روابط صوفی

از کتاب: از کوچه عرفان

۱- اعتقاد شخصی به خداوند تعالی دور از هر گونه شک و تردید باشد و با آراء بدعت آمیز و گراهی توأم نباشد و بر حقیقت روشن و بدیهی گردد . *۳۸۵ صوفی بخاطر رفع شک و ابهام بدانچه از طریق قرآن و سنت بوی رسید اعتماد تأکید در اجتناب از بدعتها و آراء گمراه کننده اشاراتیست که قشیری و هجویری به ملاحیده و قرمطیه دارند.

۲- ارتباط به خداوند (ج) برای یکی شدن با حق ، باید در حال او و در او حاصل شود : یکی انکه نفس فانی خود را در ذات حق فنا کند و دیگر انکه در هر فعلی از افعال خود خداوند را تجربخه و احساس کند ف  برای این منظور صوفی از اغاز کار میکوشد که بحیاتی دست یابد که میتوان بدرستی انرا زندگی در خدا و با خدا گفت .*۳۸۶

۳-در بیان نکته ای ذکر شد که به عبارت دیگر چنین میتوان گفته که : صوفی در این احوال نه تنها دیگر اعمال خود را به نفس فانی خویش نسبت نمیدهد بلکه حالت مثبت حاصل میکند که در ان اراده الهی در هر حال و هر موقع نه در حالتی خاص و یا موقتی بر اوضاع و احوال که حیات او را تشکیل میدهد غالب و حاکم بداند *۳۸۷

۴- رابطه صوفی با خدا رابط ایست بسییط و مستقیم بدین معنی که هیچ واسطه یا عامل مادی میان او و ذات حق وجود نخواهد داشت *۳۸۸

۵- این رابطه انسان را از هر گونه اشتغال به امور دنیوی آزاد رها میکند *۳۸۹

۶- صوفی باید بداند که آفرینش او برای هیچ کس غرض دیگری جز بخاظر خدا نیست .*۳۹۰ در مورد رابطه انسان با جهان و با ادیان دیگر بطور کلی صوفیه اولیه صریحا اصول و احکام شریعت راتعین کننده این روابط میدانستند و معتقد بودند که باید صوفی به تحصیل علوم بر شریعت بپزدازد .*۳۹۱ 

خصوصا در باره نبی اکرم (ص) و شیوه زندگانی او بصورت کامل بصیرت حاصل کند . در هر کاری که میکند و هر رابطل که بر قرار مسیازد سنت نبوی را چراغ خود سازد .*۳۹۲ در حالیکه هر یک از مکاتب مختلف تصوف روش و اصلوب خاص  خود را داشتند هر کی موضوع اساسی و نهایی همه با هم دارای توافق و اشتراک نظر بودند و آن فقط حدود و خطوط اساسی شریعت بود*۳۹۳

تفاوت میام صوفیه و متشرعان در این است که اصحاب علوم شرعی ، شریعت و حقیقت را یکی میدانند در صورتیکه صوفیه ان دو را بحدی از هم جدا میشمرند اگر کسی به روشنی این تفادت و جدایی را نشناسند دچار اشتباه و خطای اساسی خواهد شد .*۳۹۴ از دیدگاه اینان حقیقت امریست الهی و وجهی است از وجوه ذات حق که انسان هر گز به کنه ان پی نتواند برد . در صورتیکه شریعت مجموعه است از قوانین  و ضوابط مربوط به اعمال و رفتار بشری که اسنان میتواند و می باید تا سر حد امکان در فهم آن بکوشد و به اجزاء ان اقدام کند . یکی دانستن حقیقت و شریعت که صوفیه به متشرعیان نسبت میدهد . مطلبی است که قبول ان بنظر نمیرسد . از مطالعه اثار رهبران چهار مذهب فهی (اهل سنت ) این نظر حاصل میشود که فقیهیان و دانشمندان علوم بشری در آراه خود نسبت به صفات ذات الهی بسیار دقیق و منطقی بوده اند و شریعت و حقیقت را یک چیز نمیشمردده اند فهم موضوعات شرعی  شرعی  نیاز به خصوصیات  بیش از انچه برای مردم عادی در حال مسایل زندگی روز مره لازم است ، ندارد . در حالیکه شناخت حقیقت مستلزم استعداد خاصی است که تنها انبیا از ان بهره مند اند .*۳۹۵

