حبیب الله خان پسر و ثروت سردار محمد عظیم خان
در موقع وفات سردار محمد عظیم خان (1238هجری قمری مطابق 1823م) شاه انتخابی او ایوب شاه بن تیمور شاه شاه کابل بود ولی طوریکه در بعض مقاله های دیگر قبلا شرح داده ام این شاهی بنام بود و اقتدار واقعی را بعنوان وزارت خود سردار احراز کرده بود. بعد از وفاتش پسر او سردار حبیب الله خان نقش پدر را بعهده گرفته و ایوب شاه را کما فی السابق بی اختیار گذاشت ولی میان این پدر و پسر فرق زیاد بود و به استثنای ثروت سرشار با قی کدام صفت بارز در پسرش دیده نمیشد و گذشته از بی کفایتی آدم خوش گذران بود چنانچه بعلت عدم اطمینان خود سردار محمد عظیم خان نواب جبارخان را وصی وولی و مشاور پسر خود تعیین نمود ولی حبیب الله خان این وصایا را فراموش نموده نواب جبار خان را با تفویض حکومت غزائی از خود دور کرد . اولین تصادم میان شهزاده اسماعیل پسر ایوب شاه و سردار حبیب الله خان شروع شد ، شهزاده اسماعیل چون میدید که اختیارات واقعی پدرش سلب شده است با حرارت جوانی و خون گرمی که داشت پیوسته می طپید تا موقعیت پدرش را بحیث شاه مستحکم کند و حبیب الله خان برعکس در نظر داشت که همان لقب و نام خشک شاهی را هم از او بگیرد و برای احراز موفقیت از کاکاهای قندهاری خود استمداد نمود. در ینوفت دو مسئله مورد توجه برادران بارک زائی معروف به سرداران قندهاری واقع شده بود یکی مقابله با شاه محمود سدوزائی در هرات و دیگر برقراری قیادت خانوادگی در کابل و چون درین فرصت معین سردار شیر دل خان مصروف مقابله شاه محمود در هرات بود سردار پردل خان فوراً بکابل آمد مد و بعد از ملاقات با ایوب شاه او را در بالاحصار محبوس ساخت و پسرش شهزاده اسماعیل در اثر مقاومتى که بخرچ داد کشته شد و بدین ترتیب سلطنت آخرین شاه سدوزائی و او که جنبه پوشالی هم داشت بدست پردل خان در کابل خاتمه پذیرفت و حبیب الله خان از طرف او سردار کابل شناخته شد و خودش بقندهار مراجعت کرد.
سردار حبیب الله خان در مدت کوتاهی که میدان را خالی یافته بود حتی المقدور مامورین ایوب شاه را معزول و رفقای خویش را بجای آنها منصوب نمود. علاوه بر نواب جبارخان ، نایب امین الله خان لوگریرا هم که مرد تجربه کار بود و به شخص پدرش خدمات زیاد نموده بود از خود آزرده ساخت. دومین تصادم میان حبیب الله وسردار دوست محمد خان بوقوع پیوست سردار اخیرالذکر که درین وقت در پشاور بود و جاگیر کوچکی داشت برادران خود را گذاشته و خواست از فضای مساعد کابل استفاده نماید. سردار حبیب الله خان عندا لورود از او استقبال خوبی نمود ولی از همان دقیقه اول احساس میشد که عقب این تشریفات ظاهری نقشه های در کله طرفین است که تصادم ایشان را حتمی میسازد. دیری نگذشته بود که هواخواهانی بدور سردار دوست محمد خان جمع شدند و سردار حبیب الله خان به دستگیر نمودن و کور ساختن کاکای خود تصمیم گرفت ولی حین دخول سردار دوست محمد خان در تالار دربار بالاحصار حاجی خان کاکری موضوع را با نهادن انگشت روی چشم خود به او فهمانیده و در نتیجه سردار دوست محمد خان ازین حادثه رهائی یافته اول به کهستان و باز به غزنی رفت و ازین جاها به حمله های متواتر پرداخت و بالاخره اهالی کابل میانه کاکا و برادر زاده را اصلاح نمودند ولی باز روابط آنها تیره و تار شد. سومین برخورد میان حبیب الله خان و سردار شیر دل خان واقع گردید. سر دار شیر دل خان بعد از سردار محمد عظیم خان در میان برادران بارک زائی مردی بود شجاع وعاقل و مدبر و چون ملاحظه نمود که میانه حبیب الله خان و دوست محمد خان اصلاح پذیر نیست اول هر دو را در بالاحصار زندانی کرد و بعد هر دو را رها نمود. بدین ترتیب که حبیب الله خان را به ضمانت مامای خود خدای نظر خان به لوگر فرستاد و دوست محمد خان را یک لک روپیه از دارائی سردار محمد عظیم خان اعطا نمود و نقشه ای برای تقسیم کشور بین برادران خود طرح کرد ولی بار دیگر سردار دوست محمد خان مخالفت نموده و میان او و شیر دل خان در ماحول بالاحصار وشاه شهید جنگی در گرفت و با دخالت نواب جبار خان و نو اب محمد زمان خان آرامش برقرار کردید و نقشه شیر دل خان که از ان در یک مقاله دیگر صحبت خواهیم نمود علنی شد. سردار حبیب الله خان بن سردار محمد عظیم خان که اسمش عنوان این مقاله قرار گرفته خود قراریکه گفتیم شخصیت برجسته ای نداشت فقط ثروت عظیمی که از پدرش به او میراث مانده بود در عین زمانی که ثقلی مخصوص به او بخشیده بود عامل اخراج او از صحنه اداره و سرداری کابل هم گردید. سردار حبیب الله خان با خرچ پول و حلقه رفقا میخواست آمریت کند ولی همین ثروت عظیم کاکاهای قندهار و پشاوری او را متوجه کابل نمود و آمدن آنها در مرکز مملکت سبب شد که هم ثروت از دست این سردار جوان برود و هم سرداری و کشور داری.