غزان
اما غزان مردمانی اند که ملک ایشان را تغز غرخاقان گویند، و اندر روزگار قدیم تغزخاقان مردی بود که اورا کورتگین گفتنید، و مادر او از چین بود، و خاقانی برادر این کورتگین داشت، که مادر او آزاد بود. پس برادر قصد کشتن او کرد، و او را گلو ببرید، و بجایی که مردگان ایشان بودندی بیفگند. و دایه بود مر کور تگین راه اورا سوی مانیان برد و بداروئیان داد، تا اورا معالجت کردند، و آن جراحت را دارو کردند تا بهتر شد.
پس او بشهر ازل آمد که حضرت تغزخاقان بود، و پنهان همی بودف و چند گاه حیلتها کردند، و تغزغزخاقان را از خر او بگفتند، و دل او خوش کردند، تا دستوری داد به آمدن او بودن او و اورا پیش خویش بگذاشت . اما اورا بر بنجیکث امیری داد. پس این کورتگین اندر ایستاد و اهل ناحیت را استمالت کرد، و بجای ایشان نیکو بها نمود، و فرصت همی جست تا خبر شنید که تغزخاقان بصید بیرون آمد. پس کورتگین حشری انبوه گرد کرد، و قصد تغز خاقان کرد. و چون برابریکدیگر امدند، حرب کردندف و کورتگین بر سپاه خاقان ظفر یافت، و تغز خاقان بگریخت و اندر حصار شد. و کورتگین بفرمود: تا اندرین دیوار های حصار، آب افگندند، تا دیوارهای حصار بیفتاد.
پس کورتگین فرمود تا ندا کردند، و زینهاریان را امان دادند، و اهل حصار غمگین گشته بودند از گرسنگی، همه بیرون آمدند و زینهار خواستند. همه رازیهار دادند و تغزغزخاقان اندر حصار بماند، پس کورتگین کسان خویش اندر حصار فرستاد تا اورا بخناق بکشتندف و خاقانی را کورتگین بگرفت.
و اورا نه وزیر است و چون کسی را به تهمت دزدی بگیرند، بند برپای نهند، و دست برگردن او ببندند و بر هررانی دویست چوب بزنندشT و صد چوب برپشتشت بزنند و اورا گردبازر بگردانند. پس هر دو دست، و هر دو گوش و بینی او ببرند، و منادی باتگ همی کند« که هر کس این را ببیند و فعل او مکنید.»
و چون کسی با دو شیزه زنا کند، سیصد چوب بزنند اورا، و اسبی مادیان و جامی سیمین ، از پنجا شتر سیم بستانند. و اگر با کالم زنا کند، هر دو را بدر ملک آرند و ملک بفرماید: تا هریکی را سیصد چوب بزنند و مرد را د رخرگاهی پوشیده تا فرش تمام از نمد نو تمام کنند، تا به شوی زن دهند و ان زن زانیه را بدان مرد زانی دهند و شوی زن مران مردزانی را الازم کند، تا از بهر او زن آرد و کابین آن زن او بدهد اگر زانی توانگر باشد، و اگر درویش باشد، سیصد چوب بزنند اورا و رها کنندش و اگر کسی مرد کشد، اورا تاوانی عظیم بکنند، چنانکد اندران مستأصل گردد، و یکماه اندر زندانش بدارند و سیصد چوب بزنند اورا، و پس یه کنندش، و اگر درویش باشد بچوب اقتصار کنند و بگذارندش.
و تغزخاقان اندر کوشک باشد و دیوار پست، و فرش او نمد باشد، اما فرش اهل اسلام بر روی او کشند و دییای چینی بر روی فرشها کشیده. اما عامۀ ایشان همه صحرائی باشند و خیمه و خرگاه دارند. و لباس ملوک ایشان دیبای چینی و حریر باشد، و از آن عامه حریر و کرباس و جامۀ ایشان دواج بود و فراخ آستین و دوازدامن و کمر ملک ایشان بحیلت درباشد. و چون بمجلس او مردم انبوه بیاید، تاج بر سراو نهد. و چون بر نشیند، سی هزار سوار با او بر نشینند همه جوشن وزره دارند و حرب نیزه کنند.
اما راههای ایشان از برسخنان تا بنچول شود، و از بنچول به کجا شود، و از کجا به ازل شود، و از ازل به سیکت شود، و از سیکت به مکشمیغناثور شود، و از ثور به جکت شود بمقدار یکروزه راه و این ولایت از کچا خوردتر است و او بیست و دو دیهست، و این صحراییست که اندر زمستان سرمای سخت باشد و برف اندک افتد، و به تابستان گرمای سخت افتد، بیش اندر سردابه باشند، و از باران آن صحرا در خانها گریزند همه مردمان ایشان کمربندند و کارد و خنجر بروی بیاویزند و چیز که ایشان را بکار آید از آنجا آویخته دارند، و بردر عامل انجا هر روز سیصد با چهار صد مرد گرد آیند از دیناورریان و صحف مانی را به آواز بلند همی خوانند، و در پیش عامل آیند و سلام کنند و باز گردند و از جینا بخکث بازیکرد شود و به تغز غز.