119

حق رأی زنان در اسلام

از کتاب: پیوند با مردم ، فصل زنان ، بخش حقوق زنان

بسم الله الرحمن الرحیم

    

با درود به روان پاک اشرف انبیاء محمد مصطفی (ص) برنامه امروز را آغاز می کنیم .

سرکار خانم محترمی  درنامه ای نوشته اند هفته پیش بسیار متعجب شدم که شما در مورد حقوق بشر سخـن مـی گوئید. برای مردمی بی اطلاع و احمقی که ممکن است که حرفهای شما را بپذیرند. و بعد اضافه کردند که من نمی توانم باور کنم شما در کشوری زندگی می کنید که می توانید هر چـه مـی خواهید درست و غلط آزادانه بگوئید، حقوق بشر را مورد انتقاد قرار دهید در حالی که به نام مذهبی که شما از آن دفاع می کنید و به خصوص امروز که 22 ژانویه است شما اقرار کردید که قرآن از هزار و چهارصد سال پیش تا کنون و حتی در زمان حاضر مجازات سنگسار و قطع دست و پـا را برای سرقت یک قطعـه نـان انجـام مـی دهد. ( البته برای سرقت نان سنگسار نمی کنند و برای سرقت شاید دست و پا می برند.اما من از قرآنی دفاع نمی کنم که درآن قطع دست و پا و یا سنگسار است نمی دانم کدام قرآن است که این طور دستور می دهد. اما ایـن قرآنـی کـه در مقابـل مـن است چنیـن دستــوری نـمـی دهد).

    

امروز در این باره با هم صحبت خواهیم کرد.

من برای فرد فرد شما به خاطر این که تأثیر می گذارید روی تربیت و تعلیم و اطلاعات جامعه ای که متجاوز از چند میلیون نفر اعضای آن جامعه این برنامـه را نگاه مـی کنند و متأثر از عقاید و افکاری می شوند که در این برنامه عرضه می گردد، حتی روال معمول برنامه را بخاطر یک نفر برهم می زنم و سعی می کنم اگر بتوانم سوءتفاهماتی که ایجاد می شود برطرف کنم که از این طریق افکارغلط میلیون ها انسان را که بر مبنای اشتباه پایه گذاری شده به وسیله عقل و منطق خودشان اصلاح کنم. نه این که من قدر این اصلاح را داشته باشم .

    در این نامه که این خانم نوشته اند در جمله ای که فکر می کنم با عجله تهیه کرده اند، مقصودشان این است که (من از قرآنیی دفاع می کنم که تجویز سنگسار و قطع دست و پا می کند ) و نامـه را ادامـه می دهند به این ترتیب که آنگاه شما درباه اعلامیه حقوق بشرادامه داده می گوئید که این اعلامیه صد و شصت سال عمر دارد و اما زنان را مورد سوءاستفاده کالائی قرار می دهد. آیا می دانید امروز در ایران بالاترین درصد فحشا وجود دارد برای اینکه پولی بدست بیاورند برای اعتیاد شوهران خود و برای تأمین خوراک فرزندانشان؟

    آیا می دانید برای اعدام دختر باکره و جلوگیری از ورود او به بهشت مأمـوران زندان نخست به او تجاوز می کنند؟ و بعد ادامه می دهند این خانم که مقابله و ستیز شما با غرب جائی که شما آزاد هستید این حرفهای احمقانه را مثل آشغال بیان کنید.

    و بعد می نویسند که این کار بسیار بی انصافی و احمقانه است. (یعنی کار من بی انصافی و احمقانه است).

من از شما می خواهم هرچه زودتر یا در برنامه خود معذرت خواهی نمائید و یا به ایران برگردید، جائی که هنوز بعد از هزار و چهارصد سال هنوز زنان حقوقی را که زنان غرب از آن بهره مند هستند ندارند. منتظر پاسخ شما هستم.

    البته پاسخ ایشان را من با صرف وقت برایشان فرستاده ام ولی چون فکر می کنم که ایشان ممکن است نماینده فکر بسیاری دیگر از بینندگان باشند وظیفه خود می دانم که بعضی از مسائلی که مطرح شده قدری در موردش توضیح بدهم که رفع سوءتفاهم بشود.

    نامه ای که خواندم متن اصلی آن را ایشان به زبان انگلیسی نوشته اند که سعی کردم امانت دار باشم و به فارسی برای شما بیان کنم.

    ایشان می فرمایند که شما با سوءاستفاده از آزادی در غرب از کتابی دفاع می کنید که سنگسار و قطع دست می کند و گفته اید که اعلامیه صد و شصت ساله حقوق بشراز زنان استفاده کالائی می کند.

    در پاسخ به این بیننـده محتـرم که ازایشـان سپاسگـذارم که صرف وقت کرده و ایـن نامـه را نـوشتـه انـد، نشـان مـی دهد که جامعه ما شروع به استفاده های بهتر از تلویزیون کرده است و به جای اینکه از شبکه ها فقط برنامه های تفریحی یا سرگرم کننده یا برنامه هایی که ایجاد فراموشی و سلب مسئولیت از افراد می کند، توجه کم کم جلب می شود به این که از این دستگاه می شود که استفاده های بهتر و مفیدتری را اکتساب کرد.

    در پاسخ ایشان عرض می کنم که قرآن اجازه سنگساردر هیچ موردی نداده است! و احادیثی که مبنای کار مجریان این عمل است فاقد اصالت و اتکاء به قرآن است. این روش یعنی اتکاء به متون و نسوس قرآن متضاد و مغایر هستند کلاً و جمعاً فاقد اعتبارند. نه تنها فاقد اعتبارند بلکه نوعی افترا و بد آموزی و اتهام و بد نام کردن مکتب قرآن هستند.

    

بریدن دست و پا برای سرقت در قرآن نیامده است .

در سوره 5 : مائده آیه 38 همینطور در سوره 12 : آیه75 و سوره 60 : آیه 12 سه مورد ( و یک مورد دیگر که در اینجا جا افتاده ) در چهار مورد در قرآن در ارتباط با عکس العمل هایی که در مقابله با سرقت باید بشود توضیح داده شده .

    در آیه شماره 38 : از سوره پنجم قرآن متن عربی اینطور شروع می شود که : " وَالسّاِرقُ وَالسَّاِرقَةُ فَاقطَعُوا اَیدیَهُمَا جَزَآءُ بِماَ کَسَبَا نَکَالَاً مِنَ اَللِه وَاَللهُ عَزیِزً اَلحَکیمٌ "

آیه 39 از سوره پنجم قرآن می گوید :

" فَمَن تَاَبَ مِن بَعدِ ظُلمِهِ وَ اَلصلَحَ فَاِنَّ اَلَلَهَ یَتُوبُ عَلَیهِ اِنَّ اَلَلهَ غَفُورٌ اَلَّرحِیمٌ "

    علت این که در متن آیه ترجمه را ذکر نکردم، با توضیحاتی که خواهم داد متوجه خواهید شد.

