کابل و حکیم میرزا

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

بدخشان و سلیمان میرزا هند و جلال الدین اکبر

از حوالی سال ۹۷۳ تا ۹۹۳ هجری قمری که تقریباً ۲۰ سال را در بر میگیرد و به ۲۰ سال (از سال ۱۰ تا ۳۱) سلطنت جلال الدین اکبر مطابقت دارد، واقعات کابل، بدخشان و هند در خطوط عمومی طوری بهم پیچیده که جدا کردن آن از هم مشکل است. چون در رأس امور این سه جا محمد حکیم میرزا، سلیمان میرزا و جلال الدین اکبر است واقعات هم به نقشه و اراده این سه نفر بمیان می آید.

محمد حکیم میرزا برادر خورد جلال الدین محمد اکبر که در کابل تولد شده و از شیرخوارگی ببعد در همین شهر کلان شد در دوره که حالا مطالعه میکنیم بسن ۱۱ سالگی رسیده ازدواج کرده و سالهای اول جوانی را میگذراند. بشهادت واقعاتی که دیدیم این شهزاده که از عاطفت پدر در طفولیت محروم شد در یک فضای پر حرص و آز و پر از اضطراب و تشویش در بالاحصار کابل کلان شد و وکیل ها، اتالیق های مختلف را دید آنچه بالاحصار کابل در ده سال اول عمر این شهزاده دیده واقعاتی است که تار و پود آن را حرص و جاه طلبی و دسیسه های احراز مقام و موقعیت تشکیل میداد تا اینکه مخالفان یکی بعد دیگر در مقابل نگاه او از بین رفتند و خودش به سنی رسید که به نفع خود کاری کند. در ین وقت بالاحصار مرکز کابل و کابل کانون یک علاقه ئی بود که از طرف شمال غوربند و از طرف جنوب غرب غزنین و از طرف جنوب بنکش و از جانب شرق نیلاب یا مجرای سند آنرا محدود میساخت.

دو نفر دیگر که سلیمان میرزا و جلال الدین اکبر باشند هر کدام نظریاتی نسبت به محمد حکیم میرزا و کابل زمین داشتند. سلیمان میرزا که دو مرتبه قبل هم نظر به استعانت حکیم میرزا به کابل آمده و فتوحاتی نموده بود میخواست با جلب حکیم میرزا در بدخشان یا با گذاشتن وی در کابل این علاقه را به قلمرو نفوذ خویش که بدخشان باشد، وصل کند. چنانچه ۳ بر ۴ علاقه کابل را به معتمدان و بدخشی ها طور جایگیر داده و بقیه را به تدریج به گماشتگان خود میداد. جلال الدین اکبر برادر بزرگ حکیم ،میرزا شاهنشاه مغلی هند که خود را وارث تخت و تاج بابر و همایون میدانست، مدعی بود که کابل و حکیم میرزا جزء حیطه امپراطوری اوست. خلاصه محمد حکیم میرزا هر چه به سن رشد پیش میرفت فکر خودی و استقلال طلبی در وی نشو و نما میکرد و به همین اساس با ضعف شخصی و محیطی اول با سلیمان میرزا و بعد با جلال الدین اکبر بر سر پرخاش شد. شبهه ئی نیست که بزرگان کابلی محمد حکیم میرزا را در احراز استقلال فکری تشویق و تحریص میکردند و با اتکا خود به مراتب شهزاده می افزودند.


