138

عیدی به دختر گدا

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی


گفت ای خواهر صبا گیرند عید

دختران اغنیا در کوی ما 

می کشند آن جامه ای رنگ رنگ 

همچو شاخ گل سحر بر روی ما

کودک همسایه  می خندد صبا

چونکه بیند پینه بر زانوی ما 

بر سلام ما نگوید کس علیک 

کس نیندازد نگاهی سوی ما

می رمند از پهلوی ما مرد و زن

بسکه نفرت می کنند از بو ما

شانه بر فرقم نیابد راه خوش 

یخ گرفته تار تار موی ما

گشته انگشتان ما یکسر کرخت

بسکه بارد برف بر بازوی ما

بوی این خوراک های رنگ رنگ

می رباید هر نفس نیرو ما

لقمه ی نانی به ما روزی  نداد

تاجر همسایه بد خوی ما 


بغداد ۱۳۵۱