زین خان کوکه حکمران کابل زابلی راه
جنبش روشانیان کمافی السابق ادامه داشت و با اینکه مرکز فعالیت های قبایل پشتون بیشتر سوات بنیر و باجور بود، انعکاس آن در تمام راه مشرقی مشهود بود. این راه را که از کابل کنار نیلاب (سند) میرفت اکبرنامه (زابلی راه) خوانده و مردمانی که در امتداد آن زندگانی داشتند از حوالی خرد کابل تا تنگه خیبر وقت بوقت راه را گرفته به عبور و مرور لشکریان خیلی خساره میرسانیدند اکبر بران شد تا در امتداد راه مذکور سرایها بسازد و در هر سرائی عده را به پاسبانی بگمارد. چنانچه سرخ دیوار (نزدیک خرد کابل) به زین خان، میان دو آب و بادام چشمه به خواجه شمس الدین باریک آب به حمزه علی، جگدلک به حیدر علی سرخ آب به حیدر علی خویش، سفید سنگ به مظفر کوکه، تاریک آب به درویش اسلام آبادی بساول (یا باسول امروزه) به کفشی بهادر، دکه به تخته بیگ غریب خانه به بنده علی ،میدانی میان بگرام و اتک بنارس به شاه بیگ و گرامند به هلال آفتابچی سپرده شده بود.(۱۲۰)
بدین ترتیب واضح دیده میشود که بعد از وفات حکیم میرزا امنیت در کابل و اطراف کابل مخصوص در عرض راه مشرقی چندان خوب نبود و جنبش روشانی ها علیه دستگاه سلطنت مغلى جلال الدین اکبر درین مسایل بی تأثیر نمانده بود. در ربیع الثانی سال ۹۹۶ کنورمانسنگه از کابل به هند احضار شد و زین خان کوکه یکی از امرای مقتدر از طرف جلال الدین اکبر شاهنشاه مغلی به حکومت کابل تعیین شد.
آمدن جلال الدین اکبر بار دوم به کابل
در سال ۹۹۷ هـ ق
سال سی و چهارم سلطنت اکبر
اکبر ۲۲ ذیعقده مطابق ۱۰ میزان وارد کابل شد
اقامه دو ماهه اکبر در کابل
قراریکه در صفحات قبل این کتاب شرح یافت جلال الدین اکبر بار اول در سال ۹۸۹ وارد کابل شد و بتاریخ روز جمعه دهم رجب سال مذکور در ارگ بالاحصار شهر داخل گردید و تقریباً یک هفته در کابل ماند در آن وقت برادرش حکیم میرزا حیات داشت که نه تنها خویش را پادشاه کابل میدانست بلکه مدعی تخت و تاج هندوستان هم بود و به همین ملاحظه اکبر عقب سپاه اعزامی شخصاً بکابل آمد. برادرش به استرغچ و غوربند فراری شد و آخر کار کابل را بار دیگر بوی داده و به هند مراجعت کرد در مسافرت سال ۹۹۷ که ظاهر قصدش کشمیر و کابل بود در باطن میخواست با سپاه گران به حوالی اتک آمده و قبایلی ها را مرغوب سازد، باری در اول ماه مهر (میزان) از خیبر و دکه گذشت. به شهادت اکبر نامه راه خیبر که بران عبور اسپ و شتر بسیار دشوار بود در اثر کوشش قاسم خان چنان راست شده بود که ارابه به آسانی از آن میگذشت. در ین مسافرت از منازل سرراه او سرای خواجه سفید سنگ و باریک آب اسم برده شده تا اینکه در دهم میزان وارد کابل شد خواجه نظام الدین احمد در ذیل وقایع سال ۳۴ سلطنت اکبر مینویسد: (۱۲۱)