نقشه سلیمان میرزا راجع به محمد حکیم و کابل

عبدالرحمن بیگ، تنگری بردی قوش بیگی

رجال کابل : خواجه حسن نقشبندی، باقی قاشقال،

سیوندک، علی محمد اسپ، بنده علی میدانی،

خواجه خضریان، یارمحمد آخوند، خلیفه عبدالله،

فیروز نقشه و تلقین کابلیان به حکیم میرزا

قرا یتیم ابن حسین کابلی، قاسم بیگ پروانچی

مراد خواجه قاضی خان، سعید خان مبارز خان

بهأالدین خان، غازی خان، ده منار، یساول، غریب خانه

علی مسجد پشاور، خاکی گله بان، حاجی غالب بیگ

میر محمد خان، میرزا خواجه بیگ، محمود،

مقصود جوهری، قاضی عماد، راه کرپه، هارون

شنواری، قنبر، محاصره کابل

قطب الدین خان اتالیق جدید حکیم میرزا در کابل

ساقی ترنابی، سر قنبر در کنگره قلعه کابل

گریختن سلیمان میرزا از گرد گابل

خواجه ریواج، آب پروان، خلاصه قلعه بندی کابل

مراجعت خان کلان از کابل به هندوستان،

سکینه بانو بیگم، ازدواج خواجه حسن نقشبندی با

خواهر بیوه حکیم میرزا


خطوط اساسی واقعاتی که در ین مبحث ذکر ،میکنم عبارت از: سومین حمله سلیمان میرزا به کابل رفتن حکیم میرزا بطرف رود ،سند کمک خواستن وی از جلال الدین اکبر و رجعت سلیمان میرزا به بدخشان میباشد که ابوالفتح علامی در اکبر نامه تحت عنوان "التجاى میرزا محمد حکیم بدرگاه گیتی پناه شاهنشاهی و استخلاص کابل از میرزا سلیمان" (۱۰۴) قید کرده است. اینک اول متن نوشته های او را اقتباس میکنیم:

"در مطاری احول فرخنده مال پیشتر صورت گذارش یافت که میرزا سلیمان کار ابوالمعالی تیره بخت خسران عاقبت را بانجام رسانیده بدخشیان را در کابل گذاشته رفت و قدر حقوق نعمت این دودمان مقوس ندانسته در لباس دوستی کار دشمنی را ترتیب میداد و همواره در مقام آن بود که کابل را بتصرف خود در آورد. و میرزا محمد حکیم را در یکی از محال بدخشان داشته باشد کابلیان حقیقت شناس اگر چه (بقدری پی به اراده میرزا سلیمان می بردند) اما چون امری دور از کار بود یقین شان نمیشد تا آنکه میرزا سلیمان بهمان مردم پیش اکتفا نکرده برخی دگر را بتدریج فرستادن گرفت. دفعه عبدالرحمن بیگ پسر میر تولک قدیمی را با جمعی فرستاد و دفعه تنگری بردی قوش بیگی را با جماعتی روان ساخت. کابلیان گمان خود را یقین دانسته در معالجه کار اهتمام نمودند و عمده ارباب اهتمام خواجه حسن نقشبندی و باقی قاشقال و سیوندک و علی محمد اسپ و بنده علی میدانی با سایر میدانیان و خواجه خضریان و یار محمد آخوند و فیروز و خلیفه عبدالله بودند. حقیقت معامله را به میرزا حکیم (که بسن تمیز رسیده بود) رسانیدند. میرزا (که از تنگی معاش و بد سلوکی بدخشیان به تنگ بود) این اندیشه را مستحسن دانسته در اخراج بدخشیان اهتمام نمود ولایت غزنین (که میرزا سلیمان به قرایتیم و ابن حسین کابلی داده بود) آنرا تغیر داده به قاسم بیگ پروانچی داد. بنگش و آنحدود را از مراد خواجه کشیده تنخواه ملازمان خود نمود و جلال آباد و آنحدود را تا نیلاب (که میرزا سلیمان بقاضی خان و سعید خان و مبارز خان و بهاوء الدین خان داده بود) گرفته بخالصه خود مقرر ساخت و بتدریج کمند تسلط بدخشیان از ولایت کابل گسسته همه را از آن ولایت بیرون آورد و اهل بدخشان منکوب و مخذول گشته بخدمت میرزا سلیمان رفتند و غازی خان در کتل هندوکوه بمیرزا سلیمان (که متوجه تدارک کار کابل بود) ملاقات نموده بشرح و بسط آنچه گذشته بود گفت میرزا سلیمان سر عت نموده متوجه کابل شد و چون خبر آمدن میرزا سلیمان به میرزا حکیم رسید قلعه کابل را به باقی قاشقال سپرد و طایفه از مردم کار کرده تجربت یافته (کخ محل اعتماد بودند) همراه او ساخت و خود با جمعی از هواخواهان بطرف جلال آباد و پشاور روی عزیمت نهاد. میرزا سلیمان چون بکنار آب باران رسید سه چهار روز در آن منزل مقام کرد که لشکر از تردد سفر بر آساید و چون معلوم او شد که میرزا به جلال آباد رفته فکر گرفتن کابل بوقت دیگر موقوف داشته از ده منار بقصد دستگیر کردن میرزا بطرف جلال آباد حرکت نمود و چون میرزا محمد حکیم بدکه رسید خبر غلط شهرت یافت که میرزا سلیمان از عقب نمی آید میرزا حکیم برگشته بکوه باران شتافت و دختر میرزا سلیمان (که در جلال آبد به مقتضای نقصان عقل مانده بود) پشیمان شده متوجه همراهی میرزا محمد حکیم شد و در همین منزل بیقین پیوست که میرزا سلیمان متوجه اینحدود است و آن خبر غلط بود میرزا بسر عت تمام بغریب خانه رسید و از آنجا به علی مسجد و از آنجا به پشاور در نواحی قبیله حبیب فرود آمد و در همین روز ایلچی میرزا سلیمان پیش میرزا حکیم رسید که شاید دام فریبی تواند سر انجام نمود. میرزا سر سواری او را دیده وداع کرد و خواجه حسن را پیش میرزا سلیمان فرستاده خود متوجه حدود نیلاب شد درین اثنا خاکی گله بان (که بجهت آوردن حقیقت حال مانده بود) آمد و خبر رسانید که میرزا سلیمان بجلال آباد رسیده حرم بیگم را با جمعی در جلال آباد گذاشته خود متوجه اینحدود است میرزا محمد حکیم باستعجال از آب سند عبور نموده عرضداشتی مشتمل بر اظهار انکسار و اافتقار مصحوب حاجی غالب بیگ و طوفان اوجی بدرگاه گیتی پناه حضرت شاهنشاهی فرستاد و سرگذشت کابل و مستمندی خود را معروض داشته استمداد توجه و هرگونه استعانت نمود و خود برکنار سند ساگر توقف کرد و (چون در آن ایام حکومت صوبه پنجاب برای زرین و عهده اخلاص میر محمد خان برادر کلان اتگه خان مفوض بود) میرزا خواجه بیگ محمود دیوان خود و مقصود جوهری را پیش او فرستاده مدد طلبید میر محمد خان قاضی عماد را با تحف و هدایا فرستاده دلدهی نمود و هم چنین امرای پنجاب فراخور حالت خود هدایا فرستادند. میرزا سلیمان چون گذشتن میرزا محمد حکیم را از آب سند شنود مایوس گشته از پشاور برگشت و از راه کرپه متوجه جلال آباد شد و در اثنای راه با افغانان شنواری جنگ روی نمود. جمعی از بدخشیان مسافر ملک نیستی شدند و بعضی اسباب اردو بازاری بتاراج رفت و هارون شنواری (که کلانتر این قوم بود) بعدم خانه شتافت و در جلال آباد قنبر و جمعی را گذاشته متوجه کابل شد و از روی استیلا رفته محاصره کابل .کرد متحصنان قلعه کابل لوازم حقیقت و مراسم کار آگاهی بجای آورده در استحکام قلعه اهتمام تمام نمودند و در هنگامی (که فکر چین از فر ورود حضرت شاهنشاهی قبله گاه هفت اقلیم بود) ایلچیان میرزا محمد حکیم رسیده بوسیله واقفان پایه سریر سلطنت بسعادت استانبوس سر بلندی یافتند و عرضداشت میرزا بمسامع علیه رسید و بعد از اطلاع بر حقیقت حال گوشه نظر عنایت خسروانه شامل حال میرزا حکیم شد و (چون خلاصه اسباب تفرقه میرزا نابودن اتالیق خردمنش خیراندیش بود) حضرت شاهنشاهی از فرط دانش فکر اتالیق فرموده قطب الدین خان را که بعقل و تدبیر و اعتبار امتیاز تمام داشت به این منصب والا اختصاص بخشیدند و حکم مقدس شرف نفاذ یافت که خلاصه لشکر پنجاب بسرکردگی میر محمد خان به میرزا محمد حکیم رسیده او را بکابل رسانیده بر مسند حکومت آن ملک متمکن سازند و بعد از تمکن و اسقرار میرزا قطب الدین خان در کابل توقف نماید و امر به جایگیر های خود باز گردند و مناشیر مطالبه (بنام میر محمد خان و امرای کرام مثل محمد قلی خان برلاس حاکم ملتان و قطب الدین خان و مهدی قاسم خان و حسن صوفی سلطان و جان محمد بهسودی و کمال خان گهر و فاضل صمد خان و محمد قلی خان و کلانتران ان دیار) عزاصدار یافت که گرم شتافته بر کنار آب نیلاب به میرزا ملحق شوند و به همراهی او بر سر میرزا سلیمان رفته مزاحمت او را از کابل دفع نماید و عاطفت شاهنشاهی سرانجام لشکر بزرگ فرموده نقدی وافی از خزانه عامره با دیگر اسباب شوکت و اجناس فراغت ترتیب نموده همراه ایلچیان روان ساخت.

