32

مدنیت اوستائی

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل نخست ، بخش افغانستان تاریخی قبل از اسلام
23 August 1967

مدنیت دوم مردم آریائی افغانستان در بخدی (بلخ) و صفحات شمال هندوکش بود، که در حدود ۱٢۰۰ ق، م آغاز شده، و کتابی از آن دوره به نام اوستا باقیست که پنج باب دارد. 

چون منبع معلومات ما درین باب حصهٔ باقیماندهٔ کتاب اوستاست بنابرین این مدنیت و فرهنگ را اوستائی گوئیم چون تمام این فرهنگ مولود خود سرزمین بخدی و افغانستان است، از این رو در تاریخ کشور اهمیت به سزائی دارد، و کتاب اوستا اوضاع مدنی و فکری و فرهنگی مردم قدیم افغانستان را به خوبی توضیح میکند. 

از کتاب اوستا معلوم میشود که مردم آریائی از حیات کوچی و رمه داری و خانه بدوشی به مدنیت رسیده، و در روستا ها و شهر ها ساکن شده اند، و یک دوره جدیدی را در مراحل حیات اقتصادی و اجتماعی آغاز نموده اند. 

در این دوره نخستینبار سازمان شاهی در بلخ بوجود آمده و پادشاهی به نام یمه (جم) شهر بخدی بلخ را تعمیر کرده است. و هم در این مردم دین معین که دارای قوانین و هدایات مدنی و روحی بود بنام مزده یسنه = مزدیسنا (ستایش خدا) که مؤسس آن زره ثوشتره (زردشت) بنام خانواده سپینمه یا سپیتمان (در پشتو سپین =سپید  + تمه یا تمان = نژاد) بود،که جای تبلیغ و معبت او بخدی (بلخ) و سیستان است.

پدر زردشت پوروشاسپه (دارندهٔ اسپ پیر) و مادرش دوغدو و جد پدریش پتیر گتراسپه نام داشت، اسمای چهار برادرش رتوشتر، رنگو شتر- نوتریکا، نی وتیش است.

نخستین زن او که اسمش معلوم نیست مادر ایست و استره و سه دختر بود، زن دوم زردشت مادر دو پسر هوره چیثره و اورو تت نره و زن سومین او که در سرزمین شرق و صفحات بخدی به عقدش درامد دختر فره شه و شتره برادر جاماسپ (وزیر کشتاسپ) بنام"هوووی"بود. که از پسران اوایست و استره موبدان موبد و رئیس روحانیان و اوروتت نره رهبر بازیگران،و هوره چیثره افسر جنگیان شمرده شده و طبقات سه گانهٔ پیروان او بدست این سه پسر زردشت ایجاد شده است.

وی سه دختر به نام های فرینی، ثریتی، پئورو جیستی هم داشت.

زمان زنده گانی زردشت به یقین معلوم نیست ولی به موجب روایات کتب زردشتی چنین است:

در حدود ۶۶۰ق،م به دنیا آمده در سن بیست سالگی یعنی ۶۴۰ق،م منزوی گردید و در سن سی سالگی یعنی ۶٣۰ق،م مدعی رهنمائی شد. در سن ۴٢سالگی یعنی ۶۱٨ق،م که گشتاسپ با او گروید و در سنه ۵٨٣ق،م به سن هفتاد و هفت سالگی هنگام هجوم ارجاسپ تورانی در آتشکدهٔ بلخ بدست براتر کرش تورانی کشته شد. اما محققان این سنوات را صحیح ندانند، و تولد او را در حدود ۵٨٨ق،م گفته اند. 

زردشت از قدیمترین کسانیست که در افغانستان قدیم رفرم اساسی و عمیقی را بر مبانی اقتصادی جدیدی بنا نهاده، و به قول دومزیل، "وی سیستم اقتصادی خود را در عصر که گروهی از آرینها از حالت کوچی گری به روستا نشینی میپرداختند، به میان آورده است."

به این معنی که چریدن حیوانات را بر مراتع  نا معلوم، به چریدن در روی زمین های مخصوص به هر قوم و قبیله مبدل نموده اند،و به همین دلیل گاو نر و ماده که یگانه وسیله ارتزاقی و کشاورزی بوده، به نظر احترام دیده میشد، و کود حیوانی آن در تشکیلات ده نشینی و زراعت اهمیت خاصی یافته بود. 