"...و بتاریخ بیست و دویم جمادی الثانی سنه سبع و تسعین و تسعمانه حضرت خلیفه الهى بعزم سیر کشمیر و کابل روان شدند و بهنبرکه که از آنجا شروع در کوهستان کشمیر میشود رسیده اهل محل را با شاهزاده شامراد در همانجا گذاشته خود بطریق یلغار متوجه سیر کشمیر شدند ... بتاریخ بیست و هفتم رمضان عازم شهر کابل شده از راه پکهلی بجانب قلعه اتک عنان عزیمت انعطاف یافت. و شاهزاده با اهل محل و اردوی معلى حسب الحکم از رهتاس متوجه اتکه شده و از همان منزل شهباز خان کنبو بجهت دفع بقیه افغانان یوسف زائی تعین شده رخصت یافت و رایات جهانکشای از آب نیلاب گذشته متوجه کابل گشت و بیست و دویم ذیقعده سنه سبع و تسعین تسعمأته کابل محل نزول رایات جلال گشت و حکیم همان و میر صدر جهان که با ایلچی گری به ماوراالنهر رفته بود با ایلچی عبداللهخان آمده بسعادت زمین بوس سرفرازی یافتند و کتابت عبدالله خان که مشعر اتحاد و یگانگی بود با تحف و هدایا بنظر حضرت درآوردند مدت دو ماه در کابل تشریف داشته اکثر اوقات بسیر باغات و گل گشت و تشخیذ خاطر صرف میفرمودند و ساکنان کابل از وضیع و شریف از خوان احسان آنحضرت بهره مند و شاداب گشتند."
عبارت اکبر نامه در ین مورد چنین است : (۱۲۲)
"..... و هم کابل بفروغ قدسی قدوم روشنی گرفت و در همگی راه ترک و تاجیک با پیشکش و نثار از دو سو میرسیدند. از اتک بنارس تا کابل پاوء کم نود و سه کروه و چهل و یک بانس در بیست و یک روز بهیزده کوچ درنوردیده بر فراز ارگ برآمدند و و به گلگشت باغ و جلگه چشم و دل فروغ دیگر برگرفت. که همه را صلای بخشش در دادند و تا دران شهر بودند هر روز گروهی بهره ور میگشتند. پانزدهم شاهزاده سلطان مراد با بنه و بار پیوست و آخر های روز دیهیم خدا از ارگ فرود آمده در دولتخانه والا (که نزدیک سفید سنگ برافراخته بودند) نزول اجلال فرمودند."
باغ جهان آرا، بنگاه ایماق، جلگه سفید سنگ
باغ خواجه حسن، باغ شهر آرا، گذرگاه
زیارت تربت اعلیحضرت ظهیرالدین محمد بابر
میرزا هندال، میرزا حکیم
امر تعمیر بستان سرای باغ بابر
خزان ماما خاتون سران هزاره
باغ خواجگی محمد حسین
شکار تشقان رمه منزل خواجه حسین
جلال الدین اکبر در مسافرت دوم خود بکابل دو ماه خزان سال ۹۹۷ هجری قمری را (از ده میزان تا حوالی ۱۰ قوس) در کابل گذرانید بیشتر از باغ ها دیدن میکرد و بیشتر روزها را در باغهای جهان آرا و شهرآرا در دو طرف مسیر رودخانه کابل میگذرانید طبیعی باز به زیارت تربت جد خود اعلیحضرت ظهیرالدین محمد بابر در گذرگاه رفت و این دفعه در جوار قبر جد و عم خود قبر برادرش محمد حکیم میرزا را که بعد از یک سلسله مخالفتها چهار سال قبل در ۹۹۳ وفات نموده بود هم ملاحظه نمود و فاتحه ئی خواند.
