32

ظهور ابو مسلم خراسانی

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل سوم ، بخش جنبش ابو مسلم و اوضاع افغانستان دراوایل عصر عباسیان
04 February 1967

در سالهای اخیر قرن اول هجرری , تحریک پنهانی خلافت آل عباس در بلاد مملکت اموی نضج گرفته بود و محمد بن علی عبدالله بن عباس که از خاندان عم حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) و از وجوه بنی هاشم بود در رأس این حرکت سیاسی واقع بود. وی درسنه ۱۰۰ ه هنگامیکه خلیفه عمر بن عبدالعزیز بر مسند خلافت نشسته بود دوازده نفر نقیب خود را تعیین کرد که دز آن جمله یکی مرد خراسانی ابو علی شبل بن طهمان هروی داماد بومسلم بود وی از موالی بنی  حنیفه بشمار میرفت , و محمد بن علی که مدعی خلافت بود به هفتاد نفر از مشاهیر کشور اسلامی نامه ها داد و بوسیلۀ ایشان مردم را به بیعت خود و اهل بیت خویش فراخواند و محمد بن خنیس و ابو محمد صادق و با عکرمۀ سراج و حیان عطار را به خراسان برای تبیلغ و دعوت مردم فرستاد و ین نخستین دعوتی بود که برای خلافت آل عباسی بعمل آمد۱

چون این داعیان آل عباس به خراسان رسیدند در سنه ۱۰۲ ه راپور دعوت انها بوسیۀ عمرو بن بحیر تمیمی به سعید خذینه حکمران اموی رسید چون خذینه انها را جلب کرد و در صدد تحقیق احوال ایشان بر آمد گفتند برای بازرگانی امده ایم و برین مقصد جمعی از هل خراسان از مردم ربیعه و یمن هم شهادت دادند ۲

و داعیان مذکور نجات یافتند اما در سنه ۱۱۸ ه چون عمار بن یزید بسرداری پیروان آل عباس به خراسانفرستاده شد وی در مرو نام خود را تبدیل کرده به خداش

۱-طبری۵/۳۱۶

۲-طبری۵/۳۵۸

شهرت یافت ولی اسد بن عبدالله والی اموی اینجا دست و زبان اورا بریده و جهان بینش را کور ساخت ۱ و بعد ازین در سنه ۱۲۰ ه بکیر بن ماهان از طرف محمد بن علی به خراسان فرستاده شد و عصائی را از محمد با خود بطور شعار این دعوت آورد و بیدن صورت تمام نقباء و پیروان آل عباس را با خود فراهم ساخت ۲ و چون محمد بن علی در سنه ۱۲۵ ه بمرد و بجایش ابراهیم الامام بن محمد نشست وی در سنه ۱۲۶ ه بازا بوهاشم بکیر بن مااهان را به خراسان فرستاد و در مرو نقباء و بدینصورت اابراهیم بحیث امام این دعوت در خراسان شناخته شد. و پیروانش تمام پول نفقات را بوسیلۀ بکیر به ابراهیم فرستادند۳درین وقت تشکیلات خفی پیروان آل عباس در خراسان نضج گرفته بود و چون در سنه ۱۲۷ ه ابوسلمه از طرف ابراهیم امام به خراسان امد تمام منسوبین این سازمان بدورش فراهم شدند و پول نفقات و خمس اموال خود را بدو پرداختند ۴ و بعد ازین مردی خراسانی بنام ابومسلم در راأس این سازمان ظهور کرد.

ابومسلم که بود؟

درحدود سنه ۱۰۰هـ دریکی ازروستا های مرو پایتخت  خراسا ن،که ماخان یا فریدین (زندین )نامداشت ،ودرسه فرسخی مرو واقع بود ه مردی بنام بندادهرمزد می زیست ۶که روستا دار آنجا شمرده می شد ، وگاهی تجارت مواشی را باکوفه میکرد ، وگمان غالب است که پیش از قبول اسلام نام وکیش زردشتی داشت ، وی  آزاد مرد زاده ئی بود که نسبش را مورخان چنین نگاشته اند.

۱-طبری ۵/۴۴۰

۲- طبری۵/۴۶۷

۳- طبری۵/۵۹۲

۴- طبری۵/۶۲۲

۵- ابن خلکان ۱/۲۸۰شرح زندین درصفحات آینده می آید .

۶- مجمل ۳۱۵،بقول مرحوم بهار خراسانی اصل این نام و نداد هرمز است .

مجمل بحوالت حمزه بن حسن درکتاب اصفهان: نسبش به شیدوش پسر گودرز کشوا دهمی شود ۱ابن کلخان : مسلم وقیل عثمان الخراسانی بن یسا ربن سد وس بن جود رزاز پسران بزر جمهو بن البختگان۲

ابن اثیر :عثمان بن بشار بن جودر زمن ولد بزر جمهر۳

ما فروخی :ابومسلم من ولد رهام بن جودرز وقیل من ولد شیدوش بن جودرز۴

این نسبنامها اگر صحتی هم نداشته باشد ،همین قدر روشن میسازد ، که خانواده بو مسلم از مهتر زادگان دارای نژاد عالی بوده است در مرو ناف خراسان  .۵

باری پدر بومسلم بنداد هرمزد مروی خراسانی بعد از قبلو اسلام نام عربی عثمان و لقب مسلم را بر گزید, و در اواخر عمرش در رستاق فایق آذر بایجان میزیست و همد را نجا از جهان رفت ۶

