32

هرمزبن نوشروان

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل طبقه پنجم ، بخش ایشان را کاسره گویند
02 January 1968

چون هرمز بپادشاهی بنشست، بارعیت محاملت6 کرد و بر ضعیفان و درماندگان

-------------------------------------------------------------    

1-درهر نسخه شبانی که در(ن) هم چنین طبع کرده  اند به بای ابجد اما صحیح آن شبانی است ،بپای دو نقطه دارد آن درمی بود ده هفت (لغت فرس 153) در برهان نیز به یاء خطی است) فرخی گوید:

پس هر پنجره بنهاده بر افشاندن را بدره و تنک  بهم پرزشیانی و شکر (ص 131) هم اوراست : باندازۀ لشکر او نبود گر از خاک و از گل زدندی شیانی (ص393)

منوچهری: همچون توئی که خدمت ، کهتر کنی و مهتر از بهر دوشیانی و زبهر یکدو آری ص 101 در مروج مسعودی(1/227) برهر جریب یک درهم است ، طبری (1/568) : یک جریب گندم و جو و یک درهم یک جریب تاک هشت درهم . یک جریب رطب هفت درهم برچهار نخل فارسی یکدرهم و علی کل ستته اصول زیتون درهما.

2-دانک : بسکون سو و کسر آن که د رعربی دانق شده و اصل و اصل دانه است چهار یک درم و مثقال (حواشی برهان 820) مسعودی و الارزنصفا و ثلثا.

3-دراصل حرف اول نقطه ندارد و بنابران در (ن) آنرا من من خوانده اند، ولی صحیح آن بن بضمۀ اول است مسعودی گوید: لکل اربع نخلات درهما(1ر227)

4

دراینجا باز بن اصل را در (ن) من طبع کرده اند باستناد تصریح طبری و مسعودی قطعا بن بضمۀ او صحیح و معنی آن اصل است وی گوید: و کل ست اصول زیتون درهما.

5-دراصل نقاط ندارد . معرب آن نوبندجان یا نو بنجان است که شهری بود رخمایجان استخرپارس و درزمان سلجوقیان خراب شد(جغرافیای خلافت شرقی 285)

6-هر دو نسخه محاملت مسعودی و کان متحاملا علی خواص الناس مائلا الی عوامهم.

سخت مشفق بود، و برتو نگران1 و بر اهل نعمت سخت دل بود. و سیزده هزار از بزرگان و پیشروان ایرانشهر را بکشت. و رسم موبد2 نشاندن برداشت و گفت: کسی نباید3 که مرا بفرماید، و باز دارد،4  من بخویشتن اولی نرم صیانت کردن خویشتن را، و همه بزرگان و متوجهان5 ایران بروی 6 دشمن گشتند، و چون یازده سال از پادشاهی او بگذشت، لشکرها روی بایران نهاد از هر جا، و چون هرمز چنان بدید متحیر گشت و از همه لشکر ها سپاه خواشت.

شابه بن الست7 ملک ترکستان هول تربود، و سه سالار بزرگ از جانب خزر8   وثنبوس؟

------------------------------------------------------------ 

1-تونگر:مخفف توانگر است.

2-موبد:بضم اول و سکون دوم و کسرۀ بای ابجد با فتحۀ آن در پهلوی  مگو پت به فتحۀ باء فارسی روحانیان زردشتی و دانا مرکب از مغ+بد که این پسوند به یتی است و در سپهبد و هیربدهم موجود است (حواشی برهان)

3-در اصل چنین است . در (ن) آنرا بباید خوانده و جمله را مشوش ساخته اند.

4-هردو:و باداد، در(ن) نوشته اند که اصلاح این جمله ممکن نشد، در حالی که قرائت متن بکلی مقصد را روشن مسیازد، و صحیح آن باز دارد باشد.

5-متوجهان ارباب و جاهت و اعتبار باشند.

7-گذا در هر دو نسخه. مسعودی : شابه بن شب. غرر ملوک الفرس : شابه. طبری شابه.مجمل: ساء ما، و فردوسی ساو شاه در عصر خسرو بن پرویز حدود581م نام دو پادشاه کوشانی (شاوک و پریوک) در ایران شهر مارکوارت ذکر شده نام اولی با شابه= ساوه نزدیکی میرساند.