قبل از این که به این آیه برسیم اجازه بفرمائید که از سوره ممتحنه سوره 60 قرآن آیه 12سندی بیاوریم که  می گوید:

وقتی زنان ایمان دار برای بیعت (رأی) نزد تو می آیند ( به پیامبر می گوید) و تعهد می کنند که شرک و سرقت و زنا کاری نکنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و بر هیچ کس افترا و تهمت نزنند و موجب فریب دیگران نشوند و نسبت افترا و اتهام و آن چه که بین دست وپای ایشان است ( منظور فرزندان ایشان می باشد که می گفتند این فرزند ما نیست) چنین اتهامی وارد نکنند .زنانی که ایمان دار هستند( به پیامبرمی گوید) نزد تو می آیند و تعهد می کنند که چند عمل را انجام ندهند : شرک نورزند – سرقت نکنند – زنا نکنند – اولاد خود را به قتل نرسانند و برکسی تهمت و افترا وارد نکنند و حقانیت فرزندان خود را نسبت به خود انکار نکنند و به دیگری نسبت ندهند – عصیان نکنند برآنچه که قانون لازم الاجراست .

    پس 1- شرک است 2- سرقت 3- زناست 4- قتل 5- افترا وتهمت 6- اتهام  7- انکار 8- عصیان از قانون .... وجرم دیگری به نظر نمی رسد که شخصی بتواند انجام بدهد .

 می گوید از زنانی که مومن هستند ولی این کارها را کـرده اند ( در گذشته) و پیش تـو آمـده و مـی خواهند با تو بیعت کرده و به تو رأی بدهند ....

    این نشان می دهد که زمان پیامبر هم رأی گیری و رأی دادن وجود داشته است و در زمان پیامبر حق رأی برای زنان هم وجود داشته است ( بیعت یعنی انتخاب کردن و گزینش یا همان رأی) حال این زنی است هزار و چهارصد سال پیش به شاهد قرآنی آیه 12 سوره ممتحنه که می گوید این زن  به تمام جنایاتی که قابل تصور است آلوده و گناه کار است ! اما این زن توبه کرده و نزد  تو آمده و می خواهد به تو رأی بدهد. تو را به عنوان خلیفه، قاضی، قانونگذار انتخاب کند و بالاتر از همه تو را به عنوان معلم روحانی بپذیرد و بگوید که او را به طرف خدا راهنمائی کنی و برای گناهانی که مرتکب شده طلب بخشش کنی و برایش دعا کنی و به او یاد بدهی که او هم دعا کند و از گناهان خویش توبه نماید تا مشمول غفران یا بخشش شود.

    فرق توبه با غفران این است که توبه بازگشت به جائی است که انسان هنوز مرتکب جنایت یا مرتکب اشتباه نشده ، غفران عملی است که پاک کردن و تطهیر و تزکیه معنا می دهد . یعنی شخص اول توبه می کند توبه او پذیرفته می شود به جایگاه قبل از ارتکاب جرم باز می گردد و در آن مقام مورد غفران قرار می گیرد. یعنی همه گناهان او علاوه بر بخشیده شدن تطهیرشده و پاک  می شود. مثل این که اصلاَ گناهی مرتکب نشده .

    این افراد (زنها) بخصوص زنها را در این آیه ذکر کرده که همه گناهان را هم اگر کرده باشند وقتی ایمان می آورد و توبه می کند در جائی قرار می گیرد که حق انتخاب پیدا می کند و رأی می دهد به کی؟ به پیامبر! پیامبری که نماینده خداست! تا نماینده او بشود! و برای او هم مدیریت سیاسی و هم مدیریت قضائی و هم مدیریت معنوی ایجاد کند در زندگی و او را سرپرستی کند و از خدا برای ایشان طلب مغفرت کند که خدا غفور و رحیم است .

    پس زن در اینجا هم مشرک است هم سارق است و هم قاتل اولاد خویش است هم مفتری است هم فتنه گر است هم دروغگواست و هم بی عاطفه ای است که فرزند خودرا حرام معرفی می کند و آنچه را که از میان پای او خارج شده نادیده می گیرد و نه آن که در مقابل قانون و آنچه که امر به معروف است تابع می شود و در مقابل قانـون عصیان نیزمی کند. این شخص به پیامبـر مراجعـه کـرده و با او بیعـت مـی نماید و قرار می گذارد که پیامبر برای او دعا کرده و قول می دهد که از قوانین پیغمبر و از راهنمائی های او پیروی کند و پیامبـر در مقابل نمایندگی او را می پذیرد و نزد خدا برای او دعا می کند و از خدا می خواهد که او را مغفرت نماید.

    چگـونـه دزدی کـه دستـش بـریـده شـده است مـی تواند مورد مغفـرت قـرار گیـرد؟

چگـونـه دزدی کـه دستـش بـریـده شـده است مـی تواند مورد مغفـرت قـرار گیـرد؟

    گفتیم یکی از مشخصات فردی که در این آیه متذکر شده قرآن می فرماید به زنی که سارق بود و چیزهای دیگر که ما فقط به سارق اشاره می کنیم. حالا او به تو مراجعه کرده و با تو بیعت کرده و از تو خواست که توبه او را نزد خدا باعث شوی که پذیرفته شود و برایش دعا کنی که مورد غفران قرار گیرد. حال خداوند به پیغمبر جواز می دهد که در این شرایط برای او دعا کرده و دعای تو پذیرفته است. پذیرش دعای پیامبرمعادل است با ابلاغ و شمول پذیرش توبه  و غفران برای زنی که ضمن اینکه همه این گناهان را کرده سرقت هم کرده است و تا این حد گناه کار است .

    مغفرت یعنی بازگشت شخص به موضع و مقامی است که هنوز مرتکب جنایت و خطا نشده است. اگر دست دزد  بریدنی باشد چطور می تواند زن توبه کند و چطور می تواند آن زن به مقام مغفرت برسد یعنی برگردد به حالتی که هنوز مرتکب جرم نشده؟

    مغفرت معلول مقبول علت است و همینطور مورد قبول توبه است. توبه یعنی بازگشت به جایگاه و محلی که جرم اتفاق نیفتاده است.

مغفرت یعنی پاک شدن از گناه در مقامی که گوئی زمان به عقب برگشته و او در جایگاه قبل از ارتکاب برگشته که هنوز مرتکب گناهی نشده .

    در سوره 5 : آیه 38 که قبلاَ برایتان قرائت کردم  می گوید: " َواَلسَّارِقُ وَ اَلسَّاِرقَةُ..." که ( همه دوستان ما این آیه را ازحفظ هستند که البته یک آیه دیگر را نیز از حفظ هستند که می گوید (فَضرَبُوهُنَّ) که زنها را بزنید و این دو مورد و همینطور قانون وصیت و یک هم قانون پوشش است در اسلام که برای حفظ نزاکت و نظافت و همینطور برای حفظ امنیت جامعه مطرح شده است و ابداَ در آن آیات اشاره ای به پوشاندن مو نشده است، این چند مورد حفظ همه دوستان هست که می بینید معمول است و در همه جا عنوان می شود و عجیب است که این افراد این آیات را می شنوند اما هرگز از این جمعیت کسانی هم باشند که پاسخ به این سئوالات که مطرح می کنند شنیده باشند. امیدواریم که برنامه امروز استثنائی برای آنان شده و یکبار هم که شده جواب خود را بشنوند.

