نامه امیر به جلالتمآب کونت سیمانچ
"عزتمند کاپیتان ویکویچ نامۀ دوستانه شما را بمن رسانید، و از خواندن این نامه دوم شما خیلی مسرور گشتم. اگر بخواهم که شکران مهربانی های شما را بجا آرم، دریا را بکوزۀ کوچک جای دادن و آب آنرا با سنگها وزن کردن خواهد بود. پیغامهائی که بوسیلهٔ کاپیتان موصوف فرستاده بودند همه آن دانستۀ خاطر گردید و اعتماد کلی دارم که دولت شاهنشاهی شما مرا یاری کرده و عزت اینجانب را حفظ خواهد کرد و با چنین رویۀ نیکو همواره دل دوستان را بدست خواهد آورد. خیلی متشکرم که جناب شما به انجام کارهای من توجهی کرده و وعده فرموده اید که همواره آنرا مورد توجه خویش گردانید. ازین رویۀ نیکوی دولت شما خیلی ممنونم و امیدهای من وابسته با شماست. اگر چه فاصله بین ما بعید است ولی مانع قرب دلها نیست. و خاطر من از شنیدن پیامهای شما بکلی گشته و امید وارم همواره چنین دوام قبل از آمدن نماینده شما (کاپیتان ویکویچ) دولت انگلیس نیز سر الکسندر برنس را بحضور من فرستاده بود، که تا کنون هم در کابل است. وی میخواهد که تخم دوستی رنجیت سنگه را در سر زمین خاطر من بکارد، ولی این کار تا کنون نتیجه نداده و در آینده دیده شود که چه خواهد شد. بعد از ختم ایام زمستان و گشادن راهها کاپیتان ویکویچ را از راهیکه خودش بخواهد خواهم فرستاد. اکنون بسبب نزول برف او را معطل داشته ام همواره ایام بكام باد. "
(ص ۳۲۷، ج ۱، کتاب مذکور)
نامۀ کاپیتان ویکویچ به کونت سیمانچ
بعد از آنکه به تاريخ ۲ (یا شاید ۲۷) نومبر ۱۸۳۷ از کندهار برامدم به تاريخ ٨ دسمبر به کابل رسیدم، امیر دوست محمد خان و اعیان حضرتش مرا با احترام و مهربانی پذیرفتند و در خانۀ نخست وزیر میرزا عبدولیمی (شاید عبدالنبی یا عبدالله یا عبدل) خان جای دادند بعد از سه روز انتظار خواهش کردم که بحضور امیر روم و اعتماد نامه سامی امپراطور را با نامۀ جلالتمآب شما تقدیم دارم. درینوقت اضافه نمودم: که مقصد آمدن من اینست که تمنیات بھی خواهانه امپراطور را بسرداران کندهار و حضور امیر برسانم و روشن گردانم:
که عالیحضرت امپراطور از ارسال پاسخ دوستانه به نامه امیر دوست محمد خان خیلی مسرور است و با اتحاد دوستانه حفاظت آنها را ضمانت مینماید، ولی باید امرای افغانستان اختلافات ما بینی خود را فرو گذاشته و در تحت حمایت ایران که روسیه با آن روابط نهایت صمامانه و دوستانه دارد قرار گیرند.
والاحضرت امیر کمال رضای خود از وصول نامه امپراطور (اعتمادنامه) ابراز داشته و گفتند: که عقد معاهده دوستی افغان با ایران اکنون میسر نیست زیرا با یکنفر نماینده انگلیس سر الکسندر برنس که اکنون در کابل حاضر است چنین عهد نامه شده است: که امیر دوست محمد خان باید یک لشکر بزرگ افغانی را آراسته و با شهزاده کامران در حفظ محاصره هرات کمک نماید مطابق این معاهده دولت انگلیس بیست هزار تفنگ را به افغانستان میدهد و نیز پشاور و اراضی ماورای سند را که اکنون در دست رنجیت است واپس با میر میسپارد این معاهده اکنون برای منظوری حکومت هند و لارد آکلند به کلکته ارسال شده است.