زردشت به وحدت و عظمت بی مانند خداوند یگانه (اهوره مزده  = سروردانا) قایل شد، و از خدایان سابقی که آریائیان بدان عقیدت داشتند صرف نظر کرد. وی گوید که بعد از خدای یکتا،از آغاز جهان دو روان وجود دارد که یکی طریق نیک، و دیگری راه بد را میپیماید و سراسر زنده گی عبارت از یک پیکار درونی است که برضد نیرو های شر ادامه دارد، و درین جنگ دایمی نور یا ظلمت یا خرد و اهریمن مقابل یکدیگر اند، و زردشت در آیئن خود قربانی حیوانات و خوردن شراب مسکر سوما را که آریائیان قدیم داشتند از بین برده است. 

او گوید: "شراب مسکرکثیف (سوما)چگونه میتواند به نیکی کمک کند". 


"گاو مرد دهقان اگر در دست صاحبش باشد مفید تر از آنست که قربانی شود".در آئین زردشت عقیده به روز بازپسین و محاسبه اعمال و فتح راستی و شکست دروغ و بهشت و برزخ و پل چنوان (صراط) و وجود فرشتگان موجود است. و أذر (آتش) را هم مقدس شمرده اند، که در کمون کلیه موجودات و موالید طبیعت بودیعت نهاده شده و جوهر زندگانی جانوران و منبع حرارت درونی و غریزیست، و هم از این رو همکیشان و یا پیروان زردشت برای تقدس أذر همواره آتشکده ها داشته اند.

در کیش زردشت قوای نیکی بنام امیشه سپینته (یعنی جاویدان سپید و مقدس) و ایزدان (در خور ستایش) وجود دارد. که از آن جمله شش قوهٔ عامل (فرشتهٔ موکل)اند،که هر یکی در دایرهٔ صلاحیت خود برای ادارهٔ امور عالم همکاری میکنند، و ایشان را مظهر یکی از صفات اهوره مزده (هرمزده) و جاویدانان پندارند:

(۱) وهومنه = بهمن (اندیشهٔ نیک) یا فرشتهٔ نگهدارندهٔ گله ها و رمه ها و موجودات زنده. 

(٢) اشه و هیشه = اردی بهشت (نظم نیکو) فرشتهٔ آتش. 

(٣) خششره و ئیریه = شهر یور (تسلط) نگهدار فلزات و احجار نفیسه. 

(۴) سپینته ارمئیتی = سپیدارمد (پاکی روان و فروتنی) فرشتهٔ نگهدارندهٔ زمین. 

(۵) هئوروتات = خرداد (صحت)موکل تندرستی و مساکن و آب. 

(۶) امیرتات = امرداد (بیمرگی و بقا) فرشتهٔ مزارع و مراتع و نباتات. 


در آغاز پیدایش مزده یسنا، در راس این شش فرشته،  سپینته مینیو (خرد سپید) وجود داشت که بعد از وبجایش اهوره مزده و گاهی هم، سره اوشه (سروش = هاتف خیر) را قرار میداده اند.

در مقابل این قوای خیر و نیکی و نور، قوای شر و تاریکی نیز وجود  داشته اند که سردسته تمام مفاسد و شرور انگره مینیو (اهریمن) بود، 

و تمام این قوای شر و تاریکی را در اوستا "دیوه" نامیده اند و در مقابل فرشتگان خیر، شش موکل شر و بدی را بنام کماریکان تصور میکردند: 

(۱) اکه منه در مقابل وهومنه به معنی اندیشهٔ پلید، که مظهر شرارت و نفاق و بدی باشد. 

(٢) ایندره در مقابل اردیبهشت، روح بدعت و فریبا و گمراه کنندهٔ مردم. 

(٣) سئوروه در مقابل شهر یور مظهر بی نظمی و و دیو آشوب. 

(۴) نا اونک هئی ثیا در مقابل سپیند ارمذ مظهر بهتان و نافرمانی. 

(۵) تئوروی در مقابل خورداد، دیواتلاف و فساد و گرسنگی و تشنگی. 

(۶) زیی ریش در مقابل امرداد، که شریک تئوروی است.

 

گاهی دیوایشمه (خشم) در برابر سروش عدد هفتم دیو ها را که مظهر ناسپاسی و عصیان است تکمیل میکند. 