از همه مهمتر هدایاتی است که راجع به تعمیر بستان سرائی در باغ بابر داد. اکبرنامه در دفتر سوم، صفحه ۵۶۷ و صفحات بعدتر راجع به این مطلب تذکراتی دارد که بدون دخل در جزئیات حصص مورد ضرورت را اتخاذ میکنیم :
"... هفدهم بسوی باغ جهان آرا چالش رفت و لختی عشرت شکار اندوختند. بامدادان به دیدن بنگاه ایماق خرامش شد و هر یکی را با نقد و جنس سرمایه نشاط سرانجام یافت. بیست و یکم از جلگه سفید سنگ کوچ فرموده بباغ خواجه حسن (که در فراخی و دلگشائی گزیدگی داشت) منزلگاه ساختند. میرزا سنجر و میرزا باشی و شادمان و دیگر سران هزاره که بشهر کمتر آمدی بدرگاه والا رسیدند و بدرخور نوازشها از رمیدگی برآمدند ... روز دیگر بباغ شهر آرا و از آنجا به گذرگاه شد و زیارت تربت فردوس مکانی فرمودند و میرزا هندال و میرزا حکیم را که در آن نزدیکی آسوده اند، آمرزش خواستند و بقاسم خان فرمان شد که در ین گل زمین بستانسرائی دلکشا بنا کند و باشندگان آن قدیمی مکان بفراوان بخشش کامروا گشتند نهم رنگ آمیزی ماما خاتون نشاط آور و زمانی بباغ خواجگی محمد حسین بشادی پرداختند و شبانگاه بمنازل خواجه حسن برآسودند بامدادن شکار تشقان رمه فرموده باز گردیدند."
در پارچه فوق مطالب تازه ئی هم هست از آن جمله یکی (بنگاه ایماق) است که نمیدانم در کجا بود و مقصد از بنگاه چیست؟ گمان میکنم مطلب از باغ! (خواجه حسن) باغی بوده باشد در حدود بگرامی زیرا اکبر از سفید سنگ یعنی سیاه سنگ کوچ کرده و به آنجا میرود و باغ فراخ و دلکشائی .میبیند در باب تعمیر (بستان سرای) در باغ بابر به قاسم خان مرزبان کابلستان هدایاتی میدهد ولی نمیدانم که چطور و چه وقت و در کجا برآورده میشود؟
آمدن زن جلال الدین اکبر به کابل
استقبال از طرف سلطان دانیال و
سلطان مراد و سلطان سلیم
استقبال از طرف خود اکبر در بگرامی
در ایامی که اکبر در کابل میبود زن وی میهن بانو به همراهی گلبدن بیگم دختر بابر که سال های ایام طفلی و جوانی را در روزهای خوشی و نشاط و ایام جنگ های همایون میرزا و کامران میرزا در بالاحصار کابل گذرانیده بود، بکابل آمدند. اکبر اول یک پسر خود سلطان دانیال و بعد پسر دیگرش سلطان مراد را به استقبال فرستاد چون ملکه به بگرامی نزدیک شد شخصاً به استقبال بدانجا شتافت. اینک متن اکبر نامه (۱۲۳)
" و از سوانح رسیدن مریم مکانی چون میهن بانو را شوق دیدار شاهنشاهی بیتاب ساخت باندیشه کشمیر سفر گزیدند گلبدن بیگم و بسیاری پردگیان بارگاه عفت نیز بدین یازش برآمدند قدسی توجه گیهان خدیو بکابل شنوده بدینصوب راه سپردند از آنجا (که قدردانی و هشیار خرامی خجسته آئین گیتی خداوند است) نخستین شاهزاده والاگهر سلطان مراد را با چندی ناموران رخصت دادند و پس از آن گوهر اکلیل خلافت شاهزاده سلطان سلیم با بسیاری از بزرگان دولت دستوری یافت سیزدهم اورنگ آرای اقبال خود پذیر گردیده گرامی رسیدگان را به دلکش منازل خاصه فرود آوردند و گزین بزم آرایش گرفت."
