32

تحليل کلمات کتیبه

از کتاب: زبان دوهزار ساله افغانستان یا مادر زبان دری

EID (اید)

(اید) در فرس قدیم و اوستا IDA بمنی اینجا و نیز در فرس قدیم Aita معنی (این – This) موجود بود در لهجه هروی بان دری عین همین 

(کلمه ایذ – اید) در بسا موارد طبقات

الصوفيه بمعنى ( است) آمده . مثلا : او پیشین کسی ایذ - او پیشین کسی است . (ص ٦ را ار ۱۵) 

خانه حق ایذ - خانه حق است . ( ص ۲۸۳ )

شیخ شام ایذ - شیخ شام است . (ص۱۵۴) 

در پهلوی ایتن مصدری بود بمعنی (استن – هستن) که (ایت) صیغۀ غایب مفرد آن بمعنی (است - هست) در کار نامه ارد شیر بابکان (ص ۶۴) آمده است جی، كنت Kent استاد السنۀ هندواروپائی دانشگاه پنسلوانیا در گرامر فرس قدیم گويد كه يک پسوند غایب مفرد در قبل هند و اروپائی Eti و در اوستا Iti و در سنسکریت Ati و در فرس قديم Atiy موجود بود پس ایدزبان کوشانی بمعنی (است – هست) یا (اینجاست) و (اینست) را همان (اید) لهجۀ هروی گفته توانیم که در پښتوی کندهارهم (ای دی) اینست معنی میدهد ناگفته نماند که در این کتیبه چندین کلمه دیگر نظیر این (اید) موجود اند مانند سید ۸ و کید ۵۰ ر ۶۰ و اسید ۲۵ و پید ۶۸ ر ۹۰ که دال اخیر آن بعداز (آی) درحین تحول وابدال بعدی خاموش مانده و بيگ (هـ يا ی) غير ملفوظ تبدیل گشته است . که همان (سید) را اکنون بشكل (چه ـ چی) واصلۀ بیانی فارسی و پښتو - و (کید) را در (که - کی) واصلۀ بیانی فارسی و (اسید) را در (اسی - هسی - چنین) تشبیهی پښتو داریم. پس بر همین اساس Eid کوشانی هم بایدبه خاموشی صدای دال اخیر (ای) شده باشد. که در پښتوهی ای هر دو اشاره قریب است . 

ای خوا- هی خوا (ينطرف) و در فارسی هم (ای طرف) گونیم. که مخفف این طرف تصور شده است . در زبان دری (ای) مخفف دیده میشود. مثلادر کلمه ایدر (ای + در اینجا) ایدون (ای+ دون ـ اینچنین) ایرا 

(ای + راین را) ازیرا (از + ای + را زیر).

 (ای) در پهلوی هم از ادات تخصیصی است. (ارای) در مقابل (چه رای) بمعنی برای این می آمد. اشتباه نشود که (این را) هر چند از حیث معنی با (ایرای) یکیست . لیکن د ر اصل از یکدیگر جدا هستند. و در دری 

ایرا- ايراک - ازيرا ازيراک از همین ریشه اند. ناصر خسرو قبادیانی گوید : نيكو ثمر شو ايراک         مردم بجز ثمر نیست

هم او را ست : نیارم که یارم بود جاهل ایرا - گر اجهل یار است 

یارست مارش 

۲- Maliz (مالیز) : این کلمه دوجزوست - ما + ليز - مهادر که درین کتیبه هفت با ر با همین املا تکرار شده (رک : ۱۶ ر ۲۳ ر ۴۴ ر ۷۹ ر ۹۵ ر ۱۱۲ ر  ۱۲۶) هیننگ این کلمه را مادیز Madiz خوانده و گوید ترکیبی است از Diza ایرانی قدیم، که معنی آن قلعه استوار و دژ است . وی بطور موقت معنی اکرو پول (بالاحصار) یونانی را برای آن پیشنهاد میکند بنظر من جزو نخستین کلمه (ما) مساویست با مها Maha سنسکریت بمعنی عظیم و بزرگ ، که در کلمات ما (چین بزرگ) و مها بهارت (بهارت بزرگ ) و مها کهولا (مها کهول - از خاندان بزرگ) و مهاراجه (سلطان بزرگ ) دیده میشود فرخی گفت :


ز چین و ماچین تاروم و روس تا سقلاب

همه ولایت خانست وزیر طاعت خان

اسدی طوسی نام مهراج (مهاراجه) را چنین آورده : 