به نظر صوفیه با انکه برای مومنین بطور کامل بخورداری از بسیاری از مزایا زندگی در چهار چوب شریعت مجاز و مشروع است . صوفیان از این لحاظ اولیه در مطابعت از قوانین و موازین شرعی سخت کوشا بوند و خرج از حد.د انها را بهمان اندازه نا شایست و نا مناسب میدانستند که سهل گیری در انرا حتی انچه برای دیگران میاح و قابل تسامح بود ف برای اینان می توانست به خصر گمراهی همراه باشد .*۳۹۶

متصوفین اعتثاد دارند که هر عملی که خود پرستانه و نفسانی باشد به شر و تباهی منجر میشود بنظر صوفیه اولیه با چگونگی وضع و گرایش انان نسبت به خداوند یعنی به حقیقت یگانه که در اصطلاح انان «توحید» گفته میشود بستگی بسیار نزدیک دارد . قبول توحید بمنزلۀ اصلی و اساسی است که سالک را به ایجاد رابطه درست با ذات حق توفیق میبخشد و بدون این رابطه درست هیچ چیزی نیست که به سبب ان بتواند صوفی نامیده شود حلال باید به این موضوع دقت شود که توحید از نظر صوفیان چه معنی بوده است. 

شیخ جنید بغدادی معتقد است که انسان یقینی چون علمی جدید حاصل کند که خداوند در ازلیت خود یگانه است و همانندی ندارد و انچه او و تنها او میکند هیچ کس نمیتواند کرد .*۳۹۷      

(التوحید علمک فی ازلیه و اقرارک بان الله فرد ازلیه لا  ثانی معه یفعل فعله ) و در جای دیگر چنین می گیود سئل بعضی العلما عن التوحید ، فقال هو الیقین . فقال السائل : بین لی ما هو ؟ فقال : معرفتک ان الحرکات الخلق و سکونهم فعل الله عزوجل وحده لا شریک له  فاذا فعلت ذالک فقد وحدته » در توحید یقین کامل در اعمار به این حقیقت است که حرکت هر افریننده وسکون او فعل خدا است . » *۳۹۸ حضرت امام جعفر صادق (رض) که از پیشوایان ارشد طریقۀ صوفیه (نقشبندیه) است در مورد وحدت چنین فرموده اند : « کسیکه گمان کند که خداوند در چیزی است یا بر چیزی است مشرک است زیرا خداوند اگر بر چیزی باشد ان حامل و نگهدارنده او خواهد بود و اگر خداوند در چیزی باشد ان چیزی محیط بر او خواهد بود و اگر خداوند از چیزی باشد ، پس به ناچار در زمان و مکان حادث خواهد بود .*۳۹۹

بوعلی رود باری از نظر خود را در باره توحید چنین بیان کرده است : خداوند غیر از ان است که انسان در فکر و تصور خود میسازد زیرا خداوند خود در قران فرموده است هیچ چیز مانند او نیست و او شنونده و بیننده هر چیز است .*۴۰۰ ابو علی دقاق استاد قشیری گفت که سخنش کوتا و پر معنی است :« کسی ار مرد صوفی پرسید که خداوند در کجاست؟ وی در جواب گفت وای بر تو که چشم سر میخواهی ببینی که  خدا در کجاست.» 