    در سوره مائده5 : آیه 38 می فرماید : " اَلسَّارِقُ وَ اَلسَّارِقَةُ  ....". سارق مرد و سارق زن قطع کنید دستهای ایشان را به عنوان مجازاتی که به لحاظ آنچه که کسب کرده و به دست آورده اند باشد که مانعی باشد از طرف خدا که خدا عزیز و حکیم است .

    و در آیه بعدی آیه 39 : می فرماید " فَامَن تَابَ مِن بَعدِ ظُلمِهِ ..." و کسانی که توبه می کنند بعد از ارتکاب ظلم که اینجا اشاره به سرقت است که نوعی ظلم است و ایجاد عدم توازن است و کسانی که توبه کرده بعد از ظلمی که کرده است . علت تکیه من بر این کلمه بعد این است که ظلم انجام شده. سرقت انجام شده و ضرر و زیان هرچه بوده وارد شده و جرم معلوم شده و مجرم محکوم شده این نیست که قبل از دزدی باشد این شخص دزدی کرده و قاضی دستش را بریده ( به قول شما ) آن وقت می گوید وقتی که توبه کرد از ظلمی که کرده و صلح آورد و اصلاح کرد " فَاِنَّ اَللَه یَتُوبُ عَلَیهُ..." خداوند پذیرنده توبه اوست چرا که خدا به حق غفور و رحیم است.

    در این آیه صریحاَ اشاره می کند که این قانون مربوط مجرمی است که دارای سه مشخصات معین باشد.

    •    اولاَ دزد باشد. یعنی شغل و حرفه او دزدی باشد. شخصی که شغل او دزدی است و از راه دزدی امرار معاش می کند. و متخصص است در دزدی به اطراف خود نگاه کنید به حکومتهای مختلف نگاه کنید ببینید که سرقت در سطوح بالا کار ساده ای نیست. برای سرقـت بـه دانشگـاه مـی روند دکتـر می شـونـد یـا دکتـر مـی خرند یا بالاخره کارهای مختلفی می کنند و بعد نفش امانت داری بازی می کنند و به درجات بالا می رسند بعد از بیست سی سال زحمت و مرارت به جائی می رسند که یک مرتبـه اقـدام به سرقت مـی کنند و با این کار به ثمر تحصیلات و نتیجه زحماتشان می رسند این است که خود دزدی کار آسانی نیست و در مرحله تخصصی یکی از تخصص های بسیار بسیار بالا و علمی و فنی و مدت دار است هم تجربه و هم تحصیلات می خواهد هم تمرین لازم است هم دروغگویی می خواهد و نقش آفرینی. خیلی مشکل است. دزدی در سطحی کـه قـرآن به آن اشـاره مـی کند .

سه مشخصه در اینجا لازم است :

" وَاَلسَّارِقُ وَ اَلسَّارِقَةٌ ..." باید اینها دزد باشند نه اینکه دزدی کرده باشند. اگر قرار بود که شخص معمولی و عادی مرتکب دزدی بشود جمله و عبارت نوع دیگری بکار می رفت. اولاَ باید دزد باشد یعنی شغل و حرفه او دزدی باشد و این نباشد که از بیچارگی و استیصال به ربودن مایحتاج خود دست بزند. چون کسانی که برای نیاز مرتکب سرقت می شوند از دیدگاه قرآن دزد نیستند.

    •    این که کسی دزد بـوده یا سابقـه محکـومیت دارد نمـی توان او را مجازات کرد. اولاَ باید حتماَ شغل او دزدی باشد ثانیاَ باید دزدی باشد که دزدی کرده باشد.یعنی هم شاغل باشد هم فاعل باشد . سوم اینکه دزد فاعل شاغل باید از فعل دزدی خود بهره مند شده باشد و منفعتی برده باشد. صرف اشتغـال و ارتکـاب موجب محکـومیـت نـمـی شود. یعنی مانده حساب او بعد از همه مسائلی که متحمل شد در پایان کاربرایش فایده مادی داشته باشد.

در متن آیه می گوید :

    " بِمَا کَسَبَا .... " قانون مجازات دزد که دزدی کرده باشد .... " بِمَا... "یعنی به لحاظ یا به علت " (اینجا قانون مجازات را تشریح می کند که به چه علت این مجازات منظور شده) . و می گوید به علت آنچه که اکتساب کرده  " بِمَا کَسَبَا ..."

    در متن قانون چنین حکم شده است که مجازات دزد جزای اوست. یعنی تنبیه او و علت تنبیه دزد به لحاظ آن چیزی است که کسب کرده است. در تعیین مجازات سارق موضوع اکتساب رابطه مستقیم با مجازات سارق دارد. دزدی که وجه اضطرار او جبران اضطرار او را هم نمی کند مسئول سرقت اشتغالی وارتکابی نمی شود. هر کس برای بدست آوردن روزی که سیانت ذات او را تأمین کند و باعث ابقاء عمر و زنده بودن او بشود که اگر دزدی نمی کرد زندگی او دچار خطر می شد فعل دزدی و فعل مال مردم را بردن به شرط رعایت عدالت بر او مجازاست. و قرآن برای کسی که مضطر است و محکوم و قربانی ظلم جامعه قرار گرفته است، دسترسی و دستبرد به اموال دیگران را دزدی تلقی نمی کند. به همین لحاظ است که در متن آیه با اشتغال و حرفه و تخصص آغاز می کند که سارق مرد و سارق زن ... ( اشتغال، ارتکاب و اکتساب) هر سه لازمه شمول تنبیه جزائی برای دزد است .

    آنگاه می گوید جزای دزد محکوم باید متناسب و متکی با وجه اکتساب او باشد و نوعاَ  علاوه بر اینکه باید تعلیلی باشد در رابطه علًی با آنچه که اکتساب کرده است " بِمَا کَسَبَا نَکَاَلَآَ مِنَ اَللَه ..."

    نوع تنبیه تنبیهی است که ایجاد نکول می کند. ایجاد مانع می کند موجب عدم امکان برای تجدید جرم و تکرار جنایت می شود. به این لحاظ قانون تنبیه دزد باید حتماَ نَکالی باشد. یعنی که بازدارنده از تکرار و تمدید و بازسازی و تجدید جرم باشد این را می گویند نکالی. یعنی ایجاد نکول و امتناع در ارتکاب جرم بکند.

    ما به دلیل وقت کم مجبوریم مطالب را تکه پاره بیان کنیم و در این گرفتاری تنظیم وقت اگر مطالب را به صورت کامل بیان کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ است و باعث خستگی و ملال. اگر خلاصه بیان کنیم باز هم بار دیگر راجع به همین مسائل سئوالات متعدد و مشابهی مطرح خواهد شد.

کسانی که علاقه مند به این مسائل هستند باید بگویم که همه این مطالب ظبط می شود و ما می توانیم همه این برنامه هارا ظبط شده با قیمت تمام شده که خیلی ناچیز است که فقط برای جنبه آموزشی است در اختیار شما بگذاریم. من اینجا سریع می خوانم ولی اگر شما اهمیتی برای این مباحث قائل هستید می توانید سی دی های ظبط شده آن را از ما تهیه بفرمائید و چند بار بشنوید.