شهی بود در هند مهراج نام          بزرگی بهر جای گسترده کام

و این همان کلمه ایست که در پهلوی مه Meh و در فرس قدیم

Mathiyah ودر اوستا Masao و در پښتو مشر بوده و معنی بزرگ و بزرگتر را دشنه است و از همین روست که بو ریحان بیرونی مهاچین را در عربی به (الصين العظمی) ترجمه کرده است و همین (مها – ما) در اسمای بلاد افغانی هم موجود بود . مثلا در سمت جنوب شهر قدیم کندهار جایی بنام(ماشور) موجود است : ما + شور - شهر بزرگ ، و این نام قیاس است بربغ + شور - شهر خدا.  که در شمال هرات بود . اما جزو دوم کلمه (لیز) بزعم هیننگ Diza فارسی قدیم است. که در سنسکریت Dehi (بارو حصار) و د ر او ستا Uzdacza (روی یکدیگر انباشتن) و در پهلوی Diz بود.

باید گفت : که ابدال لام زبان کوشانی به (د) زبان دری نظائری درین کتیبه دارد. که در کلمات نمبر ۳۵ ر ۱۱۹ ر ۶۴ دیده میشود. پس لیز کوشانی به دز - دژ بمعنی (حصارو قلعه) تبدیل شده. منوچهری گفت :

نگاهداشتن دوست راز کید زمان

هزار قلعه سنگین وصد هزاردزی

اکنون هر دو جزو کلمه را با هم بگذارید (مها + دز ) 

که دز بزرگ - حصار عظیم معنی میدهد و چنین بنظر می آید که

معبد سرخ کوتل حصار و دژ بزرگی داشته است ۳رM (م) يک ميم رابط اضافی و تملیکی چندین بار درین کتیبه تکرار شده . ( رک : ۱۵ ر ۱۲۱) که در کتیبه دیگر سرخ کو تل نوشتۀ پلامد هم موجود است. در پښتو اکنون می مفرد و موجمع برای همین اضافت تملیکی یا ضمیر تملیکی بعد از مضاف می آید . و در فارسی نیز به مضاف ملحق شود چون کتاب می

- کتابم.

امادر زبان کوشانی همین (م) اضافی برای غایب بین مضاف و مضاف الیه آمده ( مادزم کنیشکو)  یعنی : مادز ( ملک ) حصار کنیشکا. مخفی نماند که کنیشک ادرین کتیبه در نمبر ۴ کنیشکو و در نمبر ۱۱ کنیشکی آمده و این تبدیل حرف آخر A مطابق به حالت گرامری کلمه Case خواهد بود. زیرا این نام گاهی به (i) و گاهی به (O) مختوم است . و بر مسکوکات او بشكل ذيل نقش است : 

Sha-O-Nan-O-Sha-O-Kaneski-Koshan

شانن شا کنیشکی کوشان (شهنشاه کنیشکا کو شانی)

بر سکه دیگر Sha -O- Kaneshki شا کنیشکیپس در صورتیکه صفت (شاه) قبل از نام وی آمده کلمه موصوف کنیشکی نوشته شده. و بالعکس د نمبر (۴) چون موصوف قبل از صفت خود (انند) آمده کنیش کو است . واین تبديل شكل كلمه با حالت خاص گرامری تاکنون در پښتو موجود است. . که شباهتی باز بان کوشانی میرساند 

۴- Kaneshko ( کنیشکو) شرح آن گذشت در نمبر ۳.

۵- Anind (انند) این کلمه را با علامت فاصله (O) یکجای anindo خوانده اند مشتق از Wan (غلبه ، فتح ) و موسیو شلوم برژه آنرا با الهه فتح و ظفر مقارن دانسته است .


اما این صفت اصلا (اننده) است که در نامهای بسار جالبودائی و برهمنی در افغانستان و هند دخیل است در سفر نامۀ هیون تسنگ نامهای رجال بودائی(آنندا) مکررا می آید و فرخی شاهی را بنام نندا از معاصران سلطان محمود آورده و آل او را نند ائیان میخواند : درین کرانه فرود آمد و کرانه بکر د + زمکر کردن نندای ریمن مکار (ص۵۲) و باز خطاب بسلطان محمود گوید : 

خلاف تو کرده است نند ائیان را

بی آرام و بی هال و بیخواب و بی خور

( ديوان فرخی ص ۸۳ )