۱-مجما ۳۱۵

۲-وفیات الاعیان ۱/۱۸۰

۳-الکامل ۵/۹۳

۴-محاسن اصفهان ۱۴ 

۵-برخی ازمورخان بومسلم را اصفهانی هم نوشته اند که این نسبت بعلتی خواهد بود, که وی در اصفهان تولد یافته باشد مطهربن طاهر مقدسی هر دو روایت را نقل میکند و مولد اورا اصفهان میداند(البدء و التاریه ۶/۹۲) و همین مورخ گوید که ابود لامه نزد بن جون اسدی شاعر عربی اوایل عصر عباسی متوفی ۱۶۱ ه که از معاصران بو مسلم است در اشعار خود اورا هجو کرد و به تقلید منصور خلیفه بجای ابا مسلم ابا مجرم خواند و گفت:

ابا مجرم ماغیر الله نعمه                     علی عبده حتی یغیر ها العبد

افی دولة المنصور حاولت غدرة              الا ان اهل آباءک الکرد

                                                      (ابن خلکان ۱/۲۸۳)

«ای ابا مجرم ! خداوند نعمتی را ازبندگان دریغ ندارد , تا وقتیکه خود بنده انرا تغییر ندهد, آیا در دولت منصور غدری را می اندیشیدی ؟ اگاه باشی که پدران کرد تو همانا از اهل غدر بودند.»

درین شعر پدران بو مسلم را کرد گفته و امکان دارد که از اکراد مرو بوده باشند که خراسانی بودند.

۶-ابن خلکان ۱/۲۸۱ و مجمل ۳۱۵ 

مادر بومسلم بقول ابن خلکان و شیکه نامداشت, که در مجمل (ص ۳۱۵) و سیکه و در البدء و التاریخ مقدسی (۲/۹۲) و شیله ضبط گردیده است این زن در خانوادۀ آذین بنداد بن وسیحان در کوفه بود, که قبل از ۱۰۰ ه در حبالۀ پدر بومسلم امد و چون پدرش ازین سال به یکی از رجال مشهور و کار داران نامدار اواخر عصر اموی عیسی بن معقل عجلی پیوسته بود, و پیش از سنه ۱۰۰ ه در آذر بایجان بمرد, مادر ابو مسلم نزد عیسی  بزادو و بزرگ گشت نام این کودک خراسانی نژاد را مادررش مطابق رسوم خراسانی خود بهزادان گذاشت که بعد از ان بنام اسلامی  ابراهیم بن مسلم نامیده شد, و بقول ابن اثیر و ابن خلکان باصر  ارا ابراهیم الامام نام خود را به عبدالرحمن تبدیل کرد۳ و کنیت او ابواسحاق بود۴ و شهرتش ابو مسلم است , و بقول بار تولد مسکوکاتی که از و دردست است نی زبنام ( ابو مسلم عبدالرحمن بن مسلم) ضرب شده است۵

صورت و سیرت ابو مسلم:

بو مسلم مردی بود کوتاه بلون اسمر و نیکواسمر نیکو و شیرین و فراخ پیشانی و نیکو محاسن و دراز موی و در از پشت و کوتا ساق و فصیح اندر لفظ, و شعر بتازی و فارسی گفتی , و هر گز مزاح نکردی و نخندیدی, مگر بحرب اندر , و بهیچ فتح کردن و کار های عظیم از وی خرم شدن و نشاط پیدانیامدی وو نه بهیچ حوادث و غلبۀ دشمنان اثر غم و خشم از وی ظاهر شدی و تازیانۀ وی شمشیر بود وبرکسی بعقوبت اندر رحمت 

۱-ابن خلکان ۱/۲۸۱ و مجمل ۳۱۵

۲-تاریخ بر گزیدگان (ص ۱۱۷) از امیر مسعود سپهرم طبع طهران ۱۳۴۱ ش ولی برای این نام فارسی سندی قدیمتر معجم الادباء یاقوت (۱۳/۲۰۴) است که امیر مسعود حوالتی نداده است. چون بومسلم از پدرو مادر خراسانی که هردو نام های خالص مقامی داشته لند بدنیا امده وپس نام اصلی او «بهزادات» باشد که یاقوت به آن تصریح کرده است.

۳-وفیات۱/۲۸۰ و الکامل ۵/۱۲۰

۴-ابن اثیر ۵/۹۳

۵-دایرة المعارف اسلامی بزبان انگلیسی ۱/۱۰۲ طبع لندن ۱۹۱۳ م 

نکرد از درو و نزدیک۱

این شمایل بو مسلم را ابوالحسن علی بن محمدمداینی که دارای کتاب تاریخ بوده ومورخی ثقه است وطبری و مسعودی از وروایاتی دارند نقل کرده ، مجمل آنرا مانند شرح فوق بفارسی در آورده است ،اما ابن خلکان نیز بحوالت همین مدایبی صفات مذکورره راباضافه برخی دیگر مانند نرم آواز سیاه چشم وفصیح درتازی وفارسی وشیرین سخن وراوی شعر ودانا بکارها ،آورده وگوید: که  جز بموقع نه خندیدی و نه مزاح کردی  و جز  سالی یکبار بازنان مقاربت نکردی و گفتی که جماع دیوانگی است وکافی است که انسان در سالی یک بار دیوانه شود وی بر حرم خود سخت  غیور بود, و در قصرش فقط یک روزنی وجود داشت که از ان احتیاجات زنان اورا می انداختند و گویند در شب عروسی زنش را بر اسپی سوار کرده آوردند وی  اسپ را بکشت و زین انرا بسوزانید تا بعد ازان مردی بران ننشیند ۲

