32

خرخیزیان

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفدهم
25 January 1968

اما سبب جمع شدن خ خیزیان و مهتر ایشان آن بود. که اواخر جملۀ سقلابیون بود، و از بزرگان سقلاب یکی او بود، و او بسقلاب بود، و از روم رسولی آمده بود. این مرد آن رسول را بکشت، و سبب کشتن آن بود: که رومیان از نسل سام ابن نوح اند، و سقلابیان از نسل یافث. و ایشان به سگ باز گردند، از آنچه بشیر سگ پرورده شده اند. و قصۀ این چنان بود؛ که چون خایۀ مورچه بستند از بهر یافث راه، مورچه دعا کرد که خدای عزوجل یافث را شادی منما یاد از فرزند! پس چون یافث را فرزند آمد امکه نام بود بهر دو چشم کور، و اندران وقت سگ را چهار چشم بودی، و سگی بود از آن یافث، و آن سگ بزاده بود و یافث بچۀ آن سگ را بکشته بود، و آن پسر یافث شیر سگ همی مکید تا چهار ساله شد، و گوش سگ بگرفتی وهمیرفتی بررسم کوران . پس چون سگ دیگر بچه آورد، این پسر یافث را بگذاشت،  و خدای عزوجل را شکر کرد، از پسر یافث برست. و چون دیگر روز بود، آن دو چشم سگ بدین کودک باز آمده بود، و سگ را دو چشم مانده بود، و اثر آن بر روی سگ هنوز مانده است. و بدین سبب ایشانرا سگلابی گویند. و اندرین مناظره آن رسول را بکشت، و چاره نبود که آن مهتر از سقلاب ببایست رفت، و از آنجا برفت به خزر آمد، و خزر خاقان اورا نیکو همیداشت، تا بمرد. و چون خاقان دیگر بنشست دل بروی گران کرد، چاره نبود که از آنجا ببایست رفت پس از آنجا برفت، و بنزدیک شحرت شد، و این شحرت مردی از بزرگان خزربود، و نشست او میان خزریان و کیماکیان بود با دو هزار سوار پس خزرخان به نزدیک شحرت کس فرستاد، که سقلابی را بیرون کن و او با سقلابی بگفت، و سقلابی سوی ولایت خزری رفت، که میان او و از آن ایشان خویشی بود.

چون اندر راه بجایی رسید که که میان کیماک بود و تعزر غز خافان با قبیلۀ خویش بد شد، و از ایشان خشم گرفت، و ایشانرا بکشتند، و بتفاریق یگان و دوگان بنزدیک سقلابی همی آمدند. همه را بپذیرفت، و نیکویی کردی بجای ایشان تا انبوه شدند، و بنزدیک یشجرت کس فرستاد و با وی دوستی پیوست تا قوت گرفت، و پس تاختن برد بر غزان و بسیاری از ایشان را بکشت، و بسیاری را اسیر گرفت، و مالی عظیم به حاصل آورد، چه از وجه غارت و تاختن، و چه ازوجه اسیران همه را باز فروخت. و آن قبیله را که با وی جمع شده بودند، خر خیز نام کرد.

وچون خبروی بسقلاب رسید، بسیار مردم از سقلاب بنزدیک وی آمدند، باهل و بنه و با این دیگران بیامیختند، و پیوستگی کردند، تا همه یکی گشتند. و علامت سقلابیان اندر خر خیزیان پیداست: سرخی موی و سپید پوست. اما راه خر خیز از تغز غز آنست: که از چینا بخکث به خسن برود و از خسن به نوخبک تا کمیزارت یکدو ماه  راهست میان گیاهها و پنج روز اندر بیابان برود، و از کمیزارت تا ما بنک لو دو روز اندر کوهها رود، پس به بیشه برسد و صحرا او چشمه ها آید و جای شکار، و همچنین همیشود تا کوهی آید که اورا ما بنک لو گویند ف کوهی بلند، و اندر و سمور بسیار بود و سنجاب و آهوی مشک باشد و درختان بسیار وصید فراوان. و کوهی سخت آبادان است. و از مانیک لو سوی کوکمان شود براهی که اندر رو چرا خورست، و چشمه های آب خوش صید و بسیار و چهار روز اندر چنین جای همیرود، تا بکوه کوکمان رسد کوهی بلند و درختان بسیار و راهی باریک از کوکمان تا حایط خر خیز هفت روز شود براه صحرا و سبزی و آب ، و جایها خوش و درختان بیکدیگر پیوسته. چنانکه دشمن اندرو نتواند رفت، که همه راه همچون بوستانست، تا بحایط خر خیز رسد، و آنجا لشکر گاه خز خیز خاقانست، بهترین و نیکو تر جایها. و اورا سه راهست که نتوان رفت دیگر همه کوههاء بلند گرفته است و در ختان درهم پیچیده و ازین سه راه یکی سوی تغزغز شود، و این سوی جنوبست دو دیگر سوی کیماک و خلخ شود، و این سوی مغزبست. و سه دیگر سوی بیابان شود، و سه ماه بباید رفت تا بقبیلۀ بزرگ رسد که ایشان را « فوری» گویند و این نیز دوراهست که سوی بیابان شود، یکی سه ماه راه دو دیگر که بر چپ شود، دو ماه راه.

اما این راهی صعب است اندر بیشه و گشنهای درختان باید رفت و راهی تنگ و جایهای تنگ و آب بسیار و رودهای پیوسته، وهمیشه باران باشد آنجا، همه حاضر کنند و آن مرد را فغیتون خوانند، چون مطربان سماع کردن گیرند، ا بیهوشن گردد، پس از وی بپرسند هر چه اندران سال خواهد بود از تنگی و فراخی و باران و قحط و بیم و ایمنی و غلبۀ دشمن. او همه را بگوید، و بیشتر از آن همچنان باشد که او گفته باشد.