مذاکرۀ نخستین من با امیر چنین خاتمه یافت ولی وزیرش میرزا عبدل (حسین) روزانه پیش من می آید و اندازه قوای روسیه و دیگر ممالک اروپا را از من میپرسد. در همین اوقات سر الكسندر برنس به کندهار رفت که افسر توپخانه مستر لیچ نیز با او همراه است تا با سرداران کندهار نیز عهد نامه ای را عقد نماید، و ایشان را از ارتباط دوستانه شاه ایران باز دارد نمایندگان انگلیسی بین کابل و کندهار مکاتبات را جاری داشته و نوشتهاند که لشکر شاه ایران از هرات شکست خورده و به مشهد باز گشته اند زیرا در هرات به قحط شدیدی مبتلا بوده و اسباب خورا که نمی یافتند. تمام این عوامل بود: که امیر دوست محمد خان با من به کمالِ سردی پیش آمد و از حین آمدن من تا کنون ۲۰ فروری ۱۸۳۸ هر روز با برنس ملاقاتها دارد، در حالیکه من با مشقت دو سه بار به حضورش رسیدهام. طوریکه از میرزا عبدل خان در یافتم گویا وی ( خود میرزا یا امیر) با نفوذ انگلیسی ناسازگار است و بنا بران کوشش میشود که هم اعتماد در انگلیس خللی وارد گرداند. در عین این اوضاع به تاریخ ۲۱ فروری ۱۸۳۸م از طرف لارد آکلند جوابی رسیده که تمام موافقه های برنس را با امیر رد کرده ولی با امیر افغانستان مشوره نداده که با شاه ایران یا نیروی دیگری داخل اتحاد گردد چون افغانان برای حفاظهٔ آزادی خویش امداد انگلیس را خواسته اند بنابران وی رنجیت سنگه را از فتوحاتش باز داشته است. طوریکه برنس اعلام داشته علت اساسی این پیشامد لارد آکلند چنین است رنجیت از طرف کمپنی (مقصد ایست اندیا کمپنی است) سفارشی را دریافت که مطابق آن بایست پشاور و سر زمین های مفتوحه ماورای سند را عند الاشاره انگلیس بافغانان باز گذارد وی این سفارش را پذیرفت ولی چون لارد اکلند دید که شاه ایران بر هرات لشکر کشید و میخواهد فتوحات خود را تا مرزهای هند توسیع دهد بنا بران به رنجیت مشوره داد تا پشاور را در دست خویش نگهداشته و نگذارد که لشکر خصم باین طرف پیش آید. درینوقت امیر دوست محمد خان نیز از امداد انگلیس نومید گشته و نقل خطوط لارد آکلند را بکندهار فرستاد و یکی از سرداران کندهار را برای مشوره و همکاری به کابل خواست ولی برنس به گماشته خود لیچ نوشت : به هر طوریکه ممکن باشد سرداران کندهار را از آمدن کابل باز دارد، تا با دوست محمد خان نزدیکی و همکاری نکنند. اما درینوقت دسایس غلط و نادرست لیچ مکشوف گردیده و سردار کهن دل خان را بر عکس بران واداشت تا روابط خود را با انگلیس بکلی گسیخته و با دوست محمد خان نزدیکی جوید و خویشتن را بضمانت روسیه در تحت حمایت ایران قرار دهد، بشرطیکه شاه بیست هزار تفنگ را برای تقویۀ لشکر کابل و کندهار بدهد و بعد از فتح هرات شاه ایران در افغانستان پیشرفته و اراضی مفتوحه را از دست رنجیت باز کشد درینوقت میرزا عبدل خان که نه تنها معتمد کلی امیر دوست محمد خان ،است بلکه در تمام امور افغانستان نفوذ کلی دارد و نیز سردار مهر دل خان از من خواهش کردند تا در مدت یک ماه از کابل حرکت کرده و شرایط موافقه نامه ای را که افغانان مطابق آن خود را تحت نفوذ ایران قرار میدهند انجام دهم بنا بران برای همین مقصد عزم دارم تا به تاریخ ۲۶ یا ۲۷ اپریل ۱۸۳۸ از کابل بدانسو حرکت کنم.
