سیر آئین زردشتی
روی صفحۀ فیسبوک در یک ستون بسیار جالب آقای تواب آرسیپ که از آگاهان در تاریخ دیرین و در سیر آئین زردشتی(زرتشتی) از جملۀ عمیق نگرانند، در استقبال شان از کتاب تازه یافت شده، نظر شانرا به سویۀ بلند یک آگاه نگاشته اند.
چون این کتاب هنوز نام ندارد تا زمان اشاره به یک نام بهتر، من به اجازۀ آگاهان فعلاً این کتاب را رسالۀ زرنگار پیشنهاد میکنم. نظر نویسنده آقای تواب آرسیپ،(من نمی دانم چرا در یادداشت هایم نام شانرا به ط یعنی طواب نوشته ام؟) نظر یک تاریخ نگار است، ما در روانشناسی دسته جمعی و خصوصاً در مورد سیر یک پدیدۀ فکری، در یک فصلی مبنی برنظر تحلیلی در مورد یک پدیدۀ فرهنگی که acculturation نامیده میشود حتمی است که تشریح شود که این سیر ارتقائی است یا در زوال؟. ازین دید خواهیم گفت که آئین زردشتی در انتشارجغرافیائی اش در سرزمین ها، ارتقائی بوده و اما در نگهداشت اصالتش درکیفیت فکری اولی متأسفانه در زوال بوده است.
نویسنده درست گفته است که هر گروه زند ها و پازند ها بنیاد کرده اند. نویسنده درین مضمونش تا به سلسلۀ کی ها در بلخ اشاره کرده اند، اما افسوس که دربین قدرتمندان این سلسله از کی کاؤس، کی خسرو وکی قبادا ذکری نکرده اند. من در یک گفتوگویم با یک مؤرخ بخارائی شنیده بودم در میان اینها کی قباد بیشتر از دیگران جذب و چسپ زردشتی داشته و درین راه کارنامه ها را به او نسبت میدهند . آمدیم در مورد زادگاه زردشت به فکر آن بخارائی مرحوم که من ممنون بیانش بوده ام نه تنها اینکه زادگاهش بلخ است بلکه مدفنش هم بلخ است: گفته شده که زردشت در حومه و یا در خود زیارت سخی در مزار شریف دفن است آن بخارائی میگفت که این راز را امیران بخارا میدانستند چنانچه یکی از امیران بخارا (شاید پدر کلان امیر بخارا که به کابل پناهنده شد) لازم دید در روضه که گفته شده که یک مغارۀ است که پنجاه متراز روی زمین پائین است، برود و همه چیز را به چشم خود ببیند. که اگر درآنجا حضرت علی دفن است شمشیرش در پهلوی تابوت مبارک قرار دارد و اگر زردشت است گتیبۀ سنگی که تمام عمر آنرا با خود داشت در کنار جسدش باید باشد اما زحمت امیر بی نتیجه ماند زیرا هنوز در پائینترین قسمت مغاره نرسیده بود که وضع خودرا خراب حس کرد و سخن به بیهوشی امیر کشید و یکی دو افسری که به معیت بودند هم کم بود به زمین بیافتند. امیر و همراهان به مشکل برون شدند و امیر فتوا داد که در جائی رفته که بائیست نمی رفت و به دستورش مراسم سجدۀ سهو و دعای رفع خطا برگزار شد.
دوست بخرائی مرا عقیده به آن بود که در مغاره چون زمین ریگی است در نزدیکی ها هم زمین نفت دارد گاز محصول نفت در اثر تراکم، و نبودن تهویه حال امیر و همرکابانش را به هم زده. مؤرخی را که من دیده بودم در بودن مدفن زردشت درآنجا با اطمینان بیانات داشت و اما وقتی ازاو پرسیدم در مورد مزار حضرت علی چی فکر دارد با اطینان کامل گفت علی در نجف است ( برایش گفتم با وجودی که گفته شده: گویند مزار علی در نجف است، در بلخ بیا ببین که بیت الشرف است، آفتاب یکی و شعاش هرطرف است) گفت واقعیت به زیبائی این بیت نیست. زیرا زردشتیان که یک جنگ را نه بلکه جنگ ها را باخته اند به مزار زردشت شرائط اطمینان کامل را ایحاد کردند و مثال آورد که در کابل هم ازین چاره سازی ها بسیار شده چنانچه زیارت سخی در دامنۀ علی آباد در حومۀ پوهنتون آرامگاه پدر زنبورک شاه است و به این ترتیب از ویران شدنش جلو گیری به عمل آمده مهمتر از همه زیارت شکوهمند شاه دو شمشیره، مدفن آخرین کابل شاه است که در همن جا در اثر زخم کشنده، مثل تمام شاهان که باید در جنگ حا ضر میبود کشته شد. (من این مطلب را در کابل هم از کسی دیگری شنیده بودم) همین بود که سپاهیانش اورا دفن کردند و هوا خواهانش آرامگاه را با نامی که یافتند متبرک ساختند. کار باستان شناسان است که همه این مطالب را روشن بسازند.