    به طور کلی ساختمان قوانین جزائی در قرآن باید  دارای این مشخصات باشد که خودتان تأئید می فرمائید که هر کدام از این مباحث قرآنی زمان طولانی برای تشریح لازم دارند.

    ساختمان کیفری برای جرایم جنائی باید دارای این خصوصیات باشد وباید تعلیم، تحکیم، جبران، ارضاء، اصلاح، نکال، توجیه، ترمیم، تعمیر، تغییر، تربیت، تعدیل، تفهیم، تشویق، تقدیق به معنی دقت کردن، تقنین به معنی حاکمیت و شمول قانون به صورت مساوی و معادل بر همه کسانی که در شرایط مساوی قرار داردند.

 اصل ترحیم: یعنی در هر مجازاتی باید رعایت رحم و رعایت رحمت و رحمانیت بشود.

اصل تطهیر: قصد از مجازات قصد انتقام نیست بلکه ایجاد اطهارت و پاکی و پاکسازی است .

 اصل تأخیر: در آراء قضائی هر قاضی بایستی که تأخیر بکند تا آنجا که امکان دارد نه در این که قربانی یا محکوم را در زندان نگهدارد بلکه تعمق کند در آرائی که می دهد. در حقانیت رأی خود باید قاضی تردید کند و بعد برای محکوم باید تشریح شود علت و معلول نسب قانون و شمول قانون و اصل تردید بایستی حاکم باشد. (اینهائی که عرض کردم آجرهای بنای قانونی است که از آن به نام قانون مجازات نام می بریم) .


اساساَ همه قانونهای کیفری باید دارای این خصوصیات باشند .


    همانطور که عرض کردم نکال به زبان انگلیسی Deterrence  معنی می دهد و جنبه بازداشت و انسداد و جلوگیری از تکرار جرم را می دهد . اینک بسیاری از مجازاتهایی که در دنیای ما انجام می شود به نام قرآن و به نام اسلام به جای اینکه نکالی باشد یعنی باعث جلوگیری از تکرار جرم بشود هم برای کسی که جرم را مرتکب شده و هم برای کسانی که شاهد ارتکاب جرم اوهستند به جای اینکه نکالی باشد  جنبه ضیافت و لهو و لعب پیدا کرده است .

    مثلاَ کسی که اعدام می شود چه کسی باید درس بگیرد و تجربه کند وتعلیـم و تربیت شامـل چـه کسـی مــی شود. محکوم که معدوم شده احتیاجی به تربیت ندارد و قادر به تکرار جرم نیست. این مردم هستند که باید متأثر بشوند و از قدرت نکالی بهره بگیرند و در آنها وحشت و ترس از تکرار جرم مانع تکرار جرم شود.

    در مورد استانداردها برای اجرای حکم موضوع حکمت و عزت در جرم تشکیل معماری ساختمان جرائم کیفری در قرآن تذکر داده شده به همین لحاظ است که در پایان آیه 38 می گوید:

 " وَاَلَلهُ عَزیِزٌ حَکِیمٌ " خداوند دارای عزتی است که عزت او مورد پذیرش و تقبل دریافت کننده عزت است. خداوند عزتمندی است که قدرت او را می پذیرد کسی که مورد آن قدرت قرار می گیرد و همینطور خدا حکیم است یعنی در هر کار حکمت و علت و انگیزه و رابطه منطقی و عدالت آن باید برای محکوم و برای مردم مشخص و معین باشد.

    به چه مناسبت باید چنین قانونی اجرا می شود؟ حکمت قوانین بایستی بررسی شود و ضمناَ در هر مجازاتی عزت محکوم باید حفظ شود.


 اسلام دینی است که حتی به جسد مرده افراد نماز می گذ ارد!........


    می گوید این پیمانه ای که می هستی در او بوده این جسدی که از خاک برخواسته اما نفخه الهی در او دمیده شده حتی بعد از مرگش مقامی دارد که ما در اسلام به دو مرجع تنها نماز می خوانیم:

 یکی ما به خدا نماز می خوانیم ویکی برای احترام امر خداست که به جسد مرده نماز می گذاریم . این مقام جسم انسان و مقام هر انسانی است در هر مقامی که باشد .

هر جرمی که مرتکب شده باشد.

 تحقیر نسبت به مجرم از ابزار ساختمان کیفری قرآن نیست!

به همین دلیل است که می گوید اصل عزت و حکمت در تعیین مجازاتهای کیفری باید رعایت بشود.

    آنگاه در آیه بعدی آیه 39 از سوره پنجم :

 " فَاَمَن تَابَ ..." و هر آن کس که توبه کرد و اصلاح آورد مورد بخشش و غفرانش قرار دهید.

 توبه به معنی بازگشت و در بعد حقوقی قرآنی اشاره به موضوع مجرم در مقامی است که قبل از وقوع جرم بوده بایستی قرار بگیرد.

    مرحله بعدی در بُعد معنوی و اخلاقی غفران مطرح می شود که علاوه بر این که شخص بازگشت پیدا می کند به مقام قبل از ارتکاب جرم مورد غفران قرار می گیرید. یعنی پاک و تطهیر می شود و تو گوئی این شخص نه تنها در موضع قبل از ارتکاب جرم قرار گرفته است بلکه آثاری بر او از انجام عمل خلاف موجود نیست. در اخلاق و رفتار و واکنشهای اجتماعی او هیچ آثار منفی و مضرّی از ارتکاب جرم دیده نمی شود.

    بحث غفـران بحثـی است روانشناسـی و مـربــوط مـی شود به دفع و رفع آثار جرم و ایجاد فسادی که انجام جرم در انسان باقی می گذارد نه ایـن کـه فقـط تنبـیه نمــی شود اما آثار مضرّ و مفسد عمل خلاف و جنائی از انسان برداشته می شود. کسی که آدم می کشد حتی اگر بخشیده شود همیشه این عمل بی جان کردن یک جان دار در ذره ذره ابعاد وجود او اثر منفی می گذارد.

 وقتی شخص مشمول غفران می شود آثار سوء روانی که انجام گناه در انسان باقی می گذارد از انسان رفع می شود.

می گوید: " فَاَمَن تَابَ مِن بَعدِ ظُلمِهِ وَاَلصلَحَ .... " و کسی که توبه کرد بعد از انجام ظلم، سرقت و محکوم شد اما بعد اظهار پشیمانی کرد علاوه بر اظهـار پشیمانی که مجانی است و خـرجی نـدارد همـه مـی توانند بگویند من پشیمان شدم و توبه کردم . " وَاَلصلَحَ ...." یعنی هرآن کس که اظهار پشیمانی کرده وتقاضای بخشودگی کرد و پس از آن جبران مافات کرد و صلح آورده و اصلاح کرد و نهایتاَ رضایت قربانی را فراهم کرد و پرداخت خصارت کرد پس خداوند توبه او را می پذیرد و او را مورد بخشش و قبول توبه یعنی بازگشت به مقام قبل از ارتکاب جرم قرارمی دهد.