منهاج سراج  جوزجانی در شرح سیرت بومسلم گوید: عظیم جوانمرد بود وبی طمع هرگز از هیچکس طمع نکرد و نخواست و نستند, اورا یکهزار طباخ بود, هر روز سه هزار من نان در مطبخ او بپختندی , و صدوسی گوسپند بیرون گاوان و مرغان خرج شدی , یک هزار و دویست سرباز کش بود آلات مطبخ اورا , سالیکه به حج رفت در قافله ندا فرمود: هر که در قافله ندا فرمود: هر که در قافله بجهت طعام اتش کند من از خون او بیرارم باید که آنچه ما یحتاج طعام و شراب جمله اهل قافله است از من باشد... و لقب او شهنشاه شد. و نوبت او برچهار سوی  مرو شاهجان خراسان میزدند, تا سال سنه سبع و عشره وستمائه.... و اسپ نوبتی او بر در قصر او که د مرو ساخته بود میداشتند۳

ابومسلم با چنین صورت و سیرت در خراسان انقلابی را پدید آورد, که

۱-مجمل ۳۲۸ مقدسی ۶/۹۲

۲-وفیات ۱/۲۸۱مقدسی ۶/۹۵

۳- طبقات ناصری۱/۱۰۶ طبع دوم حبیتی در کابل ۱۳۴۲ ش مقدسی ۵/۹۵

مجاری تاریخ را تبدیل دادع و حتی بزرگان عرب هم در هم اورا بزرگترین مرد تاریخ شمردند چنانچه روزی در پیشگاه مأمون خلیفه عباسی ذکری از ابومسلم رفت وی گفت:

«بزرگترین ملوک زمین سه کس اند, که ناقلان دولت اند: 

نخست سکندر , دوم اردشیر, و سوم ابو مسلم خراسانی »۱

بو مسلم شخصیت نافذی داشت, و دست جود و سخا کشوده بود, و اعراب نیز به فضایل نفس او مقربوده اند بقول ابن اثیر وی به اعراب لباسها دادی, و چاهها و راهها را درست کردی و ذکر اوصاف او در بین اعراب عام بودی ۲

گویند که مروان پادشاه اموی به اهل مکه در بارۀ بو مسلم نوشته بود, که مساجد را ویران کرده و مصاحف را وسوختانده است . چون مردمان مکه از آمدنش به زیارت بیت الله شنیدند, بدیدنش برآمدند. وی چون بحرم امد از اسپ پیاده شد, پیزار خود را گذاشت وبا پای برهنه باحترام خانۀ خدا نسک زیارت را چنان ادا کرد, که پیش از و هیچ پادشاهی نگذارده بود مردمان مکه چون اورا بدین صفات بد بدند گفتندی:

«ما پیش ازین هیچ حکمداری راندیده ایم که بیش ازو حرم محترم را تعظیم کرده باشد»۳

بو مسلم حیاتی ساده داشت, و در شیاه چادری زندگی کردی پاسبان و حاجب نداشتی , حلم ووقار برد باری او معروف بود و اتهامات بنی  امیه که در بارۀ عقایدوکیش او کردندی, با سادگی و منطق دینی رد کردی, چنانچه در لشکری گاه آلین بسال ۱۲۹ ه گروهی از جوانمردان مرو پیش او امدند و آرای اورا در فقه پرسیدند وی چنین جواب داد:

«پرستش ها برای شما امر به معروف و نهی از منکر بهتر است و ما به یاری 

۱-ابن خلکان۱/۲۸۱

۲-الکامل۵/۲۲۲

۳-مقدسی ۵/۹۵

شما ازین گونه سوالها نیازمند تریم , و کاری عظیم در پیش داریم, بنابرین مارا عفو کنید»۱

اگر چه برخی از مورخان در بارۀ عقاید فلسفی و دینی بومسلم سخن هائی گفته اند, مثلا ابن حزم اندلسی (متوفی ۴۵۶ ه) اورا از جملۀ قایلان به تناسخ ارواح پنداشته و گوید که او هم مانند محمد بن زکریا رازی , و احمد بن حابط و غیره عقیده داشت که ارواح پس از مفارقت اجساد به بدن های دیگر نقل می شوند اگر چه آن اجساد ما سوای نوع سابق باشند۳

بو مسلم باقوت قلب و دانائی  زبان فصیح داشت و در اشعار عرب ماهر و بقول مقدسی حافظ قرآن بود و احادیث نبوی را از عکرمه وابی الزبیرمیکی و ثابت بنانی و محمد ابن علی بن عبدالله بن عباس و سدیر شنیده بود , و محمد ثانی مانند ابراهیم بن میمون الصایغ و عبدالله بن مبارک از وروایت کردندی . وی دستاری سیاه پوشیدی, و گفتی که حضرت رسول ص نیز روز فتح مکه عمامۀ سیاه پوشیده بود, و این لباس هیبت و دولت است. شجاعت و رای و عقل و تدبیر و حزم و مردانگی او معروفست , روزی کسی از و پرسید که اینکه بر دشمنان خود چیره شدی علت آن چه بود؟ گفت: صبرو کتمان و تحمل احزان و مسامحت مقادیر و احکام مرا به غایت مقاصد خود رسانید وی همواره گفتی:

قد نلت بالحزم و الکتمان ما عجزت       عنه ملوک بنی مروان۳ اذحشدوا 

مازلت اسعی بجهدی فی مارهم            والقوم فی غفلة بالشام قدر قدوا

حتی طرفتهم بالسیف فانتبهوا              من نومة لم ینمها قلبهم احد

و من رعی غنما فی ارض سبعة۴       و نام عنها تولی رعیها الاسد۵

۱-طبری۶-۳۲ والکامل ۵/۱۷۴

۲-الفصل فی الملل و الهواء و النحل طبع قاهره ۱۳۴۷ ق صفحه ۷۷

۳-الکامل:بنی ساسان؟

۴-الکامل: معشیه

۵-وفیات ۱/۲۸۲ و الکامل ۵/۲۲۸ در تاریخ گزیده (ص ۲۹۰ ) این ابیات را به مروان- الحمار آخرین امیر اموی نسبت داده اندولی سهو است و بقول جمهور از بومسلم است.