از شرح گردیزی روشن می آید که در عصر سلطان محمود ( ۳٩٦ هـ ) هنگا میکه سلطان غزنه برملتان راه (غالبا دروی هند کنار اباسین) پادشاهی بنام انند پال بن جیپال سلطنت داشت . وسلطان او را به کوهای کشمیر عقب رانده بود که این نام نیز همین ریشه دارد . از اسناد ادبی دری و پښتو ثابت است که کلمه انند در السنه افغانستان ريشة قدیمی داشت . و در ادب پښتو بمعنی عیش و حظ و تمتع و افتخار بوده مثلا خوشحال خان گوید : 

هوښیار انو څخه ډیری اند پښنی دی

چی ملنگ دمصلی، هغه انند کا

عبدا لقادر خان خټك گويد :

موږ ته څه ناحق عالم وایی پندونه

پخپل عقل هر سړی کا انندونه


در فاسی (آن) حالت تمتع از حسن است که بذوق توان یافت بدلیل این شعر حافظ :

شاهد آن نیست که موئی و میانی دارد

بنده طلعت آن باش که آنی دارد


پس اگر (آن) را بايک پسوند تملک ووصف (اند) بچسپا نیم مانند ځلند و گرزند پښتو (انند) میشود . که معنی آن متمتع و بهره و رویا یا بنده حظوظ ومؤفق و کامیاب باشد . چون این کلمه مطابق قواعد زبانهای افغانستان ساخته شده و هم ریشه قوی در ادب دارد چرا آنرا دور تر ببریم ؟

۶/۷ Bag-Lang (بگ لنگ - بغلان )

این نام که درین کتیبه مکرر آمده هم مرکب از دو جزوست 

 اول: بگ : بغه یا بگه که در این کتیبه مکرر آمده در تمام السنۀ باستانی آریانی بمعنی (خدای) بود. در فرس قدیم و اوستا Baga در سنسکریت بهاکه بود که در نامهای قدیم خیلی دخیل است . و درروسی هم بغ (خدا) است. و در آغاز این نامها پدیدار است : بخ پور (معرب آن فغفور یعنی پورخدا بغستان ) بيستون کنونی فارس یعنی جای خدا بغداد - بغشور - بغنی - بغلان (نامهای بلاد) بخان یشت (جزوی از اوستا) بغار ( دایز نگی ) بغاوی (سرپل) (بغک سمنگان) بغيا ( وادی کرم) بغا وردان (هرات) نامهای اماکن (افغانستان )

اما در پښتو اين کلمه تاکنون بشكل ( بلک) زبان کوشانی و کتیبه سرخ که تن زنده و موجود است بمعنی بزرگ و توانا و جسیم که همین شکل کلمه در اسمای اما کن بګرام - بګرامی  (کابل) بګل (هرات) بګلا (غزنه) بګ لک (دايزنګى) بګه پای (تالقان) وبګى  (ترنک) نیز به نظر میاید شمس الدین کاکړ شاعر کندهاری که در حدود ۱۲۵۰ زندگی داشت. در يک غزليكه تمام ابیات آن مختوم به (ګ) ما قبل مفتوح است گوید : 

هسی شوم طالع زمادی         باطن ووړپه ظاهر بنګ  

و بهمین معنی است که در ادب فارسی هم موجود بود.

. مولا نای بلخی گفت:

از چه دم از شاه و از بگ میزنی     در هوا چون پشه را رگ میزنی

از نوشته محمود کاشغری (۴۶۶ هـ) پدید می آید . که کلمه بگ در تراکیب تورکی شرقی آن عصر بمعنی (امیر) دخیل شده بود ناصر خسرو گوید: 

خاتون و بگو نگین شده اکنون       هر ناکس و بنده و پرستاری

چون اصل کلمۀ بگ را د رالسنۀ قديم اوستا وسنسكريت و فرس قدیم می بینیم باید بگوئیم که این کلمه در اوقات مجاورت و مرابطات قبایل آریائی با قبایل تورکی در کنار آمو و تخارستان تاختن بزبان ایشان هم سرایت کرده است . اما در خود السنه آریائی فلات ایران و هند اولا معنی خدارا داشته . و بعد از ان مجازاً بمعنی بزرگ و عظیم برشاهان و حکمرانانی که بخود انتساب خدائی میدادند. نیز اطلاق شده مانند خدای و خداوند که در اسمای کابل خدای و زابل خدای ، و گوزگان خداه و سامان خداه و بخار اخداه در کتب ادب وجغرافيا بنظر میرسند.