چون مناشیر اقبال بامرا رسید کمر اطاعت بر میان اخلاص بسته با عساکر نصرت قرین متوجه کلازمت میرزا شدند. قطب الدین خان و کمال خان و فاضل محمد قلی خان و جمعی پیشتر آمده به میرزا پیوسته و بوصول تفقدات پادشاهی و مراحم خسروانی احوال میرزا زیب و فر دیگر یافت و از گذر اتک بنارس گذشته متوجه کابل شدند و میر محمد خان و سایر امرا با سامان شایسته نزدیک دولت آباد پشاور به میرزا رسیدند و هر یک از امرا فراخور حالت خود پشکشهای مناسب به میرزا گزرانید و از انوار تفقدات پادشاهانه مهمات میرزا رونق و طراوت (که هرگز میرزا را در خواب و خیال درنیامده بود پذیرفت و از روی قدرت و استقلال بعزم درست روی امید بجانب کابل آورد و تا جلال آباد عنان مبادرت باز نکشید و چون میرزا سلیمان قلعه جلال آباد را به قنبر نامی از کسان خود سپرد بود) میر محمد خان اولاً ساقی ترنابی و عارف بیگ را به نصیحت فرستاد و از بیدولتی گردن از طریق اطاعت پیچید و چون آن خون گرفته جاهل بر جان خود نبخشود بهادران لشکر منصور بتسخیر حصار متوجه شدند، یلان قلعه گیر به فتح آن قلعه کمر بستند و بقوت سر پنجه مردی و زور بازوی مردانگی این عقده مشکل آسان بگشودند و از هر طرف داد مردانگی دادند و به قدم همت و علم نهمت بر معارج قلعه گشائی طریقه عروج پیش گرفته نردبانهای وسیع رفیع مرتب ساختند و بر دیوار آن قلعه نصب نموده شروع در برآمدن کردند اگر چه (بدخشیان بقدر قوت و توانائی در مقام مدافعه شده و دقیقه از دقایق قلعه داری نامرعی نگذاشتند و به ضربت تیر و تفنگ و دیگر ادوات بر کمر بستگان قلعه گشا حمله میآوردند و خاک خاکستر عناد بر سر صاعدان ذروه فتح میریختند) اما آن پردلان را غباری بر آینه دل نمی نشست و احیاناً اگر عارج این مناهج را زخمی ساخته پایان می انداختند آن چنان شوق قلعه گشائی نداشتند که از ملاحظه حاصل آن متوهم گشته ممتنع شوند بلکه جرئت بر عزیمت خود بیشتر از اول نموده و پای همت بر سر او نهاده بال میدویدند و باقبال شاهنشاهی آن قلعه در فرصت یکساعت نجومی مفتوح شد و قنبر مذکور با سه صد جوان (که همراه او بودند) هدف سهام سیاست و علف تیغ هلاکت گشت و دو نفر از آن اجل رسیده ها را بر رخگذر مفر سر دادند تا واقعه احوال قنبر و تمام بلا رسیده گان بی دولت را یک بیک چنانچه دیده اند بمیرزا سلیمان خاطر نشان کنند و سر قنبر را ارمغانی کنگره قلعه کابل فرستادند و به باقی قاشقال و مردم کابل استمالت نامها روانه ساخته بوصول لشکر اقبال خوشوقت گردانیدند و (چون خبر عنایت و دستگیری حضرت شاهنشاهی نسبت به میرزا و مژده فتح حصار جلال آباد بکابل رسید) غلغله شادی بلند آوازه شد و سر قنبر را زیب کنگره قلعه کابل ساختند و از اوازه فتح جلال آباد وصیت طنطنه وصول سپاه ظفر آئین میرزا سلیمان را اگر چه پای قرار از جای رفت اما به تکذیب این خبر دلهای بر همزده مردم خود را تسلی میداد که این حرف و صوت کابلیان است اصلی ندارد تا آنکه آن دو بدخشی آمده از حقیقت استیلای افواج قاهره خاطر نشان نمودند میرزا سلیمان و حرم بیگم را از آن خبر سر رشته صبر از دست رفت و سلک جمعیت از هم گسست پریشان و بدحال در باب جنگ با لشکر ظفر قرین یا مراجعت بصوب بدخشان کنگاش نموده بعد از رد و بدل قرار بر فرار دادند."