حسن بن منصور حلاج میگفت : نخستین قدم در توحید ان است که امکان وجود شرک را برای خداوند به کاملتریت وجه نفی کنی». *۴۰۱

هجویری در گفتگوی از توحید نظر خود را اینطور بیان میکنند : در توحید دانستن قدم بود از حدق یعنی انکه قدیم را محل حوادث ندانی و حوادث را محل قدیم ندانی و معلوم گردانی که حق تعالی قدیم است و تو ضرورتا محدثی از جنس تو بدو هیچ نه پیوندد و از صفات وی هیچ چیز اندر تو نیامیرزد که قدیم را محدث مجانست نبود و انچه قدیم پیش از وجود حوادث بود و چون قبل وجود الحوادث قدیم به محدث محتاج نبود تا بوده گشتی بعد وجود الحوادث  بدو نیز محتاج نگردد و شرح گفته جنید توسط هجویری.»۴۰۲ در تعریفات بالا چنین استنباط میگردد که صوفیان اولیه به جنبه های علمی توجه نداشته و بیش از هر چیز در حد ارشاد و هدایت پیروان خوده بوده اند . زیرا تعاریف فوق دربرابر تحلیل منطقی پایدار ندارد ولی  هر کدام  این تعریف ها در مورد توحید طرح کلی و شایسته برای رفتار اخلاقی شان ادامه میدهند . زیرا کار های  انها نتیجه تعلیما تیست که از قرآن و رسول اکرم (ص) گرفته اند و این خاصیت تاثیر پذیر شایانی بنسبت افکار فلسفی (یونانی و مانوی) دارد.

آنچه بدیگران و حاصل اینها اهل وصال اند و دیگران اهل استدلال و چنانکه شاعر عرب گفت : « شب من بروی تو روشن و تابناک است و ظلمت ان دیگران را در نور دیده ، مردمان در پرده ظلمت اند ، و ما در روشنی روز.»        

سلسله های طریقت : هر سلسله روش و شیوه خاص پذیرفته شده خاص خود را دارد . که کلا بادی و قشیری به بعضی از انها ندرتا پرداخته اند اما در کشف المحبوب هجویری در این باب به تفصیل سخن رفته است . و دلیل بر ان است که در نسل های بعدی پیروان طریقه های سودمندی و اهمیت انرا شناخته و به تکمیل و تنظیم  اشکال و قواعد ان پرداخته اند ولی هیچ یک چیزی که در بین پیروان سلسله های طریقت  و همۀ مشایخ دیده میشود تعالیم فروانی است که جبنه های عمومی داشته و کلیه سالکان ملزم به رعایت انها بوده اند قشیری در پایان کتاب تحت عنوان « باب التوصیه المریدین » آورده است که مشتمل بر تعلیماتی در باره اینگونه روشها ست که ما به بعضی انها می پردازیم 

دریافتن پیرو و مرشدی است که مرید یکسره خود را به ارشاد و سدانت او تسلیم کند ف زیرا اگر مرید چنین نکند و صرفا ره ربای و عمل خود اکتفا کند هر کز توفیقی حاصل نخواهد کرد .«*۴۰۳ کسی که استاد و مرشد نداشته باشد پیشوای او شیطان است .« *۴۰۴ مرید بی مرشد چیزی بیش از اموختن سلوک حاصل نخواهد کرد و این هر کز به نور و معرفت ووصول بخدای منتهی نخواهد شد.*۴۰۵ این شرط لازم که مرید باید استاد و مرشد داشته باشد و گرنه محکوم به گمراه شدن خواهد بود با مسایلی همراه است که اغلب صوفیان نخستین در باره انها به تفصیل صحبت کرده اند . از جمله این مسایل یکی این بود که مگر شریعت به تنهایی برای یک فرد مسلمان کافی نیست ؟ آیا مرید باید عدم کفایت احکام شرعی را ضروره بپذیرد؟