«من به دور اندیشی و ر از داری به آنچیز رسیدم که بنی مروان باوجود لشکر خود نرسیده اند, هنگامیکه ایشان در شام بخواب غفلت رفته بودند من به ماور ایشان سعی کردم ] و چون به شمشیر شان کوفتم از خواب خویش که هیچ کس به چنین خواب نرفته بیدار شدند.

بلی! کسیکه گوسپندان خود را در سرزمین درندگان بچراند, و بخواب رود چوپانی و گوسفندان اوا شیر خواهد کرد»

بو مسلم و فابعهد و مروت و بلند منشی داشت و گویند در اوایل کار خود بادر از گوشی و پالانی بدون همراهی به نشاپور امد و در شبی دروازۀ خانۀ فاذوسیان مجوسی دهقان نشاپور را از د چون کسان دهقان بیرون آمدند وی گفت: بگوئید که بومسلم آمده و هزار درم و مرکبی را میخواهد . چون دهقان گفته شد وی گفت بو مسلم در چه لباس و با چند نفرآمده ؟ گفتند : تنهاست ولباس پست ترد رردارد.

دهقان چون این سخن را شنید, هزار درم را بایمی از مراکب خاص خود باو داد و گفت : آنچه خواستی دادم و اگر نیاز مندی دیگری داری بر می آورم. بو مسلم پیمان داد که این بخشش تو هم ضایع نخواهد شد و هنگامیکه نشاپور را گرفت به مال و دارائی فاذوسیان واحدی از نزدیکان او آسیبی نرسانید.

بو مسلم مرد آزدی طلب و مبارزی بود, که برای مقاصد ملی خود با دستگاه عباسیان بر خلاف امویان سازش کرد, ولی مقصدش این بود که سازمان نیرومندامویان را به دستیاری خود اعراب از بین بردارد و بعد از ان مردم خود را از سلطۀ عباسیان نیز نجات دهد. و برین مقصد دلیلی قوی موجود است بدین نحو: 

اگر بومسلم تنها از نظر دینی و حب مجرد اهل بیت در راه خلافت عباسیان کوشیدی پس هنگامی که این مقصد بکف آمد وسلطۀ امویان پایان یافت چرا بو مسلم بادر بار عباسی و اخلاف ابراهیم امام که ظاهرا مورد عقیدتش بودن نساخت؟

۱-الکامل ۵/۲۲۹

تاکه بو جعفر منصور دو انیقی خلیفۀ دوم عباسیان- همان خاندانی که بسعی بو مسلم بسریر خلافت رسیده بود- برحرکت بو مسلم آنقدر مشتبه شد و طوریکه بعد ازین به تفصیل بیاید , بقتل این را دمرد دلیر اقدام نمود ازین بر می آید که بو مسلم داعیه یی در سر داشت و منصور اورا یگانه رقیب خویش دانست و بحیلت سراورا برید, و ما این مطلب را در صفحات آینده با اسناد تاریخی آن روشن  تر خواهیم ساخت.

نشئت بو مسلم و آغاز فعالیت او :

تولد بو مسلم بقول ابن خلکان (۱/۲۸۱) و حمرژ اصفهانی دو اغلب مورخان دیگر در سنه  ۱۰۰ ه در عصر عمر بن عبدالعزیر خلیفۀ امویست و طرفداران این قول عمر اورا در حین قتل ۳۷ سال میدانند در حالیکه المقدسی تولدش را ۱۰۲ ه  و عمر او را در حین قتل یعنی در ۱۳۷ ه سی و پنج سال دانسته است . ۲

ایام کوچی بو مسلم در اصفهان در خانوادۀ معقلی عجلی گذشت و و او پیش عیسی بن معقل بود که پدرش عثمان را حادثه افتاد و مادر بو مسلم و سیکه را به عیسی سپرده و پیش وی بزاد و بزرگ گشت.... و سخت داهی و فاضل و عاقل بیرون آمد ۳

دودمان عجلی در سازمان خلافت عباسی امرای معروف کرخ بغداد ولشکر کشان و ارباب شمشیر و قلم و فرهنگ بودند, و بو مسلم با فرزندان عیسی در مکتب درس خواند و ادیب و حاف بار آمد, و لغت و اشعار یاد گرفت که در ایام کودکی هم مشار الیه بود, و در خانۀ بنی عجل با عیسی اقامت میکرد, و چون این امیر عجلی را خالد بن عبدالله قسری امیر عراقین از بهر باقی خراج بکوفه باز داشت بومسلم نیز به آنجا رفت و گاهی در زندان به خدمت عیسی رسیدی درینوقت گروهی از داعیان و نقیبان محمد بن علی الامام که چند نفر خوراسانی با سلیمان بن کثیر خزاعی و لا هز بن 

۱-حبیب السیر۲/۱۳۵

۲-البدو التاریخ ۶/۹۵

۳-مجمل۳۱۵

۴-وفیات ۵/۲۸۱ طبقات ناصری ۱/۱۰۶ مجمل ۳۱۶

قریظ تمیمی و قحطبه بن شبیب طایی بودند بپرسیدن عیسی بزندان رفتند و از سخن گفتن و کفایت بو مسلم خیره شدند۱

این نخستین بر خورد بو مسلم با هموطنان خورسانی خود بود که در زندان کوفه دست داد و بقول ابن اثیر همه بو مسلم را نیکو شناختند و به عقل و دانائی و سخن و ادب او در شگفت ماندند و چون بو مسلم دریافت که ایشان داعیان خلافت آل عباس اند؛ و ادریس برادرش از زندان کوفه گریختند بومسلم با این دو برادر و جماعت داعیان خوراسانی روی بمکه  نهاد و در انجا به ابراهیم بن محمد که بعد از مرگ پدرش امام داعیا خلافت آل عباس بود پیوستند بو مسلم مدتی در خدمت این امام ماند و این در حدود سال ۱۲۴ ه بود ۲