زردشت کیش خود را بر سه اساس اخلاق و حیاتی بنا نهاده که هومته (پندار نیک) هوخته (گفتار نیک) هو ورشته (کردار نیک) باشد، و بدین ترتیب پیروان زردشت، عقیده و سخن و کردار نیک را اساس عمل خود قرار میدادند و اندیشه و زبان و عمل را متساویاً از لوث کثافات معنوی و مادی نگه میداشتند. نظافت بدنی و روحانی راستی و درستکاری، مروت و سخاوت و تمام اخلاق نیکو را رعایت میکردند، دروغ و بهتان ممنوع بود، و هر پیرو مزدیسنا به حفاظت آتش و آب و زمین از لوث ناپاکی ها مامور شمرده میشد، و بنابرین زمین را از ناپاکی جسد مردگان نگهداری کرده، و مردگان خود را دفن نمیکردند، و در بلندی ها پیش هوای آزاد میگذاشتند تا مرغان هوا آنرا خورده و ناپدید شوند. 

کیش زردشت که پیدایشگاه و پرورشگاه آن قدیمترین پایتختهای دنیا، بخدی = بلخ بود به وسیله کتاب اوستا تبلیغ شد، که تفسیر آن به زبان پهلوی (زند) باشد، و زبان که اوستا بدان انشاد یافته، نزدیکی زیادی با زبان ویدی دارد، و کتاب اوستا پیش از حملهٔ اسکندر ٨۱۵ فصل و ٢۱ نسک یا کتاب داشت، ولی اسکنر ۱٢۰۰ پوست گاو را که بر آن کتاب اوستا نوشته شده بود بسوزانید و هنگام که بعد از اسکندر باز آنرا فراهم آوردند، ٣۴٨ فصل بدست آمد که به همان ٢۱ نسک تقسیم شد، و به قرار حسابیکه عالم انگلیسی ویست کرده تمام این ٢۱ نسک ٣ِ۴۵٧ِ۰۰۰ کلمه داشت که اکنون فقط ٨٣۰۰۰ کلمه آن موجود است و ازین شرح که براون مستشرق انگلیسی داده روشن میآید که اصل باختری اوستا از بین رفته، و آنچه اکنون باقیست فقط یک ربع آنست بدین تفصیل: 

۱-یسنا (پرستش وجشن)  که سرود های دینی و هفتاد دو فصل باشد . 

٢- ویسپرید (سروران) مجموعهٔ  ادعیه و اوراد مشتمل بر بیست سه تا بیست  هفت فصل .

٣- وندیداد (دافع شیاطین) مشتمل بر بیست دو فرگرد (باب) در باره آداب آبدست و استغفار و توبه و احکام دینی .

۴- یشت (نماز و نیایش)  مشتمل بر ستایش خدا و فرشتگان در بیست و یک باب .

۵- خورده اوستا ( اوستا کوچک ) که در حدود  ٣۵۰ میلادی آذر بد مهر اسپند بد تالیف ان پر داخته و مشتمل بر ادعیه,  نماز ها و مناجات ها است .


در دوره مدنیت اوستائی که از ۱٢۰۰ ق , م آغاز شده، نخستین بار نظام شاهی در بخدی به وجود آمده و اوستا گوید:که یمه به امر اهوره مزده یک "واره" را ساخت که طول و عرض آن به اندازه یک اسپریس (میدان اسپ دوانی) بود، و در آن اجناس جانوران مانند گوسفند، گاو، سگ، مرغان و غیره را نگاه داشت، و جای آب را هم به درازی یک هاتره (میل) کند و در آن واره بازار ها، گذرها، خانه ها را به ترتیب مخصوص ساخت، ولی مردمان علیل و دروغ گو و بدخو و پیس و دیوانه را در آن شهر جای نداد.

بدین نمط نخستین شهر و مرگز مدنیت آریایی در "واره"بخدی تاسیس یافت، و این کلمهٔ واضع اوستایی همان است که در سنسکریت وهاره شده، و در دری بهار است که نوبهار بلخ تا قرن اول اسلامی برجای آن آبادان بود. 

در عصر مدنیت اوستایی که مردم آریائی در صفحات شمال هندوکش آغار بر روستا نشینی و تاسیس روستا ها و بلاد نموده، و از دوره کوچی گری به سکونت دایمی اماکن پرداخته اند، این قدمی بود که در ارتقای منازل مدنی و تحول اقتصادی برداشته شد، و درین وقت است که نظام شاهی نیز به وجود آمده است و یا سلسله شاهان بخدی که در یشتهای اوستا به نام پره ذاته یاد شده اند (یعنی پیشدادیان) نظم و داد و عدل را در سامان سلطنتی خود به وجود آوردند و به تعبیر اوستا این شاهان بخدی مقام رب النوعی هم داشتند، و چون در سرود های ویدی نیز ذکری از این شاهان آمده، بنابرین زمان این خاندان های شاهی را به عصر قبل از تاریخ که مردم آرین از صفحات شمال هندوکش هجرت نکرده بودند میتوان رسانید. 