مقبول ترین جوابی که صوفیان به این مساله میدادند این بود که امور عادی امور مردمی پائین تر از حد مردم عادی اند . و امور مردمی که بالاتر ازین حد اند همگی در چار چوب احکام شرعی قرار میگیرد ، اما انچه مربوط به افراد بالاتر از حد عادی میشود به بخضی از شریعت تعلق دارد که نبی اکرم (ص) انرا تنها برای گروهی از خواص صحابۀ خود بر جای نهاده است . زیرا این احکام برای مردم عادی نیست و صرفا به عهدل محدودی اختصاص دارد که از حد تعارف بالاتر و فراتر رفته اند  . بحث در اینکه این گروهی بر گزیده که این بخض از شریعت خاص انهاست چه کسانی میباشند ؟ . خصوصیات انها چیست ؟ مفصل تر از ان خواهد بود که در اینجا اورده شود همینقدر میتوان گفت که اینان کسانی بودند که از یکسو مشتقانه می کوشیدند که تمامی زندگانی خود را و نه فقط قسمتی از آن را با سنن و اعمال رسول کریم (ص) منطبق و موافق بسازند و از سوی دیگر مورد نظر پیامبر بودند ووی انان را قابل و لایق ان میدید که بار سنگین معرفت و شناخت حق را تحمل کنند ازین لحاظ بود که صوفیان نخستین احکام شرعی خاص مردم عادی را برای بسنده نمیداتستند ف و برای جریان این نا رسایی ها بود که جویا هدایت آثاری از پیران و استادان  میشدند که سلسله ارشاد انان به شخصی پیغمبر اکرم(ص) میرسید ف و نخستین پیر سلسله کسی بود که مستقیما  از رسول خدا(ص) تعلیم گرفته و از این راه معرفت بصیرت حاصل کرده بود که ما در جایش از ان بحث مفصلی خواهیم داشت.

هر گاه سلسلۀ ارتباط مرید و پیر در میان صوفیان را در این زیمنه فرهنگی اقوام سامی در مورد مطالعه قرار دهیم ملاحضه خواهیم کرد که عادت و اعمل رایج در میان یهودیان و مسیحیان تا چه اندازه در ان موثر بوده است . اما این بدان معنی نیست که تصوف را غیز اسلامی بدانیم . به عباره و دقیق تر ، رابطه پیر با مرید در تصوف بهمان اندازه با رباطه مشابه آن در میان یهودیان و مسیحیان تفاوت دارد که سالام خود از دین یهود و نصارا مستقل و مجزی است و ( از هر دو کتاب تورات و انجیل نیز مجزا و مستقل میباشد و ناسخ همه .) زیرا اینگونه روابط و امور همانند ان مستقیما از مجموعه نضماهای که بدان تعلق دارند سر چشمه میگیرد .  کیفیت روابط پیر و مرید صوفیان را در صورتی میتوان غیر اسلامی شمرد که ثابت شود که مشخصات وویژه گیهای که انرا همانند یهودی و مسیحیش ممتاز میسازد از منشا دیگر بجز اسلام (قرآن) اخذ شده باشد و بی آنکه نیاز به بحث بیشتر باشد میتوان به اطمینان گفت که این عناصر غیر یهودی وغیر مسیحی در اعمال و آراء صوفیان نخستین از هیچ منبع دیگری جز قرآن و  سنت گرفته نشده . بلکه در ین راه انها گاهی راه طولانی را در مراحل سلوک طی کرده اند ، که نتیجتا این معنی را میرساند که انها فقط گامهای اولیه را در راه بسیار طولانی سیر به سوی خدا (یعنی از تبتل تا فنا) طی کرده اند . اما قصد ما آنست که چگونگی هدایت پیر را در اینجا حُب الهی در مرید باز نمائیم و شرح تفصیلی  مقامات را و مراحل سلوک اکنون مورد نظر  نیست ( درین مرحله مورد نظر نخواهد بود ) لذا در این باب بیش از این چیزی نمیگوئیم . اما ضرورت است تا برای توجیه و بیان رابطه پیر با مرید از اقوال و توضیحاتی  که صوفیان  خود اظهار کرده اند استفاده کرده و مورد توجه و دقت قرار دهیم . و با اندیشه باز و خالی از تعصب به برسی سخنان انان پردازیم.

