138

رطل گران

از کتاب: سرود خون

در حیرتم ای دل زجهانی که تو داری 

زین آتش جانسوز نهانی که تو داری 

خون گشتی وبر خاک چکیدی ونمردی 

فریاد  ازین سختی  جانی که توداری 

دنیای دگر سازد وخورشید نو آرد

ای ساقی من رطل گرانی که تو داری 

در سایۀ طوبا به بهشتم نگذارد 

ای گلشن جان سرو روانی که تو داری

خود گرم عرق بود .مرا کرد زغم آب 

آن سینۀ الماس نشانی که تو داری 

ای شمع بشبهای غم از شعر چه حاصل 

بگذار بنالم بزبانی که تو داری 

گیرند سراغ تو بهرگوشه خلیلی 

زین ولوله انگیز فغانی که تو داری