اما در اوستا پهلوان بزرگی که نامش هئوشینگه (از اخلاف کیومرث) است ملقب به پره ذاته =پیشداد می باشد،یعنی نخستین قانون گذار، و این همان هوشنگ ادبیات دری است که در کوهی البرز برای ربة النوع ناهید (اناهیتا) قربانی ها می کرد، و با دیوان می جنگید و بر هفت کشور سلطنت داشت. 

در کتاب سوم دینکرد چنین آمده است که رسم زراعت و دهکانیه = دهقانی اصل مالکیت را همین پیشدادیان به وجود آورده اند. 

بعد از آن دیهوپتیه (به قول البیرونی دهو فذیه) یعنی اصل حکومت و شاهی و حمایت و نگهبانی خلق را هوشنگ ایجاد کرده است، و ازین روایت میدانیم که مدنیت دوره اوستایی از اوایل مدنیت ویدی و کوچی گری فرقی داشت. بدین معنی که این مردم بخدی زیبا، اکنون به کشاورزی و آبادانی و بنای روستا ها و شهر ها پرداخته و از مرحلهٔ اقتصادی حیات کوچی و بدویت به دهکانیه و مالکیت زمین و حتی یک مرتبه بلندتر دهیو پتیه (ایجاد حکومت و سلطنت) هم رسیده بودند. و هوشنگ بر سرزمین وسیع حکم میراند و با دیوان و جادوان و بدکیشان که خراب اکران مدنیت و دشمنان روستا نشینان کشاورز بوده اند میجنگید.

 پس از هوشنگ پادشاه دیگر پیشدادی تهمورث است که نامش در اوستا تخمه اوروپه ملقب به ازینه ونت (مسلح) آمده، و او را پادشاه هفت کشور و پسر ویونگهان پسر اینگهت پسر هوشنگ شمرده اند که سی سال به مدد وزیرش شیدسپ به عدل و انصاف حکم راند و او را "دیوبند"  گویند که دیوان و اهریمن را مقید کرده، و یک عدهٔ اعمال جدید مدنی را که در مرحله اقتصادی جدید ضرورت بود بعمل آورد، مانند رشتن پشم و برش و دوخت. جامعه و اهلی کردن چهار پایان و استفاده از اسپ و شتر و استر و خر و گاو، و پدید آوردن خط و سواد. 

به قول کریستن سین: "بعد از تهمورث برادرش جمشید به سلطنت رسید و نخستین بار جشن نو روز نهاد و اوبه تعبیر اوستا "دارندهٔ گله های خوب "است، که این لقب در اوستا هوثوه (هورمگ پهلوی) باشد که وی سه خواهر به نام یمگ واری، نوک و سنگهوک داشت (ارنواز- و شهرناز شهنأمه) .

دورهٔ مدنیت اوستایی و روایات کتب قدیم قبل از اسلام و بعد از آن دربارهٔ دودمانهای شاهی و رجال و پهلوانان آریایی نژاد به مرور دهور رنگ داستانی به خود گرفته، و این اساطیر با اختلاف در آن کتب روایت شده است، ولی ما در اینجا می کوشیم که حتی المقدور جنبه های تاریخی داستانهای مذکور را جستجو کنیم.

 

در ویدا پادشاه بزرگ پیشدادی بنام یمه YAMAو در اوستا ییمه YIMAو در پهلوی یم YAM و در دری جم است که در اوستا معنی خشیته XSHAETA و در پهلوی شیت SHET و در دری شید یا او میآید و جمشید گویند یعنی جم درخشان. پدر جم در اوستا یوهونت VIVAHVANT است که بعد ها ویو نگهوت  = و یونگهان به ویونجهان معرب گردیده، و پسرش یمه =جم از طرف اهوره مزده حامی و پادشاه مردم تعیین شد،تا به آبادی و آرامی مردم بکوشد، و باو یک عصا و نگین و شمشیر و جام و گاو آهن زرین داده شد، تا اولین نشان شاهی او باشد، و گاهی آهن را در کشت زمین و زراعت به کار برد. و به افزایش نسل مردمان و حیوانات بکوشد، و وارهٔ بخدی را بنا نهد، و آن جا را که در اوستا بخدی زیبا دارای پرچم های بلند گفته شده مقر خویش و انسانهای شهر نشین دیگر سازد. 