اما کلمه با در اعلام پښتو نیز موجود بود. مثلا درحدود ١١٦٠هـ وزیرا عظم در بار اعلیحضرت احمد شاه با باکه مشهور به سردارشاه ولیخان با میزانی بود نام اصلی اش بگی خان است . که منسوب باشد بهمان بگ قدیم. در کلمه هندی بهگوان (خدا) هم این ریشه موجود است انگ : اما جز دوم کلمه (انگ) نیز کلمه باستانی بنظر آید. و در اواخر اسمای بلاد تاکنون هم موجود است مثلا سالنگ ( در قلب هندو کش) بشلنگ 

(ناوه هلمند) (اليشن لغمان ) مستنگ ( بلوچستان) (زرنگ سیستان ) 

پوشنگ (غرب هرات) گیرنگ (شهری در مرو) اورنگ رباطی در غور که جغرافیون عرب این جزو اخیر کلمه انگ را به انج تبدیل کرده و شکل معرب این بلاد را فوشنج و بشلنج و زرنج وجيرنج ومستنج نوشته اند بقول هیننگ کلمۀ ایرانی بگه - دانکه ریشه اسم بگ لنگ است . وبدلایل ذیل جزو د وم (انگه) را میتوان معنی آتش گرفت : در معبد سرخ کوتل آثار آتشکده و آتش مقدس ظاهر شده است. بر مسکوکات برخی از شاهان در های هندو کش و کوشانیان کوحات بر یکطرف سکه ها نقش آتشکده ضرب شده این انگ بمعنی آتش در ویدا اگنی Agni خدای  آتش بود. که نام های آذر فرشته نگهبان آتش و Athr اوستاو Atar فرس قد يم و Atur پهلوی و اور پښتو در ازمنۀ بعد هند و ایرانی رواج یافتند  و در فصل ۱۷ بند هشن از يک آتش کدۀ بزرگی بنام ( آذر فروبغ) یعنی 

( آتش فره ایزدی)  ذکر رفته . که موقع آنرا بر کو روشان کابلستان گفته است  اگر چه بطور يقين نميتوان گفت که این کوه کجا بود؟ ولی چون در شکل قدیم این نام همان انگ قدیم بصورت آذر و همان بغ (خدا) موجود است . پس میتوان گفت که این آتشگاه کوه روشان همین آتشکدۀ مکشوفه سرخ کوتل بغلان باشد . و کوه رو شان اکنون در جرم بدخشان بهمین نام واقع است و شاید این نام در عصور قديمه و سوتی داشته و اکنون مانند بسا از نامهای جغرافی جذر و اختصاصی یافته باشد. و هم احتمال دارد که در همان اوقات نیز مانند امروز بغلان به کا باستان رسما مربوط وجز و همین سرزمین تاریخی بود. زیرا آذر فرو بغ عينا ترجمه ایست از نام بگ لنگ که معنی هر دو آتشکده خدانی با شد. اما اگر ما احتیاطا آذر فروبغ را که به تصریح بندهشن بعد از خوارزم در کوه روشان کابلستان نهاده شده بود همین آتشکده به لنگ ندانیم همین قدر گفته میتوانیم که آتش فرهمند ایزدی در کوه های کابلستان موجود بود. واین سخن نیز وجود آتشکدها را درین سرزمین به ثبوت میرساند و درین تسمیه همان انگ قدیم به ( آذر ) یعنی آتش تعبیر شده است.

۴) دیگر از دلایل ما که (انگ) را بمعنی آتش پنداریم برهان لغوی است بدین معنی که کلمه کنونی دوزخ در اوستای متاء خر بشکل دژانگھو DUZHANGHU موجود بود که اجزای آن دژ-  بدوزشت + انگهو آتش جمعا به معنی آتش زشت است که همین انگ زبان کوشانی باشد.

۵) این کلمه قدیم انگ در لهجه های کنونی افغانی ریشه دوانیده و در زبان پښتو در بسا کلمات اثر آن باقی است. انگار و انگاره آتش روشن و فروزان است که جزو اول آن همان انگ تاریخی است .انگل د ريښتو شور وحدت است که از صفات متلازم آتش شمرده میشود. انگازه نیز بمناسبت تیزی وحدت همین ماده را دارد. انگولا صدای تیز است . 

و شاید کلمات انگلیسی ANGER (خشم) و ANGRY (خشمناک) نيز بمناسبت تیزی وحدت و کلمه ANGEL به تقریب رو شنی و نور همین ریشه را داشته باشند.