سر الکسندر برنس نیز بصورت فوری از دوست محمد خان خواهش کرد تا مرا از کابل بکشد و حکمرانان افغانستان به هیچ نحوی از انحاء با ایران یا روسیه روابطی را قایم نسازند ولی چون دید که اوضاع بکلی دگرگون گشته، برفقای خود که ایشانرا به ترکستان فرستاده انتظار نکرد و روز (۱۹ یا ۱۷) آپریل از کابل به پشاور ولاهور رفت و مستر لیچ را از کندهار به شکارپور و حیدرآباد فرستاد تا در آنجا میران سنده را از شمول در اتحادیۀ ایران و افغان باز دارد. با کمال احترام شرح بسیار مختصر افغانستان را بحضور آن جلالتمآبی تقدیم میدارم و جرأت کرده میگویم که با تحمل مشقت کمتر و با بصیرت دولت روسیه میتواند در امور سیاسی نیز مانند امور تجارتی نفوذی را درینجا بدست آورد. و وضع جغرافی افغانستان چنین است که یک نفر فاتح میتواند از راه کندهار بساحل دریا رسد. ریگستان خشکی که بطرف شمال و شمال غرب افتاده امکان عبور نیروی نظامی را نمیدهد، و راهیکه از ترکستان به کابل رفته کوهستان منيع هندوکش آنرا نا قابل عبور قرار داده است و فقط دو راه دران موجود است که بدشواری هم مدت چهار ماه سال ازان گذشتن میسر نیست تا چه رسد به حمل و نقل لوازم و سامان جنگی مردم افغانستان خیلی جنگجو و دلاورند، و اگر
عداوتهای کنونی بین سران ایشان رفع گردیده و با هم یکجا شوند، بخوبی میتوانند با قوای متحده تمام هند بجنگند. مایۀ بسی امیدواریست که جناب شما درینجا که نفوذ قوای دریائی روسیه ممکن نبود، از ماورای سرحدات ایران موفقانه روابط خود را استوار کرده اید و درین سر زمین با پیشرفت لشکر ایران نام جناب شما هم برده می شود که تمام مردم کابل و کندهار میگویند شاه ایران را درین لشکر کشی حین حرکت از تهران شما پشتیبانی کرده اید و این چیز را مردم بنظر اهمیت می بینند.
انگلستان نیز اهمیت عظیم این سرزمین را از نظر سیاسی درک کرده اند و با بذل هر گونه مساعی و مصارف میخواهند که پای خود را در افغانستان محکم گردانند چنانچه این مراتب از رای خطیر آن جلالتمآب پوشیده نخواهد بود. از سال ۱۸۳۲م انگلیس درینجا نماینده ای را مقرر کرده که یک هزار روپیه معاش دارد، و نیز مصارفیکه هیئت برنس برای دفاع هرات کرده بخوبی دلچسپی انگلیس را با این سرزمین ثابت میسازد ولی اکنون نماینده مذکور با هیئت برنس یکجا بهند رفت و من حين وصول تهران تمام اوضاع امور افغانستان بران جلالت مآبی روشن خواهم کرد، و علی العجاله با لمال فروتنی خواهش دارم که موافقت نامه ای را با سران افغان کرده ام منظور فرمایند. ( امضای ویکویچ )
(ص ۳۳۳،ج ، ۱ کتاب مذکور)
( فصل ۷ کتاب، ص۳۳۴)
به هر صورت هیئت بریتانوی در کابل نامۀ اخیر گورنر جنرال را به امیر سپرده و با او دیدار آخرین تودیعی بعمل آورده، به تاریخ ۲۸ اپریل ۱۸۳۸ کابل را ترک گفتند، و سردار غلام حیدر خان فرزند امیر ایشان را تا چهار میلی کابل مشایعت نمود و وزیر میرزا خان تا بتخاک آمد، و سه اسپ خیلی لاغر را به هیئت تحفه داد، و تا پایان شب با موهن لال بر امور سیاسی مذاکره کرد و گفت که ویکویچ کمک مالی روسیه را با امداد لشکری ایران با امیر وعده داده است. وزیر کمال فسوس خود را در بارهٔ رفتن هیئت بریتانوی اظهار داشته و بیطرفی خود را در کامیابی نماینده روسی بدربار کابل وانمود کرد. و همه آنرا نتیجه مساعی سردار مهر دل خان کندهاری شمرد.
