سوگند عاشقانه

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

بیادام سیا خوابدارت

بزنجیر دو زلف مشک بارت


بسرو قامت بالا بلندت

برنگین چهرۀ همچون بهارت


بمحراب دو ابروی خمیده

به ان مرغولهای تابدارت


بمروارید دندانهای دروار

بیا قوت دو لعل آبدارت


بتاثیر نگاه ترک مستت

که عقل و دین من را کرده غارت


بناوکهای آن مژگان خونریز

بچشمکهای چشم پر خمارت


بنازو عشوۀ عاقل قریبت

بتیر غمزۀ مردم شکارت


بمغروری و کبر و خود پسندی

باستغنا و تمکین و قارت


که چون « محجوبه » مفتونی نیابی

و گر پیدا شود عاشق هزارت