۲۰ محرم ۹۹۸ ، قاسم خان مرزبان کابلستان
توخته بیگ کابلی، محمد قلی، حمزه بیگ ترکمان
خان خانان بیرام خان و ترجمه تزک بابری
جلال الدین اکبر به اساس نوشته طبقات اکبری (جلد سوم صفحه ۴۱۰) در بیستم محرم سنه ۹۹۸ و طبق متن اکبرنامه (دفتر سوم صفحه ۵۶۹) چهارم آذرماه از کابل عزم هندوستان کرد. این دو مأخذ چنین مینویسند :
و در بیستم محرم سنه ثمان و تسعین و تسعماته رایات عالیات به عزمیت هندوستان در حرکت آمد و حکومت کابل به محمد قاسم خان میر بحربر عنایت فرموده توخته بیگ کابلی و محمد قلی و حمزه بیگ ترکمان و جمعی کثیر از امرأ را بکومک او .گذاشتند چهارم آذرماه کوچ فرمودند و در جلگه سفید سنگ رایات اقبال برافراخته آمد درین روز قاسم خان را به مرزبانی کابلستان نامزد فرمودند. دهم نزدیک بگرامی موکب همایون فرود آمد. سیزدهم در یرت پادشاه (۱۲۴) بارگاه والا برافراختند. در این روز خان خانان وقائع فردوس مکانی را که از ترکی بزبان فارسی آورده بود به همایون نظر در آورد و فراوان آفرین براندوخت."
به اساس این دو مأخذ اکبر قبل از اینکه در چهارم آذرماه (ماه قوس) بیستم محرم سال ۹۹۸ کابل را ترک گوید محمد قاسم خان کابلی را که منصب پنجهزاری داشت و به صفت میربحر یاد میشد به حیث حکمران شهر تعیین نمود. اکبرنامه وی را به صفت (مرزبان کابلستان) یاد کرده و مقصد از مرزبان اینجا حکفرمای کابلستان میباشد. صاحب اکبرنامه مولینا علامی قبل از ین در اکثر موارد تسمیه زابل و زابلستان را در کتاب خود در مورد کابل استعمال کرده و آن تعبیریست غلط تا اینکه بالاخره کلمه (کابلستان) را استعمال میکند و چون در ین وقت کابل مرکز یک علاقه بزرگی بود که بطرف شرق تا کنارهای سند انبساط داشت (۱۲۵)، تسمیه کابلستان منحیث مفهوم جغرافیائی و اداری بصورت صحیح استعمال شده است. طوریکه پیشتر دیدیم همین قاسم خان میربحر کابلی در جهاد علیه کفار دره های علیای کافرستان لغمان با درویش محمد خان غازی سپه سالار محمد حکیم میرزا حکمفرمای کابل همکاری بسیار .نمود. به هر حال محمد قاسم کابلی بحیث مرزبان کابلستان تعیین شد و چند نفر دیگر منجمله توخته بیگ کابلی، محمد قلی و حمزه بیگ ترکمان بغرض معاونت وی در کابل گذاشته شد.
در عرض راه کابل و جلال آباد در حوالی باریک آب خان خانان بیرام خان ترجمه تزک بابری یا بابرنامه را به اکبر پیش کرد. در قسمت های اولی این کتاب مخصوص در شرح واقعات خود ظهیر الدین محمد بابر از ترجمه فارسی که بیرام خان به عمل آورده و بنام تزک بابری یا تجارب الملوک از طرف میرزا محمد ملک الکتاب چاپ شده استفادههای زیاد بعمل آمده است. آنچه قابل مزید توجه است موضوع تقدیم ترجمه است در راه کابل و جلال آباد و از ین معلوم میشود که خان خانان حتی در اوقاتی که با اکبر در کابل میبود بدین کار بود و مصروف اقلا حصه ئی از ین ترجمه در شهر کابل صورت گرفته است. متاسفانه هم در ترجمه فارسی و هم در چاپ آن اغلاط فراوان موجود است.
