111

سایه یاس بر ادبیات

از کتاب: ادبیات دری در نیمه اول سده بیستم ، بخش چهارم
28 September 1987

از سال های ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ نمونه های ادبیات یأس آلود در مجله ها وجريده ها ظاهر میشود. چنانکه در بحث شعر منثور بدان اشاره کردیم دیگر آن شورو شوق سالهای آغازین حصول استقلال در ادبیات دیده نمیشود. این حالت پنج شش سال دوام کرد که بعد بنابر کار کرد سببهای معینی که ذکرش خواهد آمد به سمت دیگری پیچید.

به قدرت رسیدن امیر امان الله در آغاز معنای به قدرت رسیدن "اخوان افغان" را داشت. زمانیکه امیر امان الله رقيب عمده خویش سردار نصر الله را که کاکایش نیز بود به زندان انداخت و دیگر برادران را به اطاعت خويش مجبور ساخت و ظاهراً رقیبی که جرأت عملی داشته باشد در اطراف او دیده نمیشد برای نوسازی دستگاه اداری به زندان متوجه شد. در آنوقت جوانان مجهز با اندیشه های ترقی خواهی و نوجویی در محبس ارگ سلطنتی و دیگر محابس ارگ پایتخت به نام زندانی سیاسی به سر میبردند. و این میراث ننگینی بود که پدرش امیر حبیب الله بعد از خود گذاشته بود. امیر امان الله به زودی اعضای "اخوان افغان" را از زندان آزاد کر دو مهمترین کارهای دولتی را به ایشان سپرد. مثلاً میرزمان الدین والی کابل، مولوی محمد حسن مدير مكتب حبيبيه وعبدالهادی داوی نگارندۀ امان افغان مقرر شد و عبدالرحمان لودین در زمان پادشاهی امان الله به حيث سر منشی شاه ، نگارندۀ امان افغان ، عضو سفارت افغانستان در اتحاد شوروی، عضو مجلس قانو نگذاری، رئیس گمرک كابل و رئيس بلديۀ کندهار کار کرده است پدرش کاکاسید احمد در عین حال سه وظیفه را ایفا مینمود، چون آمریت مکاتب ابتدایی تدریس درغند شاهی و استخبارات وزارت حربيه ومولوى عبدالواسع پسر مولوی عبدالروف نخست ملای حضور و پس از آن رئیس مرکه "دپشتو" مقرر شد که در تدوین قوانین کشور نیز از او بسیار کار گرفته میشد . امیر امان الله در نخستین سالهای پادشاهی خود تا حد زیادی اجرا کننده تصامیمی بود که در اتخاذ آن رجال مشروطه خواه سهم با رزی داشتند مگر از همان آغاز با دیدر رفتر نقش اندیشه مستقل او در تطبیق پلانها و تمایل او به سوی مطلق العناني و جدایی از جنبش مشروطه خواهی که او خود عضوی از آن بود نیز قابل تشخیص بود. مثلا آمیز امان الله به تقاضای حکومت برتانیا و به حیث شرط پذیرش استقلال افغانستان از جانب آن دولت موافقه کرد تا سپاه پیروزمند افغانستان ۲۰ میل از مرز کشور عقب برود و بدینصورت شاه بی اعتنا به نامه های مکرر مردمی که در سنگر پیروزی زانوزده بودند و بی توجه به تمامیت ارضی خاک بر تصميم یش اصرار ورزید.