مدت اقامت بو مسلم در مکه تا چهار سال میرسد زیرا وی در سنه ۱۲۸ ه در حالیکه عمر او به ۱۹ سالگی رسیده بود از طرف ابراهیم امام به خوانش نقیبان به خراسان فرستاده شد و امام باو نامه یی راسپرد که اعتماد تمام خود را بر و اظهار داشت و پیروان خود را به اطاعت او فرا خواند۳

بو مسلم با ذخایر ادب و دانش و حرارت جوانی ,  به خراسان آمد و میدان جهد و سعی را برای خود مهیا گردانید و در سنه ۱۲۹ ه در نصف ماه جمادی الاخری با هفتاد نفر از نقیبان به دندانقان ۴ خراسان رسید و قصد رفتن به حج و ملاقات ابراهیم امام را داشت زیرا امام در نامه یی اورا دعوت داده بودند. که برای توضیع احوال مردم خراسان پیش وی بیاید . ولی درینجا با کامل و ابو کامل ملاقی شد ،وبرای اینکه فرصت را از دست نداده باشد ، از سفر حج منصرف گردید،

۱-مجمل ۳۱۶

۲-ابن اثیر ۵/۱۱۹ وفیات ۱/۲۸۱ مجمل ۳۱۶ طبری ۵/۵۱۲

۳-ابن اثیر۵/۱۶۵/فیات ۲۸۱۱۱مجمل ۳۱۶ طبری ۶/۱۴

۴-دندانقان به فتح دال ونون شهر کی بود بین سر خس ومرو درده فرسخی مروشا هجان دربین ریگستان (مراصد ۲/۵۳۷)

وجهت بسط نفوذ وتبلیغ خود در شهر های خراسان مانند نسا وقومس ومرو گشت وگذاری داشت ، تا که در شعبان ۱۲۹ هـ به روستای فنین۱مرو که در آنجا ابو داود نقیب کد خدایی داشت آمد ،وبا ابو الحکم عیسی بن اعین که از جملۀ نقباء آل عباس بود ، به تبلیغ مرام خود همت گماشت ،ودراول رمضان همین سال در سپیدنگ (سفدنج )مرو دعوت خودرا اظهار کرد ، ولباس سیاه راکه شعار این دعوت بود پوشید۲وبه اطراف خراسان داعیان ونمایندگان خود را بقرار ذیل فرستاد .(۲۵ رمضان ۱۲۹هـ)

ابو داود ، با عمرو بن عین به تخارستان ومنادون بلخ .

نضر بن صبیح تمیمی با شریک بن غضی تمیمی به آمل وبخارا .

ابو عاصم عبدالرحمن بن سلم به تالقان .

ابو جهم بن عطیه به خوارزم . 

موسی بن کعب به ابیو ردونسا .

خازم بن خزیمه به مرورود۳

بو مسلم در قریۀ سپیدنگ مربط خرقان مرگز گرفت وشب پنجشنبه ۲۵ رمضان 

۱-فنین:به فتح اول وکسردوم قریۀ بزرگیست ازقوای مروکه مردم آنجا رافنی هم گویند.(مواصد)

۲-درمجمل گوید:که بومسلم همچنان سیاه پوشیدنی احتیار کرد که شیدوس کرد(ص ۳۱۵)وعلامت وکوت بنی امیه سبز بودی,بومسلم خواست که خلاف آن کند...پس ازان کوت سیاه درپوشید...ونامه نوشت به شهرهای خراسان که جامه های سیه بپوشید..ومردمان ناوباوردومروالرود همه جامه های سیاه کردندبفرمان ابومسلم خواست که این رسم بگرداند(ترجمه طبری۴/۷۳۳)این رسم سیاه پوشیدن بومسلم ویاران او که طبری آنرا بعبارت اظهارالدعوة والتسوید آورده رجعتی بوده برسم قدیم اجداد بومسلم که صاحب اشاره کرده احیای آداباسلاف خراسانی بوده است.

۳-طبری۶/۳۱الکامل۵/۱۶۹

۱۲۹ ه لوائی را که نام آن ظل بودوبرنیزه چهارده ذرعی افراشته میشد بارایت سحاب نام برنیزۀ سیزده ذرعی که هردوا ابراهیم امام فرستاده بود برافراشت، وجامه های سیاه پوشید وبه یاران خودگفت:

«چون شما مظلومیدودرین راه می چنگیدپس خدای پیروزی خواهد داد»۱ 

بومسلم درسپیدنگ شبانگاهان آتش عظیم افروخت وهمراهان خودرا ازخراقان بران فراهم آورد،واین علامت اجتماع پیروان اوبود،که تاکنون این رسم دربین سکنۀ جبال وقبایل سمت شرقی افغانستان دیده می شود. نمایندگان وداعیانی که بومسلم باطراف خراسان فرستاده بود، مردم ستمدیده رابه این نهضت جدید فراخواندند،وچون حس نفرت ازمظالم بنی امیه وگماشتگان آن پهن شده بود،ومردم هم میخواستند که ازان ننگ واذیت خودرا برهانند، این دعوت بومسلم راباحرارت وخلوص لبیک گفتند، ونخستین بار گماشتگان مردم مرو بانهصد نفر پیاده وچهارسواربااهل سقادم پیش اورسیدند. ازمزدمان هرمزفره ودیگر نقاط نیز تاروزیکهزاروسه صد پیاده وشانزده سواروابوالعباس مروزی بانعره های تکبیر به لشکر گته ابومسلم درسپیدنگ آمدند،واوحصا رسپیدنگ رااستوارساخته ونماز عید فطر راجزازانجه دربین بنی امیه مرسوم بود؛بامامت سلیمان بن کثیر بخواند،ودرموقع ماخوان وگیرنگ(جیرنج)نیز خندق هاواستحکامات عسکری رابساخت. درینوقت نصربن سیارحکمران اموی خراسان بود، وی بعد ارهژده ماه یکی ارموالی خوراکه یزیدنامداشت بالشکری عظیم بدفع بومسلم گماشت، واوهم مالک بن هثبم خزاعی ومصعب بن قیس رابالشکری بمقابل یزید فرستا ،که درقریه آلین تلاقی فریقین روی داد،ویزید شکست خورد وباهشت نفراسیر گردید،درحالیکه ۳۴ نفر ازلشکریان اوکشته شده بودند،ولی بومسلم یزید رامعالجه کرد، واورا اواپس به نصر سیار فرستاد،وچون یزید به نزد بادارخودرسید،دربارۀ

