان در کندهار مشغول مذاکرات بود، سلسلۀ دسایس و روابط خود را با محمود خان بیات و دیگر ایرانیان با نفوذ و معتمد امیر استواری داد، و جاسوسان مخفی را به هر سو گماشت تا معلومات منابع ثروتی مملکت و مخصوصاً غله باب را فراهم آورند و نیز از تجار ثروتمند قبایل ایرانی خواهش کرد تا برای لشکر محمد شاه آذوقه را ذخیره کنند، زیرا بقول او لشکر ایران به همراهی سفیر کبیر روسیه بعد از تصرف هرات بر تمام افغانستان نفوذ و تسلط خواهند کرد. قنبر علی خان هدایت نامه ای به مهر شاه و صدر اعظم او حاجی میرزا آقاسی با خود داشت که یک یک نسخه آنرا بطور ضمانت نامه با موافقت خود بچندین نفر سوداگران معروف میداد که از انجمله یک نسخه به ملا نسو تاجر ثروتمند و معتمد سردار کهن دل خان هم داده بود و مشارالیه آنرا محرمانه به خبر نگار موهن لال که محمد طاهر نامداشت در کندهار سپرده بود.


ترجمۀ هدایت نامۀ دولت ایران به قنبر علی خان سفیر بدربار کابل


"بعد از گذشتن حدود قیان به هر مرحله باید چیزهای ذیل را در کتابی نوشته و عند المراجعه بحضور همایونی تقدیم دارید: اوضاع شهرها و قریها نفوس با شرح جائیکه ازان میگذرید تخمین عدد نفوس قبایل و اندازه قوه ایشان در هر جا مانند سیستانیان و بلوچی و افغانی و قزلباشیه. تخمین مالیات و محصولات اراضی وسایل مهم زراعت. و از کدام قسم زراعت فایده بسیار برده میشود اندازه مالیاتی که مردم میدهند اموال تجارت در کدام جا آبست و کدام جا کوهسار یا دشت.

حين عبور از بلوچستان باید مردم آنجا را از عنایات شهریاری مطلع ساخته و خواطر خوانین بلوچستان و سیستان را بدان متمایل سازید و اگر مردم آنجا متمایل به کامران باشند باید کوشش کنید تا در خدمت دولت ایران آمده و بر عنایات شاهی متکی شوند. باید مهربانی های همایونی را به علی خان برسانید تا حین ورود همایونی تمام خوانین آنجا با قوای خود بموکب شهریاری پیوندند.

در کندهار فرمان و خلعت همایونی بسردار کهن دل خان و برادرانش برسانید و ایشان به الطاف کثیر همایونی امید وار سازید و بسردار کهن دل خان نزدیکی جوئید و از و معلوم نمائید که چرا نامه سابقه شهریاری را جواب نداده و فرزند یا برادر خود را بدربار ایران نفرستاد؟ 

و باید اکنون وی یکی از برادرانش را بدربار شاهی فرستد و خودش بجای خود بر قرار ماند و منتظر وصول لشکر شاهی باشد. باید کهن دل خان عساکر خود را مهیا داشته و هر قدر سوارانیکه ممکن باشد ترتیب نماید، تا به فضل ایزدی در لشکر کشی هرات شرکت کرده بتواند. قنبر علی به کهن دل خان واضح سازد که اگر درین لشکر کشی و خدمت رکاب همایونی زیانی باو رسد، تمام آن از طرف دولت ایران تلافی خواهد شد و باید بر عنایات شاهی اعتماد نماید همچنان قنبر علی با تمام اشخاص صاحب اختیار و خوانین افغان و قزلباش داخل مذاکره شده و ایشان را به مهربانیهای حضور شاهی مستظهر سازد. و اگر تو همی بابت اختلاف مذهبی شیعه و سنی در دل ایشان باشد باید فهمانده شوند که حضور همایونی ابداً امتیازی را بین ایشان نخواهد گذاشت و تمام خدماتگاران دولت را به یک نظر خواهد دید.