یا در نخستین قانون اساسی افغانستان (در ماده ۲۵) ذکر شده بود که ه در افغانستان وظیفه اداره حکومت مفوض است به هیئت وزرا و اداره  مستقله در حین اجتماع هیئت وزرا ریاست مجلس را ذات ملوکانه ایفا می نماينده ..." بدینصورت رئيس مجلس وزرا شخص شاه بود که ماده ششم قانون او را غير مسؤول میشناخت. و این عدم مسئوولیت کابینه نزد شورا مخالف آرمان "اخوان افغان " بود این مطلب و مطالب دیگر مشابه سبب جدا شدن اخوان افغان به دو جناح " محافظه کاران و گروه لیبرال های که خودرا "جوانان افغان "مینامیدند گردید . حق تحصيل وحق نشر جريده و مجله و مصونیت آزادیهای فردی و مصونیت مسکن وغیره که در قانون اساسی ذکر یافته بود از نگاه مشروطه طلبان کافی نبود و بنا بر آن تعداد کم اعضای "اخوان افغان " همکاری خویش را با حکومت امان الله تا آخر ادامه دادند و بیشتر آنها به تدریج از آن فاصله گرفتند. تندروی و تک روی امان الله در تطبيق ريفورم ها و مخالفت متنفذين قضات وحكام که صلاحیت و قدرت شان را قوانین موضوعه حکومت امانی محدود می ساخت وصف آرایی در داخل کابینه که در رأس یکی سردارعبدالقدوس و در رأس دیگری محمود طرزی قرار داشت سبب آن گردید که ریفورمهای امان الله به درستی و دقت تطبیق نشو و چراغ روشنگری در میان توده ها نتابد بنابر آن جوانان ترقی خواه و قلم بدستان صاحب درد وطن که به ریفورمهای امیر امان الله دل بسته بودند شدیدا ناامید گردیدند. احمد راتب در شعر منثور "روز گار هم ملتفت نمیشود " مینویسد : "... آه متأسفانه این سرزمین سخت دردمند است که با فریاد های الیم و نوحه های غم آلود ضجه همی کند. طنین های سوزنده و دود دار این آتش که از دهان ساکنین به صورت آه و از چشم اکثر به صورت اشک تبديل يافته به يک طرز لرزش و نا امیدی مهبر آید انسان را سخت متأثر میسازد .ای قطره اشک رنج آلود که با هزار مشقت از جلو چشم او عبور میکنی آیا میتوانی در يک پيشانی سعاد تمندی طلوع نمایی : غلغله سامعه خراش تمدن و اجتماع مانند يک فرشته آسمانی از زمین موجودیت در فضای عدم پرواز نموده قلبهای دردمند را در آتش حسرت میسوزاند. غرش و فشن (شمند وفر) مانند يک صاعقۀ  آسمانی بر سر این وادی غمناک فرود می آید ناله های حزن آور این سرزمین که مدرجاً (مترجاً) از سر مزارع دل های جریحه دار میگذرد این جنگل را يک هيكل وحشت نشان میدهد ! .... " در پایان این قطعه با این سطرها بر میخوریم : "... ای پیکر عشق ای محبوب مدنیت ! مگر از این سر زمین و یران سخت متنفری که در هیچ وقت و آوان به یک بوسه الفت مذاق تمنای تلخ کامان زهر حوادث را به شهد محبت شیرین نمیسازی آیا هیچ نمیخواهی که این دل تالان را در آغوش محبت کشیده نوازش کنی ؟ . طبیعت بیا و اوضاع جهان را تبعید کن چرخ ستمگر از این ستم دیده نفرت گیر. وای آه صادقانه این آیینۀ آتشین تمدن را مکدرنما ! قابل یاد آوریست که این شعر با ارتباط به قیام ملا عبدالله معروف به ملای لنگ که امیر امان الله در سخنرانی های خویش او را  "ملا عدو الله "، مینامید سروده شده است . چنانکه معلوم است ملای مذکور با شماری از همد ستانش که جمعاً ۴۵ نفر می شدند بدست قوای حکومتی افتادند و روز دوشنبه چهارم جوزای سال۱۳۰۴هـ ش در منطقه سیاه سنگ کابل اعدام شدند . وضع بحرانی سال های اخير حکومت امیر امان الله شورشهایی که قربانیان بی شماری داشت ، بی سروسامانی امور اداری و اختلافات شدید میان کارمندان بزرگ دولتی برزندگی مردم تأثیر ناگواری انداخته بود. شعرای احساساتی ما سخت دلشکسته شدند و چون دید عمیقی از قانونمندی تکامل اجتماعی نداشتند نا امیدانه به بدویت وزندگی اولی انسان رجوع کردند . و این همه مصایب را ره آورد تمدن شناختند شاعری به نام م . حسن در قطعه "شعر منثوری" می نویسد : ".... آوه چقدر رشک ميبرم بر زندگانی های ساده و بسیط اجتماع و تكلفات بی معنی تمدن مرا اذیت میکند . چقدر بختیار است آن پیرمرد " دهقان که اوقات پر قیمت زندگانی را در زیر اشعۀ  زرین آفتاب بسر برده و از دست طبیعت بهترین ارمغان را مستقیماً میگیرد . بر مزرع سبزی نشسته یا دش از کشته های خویش می آید. او با طبیعت سروکار دارد. او عظمت خدارا در شب های مهتاب در اشعۀ سیمین ماه در نسیم معطر سحر در نزدیکی سپیدۀ صبح، در شفق نورانی ، در اوقات طلوع و غروب آفتاب در افق گلناری و در فضای این جولا يتناهی میبیند. گوارا باد تان این سعادت ای آنانیکه در زیر این آسمان نیلگون شفاف با قلبهای پاک مقدس زندگانی دارید! شما آزادید برای ارادۀ شما مانعی نیست. نقادی و خود پرستی اشخاص فاقد الاراده در روحیات شما اثری نمی اندازد شما حیات گرانبهای خود را با انعام حیواناتی میگذرانید که با رها از این مدرسین بی عاطفه برتری دارند . اما من !... از زندگانی بیزارم بار سنگین حیات دوش ناتوانم را خسته نموده، برای اظهار احساسات تند و سوزنده ام محیط مساعد نیست !!! بلی شما سعادتمندا یدای روستا بیان ! زیرا اروح شما از نیش تنقید موذیان متأذى نیست ! شما تنها از دیدن رنگ خونین لاله به دریای بهت و حیرت فرو میروید ولی از مشاهدۀ دل لاله قلب شما داغدار نمیشود! اما افسوس که این سعادت برای همیشه به شما داده نشده و شما هم گاه گاه از مظالم روزگار جنایت کار چون لاله داغدار می شوید! ولی همان قسمیکه از دست طبیعت حظ میگرفتید همان طور ظلم و جنایت را از و میدانید . شما با این تمدن ننگ آلود بشر سرو کاری ندارید. شما روز هزاران مرتبه شهید راه قوانين غلط اجتماعی نمیشوید ! ..." به خصوص سطرهای باز پسین این نوشته قابل تأمل است. اشاره های شاعر به " تنقید موذیان " و " قوانين غلط اجتماعی" ، " نقادی و خود پرستی اشخاص فاقد الاراده " ایعادی از زندگانی اجتماعی آن روز را روشن می سازد که شاعر از آن ملول و بیزار گردیده است . در خلال این نا امیدیها شعرایی را هم مییابیم که نبرد را ضروری میپنداشتند و از شعر کهنه به شعر نو می گذشتند و به سود روشنگری آتش می کشودند. میرزا محمد شريف كاتب ماشین خانه متخلص به خسته دل ، که از شعرای پر قدرت وقت به شمار میرفت از این شمار شعر است. او از شیفتگان سخن ابوالمعانی بیدل بود چنانکه به پاسخ بیدل چنین غزل استادانه یی از او به چاپ رسیده است :