یمه پادشاهی بخدی نخستین شاهیست که بنیاد مدنیت و شهر نشینی نهاده و حیات اجتماعی را ترتیب داده است. کشاورزی- دام پروری- حرفه- ذوب آهن- بافتن لباس- استعمال اسلحه و جواهر تعیین طبقهٔ لشکری- و معماری و استعمال فلزات و ادویه را رواج بخشیده و در نخستین پایتخت شاهی خود بخدی زیبا به تعمیر و بسط مدنیت پرداخته است، و او به قول بنویست محقق فرانسوی همان شخصیت آریائیست که در بین مردم نورستان قبل از قبول اسلام ایمرا IMRA رب النوع بزرگ و مافوق همه ارباب انواع شمرده میشد. و مجسمه های او را در معبد مرکزی این سرزمین نصب کرده بودند و در آن مراسم قربانیها را انجام میدادند. 

در یسنا ٩ فقره ٣ تا ۵ گوید:

که در مدت شهر داری جم گرما و سرما و پیری و مرگ و رشک در جهان نبود.

و در یشت ۱٩فقرات ٣۱-٣٨ چنین آمده که در مدت سلطنت جم زنده گانی گیتی به خوشی و خرمی می گذشت از رنج و آسیب اثری نبود.

در اوستا و متون دیگر تاریخی عرب و عجم، داستان جم و شاهان پیشدادی به سبب قدمت عهد رنگ افسانوی به خود گرفته، و چون شاهی جم را منبع هر گونه آسایش و آرامی و داد و نیکو کاری دانسته اند،بنابرین کسی که وسیلهٔ سقوط این سازمان خیر و بهی و فرهی گشته او را اژی دهاکه (اژدها) گفته اند، و این شخص بیور اسپ بن ارونداسپ از اخلاف گیومرث (گرشاه =غرشا) بوده که مادرش اوذاگ (ودک) خواهر جم بود، و بیور اسپ به معنی دارای ده هزار اسپ باشد، و چون مرد تازنده و دارای اسپان تازنده بود، او را (تازی) گفته اند، که برخی به همین سبب او را تازی و از نژاد عرب شمرده اند.


گویند او از سرزمین بوری خروج کرد که تا کنون جایی با این نام در سرزمین ژوب سمت شرقی افغانستان موجود است. 

چون مردم عربی این نام را معرب ساخته و ضحاک گفتند، بنابرین او را عربی نژاد پنداشته اند، و نیز چون نژاد سامی با آریائیان رقابتی داشته اند از این رو هر عنصریکه این مدنیت نو تشکیل و شاهی بخدی را به خطر می انداخته اند، آنرا از نژاد بیگانه تصور می کرده اند و مانند تورانیان بادیه نشین آریایی نژاد. ضحاک بیور اسپ را هم از نژاد عربی شمرده اند،در حالی که برخی مؤرخان دقیق مانند طبری و البیرونی گویند که ضحاک را عربان عربی نژاد و عجمیان عجمی پنداشته اند.

چون در اسمای بلاد و اماکن و رجال تاریخی افغان (مانند ضحاک جد اعلای خاندان شاهان غوری و ضحاک شهری در بامیان) ریشه این نام موجود است، و مؤرخان هم سلسلهٔ نسب او را به گیومرث آریایی نژاد میرسانند و او را خواهر زادهٔ جم دانند، پس تازی نژادی اوبعید به نظر می آید. 

به هر صورت به موجب اشارات اوستا بیور اسپ اژی دها که بر مدنیت بخدی زیبا بتاخت و چون فرایزدی (فروغ سلطنت) از جم بصورت مرغ پیروزی جدا گشته بود، اژی دها که برو چیره آمد، و کشورش را بدست آورد، و او را با اره دو نیم کرد، و این ضحاک تازی (تازنده) به موجب رام یشت فقره ۱٩ کاخی متین به نام کوی رینتا و تخت شاهی و چتر زرین داشت که او را در ادبیات دری دورهٔ اسلامی (ضحاک ماران- ماردوش- اژد ها) گفته اند. 

به موجب اوستا فرایزدی بعد از جم بر ترایتنه (در پهلوی فریتول =فریدون) پسر پور تورا (یور گاو) از اخلاف جم بتافت که پدرش اثویه (اثفیان = آبتین) هم نامیده شده و افراد این خاندان مردم زارع بوده اند، که با اکثر ایشان نام گاو (گئودر اوستا) آمده است. 