بعد از انجام امور کندهار باید به کابل رود، و خنجر تحفۀ شاهی را با امیر دوست محمد خان برساند و خلاع فاخره شاهی را به نواب جبار خان دهد و ایشان را بعنایات بی غایات ملوکانه مسرور گرداند تا اعتماد ایشان حاصل آید که هنگام وصول لشکر شاهی آن سر زمین واپس بایشان سپرده خواهد شد. باید ظاهراً قنبر علی خان چنین وانمود کند که مقصد سفارت وی رسانیدن جواب عریضه امیر دوست محمد خان و سپردن خلاع شاهانه است اما بطور خفیه و خصوصی بکوشد تا امیر دوست محمد خان را با این دولت چنان پیوستگی دهد تا یقین نماید که بفضل ایزدی همواره بعنایات و امداد شاهی مستند و مستظهر بوده و تمام آن کشور با و سپرده خواهد شد و در تحت حکم او خواهد بود.

به امیر باید گفته شود که اگر اخلاص خود را با این دولت ثابت نماید، و یکی از برادران یا فرزندان خود را بدربار شاهی بفرستد، البته برای او خیلی مفید و همواره مورد امداد و معاونت دولت ایران خواهد بود. و باید از اکنون قوای خود را ترتیب و مهیا ساخته و در موسم بهار منتظر ورود موکب همایونی باشد اگر امیر از قنبر علی خان سندی را در باره پیوستگی کشور خویش بایران و حفاظت او از حمله سکه بخواهد سفیر میتواند با و چنین سندی را بدهد."

 (ترجمه از انگلیسی ص ۲۷۶ ج۱)

هنگامیکه سفیر افغان با مامورین دولت ایران داخل مذاکره بود، شاه و وزیران او بسفیر بریتانیه در تهران گفتند که ما نه تنها هرات را باز میگیریم بلکه امارت افغانستان را تماماً مطیع میسازیم چنانچه عزت مآب مستر ایلس Ellis هنگامیکه مراسم تخت نشینی شاه به ایران رفت به لارد پالمرستون چنین نوشت:

"امیدوارم که باز بصورت رسمی نظریات حکومت خود را به میرزا آقاسی و وزیر خارجه ایران در باره سیاست خارجی ایشان بگویم. ولی آنها هر دو برین موضوع که ما افغانستان را یک دولت و حکومت علیحده میدانیم اعتراض کرده اند و میگویند که یک حصۀ بزرگ افغانستان بشاه ایران تعلق داشت و همواره جزو رعایای شاهی بودهاند. چون ازیشان پرسیدم که بنظر آنها مملکت ایران تا کدام جا وسعت داشت؟ گفتند تا غزنی.

بایقین محکم میگویم که دولت بریتانیه ابداً اجازت نخواهد داد که شاهی ایران بطرف افغانستان وسعت یابد، و بسرحدات هند برسد. زیرا اگر چنین شود پس گویا روسیه به آستانه شاهنشاهی ما رسیده است! روسیه به کمال اشتیاق میخواهد که شاه ایران درین کار فاتح شود و وزیران روس کوشش دارند، که بزودی اقدامات ایران آغاز گردد چون هرات بدست وی آید آنگاه مطابق معاهدۀ تجارتی یکنفر نمایندۀ روسیه به هرات خواهد آمد و از انجا سراً و علانيتاً تمام اطلاعات افغانستان را بدست خواهد آورد.

نظر به روابط موجوده ایکه بین ایران و روسیه موجود است فتوحات ایران در افغانستان عیناً فتح روسیه بوده و باید دولت انگلیس از ان جلوگیری نماید.

عزیز خان (سفیر کندهار) بهمین وضاحت بمن گفت: که وی بحضور شاه ایران و وزیران او یقین داده است که تمام افغانستان بشمول هرات و مربوطات آن آماده است که در تحت اداره فیودالی دولت ایران آید، تا در مدت ۱۵ روز به کمک افغانان مانند نادر شاه بدروازۀ دهلی برسد.

سفیر روسیه نیز در اوقاتیکه شاه آمادگی لشکر کشی هرات داشت بحضورش رسیده و مذاکرات طولانی نموده است. سفیر مذکور بشاه سفارش کرد که باید امسال هرات را بگیرد زیرا کاریکه اکنون با ده هزار لشکر شده میتواند سال دیگر با لشکر فراوان انجام نخواهد گرفت.