من و انتظار غفوریت که به نامه ام چه رقم زنی

ز کمال بنده نوازیت سر جرم چه قلم زنی

به حریم کعبۀ  کوی تو ، به امید دیدن رویتو

کشم انتظاریت آنقدر که مرا صلا به حرم زنی

ز طلسم حیرت بیخودی زچه روزنی دمی از خودی 

تو به خویشتن نرسیده ای به تخیلش زچه دم زنی 

ز نهال گلشن عافیت ، ثمری چو بر نگرفته ای

با بهار عالم بیخودی گل حیرتی چه به هم زنی

خجلم ز شهرت زندگی که نکرده ام بتو بندگی

به نیاز نامۀ من خسته دل رقمی ز فضل و کرم زنی

چنین شاعری در چنان احوالیکه بعضی شعرا نوای یأس برمیکشند به قول " امان افغان " به سوی " شعرهای عصری " عبور میکند و چنین غزلی به چاپ میرساند :

دانی که چیست حب وطن الفت وطن

پاس وطن وفای وطن غیرت وطن

ماهی اگر ز آب جدا گشت جان دهد

سرمایۀ  حیات بود صحبت وطن

گیرد عروس دولت و اقبال در کنار

مردانه و از هر که کشد زحمت وطن

جان باختن برای وطن زندگی بود

اینست در طریقت ما خدمت وطن

هر کس حیات خود به حیات وطن شمرد

داند به قدرت زندگی و قیمت وطن

ای وای بر کسی که به غیرت سپرد جان

در زیر خاک برد به دل حسرت وطن

باشد ترقی وطن از علم با هنر

گردد بلند از این دو سخن شهرت وطن

صاحب کمال و بی هنر از یک  قبيله اند

آن باعث ترقی و این ذلت وطن

علم است خسته دل که فروغ کمال علم

روشن چو آفتاب کند ظلمت وطن

ناکامی ریفورمهای امیر امان الله در سیر جنبش سیاسی در افغانستان حادثه مهمی به شمار میرود . بدین معنی که آزمایش ريفور میزم که برای توده های وسیع زحمتکشان به هیچ وجه آزادی و سعادت نمی آورد جنبش را به یک مرحلۀ عاليتر ارتقا بخشید. روشنفکران ما معتقد گردیدند که با اصلاحات نمیشود تقاضاهای اصلی زحمتکشان را بر آورده ساخت و در سالهای پستر در جستجوی راه های ثمر بخشتر و اشکال اساسی تر مبارزه بر آمدند . در زمینه ادبیات از این حالت پاس که شکل عام داشت دو گونه حرکت یکی به سوی گذشته و دیگری به سوی آینده ، که در بحث ادبیات سالهای ۱۹۳۰و بعد از آن به تفصیل گفته خواهد شد بوجود آمد.