اینک تنها راه پذیرش توبه ( اگر قبول کنیم دست این شخص را بریده اند) در این مرحله که خدا می گوید که من توبه او را پذیرفتم چون اصلاح آورد یعنی پشیمان شده و جبران خسارت کرده و اینـک می خواهیم او را به موضع قبل از ارتکاب جرم برگردانیم به تعبیر شما دوستانی که معتقد هستید معنی این آیه بریدن دست است تنها راه پذیرش توبه برای خدا این است که دست دزد را یا با چسب یا به طوری که در بعضی از این تلویزیون های مدعی اسلامی می شنویم با تُف بهم بچسبانند ؟!

( چیزهائی که ما یاد می گیریم از این شبکه ها که در لوس آنجلس هم کم نیستند که امامان شیعه در بسیاری از موارد وقتی که دست دزد را می بریدند و خدا آنها را مشمول بخشایش خود قرار می داد با آب دهان مبارک با مقداری تف دست را سر جایش می چسباندند و دزدی که بخشیده شده به مقام قبل از ارتکاب جرم بازگشت داده مـی شود .

اما اگر آن تئوری تُف را نپذیریم در اینجا خدا به قاضی می گوید که استاندارد رسیدگی به جرم و سرقت باید بر اساس غفران یعنی قبول توبه و تطهیر نام ( نه فقط بخشیدن) نام او باید تطهیر بشود و موضع او ارجاع شود به مکان قبل از وقوع جرم و همه قضاوتها به طوری که در متن آیه می بینیم ....

    ( یک جمله مختصری در اینجا بگویم که ما وقتی احکام قرآن را نگاه می کنیم هر آیه ای دارای یک استاندارد خاصی برای اجرا دارد و در این دو آیه ای که تقدیم شد دو حکم در اینجا صادر شده ولی این احکام باید تابع یک قوانین کلی و استانداردهای فرهنگی و جامعه شناسی باشد و در اینجا استاندارد آیه 38 استاندارد عزت و حکمت است. یعنی در تنبیه هم باید عزت وجود داشته باشد و هم حکمت. حکمت و عزت هم شامـل قـربانـی مـی شود و هم شامل محکوم می شود هم شامل جامعـه می شود.

شما وقتی یک شخصی را در مقابل بچه یا جوان یا در مقابل شخص مریض یا کسی که دارای اشکالاتی است که نمی تواند آدم معمولی باشد کسی را دار می زنید و ایـن شخص مسیـر زنـدگیش از آن خیـابـان اسـت. نـمـی تواند که نگاه نکند این تجاوز است به عزت جامعه به حکمت جامعه. که شخصی را دار می زنند در جلوی چشم اینهمه بیننده .

یا وقتی قوانینی نصب می کنید که در قرن بیست و یکم اگر کسی فلان کار را انجام داد باید دو تا شتر جریمه بدهد. حالا برود شتر را از مملکت دیگری تهیه کند و بیاورد که آنها در قرآن اسم شتـر را  دیده اند. خوب حکمت ندارد اینجور قوانین و وقتی به پایان هر آیه نگاه می کنیم استاندارد شمول آن آیه را باید در نظر بگیریم .

    در آیه دوم آیه 39 استاندارد غفران و رحمت است. چهار استاندارد در این دو آیه که احکام قرآنی است گفته شده که استاندارد عزت، حکمت، غفران و رحمت در رأی قاضی باید شامل حال محکوم بشود.

    موضوع بعدی در مورد حکم قرآن موضوع دقت کردن است و تقنین است. یا به زبان قرآنی موضوع نظم و قانون است که باید هر جرمی تشریح شده و تعریف شود و قانونی که شامل آن جرم می شود تشریح شده و به جزئیات مورد طرح و بررسی قرار گیرد.

    برای بریدن دست دزد یا جدا کردن دست او هیچ یک از عوامل و شرایطی که در قرآن ذکرشده موجود نیست. بریدن دست دزد نه ارزش نکالی دارد و نه امکان شمول توبه وغفران را به همراه دارد.

دوباره تکرار می کنم!: برای بریدن دست دزد یا جدا کردن دست او هیچ یک از عوامل و شرایطی که در قرآن ذکرشده موجود نیست. بریدن دست دزد نه ارزش نکالی دارد و نه امکان شمول توبه وغفران را به همراه می آورد.

نکالی یعنی جلوگیری از تکرار جرم نمی کند. شما انگشت یک دزدی را ببرید این چه ربطی دارد به دوباره دزدی کردن او؟ اگر بخواهد باز هم دزدی کند مثلاَ با چهار انگشت یا بدون آن نمی تواند دزدی کند ؟

اینهمه دزدهائی که در زمان ما دزدی می کنند و رقم های سرسام آور نجومی از خزانه مردم غارت می کنند آیا با انگشتهای گوشتی خود انجام داده است یا شخصی که میلیاردها دلار پول به سرقت برده است اگر انگشت او را قطع کنند از دزدی عاجز خواهد شد ؟ آیا این حکم قرآن با بریدن دست جنبه مانع شدن تکرار جرم یا حالت نکالی آن را که در متن آیه می گوید: " بِمَا کَسَبَا نَکَالاَ..." آیا این نکال با بریدن دست انجام می شود؟یا قانون قرآن قانون بیهوده ، مسخره، بی ربط و بی ارتباط و بی درمان و به طور کلی غیر قابل توجیه و غیر قابل حکمت است .

    

بخاطر این که قرآن می گوید نیت و علت اجرای این قانون این است که ایجاد نکال کند. شخص را وادار به نکول و امتناع از ارتکاب دوباره جرم کند. بریدن دست هرگز چنین نمی کند . امکان تحول و غفران هم در این نیست . چطور می شود دست کسی را که بریدند و خدا می خواهد عزت او را به او برگرداند حکمت او را به او برگرداند تطهیر کند نام او را عمل او را پاک کند . اشتباه او را از دفتر اعمالش پاک کند و او برگردد به جایگاه قبل از ارتکاب جرم، این دست بریده آیا مانع گرفتن دوباره عزت نمی شود ؟ اگر قرار است باز گردد به جائی که همه بگویند که او دزد نبوده دست بریده نشانه دزد بودن نیست؟ و آیا قانون خدا در اینجا مواجه با ضعف نشده است که نتوانسته است غفرانی باشد نه توانسته نکالی باشد ؟ به فرض محال اگر قطع دست دزد، بریدن معنی دهد باید از کسانی که پای افراد را بـرای دزدی می برند سئوال کرد که وجه استناد شما به کدام آیه قرآن است ؟


کسانی که افراد را به عنوان سرقت حتی اگر واقعاَ سرقت هم کرده باشنـد گـردن مـی زننـد و نمونه هایش را بسیار دیده اید برای کسانی که احقاق حق می خواهند بکنند باید سئوال کنند از مجریان آن قوانین که چطور شما دزد را گردن می زنید، پای دزد را می برید، در کجای قرآن لغت پا برای دزدی آمده است ؟ و در کجای قرآن دزدی با گردن زدن همراه آمده است ؟

    البته خواهند گفت اینها قتل هم کرده اند. آن وقت وارد مرحله دیگری می شویم . ما راجع به سرقت صحبت می کنیم . کسانی را که گردن زده اند هر گز نگفته اند که اینها قتل کرده اند. گفتنـد اینهـا دزدی کرده اند. کسانی که امروز پای آنها را می برند هرگز نگفته اند اینها قتل هم کرده اند. گفته اند اینها دزدی کرده اند برای این که بدانید که حتی مجریان این قانون می دانند که این قانون قرآنی نیست اما شاید منافع سیاسی یا هر چه دیگر که هست که مقتضیات زمان است ولازم  برای تداوم اقتدار آنها بشود من وارد آن بحث ها نمی شوم.