۱-طبری۶/الکامل۵/۱۷۰

بومسلم وهمرامان اوگفت:

«پیروان بومسلم نمازها رادراوقات آن بااذان واقامت میخوانند وقرآنرا تلاوت کنند، وخدارا فراوان یاد نمایند،ومردم رابه اطاعت رسول خدا باز میخوانند،وبدین ترتیب کارایشان کارایشان بلندمیرود،واگر خودت بادارم نبودی , هر آینه باز نگشتمی و با ایشان بماندمی»۱

اما خازم  بن خزیمه فرستادۀ بو مسلم که به مرور فرستاده شده بود در قریۀ گنج روستاه( گنج رستاق) لشکری فراهم نصر بن سیار مقرر بود بکشت, و مژدۀ فتح انجارا به ابو مسلم فرستاد۲

لشکر گاه سپیدنگ و ماخوان

بو مسلم بعد از فتح آلین بر مرور و مرور چیره شد و مردم فراوان برو فراهم آمدند. وی در سیا چادر ( غژدی ) بدون نگهبان و حاجب زیست میکرد و مردم اورا بنظر تعظیم دیدندی و گفتندی که او مردیست از بنی هاشم که دارای حلم ووقارو 

۱-۲ طبری۶/۲۸ الکامل ۵-۱۷۱

۳-در نسب بو مسلم مانند اکثر پهلوانان تاریخ داستانهای عجبیبی جعل شده و اینکه مردم اورا از بنی هاشم پنداشتند داستانیست که شاید برخی از پیروانش برای جلب همکاری طرفداران بنی هاشم در همان اوقات جعل و رواج داده باشند, بن اثیر گوید: که بو مسلم را از اولاد سلیط بن عبدالله بن عباس پنداشتندی و این سلیط از بطن کنیز کی بود که نسبت حمل ارا به عبدالله بن عباس کردندی چنانچه ولید بن عبدالملک اموی سلیط را در تقسیم میراث عبدالله بن عباس بر انگیخت و او پیش قاضی دمشق با علی بن عبدالله بن عباس دعوی کرد که فرزند عبدالله است که و این داستان نسبت بو مسلم به سلیط آنقدر شهرت پیدا کرد که منصور خلیفۀ عباس هنگامیگه  بو مسلم را میکشت , همین انتساب اورا جرمی شمرد که بواسطۀ ان کشته شد( طبری ۶/۱۳۷ و الکامل ۶/۱۲۱) اما خود بو مسلم  درین انتساب خود به بنی هاشم ساکت بود چنانچه در سال ۱۲۹ ) اما خود در لشکرگاه آلین اقامت داشت بقول طبری و ابن اثیر جوانی از پارسایان مرو پیش وی امدند, و نسب اورا پرسیدند بومسلم جواب داد:

«خبری خیر لکم من نسبی » یعنی پیام من برای شما بهتر است از نسب من (طبر ۶/۳۲ و الکامل ۵/۱۷۴) اگر خود بومسلم مدعی این انتخاب بودی هر آینه این مطلب را تصریح کردی. 

 سکون است .

بو مسلم در اواخر سال ۱۲۹ ه نضر بن نعیم ضبی را به هرات فرستاد که در انجا عیسی بن عقیل لیثی از طرف نصر سیار حکمران اموی حکم میراند نضربن هرات چیره آمد, و عیسی پیش نصر سیار گریخت گریخت , و به چنین صورت سلطۀ بو مسلم بر هرات و مرورود بسط یافت.

درین هنگام در خراسان دو نفر از امرای قوی وجود داشتند: که یکی شیبان بن سلمه سدوسی حروی باشد وی در مرو بود و باوالی امیو نصر سیار می جنگید و از خراج نیرومند شمرده می شد دیگر جدیع بن علی کرمانی در مرو نشسته بود,که هردو با نصربن سیار والی اموی خراسان رقابت داشتند و پیش او سرفرو نمی آوردند بو مسلم با این دونفر مفهمه ها کرد تا بوسیلۀ ایشان سر حکمران اموی را بکوبد و چون درین هنگام لشکر بو مسلم فراوان بود و لشکر گاه سپیدنگ گنجایش آنرا نداشت بنابرین بعد از از اقامت ۴۲ روزه در سپیدنگ لشکر گاه خود را روزچهار شنبه ۲۱ ذیقعده ۱۲۹ ه به ما خوان نقل داد, و در منزل ابواسحاق خالدبن عثمان قوماندانی میکرد دیوان لشکر اورا کامل بن مظفر ودیوان رسایل را اسلم بن صبیح اداره کردندی و امور قضارا به قاسم بن مجاشع نقیب تمیمی سپرده بود که در وقت عصر به لشکریان فضایل بنی هاشم را بر بنی امیه تبلیغ کردندی , و امامت نماز را بجا آوردند و داود بن بن کراز مالیات را فراهم  کردندی و بوسیلۀ دیوان لشکر به هفت هزار لشکریان خود اولا سه سه درهم و بعد ازان چهار چهار درهم بدادی ۱

بو مسلم در حقیقت با سلطۀ اموی مقابله داشت ولی در بین دو نفر مذکور

۱-طبری۶/۳۴ الکامل ۵/۱۷۵

یعنی شیبان و جدیع نیز حایل بودند, که گاهی به نصر سیار حکمران اموی اختلاف و مدتی هم موافقه کردندی بنابرین بو مسلم جدیع را در سنه ۱۲۹ه و شیبان را در ۱۳۰ ه از بین برد و اکنون تنها با نصر سیار مقابل آمد.