از اطلاعاتیکه بدست آمده روشن است که امیر دوست محمد خان به تاریخ ۱۷ ستمبر ۱۸۳۷ حاجی ابراهیم نماینده خود را با مکتوبی بشاه ایران فرستاده شخص خویش و کشور و منابع آنرا بخدمت شاهی عرضه داشته و خواهش همکاری را در حمله بر هرات نموده است و نیز امیر درین نامه حمایت شاهی را در مقابل سکه خواسته است."

بعد از آنکه مستر ایچ ایلس از دربار ایران رفت، سر جان مکنیل Macneil از طرف بریتانیه بحيث وزیر مختار و سفیر فوق العادۀ دربار ایران مقرر گردید. وی در نتیجۀ اقامت طولانی خود در ایران و مطالعات اوضاع سیاسی و تماس با مردم آن دریافت که تمام دسایس سیاسی ایران در بارۀ افغانستان از طرف سفیر روسیه تلقین میشود و سیاست روسیه درین مورد تبدیل نشده است مکنیل در نامه های متعدد خود به لارد پالمرستون به تفصیل نوشت که سیاست روسیه و ایران درین مورد بکلی متحدانه است.

وزیر مختار بریتانیه تمام مساعی خود را درین راه مبذول داشت که شاه را از لشکر کشی بر هرات باز دارد، و بالآخر توضیح داد:  که اگر شاه لشکر نماید، این حرکت بکلی منافی انتظار دولت ملکه بریتانیا بوده و آنرا در حقیقت تعرض بر منافع هند تصور خواهند کرد. اما با وجود این همه شاه بر هرات لشکر کشید و قاصد سفارت بریتانیه که مکاتیب میجر پوتنجر (نمایندۀ انگلیس در هرات) را با خود داشت بدست ایرانیان افتاد و مکاتیب سیاسی و تمام اموال او را ضبط کردند. 

اما وزیر مختار روسیه شاه را بسفر هرات و لشکر کشی همواره بر می انگیخت و از طرف حکومت خود وعده داد که اگر ایران هرات را بگیرد از تادیه قرض روسیه رهائی خواهد یافت.

درینوقت کلنل ستودارت Stoddart که با موکب شاهی همراه بود فرصت یافته و از شاه خواهش کرد تا هرات صلح نماید ولی این هم قبول ،نیفتاد و لشکر شاهی غوریان را گرفته، هرات را محاصره کرد. چون مشوره های سفیر بریتانیه پذیرفته نشد و دولت ایران بنظر احترام ندید، بنا بران تمام نمایندگان بریتانیه در حصه ایران مورد تخفیف مردم قرار گرفتند و حتی که اقامت گاه ناظم بریتانوی در بوشهر مورد خطر واقع شده و اعضای آن بقتل عام تهدید گردیدند و بالآخر سر جان مکنیل سفیر بریتانیه عزم کرد، تا به موکب شاهی پیوسته و بکوشد تا شاه شرایط مدافعان هرات را پذیرفته و لشکر خود را بترک محاصره هرات امر دهد.

اما سفیر روسیه کونت سیمانیچ Simonich چون ازین عزم سفیر بریتانیه واقف گشت بوزیر خارجه ایران نوشت: که سفير بریتانیه را از پیوستن موکب شاهی ممانعت نماید، و میرزا مسعود وزیر خارجه درین باره نامه ای به سفیر بریتانیه نوشته و خواهش کرد که تا حین وصول اجازت نامۀ شاهی سفر خود را معطل گرداند. ولی سفیر مذکور جواب این نامه را نداده و بسفر خویش ادامه داد چون به غوریان رسید مکتوب رسمی از طرف معاون وزیر خارجه دریافت که او را بحکم پادشاه از رفتن آنجا منع کرده بود. با وجود آن هم سفیر به موكب شاهی خود را رسانیده و از شاه خواهش کرد تا با و اجازت میانجی گری داده شود، تا مشکالات کار را مرتفع سازد ولی چون وی معاهدها را ترتیب داد نخست مورد موافقه شاه گردید، اما بعداً به اشاره کونت سیمانیچ رد کرده شد چون سفیر بریتانیه بنظر احترام و صمیمیت دیده نشد و رویه مناسبی را آنجا ندید، بالآخر مجبور گشت که ترک لشکرگاه شاه ایران را نماید.