حتی عمیق ترین اشتغال عاطفی عارف با خداوند ، ارتباط او را  با محیط مادی و محسوس اطرافش قطع نمیکند مطالعۀ شرحهای فکری ایکه در بارۀ  احواب صوفیان راستین نوشته شده حتی شکاک ترین خواننده را قانع خواهد ساخت که دیدگاه کلی این عارفان از دیدگاه واقع گرایانه ترین مردم عادی اطراف انان واقع گرایانه تر بوده است . با توجه به این نکته بر کسانیکه  در باره تصوف پژوهش میکند روشن میشود که صوفیان ريال بر خلاف  نسبتی که معمولا با انا داده میشود همگی مردمان خیال پرداز نیستند و همیشه در عالم موهوم که مرکز ان تصویر نا درست از خدا به مثابل پدر باشد ( چه قبلا نیز اشاره ان رفت که صوفی یا عارف کسیست که با پیروی  از قرآن و گفتار و کردار نبی کریم (ص) شخصیت معنوی خود را تکامل داده و سازمانهای فکری خود را انطور که در سورۀ اخلاص بیان شده است که در وحدت  کلمه ووحدا اندیشه می جوید). از نظر گاه صوفیان نخستین ف که با بسیار از کسانیکه نبی کریم (ص) را دیده اند راه و روش زندگی اسلامی را از او اموخته بودند ارتباط و آشنایی نزدیک داشتند . خداوند تنها یک مفهوم ذهنی و انتزاعی در نزد ان نبود بلکه وجود که معراج پیغمبر(ص) به خواست و معشیت او (خدا جل جلاله) تحقق  پذیرفت ، وجودی بود که در مواقع خظر ، اضطرار و درامدگی از او به دعای یاری می طلبند ووجودی بود که از او اجابت حاجات و ادعیه دردمندانه خود را توقع داشتند. برای این گروه از نخستین صوفیان خداوند تصویر نادرست از یک (پدر) نبود ، بلکه ذاتی بود زنده و حقیقی و ملجا و مرجع کسانی که به پریشانی و سرگشتگی و پریشان افتادند . پس چیگونگی روشهای که پیر و مرشد بکار می برد تا قبول شناخت و ذهنی و فکری مرید را به شوق عاطفی مبدل سازد ، بر دیگران پوشیده است و تنها کسانی آنرا در می یابند که از این لحاظ بین انان و پیر رابطۀ نزدیک بر قرار شده باشد