اعلام خطر 

مولف مجمل می نویسد : پس وقتعا بود و حربها با نصر بن سیار و ابن الکرمانی تا نصر را از خوراسن بیرون کرد زا زابن الکرمانی را بکشت... نصربن سیار (بقول  طبری و ابن اثیر از خروج بو مسلم و فراوانی پیروانش بترسید) و سوی مروان پادشاه اموی  نامه نوشت بدین خبر  و این بیت بنوشت :

اری جذعا ان یثن لم یقوریض                     علیه فبادر ًقبل ان یثنی الجدغ ۲

«من کرۀ کوچکی را میبینم و به رام کردن ان مبادرات کن زیرا اگر کلان شود هیچ کسی را برودستی نخواهد بود.»

چون مروان نامه بخواند هیچ از ان نندیشید و بحرب خوارج و دیگان و اضطرابهای مشول بود هیچ پاسخ نکرد چون از حد برفت و زمان تازمان دعوت ها آشکار را خواستند کردن نصر دیگر بار این بیتها بگفت و در نامه نوشت و پیش مروان فرستاد:

اری بین الرماد و میض جمر                   فآحج بان یکون له ضرام۲

فان النار بالعودین تذکی                        وان الحرب مبدوء ها الکلام ۳

۱-الاعلام۲/۱۰۴و۳/۲۶۲

۲-جذع به دو فتحه گوسپند و گاو دوساله اسپ سه ساله و شتر پنج ساله, و اثنی البعیرد رسال ششم در امد شتر ریض یارایض رام کننده ( منتهی الارب ) در ابن خلکان ریض و در مجمل رایض است. 

۳-رماد: خاکستر-و میض :برق خفیف- جمر: آتش افرخته   ضرام : شعله و حریق . متن از طبریست الکامل : اری بین الرماد و میض نار و اخشی ان یکون. مجمل ک اری خلل الرماد و میض جمر و یوشک ان یکون . الفخری و معمودی: اری بین الرماد و میض نار- و یوشک ان یکون . تاریخ یعقوبی : اری بنی الرماد و میض جمر- و یوشک ان یگون له ضرام . ابن خلکان : اری خلل الرماد رمیض نار- و یوشک ان یکون لها ضرام.

۴-در متن طبری و الکامل چنین است. الفخری ومسعودی کلمات دیگر مانند طبری   الحرب اولها- در مدجمل فان النار بالزندین توری- و ان الحرب یبعثا کلام و در ابن خلکان مصراع اول *

فان ام یطفها عقلاء قوم             یکون و قودها جثت و هام ۱

فقلت من التعجب لیت شعری        ایقاظ امیة ام نیام ؟ ۲

فان یک قومنا اضحوا نیاما          فقل: قوموافقد حان القیام ۳

«۱:من در بین خاکستر لهیب سوزانی را می بینم و همانا این آتش شعله های فروزانی خواهد داشت ,۲:زیرا آتش به دو چوب فروز انترمی شود و اغاز جنگ سخن است یا آتش در زندین ملتهب شده و آغاز جنگ سخن است. 

۳-اگر دانشمندان قوم آنرا خاموش نسازند بدنهای توانا هیزم آن خواهند بود.

۴-ای کاشکی دانستمی که بنی امیه بیدار ندیا خوابیده؟ ۵: اگر قوم مادر سحرگاهان خوابیده باشند بایشان بگو که برخیزید ه وقت قیام آمد» چون این اعلام خطر نصر بن سیار به مروان امیراموی رسید, وی به جنگها با خوارج و دیگران سخت مشغول بود, و نتوانست لشکری به خراسان فرستد, و به جواب نصر فقط اینقدر نوشت: «آنچه شاهد وقایع می بیند؛ غایب انرا نتواند دید, طوریکه بتوانی این درد را درمان کن»

*مانند مجمل است- الحرب اولها- تاریخ یعقوبی: فان النار بالعودین توری- وان الفعل یقدمه الکلام عود بمعنی چوب و تذکی بمعنی فروز ان میشود. توری: هیجان و سرعت میکند. در صورتیکه کلمۀ مصراع اول را بقول مجمل و ابن خلکان و گزیده زندین بخوانیم نام جائی در سه فرسخی مرو خواهد بود که ابن خلکا آنرا مقربنداد هرمژد پدر بومسلم دانسته ولی در نسخۀ مطبوع فریدین طبع شده (وفیات ۱/۲۸۰) که چندان قابل اعتماد نیست , و گمان میرود که صحیح آن زندین باشد که در مصراع اول ابن بیت بسه قول مورویست و بقول یاقوت زندان به فتحۀ اول دیهی بود در مرو(معجم البلدان۲/۱۵۲) که شاید تصحیفی ازین زندین باشد.

۱-این بیت در طبری و ابن اثیر و مجمل و تاریخ یعقوبی نیست در الفخری مانند متن است. مسعودی: فان لم تطفئو ها تجن حربا مشمرة یشیب لها الغلام ابن خلکان : لئن لم طیفها الخ اما جثث و هام بمعنی بدنهای فربه و تواناست (منتهی الارب)

۲-روایت طبری و ابن اثیر الفخری مانند متن است. اما در تاریخ یعقوبی  و مجمل و ابن خلکان و مسعودی اقول من التعجب الخ است.

