138

نام-کنیت-لقب

از کتاب: احوال و آثارحکیم سنایی

به اتفاق عامۀ تذکره نگاران و بقول خود سنائی نامش مجدود بوده است چنانچه در حدیقه می فرماید: 

شعرا را به لفظ منضوم 

زان قبل نام گشت مجدودم 

در جای دیگر می فرماید:

گوئی این اعتقاد مجدود است 

جمله بر گفتنش آنچه مقصود است 

در یکی از قصائد خود می فرمایدی:

کی نام کهن گردد مجدود سنائی را 

نو نو چو بیاراید در وصف تو دیوان ها 

در دیباچۀ منثور حدیقه که آنرا بحکیم نسبت داده اند نوشته شده (که من مجدود بن آدم سنائیم)

و اینکه بعضی حدص زده اند که نام سنائی حسن بوده این قول  چندان واثق به نظر نمی آید زیرا اولا خود سنائی تماما خود را بنام مجدود خوانده است ثانیا هیچ یک از معاصرین او و مورخین ما بعدش اورا بنام حسن یاد نکرده اند.

ثالثا در لوح تربت او لفظ مجدود نوشته شده است اما کنیت سنائی قراری که خودش می گوید و عروضی در چار مقاله و حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده و جامی در نفحات ضبط کرده است ابو المجد بوده است چنانچه خودش در حدیقه فرموده:

هرکه او گشته طالب مجد است

شفی او زقول بو المجد است

تخلص:

سنائی تخلص یعنی نام شعری حکیم است این کلمه ظاهرا از کلمۀ سنا بمعنی نور و روشنائی گرفته شده است.

هم خودش در قصائد و مثنویات خود را بهمین تخلص خوانده و هم معاصرین و اخلافش اورا بهمین تخلص ذکر نموده اند چنانچه خودش می گوید:

سنائی از تو خدا ترسی و خدای شناس

ترا از میر چه باک و تر ا  زاه چه غم

و در حدیقه گفته:

ای سنائی چو یافتی امکان 

بنمای اندر این سخن برهان

مختاری شاعر معاصر او گفته است:

سنائی را صلت ها بخش تا او هم چنان مدحی 

بپردازد که همتا نیست اندر شعرا قرانش 

مولوی بلخی گفته است:

عطا روح بود و سنائی دو چشم او 

ما از پی سنائی و عطار آمدیم

سلمان گفته است:

سنائی مرا دیدی ز ننگ و نام کی گفتی 

مسلمان ز سلمان جوی و درد و دین زبودر دا 

لقب او:

قراری که از آثار خود سنائی بر می آید وی در عصر خود ملقب بحکیم بوده است چنانکه می گوید:

خاک غزنی چو من نزاد حکیم

آتشی باد خوار و آب ندیم

از همه شاعران به اصل و به فرع

من حکیمم بقول صاحب شرع

جامی و لطف علی بیگ آزرو شبلی خزینة الاولیاء اورا حکیم لقب داده اند.

مولینا جلال الدین بلخی گاهی اورا حکیم و گاهی شیخ کبیر خوانده است. 

دولت شاه سمر قندی اورا شیخ العارف لقب داده امین احمد رازی اورا استاد الحکما خوانده. 

حاجی خلیفه مولف کشف الظنون در شرح کلمۀ حدیقه می نویسد لابی مجد مجدود بن آدم الشهیر بالحکیم السنائی، مولینا یعقوب  چرخی اورا در تفسیر خود شیخ لقب داده است، محمد بن علی رقام و عبداللطیف عباسی نیز اورا حکیم خوانده اند.

مولد حکیم:

مولد او هم بقول خودش و هم به اتفاق عامۀ مورخین، غزنی بوده است.

خودش می گوید:

گرچه مولد مرا زغزنین است 

نقش شعرم چو نقش ما چین است

در جای دیگر میگوید:

شاد باش از من و از خود که اندر نظم و نثر

نز خراسان چون توئی زاد است نز غزنی چو من 

پدر سنائی:

پدر سنائی بقول جمهور مورخین آدم نام داشته و قراری که از اشعار حکیم بر می آید او از بزرگواران عصر خود بوده و از نژاد بزرگان بر خاسته است چنانچه سنائی گفته است:

پدری دارم از نژاد کرام

از بزرگی که هست آدم نام (1)

حکیم وقتی که در کار نامۀ بلخ از پدر خود یاد می کند و به ثقۀ الملک (2) راجع به پدر خود خطاب می نماید می گوید پدر من از اهل قرآن است وبرای تو و سیلتی از این بهتر نمی شود که اهل قرآن دبیر و چاکر تو باشد.

نیست زین به وسیلتی بر تو 

اهل قرآن دبیر و چاکر تو 

از بیت فوق بر می آید که آدم علاوه برانکه از شرفای عصر خود بوده از علماء و دانشمندان آن وقت نیز محسوب می شده و در خورد بیری و شایستۀ مقام دار الانشای وزیری چون ثقة الملک بوده است.

سنائی در جای دیگر وقتی که از بی رنجی و کم آزاریو پاکیزه عرضی خود مباهات می کند این هارا مربوط پاکیزه گی نژاد و شرافت خانه وادگی خود دانسته میگوید: 

کم آزار و بی رنج و پاکیزه عرضم

که پاک است الحمدلله نژادم 

در یک قصیدۀ دیگر وقتی که ممدوح خود را می ستاید پدر خود را در قطار شعراء و سخن سرایان محسوب کرده میگوید:

خاصه از جود تو دارد پدرم

طوقی از منت اندر گردن 

همه مهر تو نکارد بروان 

همه مدح تو سراید به سخن (3)

------------------------------------------------------------------------ 

(1)کارنامۀ بلخ.

(2)ثقة الملک طاهر ابن علی وزیر سلطان مسعود ابراهیم بن مسعود بن محمود غزنوی بوده که یکی از وزرای معروف آن سبکتگین است و برادر زادۀ ابونصر مسکان دبیر سلطان محمود غزنوی است که ابو نصر مشکان استاد بیهقی بود و بیهقی در تاریخ خود خود چندین جا از او نامبرده ثقأ الملک را مختاری و رونیُ و مسعود سعد سلمان مدح ګفته اند ووی مسعود سعد را از حبس رهائی داده است.

(3)مجموعۀ قصائد خطی جناب ملک الشعراء.

و از کار نامۀ بلخ معلوم می شود که آدم تا عصر سلطان مسعود بن ابراهیم در قید حیات بوده است.

ولی در پیری به پریشانی و تنگدستی می زبسته سنائی در این باب به ثقة الملک شکایت کرده میگوید راجع به پدر خود:

رطب کام نیش کرده ز عمر؟

ریش چون قلب خویش کرده ز عمر 

از برای چو تو نکو خوئی 

بد نباشد چنو دعا گوئی 

گنج کس از سجا دژم نشود

چون خزینه خدای کم نشود 

کارنامۀ بلخ