32

ظهیر الدین محمد بابر و وقایع زندگانی او دودمان و اسلاف او

از کتاب: ظهیرالدین محمد بابر

محمد بابر ولد عمر شیخ ، بن سلطان ابوسعید میرزا، بن محمد میرزا ، بن میرانشاه ولد امیر تیمور است که سلسلۀ نسب او در دودمان چنگیز به قراجار نوین میرسد. و مادرش قتلق نگارخانم دختر یونس خان فرمانروای مغولستان است. که نسب بابر از طرف همین مادر به (۱۵) واسطه به چنگیز خان و اصل میگردد. بعد از مرگ امیرتیمور (۱۷ شعبان ۸۰۷هـ - ۱۸ فروری ۱۴۰۵ م ) ممالک وسیع و در خراسان و ماوراءالنهر بين اخلاف او تقسيم شدند ، که از آن جمله وسعت مملکت سلطان ابو سعید میرزا جد بابر در سال وفاتش ۸۷۳ هـ - ۱۴۶۸م از آذربایجان تا سرحدات هند و از مکران تار یگستان تاتار میرسید و بعد از مرگش پسران او بر مملکت دست یافتند و از آن جمله پسر بزرگ او سلطان احمد میرزا بر سمرقند و بخارا و سلطان محمود میرزا بر استرآباد ، والغ بیگ بر کابل و غزنی و سلطان مراد میرزا بر گرمسیر کندهار ، و عمر شیخ میرزا پدر بابر  پسر چهارم ابو سعید بر فرغانه حکم 

میراندند. فرغانه به قول خود بابر سرزمین دارای میوه و غله فراوان بوده که در شرق او کاشغر، وغربی آن سرقند، و در جنوبش کوهستان و در شمال آن اترار واقع بود، که هفت قصبه داشت و از آب سیحون (آب خجند) مشروب میشد، و در قسمت جنوبی آن اندجان پایتخت این مملکت افتاده بود، که در ماوراء الشهر غیر سمرقند و کش، هیچ قلعۀ به کلانی قلعه اندجان نبود. 


تولد و محیط پرورش

 در حرم شاهی عمر شیخ میرزا حکمران فرغانه روز  ۶ محرم ۸۸۸ هـ  - ۱۴ فروری ۱۴۸۳- م از بطن قتلق نگار خانم کودکی بوجود آمد که او را محمد بابر نامیدند. میرزا حیدر دوغلات خاله زادۀ بابر در بارۀ نام و تولدش چنین می نویسد. ( بابر پادشاه در ششم محرم درسنه ثمان و ثمانين متولد شد، مولانا میر مرغیلانی که یکی از علماء متبحر اولوغ بیگی بود، 

( شش محرم ) تاریخ یافته است. التماس نام از حضرت ایشان قدس سره نموده اند، به خطاب ظهیرالدین محمد مشرف ساخته اند . و در آن زمان چغتائی بسی ترک بوده.... در السنۀ ايشان ظهیرالدین محمد بدشواری جاری میشد بابر نام نهادند. در خطابت ومناشير ظهیرالدین محمد بابر میخواندند و ثیت میکردند، اما به بابر پادشاه مشهور شد ...) (تاریخ رشیدی ورق ۹۶ ب نسخۀ خطی مؤسسۀ شرق شناسی لینن گراد)


قرن نهم هجری که بابر در اواخر آن به دنیا آمده بود، در آسیای میانه و سمالیک ما وراء النهرو خراسان دورۀ ریمان فرهنگ و هنر بود. خاندان امیر تیمور و دودمان امرای مغولستان در اوج فيودالیزم و نضج شاهنشاهی خود واقع بودند، و بابر از طرف پدر و مادر بدین دودمان های پرورده شده در محیط مدنیت و هنر وثقافت منصوب بود .

خود امیر تیمور بن تراغای که مؤسس این خاندان است، با وجود صفات سپاهی گری و لشکر کشی های بزرگ وسفاکی ها که از اسلاف خود به ارث برده بود، در محیط مدنیت اسلامی و فرهنگ روشنی پرورش دیده بود ، و بنابرین همواره علما و سادات و روحانیون صوفی مشرب و هنروران را که حامل مواریث فرهنگی خراسان و ماوراء النهر بودند دوست داشت، خود وی گوید: "من همواره محدثان و ارباب قصص و اخبار را میخواستم و از ایشان سرگذشت های انبیا و اولیا وسلاطین را می شنیدم. علل عروج وزوال شاهان را درک میکردم .

از صحبت مشایخ و صوفیان و عارفان نیز بهر ها گرفتمی ، واحترام ایشان بجا آوردمی .

در سفرهای جنگی امیرتیمور نیز دانشمندانی همرکاب او بوده اند، که هنگام فتح ونصرت ، انعام واکرام مییافتند. و شرف الدین یزدی گوید : (در وقت تعیین مواضع سروران و اعیان، مرحمت حضرت صاحبقران در همه حال شامل احوال اهل علم و کمال بودی ، از جمع علما رفيع مقدار ملازم رکاب همایون آثار بودند، مثل خواجه افضل پسر مولانا شيخ الاسلام سعيد جلال الدين كشی و مولانا عبدالجبار پسر اقضى القضاة مولانا نعمان الدین خوارزمی.