قشیری میگوید: یکی از نخستین اموریکه مرید باید بیاموزد تا میان او  و پیر رابطه محکم و موثر بر قرار گردد آنست که بتواند خود را بطور کامل در اختیار پیر قرار دهد. ایمان و اعتقاد کامل به پیر ممکن است گاهی موجب شود که مرید نا گزیر است که با علم به این معنی از دستور پیر اطاعت و پیروی کند این جنبه خاص از رابطه پیر و مرید همواره در میان صوفیان مورد توجه بوده است . و قدما و متاخرین بیک اندازه در باره تاکید داشته اند و اعتراض شدید متشرعان وفقه های بیش از هر چیز متوجه همین جنبه بوده است . علی رغم توجه کاملیکه صوفیان نخستین به مراعات احکام شرعی داشتند این گونه اطاعت کور کورانه میرد را واجب و مووجه  می شمردند ف زیرا به نظر انان این یک مرحلۀ گزار در سیر کمال مرید بشمار میرفت و برای خارج ساختن او از اوضاع و احوال نفسانی و از اخلاق و عادات که تا آن زمان در قید و بند انها زندگی  کرده بود ، ضرورت داشت ، قشیری این نظر را چنین بیان میکند : « انگاه که مرید کاملا از زیز امور دنیوی و مال و جاه آن بیرون آمد بر او واجب است که رابطه خود را با خداوند تحصیح کند و هر گز با شیخ خود مخالفت نورزد»۴۰۶. پس از انکه مرید خودش را در اختیار پیر یا مرشد قرار داد امکان آن میرود که به دریافت های نایل شود که بعدا انرا بخاظری اینکه قبلا به چنین حقایقی توفیق نیافته است برای دیگران نیز باز بگو کند  که این نخستین  تجربه ها لزوما همیشه منجر به نتایج مطلوب نخواهد شد - مرید بعآ تجربه های جدید و غریب خود را برای دیگران به خاظری باز گو میکند تا بخودی را مطمین ساخته باشد که هنوز سلامت عقل خود را از دست نداده است و یا میخواهد لزوما دیگران را در تجربه های جدید خود شریک کند و از این راه بر طاقت  و توناییی خود بیافزاید و بعضا حتی بخاطر احساس نوع نیاز روحی میکوشد که دیگران را از انچه بر او گذشته است با خبر سازد ولی او نباید در این کار مبادرت کند زیرا اینکار برای او مجاز نیست زیرا باید تجارب عرفانی را از اسرار شخصی و محرمانه خود بداند و ارج و حرمت انرا نگاه دارد هیچکس را جز پیر خود از ان باخبر نکند .*۴۰۷

مرید باید تا اخرین حد امکان تا هنگامیکه این رابطه نو میان شخصیت مرید نو کار و ذات آفریدگار استحکام و ثبات کافی نیافته است تا اخرین حد امکان در حفط و صیانت یاغته های بی مانند و بی سابقه  خود کوشا باشد . برای مرید ضرورت است  تا در این یافته ها پیر و مرید پی می برد ، و در پرتو این شناخت ف یکی از اسماء الهی را برای مشغولی او انتخاب میکند و در ادامه این مشغولی مرید را در جهتی سوق میدهد که در پایان این دوره همۀ اعمال و افعال وی تحت تاثیر این اسم قرار میگیرد . در طول این دوره مرید با نظارت دقیق شیخ از چند مرحله بگذرد . و در مرحله اول مرید تنها به تکرار لفظی اسمی که برایش انتخاب شده است می پردازد ، سپس قلب و روح خود را در اینکار وارد میسازد به نوعی که دیگران تنها زبان او اسم الهی را  تکرار نمیکند بلکه قلب و روح او لطیفه « و رح» او نیز جز بدان  اسم هیچگونه مشغولی دیگرای نمیداشته باشند و در این مرحله بعد پیر از مرید میخواهد که اعمال مداومت ورزد و آنقدر تکرار اسم الهی را به زبان و قلب  ادامه دهد تا احساس کند که واقعا همه قلب و روحش جز با خالق به هیچ چیز مشغولی ندارد .*۴۰۸

در این مرحله اخیر است که مرید نخستین بار ارتباط نزدیک خود را با ذات الهی احساس میکند و تنها از این مرحله است که وی میتواند در سلوک پیش رود و ارتباط و اشتغال خود را با خداوند به نحو فزاینده و مداوم ادامه دهد . توانایی مرید نو کار به اینکه عالم گردا گرد خود را صرفا چون جلوۀ یی از جلوه های وجود مطلق ببیند که اسمی از اسماء الهی موضوع ذکر و فکر او قرار گرفته است مظهر و مجلای ان است ف امریست که تا حدود  قابل ملاحضه به تاثیر شخصیت پیر بر مرید بستگی دارد علاوه بر این ریاضتهای و شب زنده داریها مرید در رسیدن به این مقصود اهمیت خاص دارد ف طرح و برنامه اینگونه ریاضتها و مجاهدتها ، هر قدر که مداوم و دشوار باشند باید از سوی پیر معین و مقرر شود اهمیت مجاده هنگامی روشن میشود که بشرح اصول صوفیان مخصوصا صوفیان نخستین رجوعع و مداخله شود که نخستین تجربه های عرفانی انان تا چه اندازه منوط و متکی بمجاهدت شان بوده است چنانکه فی المثل هجویری معتقد است که بی مجاهده هر گز (یعنی مشاهده حق با چشم دل ) حاصل نخواهد شد.*۴۰۹