شکار قمرغه، دشت ارزنه، گندمک
باغ وفا، کوشکک، راه پایتاوه
بهار دهکده آباد عصر محمود غزنوی
شهباز، باغ صفا، نیمله، دکه
جلال آباد، لمغانات تومان مندرور، مسعود آباد
جلال الدین اکبر در سفر مراجعت خود بطرف هند از روز حرکت از کابل تا روز حرکت از جلال آباد در حدود ۲۶ روز را سپری میکند زیرا روز ۴ آذر (قوس) از کابل میبرآید و غره دی (جدی) جلال آباد را ترک .میگوید. این ۲۶ روز را که وقف در منازل راه و در شهر جلال آباد شده بیشتر به تماشا و شکار گذرانیده است. یکی از شکارهای او شکار در دشت (ارزنه) است که باید اول تر موقعیت جغرافیائی آنرا تعیین کنیم دشت ارزنه از شکارگاههای معروفی بود، مأخذ عصر مغلی نشان میدهد که جلال الدین و پسرش جهانگیر در اینجا به شکار حیوانات پرداخته اند و چون دشت فراخی بود حیوانات را ذریعه لشکریان احاطه و یا به اصطلاح وقت (قمرغه) میکردند این اسم از عهد غزنویان حتی از زمانه های قدیم تر به اینطرف در کشور ما معمول است. دشت ارزنه باید جائی باشد در نزدیکی های گندمک این مطلب از اشاره اکبرنامه که میگوید : "و از سوانح شکار قمرغه دشت ارزنه چون رایات جهانگشای به گندمک رسید بسیچ نخجیر افگنی شد بفرمان والا کارپردازان در بخش مورچلها شدند."(۱۲۶)، بدست میآید.
قراریکه بعدتر در جایش خواهیم دید در تزک جهانگیری هم ذکری از ین دشت ارزنه هست و در یکی از سفرهای خود در چهارم جمادی الاول ۱۰۱۶، جهانگیر به عزت خان حاکم جلال آباد هدایت میدهد تا (شکارگاه دشت ارزنه را قمرغه نمایند) و در نتیجه قریب به ۳۰۰ جانور شکار میکند (۱۲۷) جای دیگر که تعیین محل آن وقت میخواهد (باغ وفا) است که یکی از یادگارهای ظهیرالدین محمد بابر است که اصلاً آنرا در سال ۹۱۴ احداث نمود. طوریکه در رساله (از سروبی تا اسمار (۱۲۸)) شرح داده ام باغ وفا خلاف تصور مردم نه در لغمان بلکه در همین سر راه جلال آباد وقوع داشت و معمولاً از کابل تا آنجا پنج منزل بود، به حساب ذیل : (اول) اولانگ غرب ده یعقوب (دوم) بادام چشمه، (سوم) باریک آب، (چهارم) گندمک و (پنجم) باغ وفا که حالا هم معمول است. سرای باره یا نوشهر که امروز بیشتر بنام (نوشهره) شهرت دارد از طرف زین خان یکی از امرای عصر اکبر به مبلغ قریب پنجاه هزار روپیه ساخته شده بود. شروع کوتل خیبر به نام (کوتل مارپیچ) یاد شده و قبل از (دکه) محلی بنام (غریب خانه) تذکار یافته است. (یساول) همان است که حالا (باسول) گویند (کوه بی دولت) و (کوه اله بوغان) که در مقابل باسول افتاده بود در اولی بکلی گیاه نمی روئید و در دومی به اساس تذکر جهانگیر پدرش اکبر شکار قمرغه کرده و آهوی سرخه شکار نموده بود و یک چیز دیگر که طبیعی از بین رفته (فیل سفید) سنگی است. سنگ قراریکه دیدیم سفیدی در میان آبهای رودخانه وجود داشت و جهانگیر حین توقف در باسول امر داد تا سنگ مذکور را بشکل فیلی تراش کنند و سنگ سفید (فیل سفید جهانگیر بادشاه شد.) نامهای سرخاب و جگدلک تغییر نکرده، آب باریک (باریک آب) شده و میان این منزل و خورد کابل محلی یا منزلی بنام (یورت بادشاه) خواده شده و در عصر اکبر هم این نام و این محل معروف بود.
چکری در متن چاپی تزک جهانگیری به (ج) (جکری) چاپ شده است. خلاصه جهانگیر از اتک تا کابل از نوزده ذیحجه تا هژدهم محرم در حدود یکماه در راه کرد و در بعضی منازل متوقف شده و شکار نموده تا روز پنجشنبه هجدهم محرم ۱۰۱۶ هجری قمری سر پل مستان در حاشیه شرقی کابل رسید. در حالیکه دو طرفه معبر او اهالی شهر صف کشیده بودند و پول بخش کرده میرفت، سر راست وارد باغ شهر آرا شد.