اما مـی گویم که اینها به صراحت می دانند که قرآن چنین تجویزی نکرده است اما با این افترا و اتهاماتی که به قرآن وارد می کنند باعث بد نامی قرآن شده و وسیله می شوند به دست دشمنان قرآن که بتوانند اعمال و رفتار ایشان را قرآنی تلقَی کرده و بگویند اینها قرآنی هستند و از ما سئوال بکنند که ما به هر قرآنی مراجعه کردیم و به هر استاد دانشگاهی مراجعه کردیم از دانشگاه الازهر گرفته تا دانشگاه دیگر همه غیر از شما می گویند این اسلام را شما از کجا آورده اید ؟

    البته دانشگاه الازهر دانشگاه بسیار مهمی است ؟! کارهای بسیار مهمی انجام می دهد ؟! مثلاَ چند ماه پیش سئوال کردند از این دانشگاه برای زن و مردی که در یک اتاق کار می کنند و به هم نا محرم هستند چه کنند؟ واین دانشگاه مهم !!؟؟ اسلامی!!!!!؟؟؟؟ که یکی از بزرگترین دانشگاه اسلامی است!!!!!؟؟؟؟ روشی اختراع کرد و گفت اگر مرد سه یا پنج بار سینه آن زن را بمکد به نیت این که شیر می خورد این دو به هم محرم شده و مرد فرزند رضاعی آن زن میشود؟!!!!!!    

    البته این دانشگاه ها باید باشند واقعاَ ما باید از این معارف اینها بی بهره نشویم. اگر نبودند اینها و این احکام را نمی دا دند ما باید چه می کردیم ؟!....

    از شوخی که بگذریم این احکام بسیار سودمند است چون میزان شعور و معرفت و وابستگی این افراد را به سند اصلی یعنی قـرآن نشان مـی دهد فـردی کـه می تواند چنین قوانینی سودمندی مستقل و مضَر به قرآن اختراع کند در مورد دزد هم می تواند که همین تعابیر غیر صحیح را داشته باشد .

    در مورد سنگسار که همین خانم محترم فرموده بودند که تو از قرآنی دفاع می کنی که سنگسار را مجاز کرده است باید به عرض ایشان برسانم که نه در قرآن قانون سنگسار داریم و نه هیچ یک از ابزار مجاز ساختمان مجازات کیفری می تواند منجر به سنگسار بشود.


    نه تنها در قرآن عمل سنگسار وجودندارد بلکه در پنج مورد سنگسار درقرآن آمده به صورت انتقادی و منع در قرآن آمده وفقط  تاریخ را ذکر می کند که در ادیان گذشته چنین بوده و می کردند. قرآن در این مورد ذکر تاریخ می کند نه تائید!.


در دین یهود مجازات سنگسار وجود دارد البته بسیار کم دیده شده شاید در دو هزار سال گذشته دیده نشده باشد که  حتی آنها هم سنگسار کرده باشند ولی سنگسار یک اجبار نیست در دین یهود. یک اختیار است و هنوز هم می توانند این تنبیه را انجام بدهند. ولی در اسلام این قانون منع شده


    وقتی که با دوستان در این مورد صحبت می کنیم متوصل به حدیث می شوند و وقتی می گوئیم که حدیث نمی تواند در تباین و تضاد با قرآن باشد آن وقت کار به تنبیه و تحقیر و اتهامات غیر انسانی و غیر دینی می کشد.

 در مورد موضوع زنا فرموده بودند که شما از قرآنی حمایت می کنید که در این قرآن تجویز شده است که به دختران باکره در زندان تجاوز کنند و چطـور شما که معتقد به این کتاب هستید راجع به حقوق بشر جرأت می کنید و شرم نکرده و صحبت می کنید .

    

باید دانست که درسراسر قرآن تحت هیچ عنوان رابطه زن و مرد خارج از نکاح قانونی نه پذیرفته است و نه مجاز است و هر نوع رابطه خارج از نکاح موجب محکومیت کیفری برای هردو طرف است و اگر یک طرف راضی به این کار نبوده و مورد زور و ستم قرار گرفته طرفی که متجاوز بوده است باید تنبیه کیفری شود.

    حتی در باب قصاص که مفهوم آن دادخواهی و دادرسی است جبران به مثل در مورد موضوع زنا پذیرفته نیست .

 یعنی اگر کسی به زن کسی تجاوز کرد (یک جرم جنائی است ) شوهر آن زن بایستی که قصاص بگیرد در موردی که قتل باشد یا قطع اعضاء باشد یا خسارتهای دیگر باشد در آن موارد قصاص پذیرفته است به عمل مشابه به مثل.

اما اگر کسی به زن کسی تجاوز کرد چون عمل تجاوز جز محرمات قرآن است و حرام اعلام شده و مستحـق مجـازات است چیزهائـی که دارای مجازات است تحت هیچ عـنـوان حتـی در بـاب قصـاص نمـی تواند اجرا شود یعنی اگر مردی زن او مـورد تجـاوز واقـع شـد نمـی تواند از مرد متجاوز بخواهد که او هم به زن متجاوز تجاوز کند که درقصاص برابری ایجاد بشود.

    دادخواهی در اموری که حرام است و امورحرامی که دارای مجازات کیفری است در قرآن مجاز نشده .

    یعنی قربانی جنایت زنا نمی تواند تقاضای قصاص موضوعی را بنماید که در قرآن حرام اعلام شده است.

حتی در مواردی که افراد زندانی می شوند که مورد سئوال این خانم محترم است که شما از قـرآنی حمـایت می کنید که این قرآن مجاز کرده به دختران باکره در زندان قبل از اعدام تجاوز کنند. به دختر به زن به پسر به مرد به باکره ..... در هیچ شرایطی نه در زندان و نه خارج از زندان هیچکس حق برقراری رابطه جنسی بین دو جنس مخالف را ندارد الّا به حکم نکاح و الًا به حکم ازدواج رسمی و شرعی و قانونی!.

    

البته در مورد زنا باز باید بیشتر صحبت کرد که آن چیزی را که ما به عنوان زنا مطرح می کنیم ( قرآن مطرح می کند نه ما) عبارت است از رابطه جنسی غیر مجاز بین دو نفر انسان است که در آن رضایت باید باشد. (خوب به عرض من توجه کنید علما و بزرگانی که مرتب با ما در حال مکاتبه هستند و به هر یک واوی که ما می گوئیم ایراد وارد می کنند خوب توجه کنید که از طرف من نقل قول باطل نکنید. زنا در قرآن عبارت است از رابطه جنسی بین یک مرد و زن به شرط اینکه دارای رضایت و دارای عدم ارزش رضایت باشد!