بوزیر مذکور گفته شد که عقل سلیم قبول نمیکند، که امیر بر قوای بسیار دور دست اعتماد کند، وی جواب داد: که ما بر ایران متکی نیستیم، بلکه ویکویچ در کابل و سیمانچ در لشکرگاه هرات نمایندگان قانونی معتمد امپراطور روسیه اند که ما بریشان اعتماد کرده ایم و وعده و موافقه داده اند تا امیر را کمک و تقویه نمایند، که اراضی مفتوحه سکه را بگیرد چون روسیه اکنون یکی از قوای بزرگ اروپاست، و نمایندۀ وی بدربار شاه ایران نمایندۀ مقام امپراطوری است و نیز در خراسان مشهور است که روسیان همواره قول خود را بجا میآورند بنابران جای شک نیست که نمایندۀ روسیه چنان موافقه نامه را با کسی نمی نماید که از عهدۀ انجام آن نبراید و یا حکومت وی باو اختیار عقد آنرا نداده باشد و یا کابینۀ سنت پترزبورگ مطابق آن کار نکند.
هیئت بریتانوی به همراهی ناظر علی محمد به جلال آباد سالماً رسانیده شد در حالیکه از کابل را پورهای خصوصی میرسید که برخی از سران کابل مانند محمود خان بیات آغا حسین با میر مشوره داده بودند تا اعضای هیئت بریتانوی را قتل عام نماید و یا ایشان را نگهداشته و در مقابل اسارت ایشان از دولت انگلیس پول هنگفتی را بگیرد و باز رها کند، تا به همان پول تدارک دفع خطرات آینده را بنماید ولی امیر بچنین مشورههای بی جای دوستان خود گوش نداده، و هنگامیکه دکتر لارد و مستر ود از دعوتِ محمد مراد بیگ حکمران قندوز در غیاب هیئت بریتانوی به کابل باز گشتند، امیر با سردی آنها را دیده و بدون آزار در تحت حفاظت خود بجلال آباد رسانید تا از راه دریای کابل به هیئت برنس پیوستند. لارد ود در راه کابل از منابع موثوق اطلاع گرفت: که بعد از خلع و اخراج هیئت بریتانوی نمایندۀ روسیه با امیر آنقدر نزدیک شده که امیر بکلی خود را بروسیه سپرده است. شکی نیست که هیئت برنس در مرام اصلی خود ناکام ماند ولی درین موقعی که روسیه در سیاست افغانستان دست یافته، معلومات بسیار گرانبهائی را نیز بکف آورده است. امیر دوست محمد خان و سردار مهر دل خان نامه های احترام آمیز را به شاه ایران فرستادند، که در ان تمام جریان مذاکرات خود را با هیئت بریتانوی و بالآخر رفتن ناکامانه آنرا شرح داده بودند. ویکویچ با امیر وعده داد که وی مبلغ ۱۴ لک روپیه را میدهد و سفیر روسیه در تهران شاه ایران را بران واداشت که تمام شروط موافقه نامه امیر کابل و سرداران کندهار را بپذیرد، و مقابلتاً ایشان در اتحادیه ایران و روسیه شرکت خواهند کرد. بعد ازین مذاکرات امیر ویکویچ را به کمال اعزاز رخصت داد، و عبدو خان را از طرف خود با او فرستاد، تا با مهر دل خان به کمال حفاظت به کندهار روند و در راه کابل نیز نماینده روسیه با کمال امتیاز بدرقه شد سردارن کندهار نامه ها و معاهدها را