 در هنگام قتل و غارت بلاد توجه امیر تیمور به اهل علم چنین بود که حین فتح دهلی توجه خاصی به حفظ علما نمود: و هنگام نهضت همایون اشارت عليه صدور یافت که سادات و قضات و علما و مشایخ در مسجد جامع جهان پناه (دهلی) جمع آیند، و از ملازمان خاص یکی را بر ایشان داروغه گماشت تا نگذارد که از جنبش سپا ، ظفرپناه زحمت و ملال بر دامن روز گار آن طایفه گرامی نشیند . این روایات علم دوستی و هنر پروری در خاندان امیر تیمور به اخلاف او نیز انتقال کرد چنانچه در همین خاندان میرزا شاهرخ فرزند تیمور در هرات رنسانس هنری دوره تیموریان را شالوده گذاشت و فرزند او الغ بیگ یکی از علمای ریاضی و فلک شناسی ورصد بود و شهزادگان تیموری هرات از پسران شاهرخ بايسنغر متوفا (۸۳۷ هـ ۱۴۳۲ م ) و میرزا ابراهیم حدود (۸۲۷ هـ ۱۴۲۳ م ) وبديع الزمان ميرز ابن سلطان حسین بایقرا حدود (۹۲۳هـ ۱۵۱۷ م) خطاطان ماهر و هنر مندی بوده اند و خود پدر بابر عمر شیخ میرزا که بابر ازود فرهنگ اندوخته بود نیز حاصل همین مواریث ثقافتی وذوق علمی بود و در این باره بابرگوید: "اخلاق و اطوارش حنفی مذهب پاکیزه اعتقاد مردی بود پنچ وقت نماز ترک نميکرد قضای عمر خود را به تمام کرده بود اکثر تلاوت میکرد به حضرت خواجه عبيدالله احرار ارادت داشت و به صحبت ایشان بسیار مشرف شده بود و حضرت خواجه هم فرزند گفته بودند. سواد روانی داشت خمستین (خمسه نظامی و خمسه خسرو) و کتب مثنوی و تاریخ ها خوانده بود اکثر شاهنامه میخواند اگر چه طبع نظمی داشت اما به شعر پروا نمیکرد... خوش خلق وحراف وفصيح ... و شرین زبان و شجاع و مردانه کسی بود... این ذکر مختصری بود از پدر و اجداد بابر، که حتماً در تربیه و تشکیل شخصیت اومؤ ثر بوده اند اما مادرش قتلق نگار خانم نیز از پدر خود یونس خان مواريث نیکوی فرهنگی داشت که میرزا حیدر دو غلت درباره او گوید: (یونس خان دوازده سال با مولانا شرف الدين على يزدى محشورو ازو کسب فضايل کرده بود و بعد از مرگ یزدی در عراق و فارس و آذر بایجا ناز محافل علماء بهره اندوخت که به نام استاد یونس خان شهرت یافت در قرائت قرآن وموسيقى و مصوری ما هر بود و ذوق لطیفی داشت.


بابر از چنین مادر و پدر درس زندگی گرفت سپاهی لری و لشکر کشی توام با ذوق ادبی و هنری و میل به عرفان و خدا پرستی در محیط خانواده و زندگانی او بود، ودر آن وقت هر فیودال زاده ماوراء النهر بچنین صفات پرو رده میشد، وجنگ های ملوک طوایف هم شهزادگان دودمان تیموری را اشخاص دلیر و خونر بز بار می آورد.

برای پرورش این شاهزاده اند جان نیز رجال تجربه کار دربار میرزا عمر شیخ و علمای نامدار گماشته شده بودند که از آن جمله خود بابر نام شيخ مزيد بيگ و با باقلی بیگ و خدای بیردی بیگ را می برد که (بیگ اتکۀ) او بوده اند و مراد ازان پروردنده و مربی باشد .

... از علمایی که بابر به او عقیدت و مقام شاگردی داشت خواجه قاضی مولانا عبدالله بن سلطان احمد قاضی است که در بارۀ او گوید:

" استاد و پیر من خواجه مولانای قاضی باشد ... نسب او از طرف پدر به شيخ برهان الدين قليچ منتهی میشود و از جانب مادر به سلطان ایلک قاضی میرسد در ولایت فرغانه این طبقه مقتدا و شیخ الاسلام و قاضی شده اند مرید خواجه عبیدالله بود از ایشان تربیت یافته بود در ولی بودن خواجه قاضی مرا هیچ شکی نیست... عجب کسی بود ترسیدن در واصلاً نبود... این صفت هم دلیل ولایت است.

اگر چه این شرح را بابر در هندوستان در اواخر عمرش نوشته است ولی مریدی و شاگردی او از خواجه قاضی به زمان جوانی أو در اندجان تعلق دارد که صحبت چنین اشخاص در پرورش شخصيت او مؤثر بوده است.