در درجه اول رابطه جنسی باید دارای رضایت طرفین باشد. اگر رضایت طرفیـن نباشـد زنا نکرده اند. بلکه آن ضرب و جرح است! و مجازات های دیگری دارد. در واقع تجاوز است از طریق توسل به ارتباط جنسی که نام آن زنا نیست.

 

زنا عبارت است از رابطه بین یک زن و مرد که با رضایت انجام شود اما رضایت آن ها فاقد مشروعیت و یا قانونیت باشد!


    یعنی وقتی تعارضی وجود داشته باشد در رضایت. مثلاَ یک زن شوهر دار رضایت می دهد که با مرد دیگری نزدیکی جنسی داشته باشد اصل رضایت در این کار رعایت شده ولی تعارض وجود دارد در این رضایت. حق به رضایت نداشته. یعنی که تقدیم رضایت متفاوت است در باب زنا با اینکه آیا در زنا رضایت قانونی است یا نیست. رضایت باید باشد ولی اگر رضایت نباشد اسمش زنا نیست .

بحث در این موضوع طولانی است که من نمی دانم واقعاَ با این دقایق کوتاه این همه مطالب را چگونه ذکر کنم.

        در قرآن فرق زن آزاد با زن زندانی و اسیر در باب حقوقی (فرق مربوط به نکاح ) این است که زن آزاد برای طلاق گرفتن باید مراحل پنج یا شش گانه ای را طی کند. اول دفعه باید نشوظ بوجود آید – عدم رضایت باشد – هجرتی باشد- تضارب به معنی فاصله بوجود بیاید – اشتقاق بوجود بیاید– حکمیت باشد و نهایتاَ به دادگاه بروند و با حکم داده از هم جدا شوند.

    اما در مورد زنی که اسیر است یا زندانی است در شرایط معینی زن می تواند تمام این مراحل را پشت سر بگذارد و یکنفره بدون وجود شوهر اعلام طلاق کند و دادگاهی که حاکمیت دارد برآن منطقه وقتی زن اظهار می کند که من در زندان می خواهم مطلقه و آزاد باشم دادگاه بایستی که حکم آزادی و حکم طلاق او را از طریق قانون و به نمایندگی قانون از طرف شوهر او انجام بدهد .


    فرد زندانی چه مرد باشد چه زن چه باکره باشد چه غیر آن تحت هیچ شرایطی هیچ مردی با هیچ زنی به طور مطلق و مسلم نمی تواند مرتکب تماس جنسی بشود مگر در چهار چوب قانون نکاح و ازدواج !

    

قانون نکاح یا ازدواج مشروط است به : 1-رضایت  2- اهلیت یا ظرفیت  


      یعنی وقتی رضایت داده می شود باید این رضایت بر اساس معرفت باشد. یعنی اینکه باید شخص دارای بلوغ باشد ( بلوغ جسمی و عقلی ) و اهلیت عبارت است از آن ظرفیت و توان این کار است و علاوه بر این باید دارای ظرفیت قانونی باشد.

یعنی رضایت هم باید با بلوغ جسمی و بلوغ عقلی همراه باشد و هم هر دو طرف باید مجاز باشند ظرفیت قانونی در دادن رضایت داشته باشند و اگر این چند اصل رعایت بشود بقیه شرایط فرعی است مانند نوع خطبه یا ثبت دادن و بقیه کارها که اینها باعث تحریم رابطه نمی شود البته بایستی که رفع نقص کرد وقتی کارهای جنبی انجام نشده ولی اگر دو نفر دارای تعارض قانونی وتعارض اهلیت نباشند یعنی ظرفیت رضایت داشته باشند و رضایت بدهند حتی بدون اینکه روی کاغذ بنویسند یا ثبت بدهند حتی بدون اینکه تشریفات را انجام بدهند یا حتی بدون اینکه صیغه معینی را قرائت بکنند به هم حلال هستند.

    کسانی را که امروز در خیابانهای این کشور و آن کشور به جرم اینکه سند ازدواج ندارند دستگیر می کنند تنها سندی که می توانند از آنها مطالبه کنند این است که اگر سند ازدواج ندارند آیا اینها دارای تعارض قانونی هستند یا خیر؟ و اگر متعارض ندارند دختر و پسری که زن و شوهر ندارند و با هم در خیابان راه می روند حتی اگر در عین عمل جنسی هم آنها را دستگیر یا پیدا کنند اگر بگویند ما رضایت داشتیم و هردو  بالغ باشند ومعارضی هم نداشته باشند( آن دختر شوهر نداشته باشد و آن پسر همسری) یعنی داشتن ظرفیت برای دادن رضایت و وقوع رضایت کفایت شرط ازدواج را می کند. و رابطه ازدواج نمی تواند تحریم شود به مناسبت عدم اتمام تشریفات ازدواج.


    این معزل بزرگی که مردم ما در مورد مسائل حقوقی و قانونی متأسفانه موضوعات حقوقی و علمی و فلسفی را با موضوعات سیاسی و حزبی مخلوط و مغشوش می کنند ما را بسیار منحرف و بسیار ناتوان کرده است. یکی از دلایلی که ما نمتوانیم به رشدی برسیم که دیگر مردم دنیا رسیده اند به همین علت است که ما مطالب را از هم تفکیک و جدا نمی کنیم .

    اگر ما با یک حکومتی مخالف هستیم با یک دین مخالفیم یا اگر فکر می کنیم که سرنگونی یک حکومت با سرنگونی قرآن باید همراه باشد و بر این اندیشه یک  مرام نامه ایی تهیه می کنیم و همه کارهای خلاف قرآن را سعی می کنیم به عنوان قرآن به این و آن دیکته کرده و یا تحمیل کنیم نتیجه این خواهد شد که می بینید روز به روز ما عقب گرد می کنیم و کسانی که در زمان تمدن ما در توحش زندگی می کردند امروز بر ما پیشی گرفته اند و ما در هر روز بیشتر عقب گرد می کنیم .


    این اشکالات فقط مربوط به داخل ایران نیست. متأسفانه بیشتر این اشکالات را کسانی که دنبال منافع شخصی هستند و کسانی که فکر می کنند با سرنگون کردن قرآن می توانند به مطامع سابق خود دست پیدا کنند اینها کسانی هستند که قرآن را در جائی قرار می دهند که مکان قرآن نیست. اتهاماتی به قرآن می زنند و اعمال و رفتار کسانی که قرآنی نیستند و هیچ تطبیقی با قرآن ندارند آنها را به عنوان قرآن به مردم دنیا معرفی می کنند و صداهائی مثل صدای من، سی سال است که خفه شده! و سی سال است که در گلو مانده! و این برنامه هم هیچ تظمینی ندارد که هفته دیگر یا هفته های دیگر انجام بشود. بالاخره یکی پیدا می شود با پول بیشتر یا با ایجاد نفوذ و رفاقت و ابزارهای دیگر این صدا را قطع خواهند کرد. کما اینکه این تلویزیون چهاردهمین تلویزیونی است که من در آن صحبت می کنم. به همان دلیلی که بقیه صحبت ها قطع شده در تلویزیونهای دیگر اینهم زمانی قطع خواهد شد.