ولی شدید ترین ریاضتها و دشوار ترین  مجاهدتها ، از نظر صوفیان نخستین برای حصول مشاهده تنها شرط کافی بشمار نمیرفت  چنانچه هجویری میگوید :«مجاهده جز کوشش که صوفی میکند نیست و نتیجه ان تنها وقتی حاصل میشود که اراده خداوند (ج) بدان تعلق گیرد.»*۴۱۰

ولی ص.فیان نخستین مجاهدت را به تنهایی برای  حصول مشاهده کافی نمیشمردند شاید از روی آن بود که در باطن چنان می پنداشتند که ممکن است صوفی از اعمال وریاضهتهای دشوار خود دچار غرور وخود بینی بود که مایه گمراهی و سقوط شیطان شود و چنانچه در قرآن کریم امده است . ( اذا قلنا للملائکته اسجدو  لادم فسجدو  و ا الا ابلس ابی و استکبرو کان منا لکفرین ) *۴۱۱ از سجده به ادم امتناع و استکبار کرد با این فکر بود که صوفیان حصول مشاهده را بیش از انکه نتیجه اعمال و ریاضتهای سالک بداند انرا ثمره لطف و عنایت خداوند میشمرند 

مشاهده : صوفیان مشاهده را آغازی میدانند که پایانی ندارد زیرا حقیقت بی پایان و سر مدی است : لیکن همین اغاز روح و اهمیت یگانه دارد زیرا ادامه مشاهدت پی در پی ااز اینجا سر چشمه میگیرد 

گر چه در شرح احوال صوفیان نخستین به تضریح درین باره ذکری نیامده است لیکن در احوال صوفیان دوره های بعد فراوان می بینم که گاهی مریدی مبتدی سالیان دراز رنج می برد و به صوم و شبه زنده داری می پردازد و هر کز نتیجه حاصل نمکیند . میان نفس انسانی طالب و ذات مقدس الهی نوعی حجاب واقع است که باید بر طرف شود تا مشاهدت مداوم امکان پذیر و قرب و نزدیکی هر بار بیشتر شود لیکن اولین شگاف در این حجاب اگر بسیار کوچک هم باشد حایز اهمیت بی اندازه است زیرا تا چنین نشود رفع موانع و مشکلات بعدی ممکن نخواهد بود.

اینکه پس از نخستین ارتباط سالک با تجلی انوار الهی چه روی میدهد ، رازیست که هر کز با دیگران بدرتسی معلوم نمیشود زیرا تجربه های سالک ازینجا به بعد در عواملی سیر میکند که مردم عادی از ان بی بهره و بی خبرند و کوشش سالک برای شرح و بیان این احوال بمردم عادی اگر یکسره ناممکن نباشد بسیار خظر ناک و گمراه کننده خواهد بود ، اگر سالک نخواهد با الفاظ و عبارت مردم عادی تجربه های خود را بیان کند ممکن است سخنی بگوید که بهیچ روی با مقصودش یکسان نباشد و اگر بخواهد که برای بیان تجربه های کاملا فردی و غیر متعارف خود زبان دیگر بسازد و بکار برد هرگز کسی از آن چیزی در نخواهد یافت ازین روست که در زیمنه های نخستین صوفیان جز یک رشته تعبیرات و اصطلاحات در بیان احوال که پس از نخستین مشاهده بر صوفی میگذرد ، چیزی دیگری در دست نداریم .*۴۱۲