فریدون صد اسپ و هزار گاو و ده هزار گوسفند را برای ربة النوع آب (اناهیتا) قربانی کرد، تا بر اژی دها که شریر غالب آمده و او را بکشت واری، نوک، سنگهوک خواهران جمشید را که به اسارت ضحاک آمده بودند بدست آورد. 

داستان جنبش مردم در مقابل اژی دها که در شاهنامهٔ فردوسی که متکی بر روایات خدای نامه های دورهٔ قبل الاسلام است چنین نقل شده:

که مردی آهنگر بنام کاوک (کاوه) چرم آهنگری خود را به طور در فش بر سر نیزه بست و خلایق را بدور خویش فراهم آورد و بر اژی دها که برخاستند

 و بر خلاف ستمگری های او طغیان کردند،و این همان در فش کاویان است که مدتها بعد سمبول پیروزی مردم آریایی بود. و فریدون اندرین جنبش سمت قیادت مردم را داشت و او بیاد فتح خود بر ضحاک جشن مهرگان را که نظیر جشن نو روز بود بنیاد نهاد، و دیوان را سرکوب نمود و جهانرا بگرفت. 

در داستان های ملل آریایی، روایات شبیه و نظیر همدیگر موجود است که میگویند: فریدون کشور های ایرینه و توئیرینه و سئریم ینه را بر سه فرزند خود ارج (ایرج) و قوچ (تور) و سرم (سلم) قسمت کرد ولی سلم و تور بر ایرج رشک بردند، و او را به نامردی کشتند، تا که فرزند ایرج بنام منوش چیثره (منوچهر) زاد. و کین ایرج را بخواست و نظیر آن داستان سه فرزند، در بین سه پسر زردشت و سه فرزند تارژی، تائوس، سکایی، و سه برادر در بین سه برادر افغانی (غرغښت- بیټنی- سړه بن) موجود است که به قول ژرژ دو مزیل استاد کلژ دو فرانس اجتماع قدیم آریایی از سه پیکر روحانیون- جنگجویان- و مولدین ثروت تشکیل میافت، و کاستهای اساسی هند قدیم برهمنان- نجبای جنگاور- کشاورزان دام پرور بودند و از فرزندان سه گانهٔ زردشت نیز پسر ارشد روحانی و پسر دوم جنگجو و سومین شبان بوده است. 

بهر صورت منوچهر که از اعقاب ایرج بود، انتقام او را گرفت و سرم و تور را بکشت، و مردم حمله آور تورانی بادیه نشین آریایی نژاد را دفع کرد، و در عصر او پهلوانان بزرگ از قبیل قارن پسر کاوه- نریمان- زال- رستم به وجود آمده اند که سر زمین ارینه را از شر دشمنان حفظ میکردند، و بعد از و به قول اوستا، نئوتره (نوذر) پسرش به شاهی رسید، و عاقبت افراسیاب تورانی او را پس از سه جنگ بگرفت و بکشت، ولی خاندان بزرگی ازو بنام نئوتریان =نوذریان باقی ماند که داستان های ایشان در اوستا آمده است. 

بعد از کشته شدن نوذر یکی از یکی از اعقاب فریدون به نام او زوه بن توماسپه (زو = زاب = بن  توهماسپ = تهماسپ) که مردی عاقل و عادل بود تا پنج سال حکم راند (ریشهٔ این در زابل و زوب موجود است) او به یاری پهلوانان با تورانیان جنگها کرد، عاقبت دریای آمو را مرز فاصل قرار دادند. 

پس از درگذشت زاب پسرش کرشاسپه KERESHASPA (یعنی دارنده اسپ لاغر) بر تخت نشست که دهمین شاه پیشدادی است ونه سال حکم راند و با مرگ او افراسیاب به فرمان پشنگ تورانی بر کشورش تاخت و با ختم داستان کرشاسپه تاریخ داستانی پیشدادیان به پایان رسید، و باید گفت که این کرشاسپه پسر زاب غیر از کرشاسپه نریمان پهلوان معروف اوستایی پسر ثریته (ثریت = اثرط) از خاندان سام سیستانی است که وی در اواخر شاهی فریدون و آغاز کار منوچهر پیر و فرتوت بود و اصلاً یکی از پهلوانان است نه از شاهان پیشدادی.