    بخاطر این است که قدرتهایی که در جهت استعمار و استحمار مردم کارمی کنند می خواهند که فقط خودشان صدایشان به گوش مردم برسد.

 

    می خواهند بگویند آقا قرآن گفته که دست دزد را بزن و این کار نه با تمدن تطبیق می کند نه  فایـده ای دارد و یـک کـار وحشیــانـه خـارج از تمــدن بـی مقصــود و بـی معنـی است. و ایـن کـار را  مــی گویند قرآن می کند کارهای دیگر هم می کند که گفته  دزد را گردن بزنید گفته به زن در زندان تجاوز کنیـد و هـرچـه بـه اینهـا مــی گویی که شما را بخاطر خدا بیایید و قوانین قرآنی را با هم بررسی کنیم هرگز این کار را نمی کنند و در مقابل سئوال من می گویند که تو تنها کسی هستی که در مورد قرآن این طور فکر می کنی. این است که دین تو دین یک نفره است .

    خبر بدی برای شما دارم. هر روز به تعداد کسانی که به قرآن می پیوندند و دین قرآنی را قبول می کنند و از احادیث و صحبت های جنبـی که با قـرآن در تبایین و تضاد اخلاقی و معنوی دارند فاصله می گیرند.

    عده ایی که خود را به خواب می زنند وقصدشان ایجاد انحراف در آموزش قرآن است آنها جای خود دارند. تعجب من از کسانی است که خود را صمیمی و محّق معرفی می کنند و باز هم درروز روشن منکر آفتاب می شوند و قرآن را زیر پا لگد مال می کنند و ضد قرآن را به جای قرآن به مردم تحمیل و تحمیق می کنند!     ورسم تحقیق و جستجو را که رسم علمی و آکادمیک است را انجام نمی دهند!


    در قرآن صریحاَ به زنان حتی به زنان مجرم و جنایت کاردرصورت توبه اجازه بیعت یا حق رأی داده است.


    بسیاری از زنان اروپائی حتی کشور سوئیس در یک قرن گذشته اجازه شرکت در انتخابات و حق رأی نداشتند. حتی ارث نمی بردند. در بسیار از کشورهای اروپائی و در همین کشور آمریکا در یکصد و شصت سال پیش زنها جز آمار محسوب نمی شدند! در چندین ایالتی که اسم آنها را خواهم برد و همه این مطالب (قوانین ایالتی آمریکا)که متجاوز از سیصد صفحه رونوشت قوانینی است که بدون اظهار نظر برای شما خواهم خواند و شما را قاضی و یا وکیل می کنم که در مورد آنها قضاوت کنید و نظر بدهید. و بعد بگوئید قوانینی که تا قبل از سال 1852 زن را به عنوان آدم و نفر محسوب نمی کرده درهمین کشورآمریکا!آن قوانین را در مقابل قرآن می گذاریم و ببینیم ما به قوانین توهین می کنیم یا شرایط و دانش شماست که به قانون و به واقعیت توهین می کند؟!........


همانطور که عرض کردم امروز باید تاریخ را بررسی کنیم و ببینیم کسانی که طلیعه دار قانون حقوق بشرهستند اینها چه محصولی دادند و چه نیّتی داشتند؟ ما افراد را با نیت و بازتاب کارآمد کارهایشان می شناسیم. کارنامه افـراد را نگاه می کنیـم. ونیت افـراد را نگـاه مــی کنیم دقیقاَ این همان کاری است که در مورد حقوق بشرکه اتفاقاَ آگهی هایش را در داخل برنامه ما هم پخش می کنند با شما باید در میان بگذاریم.

    

اما آنچه را که در هفته گذشته من مطرح کردم بسیار ساده و صریح است.


 من هرگز به مفاهیم و ارزشهای حقوق بشرایرادی وارد نکردم و حقوق مندرج در حقوق بشر را مورد تحقیر قرار ندادم . آنچه که من گفته ام و بازهم خواهم گفت این است که هیچ حقی محقق نمی شود و دارای اعتبار و واقعیت نمی شود مگر مسئول و مرجعی عهده دار تأمین آن حق باشد!

    اما مبنای صحبت من در هفته گذشته بر بی اعتباری تحقق اعلامیه حقوق بشربود. یعنی این حقوقی که صورت داده شده هرگز محقق نشده و دیگر این که عناوین زیبا و دلفریب این اعلامیه فقط دامی است خطرناک برای شکار مردمی که ساده لوحانه آنها را باور می کنند.

 حقوق بشر هیچ نوع ضمانت اجرائی ندارد و نمی تواند قانون طلقی شود و اگر حقوق بشر اعمال می شود نتیجه آن شرایطی است که ما می بینیم وای بر این حقوق بشر! که انجام و اِعمال آن چنین نتایج ظلم و ستمی درجامعه بوجود می آورد.


    قرآن می گوید دشمنان خود را امین خود قرار ندهید! و کسانی که منافع ایشان با شما در تضاد است نمی توانند وکیل شما باشند. مستأجر باید با مستأجررابطه امانی داشته باشد و مالک باید با مالک.

 ما نمی توانیم اعضاء کشورهائی باشیم که همین کسانی که اعلامیه حقوق بشرساخته دست آنهاست آزادی و استقلال و عظمت و افتخار خود را به قیمت نابودی و تجاوز به حقوق دیگران دارند!...

    کسانی که عدالت را فقط عدالت سیاسی می دانند و کسانی که می گویند آزادی و عدالت برای همه منظورشان از همه همه اعضای کشور خودشان است. و کسانی که زندگی پارازیت دارند و کسانی که جمعیت یک و نیم میلیارد مسلمان جهان را که مالک بیش از هفتاد و پنج درصد از منابع رو و زیر زمین هستند را به گدائی بدبختی و بیماری و تحقیر و بی سوادی مبتلا کرده اند.    

 ثروت  آن افراد است که باعث اقتدار اینها می شود. وهمین استعمارگران و زورگویان سازنده و بانی اعلامیه حقوق بشر هستند!

حقوق بشر در کجای دنیا به کار رفته است؟ در آفریقا ؟ درآسیا ؟ در هند ؟ پاکستان؟ در ایران ؟ در کدام کشور مسلمان یا کدام کشـور فقیـر دنیـا ؟ در کجای دنیـا که چهارمیلیارد انسان زیر خط فقر زندگی می کنند و گروه گروه هر روز جوانان و کودکان از فرط گرسنگی و بد بختی جان به جان آفرین تسلیـم می کنند اعلامیه حقوق بشراجرا شده است ؟!....

    اگر اجرا نشده است وای بر قانونی که قدرت اجرائی ندارد! و اگر اجرا شده و نتیجه آن این است وای بر قانونی که اجرای آن چنین ظلم و ستمی بر جامعه بشر فراهم می کند!.

    در هفته های آینده که شاید سه یا چهار جلسه به طول بی انجامد از هر اِستیتی از ایالت متحده آمریکا تا سال 1852 قوانینی را برایتان خواهم خواند که اگر ذره ای غیرت در ما باقی باشد باید عرق شرم بر پیشانی ما بنشیند .........

    

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است

به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال مشتاقی