32

الرابع اتابک سعد بن زنگی

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۳ ، بخش سنجریان
01 January 1280

اتابک سعد پادشاه بزرگ بود، بعد ازعم خود بتخت فارس نشست، ممالک فارس در ضبط آورد، چنانچه نبشته شده است، و او پادشاه بس عادل و شجاع بود، ثقات چنین روایت کرده اند: که گرانی سلاح او تا حدی بود که یک مرد با قوت ، سلاح پوشیدنی او را از زمین بر نتوانستی داشت و چند کرت بطرف عراق لشکر کشید ، در بعضی نصرت او را بود، و در بعضی مصافها شکست افتاد چنانچه با سلطان محمد خوارزم شاه او را مصاف افتاد نا اندیشیده، و آن چنان بود : که اتابک سعد بطرف عراق لشکر می برد ، بجهت گرفتن صفاهان ، و اتابک یوزبک بن اتابک محمد و آذر بایگان آمده بود هم بجهت ضبط  صفاهان . هر دو لشکر فارس و آذر بایگان روی بهم داشتند ، که محمد خوارزم شاه بسر حد عراق رسید، و او را خبر شد، که اتابک سعد از فارس لشکر بدر اصفهان می برد، که با تابک یوزبک مصاف کند، سلطان لشکر بطرف اتابک سعد کشید چون به لشکر او رسید، اتابک سعد را ظن بود، که این لشکر اتابک یوزبک است ، صف راست کرد، و لشکر سلطان را هم زد ، ناگاه یکی از پهلوانان سلطان خوارزم شاه باو بهم نیزه شد، و نام آن پهلوان کشلی ( ۱ ) امیر آخر بود، اسپ اتابک سعد را بینداخت ، آن پهلوان خواست تا او را بکشد. 

______________________________________________________________________

. (۱) کذا فی الاصل . متن راورتی : کشکه . نسخ خطی وی : کشیلی کشیکی . پ : کشیلی 





سنجریان طبقه(۱۳) (۲۷۲  )


اتابک گفت: مرا مکش ! من اتابکم ، بگو که این لشکر کیست ؟ پهلوان گفت: لشکر سلطان محمد خوارزم شاه است. 

اتابک گفت: که مرا بخدمت سلطان بر ! چون بخدمت سلطان رسید، زمین بوس کرد و گفت: خداوند عالم ! بالله که این بنده ندانست ، که لشکر پادشاه است و گرنه هرگز شمشیر نکشیدی . او را بنواخت ، و حالی او را سوار کرد، و از بسیاری جلادت و مردی و شجاعت او که بسمع سلطان رسیده بود او را اعزاز فرمود و مملکت فارس او را داد ، بر ان قرار : که نصف معتمدان و ملوک خوارزم شاهی را باشد، و نصف اتابک سعد را ، و لشکر باو نامزد کرد، بدان سبب که اتابک سعد چون گرفتار شد، پسرش اتابک سعد با لشکر خود خوارزم شاه و صاحب اختیار – الملک امیر حاجی که فرستاده خوارزم شاه بود، بسر حد فارس رسید اتابک ابوبکر پیش ازو باز آمد، و با پدر بهم روان شد، اتابک سعد ، ابوبکر پسر خود را بر روی زخم شمشیر کرد، مصاف پارسیان بشکست و اتابک سعد بتخت پارس باز آمد، و پسر را قید کرد، و مدتی در ملک پارس بود برحمت حق پیوست، رحمه الله ، بعد از حوادث کفار مغل. 

و اتابک سعد را خصال گزیده و او صاف پسندیده بود: اول آنکه علم قافله وابناء سبیل حاج هر سال بکعبه فرستادی، چون باز آمدی ، مدام آن علم بر در خرگاه او بودی، و هر گاه که به بارگاه و خر گاه آمدی ، دو رکعت نماز در پای آن علم بگذاردی ، آنگاه بتخت نشستی ، این معنی بر حسن اعتقاد او دلالت میکند . اما دگر تجمل او : از ثقه روایت کرده اند ، که یکولایت از بلاد پارس بجهت کسوت خاصۀ او مقرر بود، و خراج آن ولایت هر سال سیصد و شست هزار دینار زر سرخ بود، هر روزی هزار دینار در کسوت صرف شدی ، از کلاه و قبا و شقه و کمر و اطواق مرصع . و اگر چیزی از ما یحتاج کسوت خاص فاضل آمدی ، آنرا بجواهر قیمتی بدادندی ، و در کلاه او و قبا و کمر او درج و تعبیه کردندی ، و هر کسوتی را یکروز بیش نپوشیدی ، روز دیگر آن کسوت را تشریف فرمودی یکی ار امرا و ملوک را ، رحمه الله ، و السلام علی من اتبع الهدی.