8-اصل:حرر؟ حرر نام دیگر که ثنبوس (؟) خوانده می شود دانسته نشد که اصل آن چیست؟

ب:ثلنبوس؟

آمدند. و سرهنگی از آن قیصر از جانب روم1 آمدف و عباس الاحوال2 از یمن آمد. پس هرمز3 بهرام چوبین را که مرزبان بود،4 و نبسه 5 گرگین میلاد بود، و از فرزندان آرش بزرگ بود(36) از کنارۀ پادشاهی بخواند، و بروی شابه6 ملک ترکستان فرستاد بحرب، و سپاهی که خواست بدو داد.

و چون بهرام به نزدیک سپاه ترکستان رسید، و حرب به پیوستند، سرانجام شابه کشته شد، و لشکر ترکان هزیمت شدند، وی بسیار از ایشان 7 بگرفت، و خزینۀ شابه 8 بتمامی برداشت، و آنچه یافته بود، سوی هرمز فرستاد، چیزهایی9 که افراسیاب از آن سیاوش باز گرفته بود از جواهر و ظرائف10 و جز از آن. و آنچه ارجانسب11 از خزینۀ لهراسب بترکستان برده بود.

----------------------------------------------------------------------  

1-هردونسخه:دوم؟

2-هردونسخه:عناس الاحوال؟مسعودی 1ر230:عباس المعروف بالاحول و عمر و الافوه از عرب قحطان ومعد. طبری1ر585:عباس الاحول و عمر و الارزق .در(ن) عناس را تصحیح نکرده اند.

3-در(ن و ب)مررا حذف کرده اند.

4-مسعودی و طبری:مرزبان ری بود.

5-نبسه:نواسه. و هرام ملقب به چوبین از مردم ری پروهرام گشتسپ از دودمان بزرگ مهران بود(ساسانیان کریستن سین 464)

6-هردو:سامه؟

7-اصل:ازیسان؟

8-اصل:خبرهای؟

10-درن : این کلمه را به طرایف تبدیل کرده اند؟ب:از کلمۀ سوی تا گرفته بودند ارد.

11-هردواز جاسب؟مسعودی: آنچه هو حاسف؟ملک ترک از خزاین یستاسف از بلخ ربوده بود.

و آذین حشینس1 جوری که وزیر هرمز بود، با بهرام چوبین بکینه بود، و ازین کار که بردست بهرام چوبین برآمد، آذین حشبنس2(را) حسد آمد، صورت آن زشت 3 کرد سوی هرمز. و اندران غنائم یکی موزه یافتند مرصع بجواهر.آذین حشبنس4 گفت:

این موزه دو پای بوده است که یافته اند، و بهرام همه مال که یافت، بدو نیمه کرده است.

نیمی خود باز گرفت، و نیمی بنو فرستاد، دلیل این ملک پای موزه. و هرمز را آن دشوار آمد و خشم گرفت و فرمود: تا دوک و پنبه فرستادند بنزدیک بهرام، و نامه نوشت بدو که: تو خیانت کردی، و باز گرفتی مال، و هر که خیانت کردی،و بازگرفتی مال، و هر که خیانت کند عاصی باشد، و هر که اندر ما عاصی باشد، اززن بتر باشد، و چون این نامه به بهرام رسید، با پیشروان لشکر بگفت، همه خشم5 گرفتند و گفتند: این خدمت را که ما کردیم این مکافات نباشد که هرمز کردو

بیک بار عاصی شدند و از هرمز بگشتند6 و پس سپاهی که بنزدیک هرمز بودند، گرد آمدند و گفتند: ما را طاقت بهرام چوبین نیست و هرمز را بنشاندندو میل کشیدند7و خسرو پرویزرا که پسر او بود، بجای او بنشاندند، چون بهرام این خبر بیافت، لشکر بکشید، و روی به مداین نهادند بحرب خسرو پرویز.

------------------------------------------------------------------------ 

1-اصل:ازحسیس حوری؟مسعودی: ارتیحسیس: غرر ملوک الفرس:آذین گشسب. طبری و یعقوبی:آذین حشبس : بلعمی:یزدان بخش. کلمۀ حوری اصل را در(ن) جوری طبع کرده اند، که شاید منسوب باشد به جور اردشیر خره پارس (اصطخری100)

2-اصل:ارحسس؟

3-اصل نیست:ب:دشت؟

4-ارحسیس؟

5-اصل:حشم؟

6-هردونسخه:بکشد؟

7-یعنی در چشم وی میل آهن کشیدند و اورا کور کردند.