" روز دیگر میرزا سلیمان نعل واژگونه بخواجه ریواج آمد و شهرت داد که بجنگ میرزا میروم و چون شب درآمد سراسیمه بحال غریب روی عزیمت ببدخشان آورد و در هنگام گذشتن از آب پروان سیلی عظیم آمد و بسیاری از اسباب و پرتال بدخشیان را برد و بهزاران محنت بحالی که کس مبیناد خود را ببدخشان رسانید. عساکر نصرت اعتصام بجگدلک رسیده بود که خبر گریختن میرزا سلیمان آمد میرزا حکیم باتفاق امرای اقبال قرین بکابل درآمد و اهالی آن خطه سعادت کامیاب دولت از مضیق قلعه بندی و محاصره خلاص گشته غلغله شادی و طنطنه آزادی بسپهر والا رسانیدند و عموم خلایق و جمهور رعایا آئین بیغمی تازه کرده بدعای دوام انتصاب رایات اقبال ترانه سنج عشرت گشتند و امرای عظام در منازل و بساتین نزول نموده کامستان عیش شدند بعد از چند روز قطب الدین خان بسیر غزنین (که وطن مانوس او بود) رفت و کمال خان را همراه خود برد و در آن خطه که مولد و منشای او و تمام قبیله سعادت نژاد او بود بخوشی و خرمی بسر آورد و تمام اقوام و احباب دور و نزدیک را تفقدات کرد و از منزل و باغ و دیگر بقاع خیر که آثار سعادت و اسباب ذکر جمیل است طرح انداخته برگشت و بعد از انتظام مهمات کابل خان کلان از تبه رائی وکالت میرزا را بخود صلاح اندیشیده در کابل توقف نمود و باقی امرا را وداع کرد و به هندوستان معاودت نمودند و سکینه بانو بیگم همشیره خرد میرزا محمد حکیم بجهت ادای شکر الطاف شاهنشاهی و استسعاد ملازمت اقدس متوجه هندوستان شد و ببدرقه قطب الدین خان باستلام عتبه علیه سعادت پذیر شد و چون سعادت ذاتی در طینت میرزا محمد حکیم ننهاده بودند نه او را عقل مصلحت بین می افزود و نه ملازمان اخلاص مند سعادت منش بهم میرسیدند در ینولا (که بمیامن توجهات نظام بخش شاهنشاهی مهم کابل انتظام یافت و خان کلان بسر راهی مهمام انجا اشغال داشت) متفتنان کابل به مقتضای خوی بد خود در مقام فتنه انگیزی شدند و محمد حکیم میرزا (که باوجود حداثت سن از عقل معامله رس بهره وافر نداشت) همواره گوش بر سخنان واهی میکرد و میر محمد خان (که بحدت مزاج و درستی اخلاص موصوف بود) براه مداره نمیرفت و باندک چیزی طیعتش متغیر میشد و کار بشدت میرسانید بنابران او را با میرزا و کابلیان نقش سازگاری ننشست و میرزا محمد حکیم نیز اگر چه اظهار تبعیت گونه میکرد اما بسیاری از مهمات بزرگ بی استصواب خان کلان سرانجام میداد از ین قسم یکی آن بود که خواجه حسن نقشبندی در کابل بسر میبرد میرزا همشیره خود را (که سابقاً والده اش در عقد ازدواج شاه ابوالمعالی آورده بود) بی استصواب حضرت شاهنشاهی و بی گفت و مصلحت خان کلان بخواجه حسن نسبت کرد و خواجه چون به چنین نسبتی عالی افتخار یافت مهمات در خانه میرزا را پیش خود سرانجام نمودن گرفت و اموری که باو مناسب نبود میساخت و اکثر مردم در خانه میرزا سخنانی که ملایم طبع خان کلان نبود میگفتند و میر محمد خان از نامساعدی بخت برای آسایش خود چون خلاف حکم شاهنشاهی را مصلحت دید دولت دانست آنچنان روز بد آمد پیش رو و چون دانست که عاقبت بنا خوشی خواهد کشید نظر پیش بینی انداخته در شبی از شبهای آنکه کسی وقوف یابد از کابل کوچ کرده شاه راه هندوستان پیش گرفت و عرضداشتی متضمن حالات دار و گیر در خانه میرزا و وقایع هست و نیست کابل بشرح و بسط در سلک تحریر کشیده بدرگاه معلی ارسال داشت. خان کلان اگر برای آسودگی خویش چنان بیراهه رفت بایستی که از روی مزاج دانی روزگار و نبض شناسی عالم خواجه حسن و یار محمد آخوند و فیروز و چندی دیگر را مصحوب امرا بهندوستان میفرستاد تا هم کار میرزا به فساد نمیرسید و هم خود بچنین حال معاودت نمیکرد ."