باغ شهرآرا رهایشگاه جهانگیر
فرح بخش و سایه بخش
کتیبه میان دو چنار
باغ شهر آرا باغی بود که بعضی مأخذ مانند پادشاه نامه احداث آنرا به ظهیر الدین محمد بابر نسبت داده و برخی دیگر مانند تزک جهانگیری بنای آنرا به شهر بانو بیگم، دختر میرزا ابو سعید، عمه حقیقی بابر پادشاه مربوط میدانند. باغ سفارت شوروی (سابق واقع در کنار سینما پامیر، ن) باغ شفاخانه نسوان (مستورات) قسمتی از این باغ است که تا امروز باقی مانده است. پیشتر دیدیم که روز پنجشنبه هجدهم ماه محرم ۱۰۱۶ جهانگیر چطور از پل مستان تا دروازه باغ از میان صفوف اهالی شهر کابل گذشته در حالیکه مشت ، مشت روپیه و قرآن و ربع روپیه به فقرا و مساکین شهر می افشاند داخل باغ شد. میگویند:
"چون داخل باغ شدم بسیار به صفا و به طراوت بود باغ شهر آرا را شهر بانو بیگم دختر ابو سعید که عمه حقیقی حضرت فردوس مکانی است بنا نهاده اند و مرتبه بران اضافه شده در شهر کابل بدان لطافت و خوبی باغی نیست. اقسام میوه ها و انگور ها دارد و طراوت آن بدرجه ایست که به کفش پای بر صحن آن نهادن از طبع راست و سلیقه درست دور است ... جوئی در میان وسط این باغ جاریست و تخمینناً چهار گز عرض آن بوده باشد..."
از ین چند سطر مختصر بخوبی هویدا میگردد که باغ شهر آرا زیباترین و قشنگترین باغ کابل بود شهادت جهانگیر راجع به احداث کننده آن نسبت به پادشاه نامه مرجح است و بدین قرار این باغ از زمان بابر به بعد در دوره های اولاده او به تدریج بهتر شده بود مغل ها چه در هند و چه در کابلستان به احداث باغ ها و نگهداری آنها ذوق و سلیقه خاصی داشتند و اینکه جهانگیر میگوید : (با کفش بر صحن باغ پا نهادن از سلیقه راست دور است) صفائی خیابان های باغ و حسن سلیقه خود پادشاه را بخوبی ظاهر میسازد قراریکه جهانگیر میگوید در حوالی ۳۶ سال قبل جوئی به عرض چهار گز از وسط باغ میگذشت. این جوی قبل بر ین در عصر پدر او اکبر هم وجود داشت و اگر قبل از احداث باغ از زمین های آن نمیگذشت میتوان فرض کرد که اقلاً در زمان پیدا شدن مفکوره احداث باغ جوی را بدانجا کشیده اند. بهر حال مقصد اینست که الان اثری از چنین جوی بزرگ چه در باغ شمس الدین خان و چه در باغ سفارت شوروی دیده نمیشود. شبه ئی نیست که آب این جوی از تنگی گذرگاه جدا شده و به باغ مذکور میرسید. در عقب شفاخانه ابن سینا جوى آسیاب الان هم موجود است ولی در مقابل قلعه هزاره های چنداول پس به رودخانه میریزد در عصر مغل همین آب در امتداد پای کوه شیر دروازه پیشتر آمده و به باغ شهر آرا داخل میشد. جهانگیر باغ شهر آرا را در سالهای جوانی دیده و خاطره هائی از آن پیش خود داشت. در روز اول ورود به باغ شهر آرا به ترتیب مجلس انس و شراب پرداخت و به غرض ساعت تیری خود و مقربان دربار به خیز زدن از جوی پهناور مشغول شدند. عده از همراهان او در وسط یا در کنار جوی افتادند. خودش به جستن موفق شد ولی قراریکه خود میگوید به آن چالاکی که به عمر ۳۰ سالگی در زمان حیات پدر خیز زده بود، جستن نتوانست اینک عین گفتار خود او:
"... بباغ مذکور داخل شدم بسیار به صفا و بطراوت بنظر درآمد. چون روز پنجشنبه بود به اقربان و نزدیکان صحبت شراب داشته بجهت گرمی هنگامه از جوی که در میان وسط این باغ جاریست و تخمیناً چهار گز عرض آن بوده باشد بهمسالان و همسنان فرمودم که از این جوی بجهند و اکثر نتوانستند جست و در کنار جوی و میان جوی افتادند من هم اگر چه جستم اما به آن چستی که در سن سی سالگی در خدمت والد بزرگوار خود جسته بودم در ین ایام که عمر من به چهل سالگی رسیده بان قدرت و چالاکی نتوانستم جست ... تا در کابل بودم بعضی اوقات به مقربان و نزدیکان و گاهی باهل محل در باغ شهر آرا صحبت میداشتم و شبها بعلما و طلبه کابل میفرمودم که مجلس طنج یغرا و بغرا اندازی ترتیب داده برقص از عشک قیام و اقدام مینمودند بهر کدام از جماعت یغرائیان خلعت ها داده هزار روپیه مرحمت نمودم که در میان خودها قسمت نمایند و به دوازده کس از معتمدان درگاه فرمودم که هر یک هزار روپیه در هر روز پنجشنبه تا در شهر کابل باشم بفقرا و مساکین و ارباب احتیاج برسانند و حکم فرمودم که در میان دو چناری که بر کنار جوی وسط باغ واقع است که یکی را فرح بخش و دیگری را سایه بخش نام کرده ام بر پارچه سنگ سفید که طول آن یک گز و عرض آن سه ربع گز بوده باشد نصب کردند و نام مرا با صاحبقرانی ترتیب یافته در آنجا نقش کردند و بطرف دیگر نگاشته شد که زکات و اخراجات کابل را با تمام بخشیدم هر کس از اولاد و اعقاب ما بخلاف این عمل نماید بغضب و سخط الهی گرفتار آید تا زمان جلوس این اخراجات معمول و مستمر بود هر سال مبلغهای کلی بدین علت از بنده های خدا میگرفتند رفع این بدعت در زمان سلطنت من شد در ین آمدن بکابل تخفیف و رفاهیت تمام در احوال رعایا و مردم آنجا واقع شد و نیکان و رئیسان غزنین و نواحی آن به خلعتها و نوازشها سرفراز گشتند و مطالب و مقاصدی که داشتند با حسن وجوه فیصل پذیرفت. (۱۲۹)
جهانگیر پسر خویش (خسرو) را که بعدها به شاه جهان معروف میشود هم با خود بکابل آورده بود ولی در اثر مخالفت هائیکه با پدر خود جهانگیر داشت او را محبوس و زنجیر به پا آورده بودند در یکی از ایام اقامت خود در کابل که روز ۱۲ ربیع الاول سال ۱۰۱۰ باشد، حینی که در باغ شهر آرا گردش میکرد و صفائی و زیبائی باغ او را تحت تأثیر گرفته بود امر داد تا زنجیر از پای فرزندش بیرون کنند تا آزادانه چند قدمی در این باغ زیبا گردش کند. خودش میگوید: "خسرو را طلبیده فرمودم که زنجیر از پای او برای سیر باغ شهر آرا بردارند و مهر پدری نگذاشت که او را سیر باغ مذکور نفرمایم" این خود بهترین دلیلی برای قشنگی فوق العاده باغ است که پادشاه مغلی را به اندازه ئی زیر تأثیر آورد که نخواست پسرش چند قدمی آزادانه در آن نبردارد جهانگیر زردآلوی باغ شهر آرا را بسیار تعریف میکند و میگوید در باغ شهر آرا درختیست که آنرا میرزا حکیم عموی من نشانده بود و به میرزائی مشهور است. زردآلوی این درخت نسبتی به دیگر زردآلوها ندارد.