برای تصدیق و قبولی سفیر روسیه بدربار تهران فرستادند، و نماینده روسیه از طرف حکومت خود و عده داد تا حکومت هرات را هم بدیشان بسپارد و غوریان را هم شاه ایران بایشان دهد. سرداران کندهار از طرف خود محمد عمر خان را با ۲۵۰ سوار بحضور شاه ایران و کونت سیمانیچ فرستادند. با وجودیکه امیر بدین اتحاد خود با ایران و روسیه خیلی منفور شده بود به ترمیم بالاحصار کابل و حصار غزنی آغاز کرد و برشاه ایران و سفیر روسیه اصرار نمود، تا هرات را گرفته و بعد از ان به طرف کابل آیند. از طرف دیگر چون محمد عمرخان فرزند سردار کهن دل خان حکمران کلان کندهار به لشکرگاه شاهی بیرون شهر هرات رسید و محمد صدیق خان پسر دیگر سردار فراه را بگرفت افغانان مدافع هرات نیز حوصله باختند و تا جائیکه میتوانستند با سردار کندهار مخابره نموده و خود را تسلیم او مینمودند گپتان ویکویچ از هرات واپس به کندهار آمده و ده هزار طلای روسی را به سردار کهن دل خان سپرد، تا آنرا بین لشکریان خویش تقسیم نماید. وی خاطر نشان نمود: که شاه ایران به کونت سیمانیچ اجازه داد، که لشکر روسیه را برای گرفتن هرات بیاورد و بسران افغانستان پول نقد بدهد و مطابق قانون اروپا چون وی در کندهار باشد، وجودش مانع اقدام خصمانه گورنر جنرال هند برین شهر خواهد بود و یکویچ به امیران سنده نیز نوشت، تا خود را استوار نگهدارند که در مدت سه ماه با سرداران گندهار بر کنارهای سنده میرسند. سرداران کندهار علناً اعلان داشتند که شاه ایران و روسیه میخواهد تا ایشان بطرف هرات با قوای خود حرکت کنند و اگر در غیاب ایشان کسی بر کندهار تصرف جوید، دولت روسیه مطابق موافقه نامه ضمانت کرده که ایشانرا برای پس گرفتن کندهار امداد نماید.
هنگامیکه قوای سرداران کندهار بطرف هرات حرکت کردند و یکویچ ذخایر گندم را از قرای سرحدی ایران بایشان رسانیده و چنین میگفت: که وی باجازت شاه ایران که متحد امپراطور روسیه و کونت سیمانچ است، این کار را انجام میدهد. ویکییچ در لشکر سرداران کندهار به لشکرگاه شاه ایران رسید و آغا سید محمد را با پول کافی با امیر کابل فرستاد، و نیز هدایائی از طرف سفیر روسیه با امیر ارسال شد.
درینوقت سر هنری پوتنجر اطلاع وصول نامههای ویکویچ را بدربار امیران سنده گرفت و شکی نماند که روسیه اکنون سواحل شرقی دریای سنده را نیز با منافع انگلیس درین نواحی تهدید مینماید سران متزلزل هند نیز چون داستانهای مبالغه آمیز نیرو و دلاوری دولت روسیه را میشنیدند گوش بهوا بودند، و نه تنها مسلمانان هند بلکه سران راجپوت نیز به پس نشینی انگلیس انتظار میکشیدند و میخواستند که با یک آواز روسیه عدم رضای خود را در مقابل حکومت بریتانیه ابراز داشته و خود را به هر گونه اقدامات آماده سازند.