۳-این بیت در منابع دیگر نیست و تنها مسعودی آورده است ( مروج ۳/۱۷۰)

چون این جواب در بار اموی به نصر رسید به یاران خود گفت: ازین پاسخ بادار شما آشکار است که پیروزی نصیبش نخواهد بود۱

نصربن سیار نیروی حریف خود را در خراسان میدید, و از جانب دیگر ضعف در بار اموی را هم میدانست که مروان نمی تواند باو کمکی دهد چون از امداد مستقیم در بار مایوس گشت وضع خراسان و خروج بو مسلم را به یزید بن عمر و بن هبیره فزاری حکمران اموی عراق خبر داد, و راجع به اوضاع خطرناک خراسان ابن ابیات را نوشت و باز اعلام خطر کرد:

ایلغ یزید و  خیر القول اصدقه ۲            وقدتبینت ان لاخیر فی الکذب

ان خراسان ارض قدرایت بها                بیضا لوافرخ قد حدثت بالعجب 

فراخ یطرن و لم بحتل لهن بها              یلهبن نیران حرب ایما لهب

«به یزید سخن راست را که بهتر است برسانید زیرا درد دروغ خیر نیست . خراسان سرزمینی است و در آن بیضه هائی را دیده ام که اگر چوزه بزاید, اندر شگفت خواهی ماند و اگر این چوزه کلان شود  و پر بکشد و بپردع و از ان جلوگیری نشود آتش جنگ با شدت افروخته خواهدشد»

باین طور حکمران بنی امیه در خراسان نصر بن سیار با بومسلم و قوای ای روز افزون او مقامت کرده نتوانست و بو مسلم روز پنجشنبه ۲۱ جمادی الاخری ۱۳۰ ه به شهر مرو که دار الامارة خراسان بود فرود آمد و نصر بعد 

۱-طبری۶/۳۲,اکامل۵/ ۱۷۴تاریخ الیعقوبی ۲/۳۴۱ مجمل ۳۱۶ الفخری ۱۲۹ وفیات ۱/۲۸۲

۲-این ابیات در طبری ۶/۳۷ و مروج مسعودی ۳/۱۷۱ و الکامل ۵/۱۷۴ با ختلاف کمی نقل شده و آنچه در متن  است از طبریست . نقل مخالف مسعودی چنین است: 

بان ارض خراسان رایت بها . ابن اثیرک و قد تیفنت....بیت اخیر: الاتدارک بخیل الله معلمة- الهین نیران الخ. بیض : تخم مرغ , لوافرخ:اگر چوچه دهد. سربله: پوشانید اورا پیراهن . زغب: موی ریزۀ زرد براوردن چوزه . حتل : همتا و مانند (منتهی الارب)

از مقاومت مختصری از مرو گریخت , و در ربیع الاول ۱۳۱ ه در ناحیت ساوه قریب همدان بنا کامی در گذشت. 

در همین سال ۱۳۰ ه موسی بن کعب از طرف بو مسلم به ایبورد (باورد) فرستاده رشد و آنجا را فتح کرد و باود و خالد را به فتح بلخ گماشت که در انجا زیاد بن عبدالرحمن قشیری حکم میراند وی با مردمان بلخ و ترمذ و تخارستان در جوزجان بمقابلۀ ابو داود آمد ولی شکست خورد و به ترمذگریخت و بلخ  بدست ابوداود افتاد و درین معارک عثمان و علی دو پسر جدیع کرمانی کشته شدند.چون تمام خراسان به ابو مسلم صاف شد وی کاردااران خود را به اطراف فرستاد باین تفصیل :

سباع بن نعمان ازدی به سمرقند.

ابوداود خالد بن ابراهیم به تخارستان.

محمد بن اشعث به طبسین و پارس.

مالک بن هیثم قاید شرط (قوای امنیه ).

قحطبه بن شبیب با الوعون عبدالملک بن یزید و مقاتبل بن حکیم عکی  خالد بن بر مک بلخی و خازم بن خزیمه و منذر بن عبدالرحمن  و غیره به طوس.

قاسم بن مجاشع به نشابور.

قوای بو مسلم در حواشی غربی خراسان پیش رفتند ع و قحطبه شهرری را گرفت, و درسنه ۱۳۱ ه خود بومسلم از مرو به نشاپور آمد و قوای قحطبه نا اصفهان و همدان و نهاوند پیشرفت کردند و ابو عون عبدالملک بن یزید خراسانی و مالک بن طریف خراسانی با قوای چهار هزاری خویش شهر زور را در ما محمرم ۱۳۲هـ بگرفتند و لشکریان قحطبه به سواحل دجله و فرات رسیدند, ولی چون قحطبه درین گیرو دار کشته و یا در دجله غرق شد, خراسانیان حسن پسر اورا امیرساختند, وا در سنه ۱۳۲ ه کوفه را بکمک محمد بن خالد بگرفت و پسر دیگر قحطبه که حمید نامداشت مداین و اطراف آنرا بدست آورد, و ابو سلمه حفص بن سلیمان خلال (مشهور به ویز آل محمد) نیز با خراسانیان پیوست و به چنین صورت خراسانیان زمام اختیار تمام خراسان و پارس و سر زمین دجله و فرات را بدست گرفتند و در بار اموی را به تزلزل افگندند.

۱-طبری ۶/۴۳ ببعد ابن اثیر ۵/۱۷۹ مجمل ۳۱۸ مروج ۳/۱۷۲ تاریخ الیعقوبی ۲/۳۴۰ ببعد.