دريک شهر پشتوی ملافیض الله کاکړ (شاعر معاصر احمد شاه بابا حدود ۱۱۶۰ هـ که اصلش از ژوب دامنه های کوه سلیمان است همین کلمه عینا آمده :

زړگی بند کړمه په مڼځ دپاڼ و پړانگ 

سوځی زړه لکه پېلوځی په بلا نک

این بلا نگ کلمه مرکبی است از بل (مشتمل وفروزان) وانگ (آتش) که شاعر گوید :


دلم مانند در گیران در آتش مشتعل میسوزد

پس بلا ننگ پښتو آتش فروزان است.

این نکته را نیز ملاحظه باید کرد: که در شکل سغدی بغ لنگ یعنی بغدنگ و بغــدا نـکه ایرانی . بین بغ وانگ يک ( د ) نیز موجود است . که این دال گاهی در پښتو نیز به لام تبدیل میگردد . مانند دیوار - دیوال و 

غربیل - غلبیل و نظائر دیگر این ابدال در کلمات نمبر۲ – ۳۸ -۱۱۹ ر۶۴  همین کتیبه موجود اند.

پس این نام بترکیب اضافی مقلوب (بغدا لگ ) باشد يعنی دبغ انگ 

( آتش خدا) که بعد ها مطا بق قواعد ابدال حروف در لهجه های افغانی ،بغ دانگ بغدن، بغل نگ با لنگ گردیده باشد.

اما این گونه اسماء بمرورد هور و استعمال ، تراش میخورند وسبک گونه میشوند. چون بگ لنگ کوشانی فراوان تراش خورد بغلان گردید که این تحول در اسمای بلاد گاهی دیده میشود. مثلا نام بدخشان در کتب چینی دو قرن قبل از میلاد (ته نگ – لنگ) آمده که بعد از ان در سفر نامه هيون تنگ حدود ٦٣٠م (پو - تو - چنگ - نه) و پس از ان در ادبیات یوان شی (به -ده - هه - شنگ) است که جزو اخیر کلمه یعنی ( انگ) بعدها به (آن) مبدل گشته و بدخشان شد مثال دیگر: نام سنگ چهارک كوهسار گوزگانان را تا کنون هم مردم (سان) و گاهی سنگ خوانند و جغرافيون قدیم آنرا (سان) نوشته اند. در اسمای اماکن افغانستان اسمای دیگری را هم بهمین ترتیب داریم. مانند غور دنگ شمال کندهار در خاکریز : ويخدنگ شرقی نغلو مربوط سروبی ولایت کابل  و کوتل بادنج بین اشتر گرام و لغمان و کوتل سولا نگ کوهستان علیای شمال کابل که بین کوهستان و نجراو افتاده است . درباره ساختمان این گونه کلمات نمی توان با رأی قاطع و یقین کامل چیزی را گفت اما از مطالعه يك سلسله كلمات نظیر همدیگر فکری بمیان می آید . که در آینده با موازین علمی و تاریخی سنجیده شود و احتمال دارد که برای تقویه آن دلایل قاطعی بدست آید والا اگر تحقیقات علمی و جستجوهای انسانی به نتیجۀ مثبت دیگری برسد و یا اسناد استوار و قاطع دیگری بدست آید آنرا در پر تو دانش و خرد باید پذیرفت.

CID / A ( سيد )

هیننگ آنرا ضمیر موصول مرادف WHAT, WHICH انگلیسی و با KID نمبر۵۰ ر ۶۰ نظیر شمرده است طوریکه در شرح اید نمبر ۱ گذشت. این کلمه قيد موصول بیانی است . که مانند نظایر دیگر آن۲۴ ر ۵۰ ر ۶۰  دال اخیر بعد از (آی) در لهجات بعدی خاموش مانده وسید به (سی-چی – چه) واصله بیانی فارسی و پښتو ابدال شده است . و همین (چی) بیانی پښتو را تاکنون برخی از قبایل افغانی (سی) تلفظ کنند ، و در (هسی) عینا باقی است

I : بعد از فاصلۀ (O) که این کلمه را از کلمه بعدی جدا میسازد. 

يک (I) موجود است. که با همین(ئی) پښتو که از ادات فاعلی و مفعولی و اضافی است قرابت میرساند . و تاکنون هم بعد از چی بیانی آورده میشود. مثلا چی ئی و خوړ چینی که (خوردش) و نظایر این (آی) درین کتیبه بعد از کلمات نمبر ۳۲ ر ۳۴ ر ۴۷  ر ۵۳ ر ۵۵ ر ۵۸۷ ر ۵۸ ر ۶۸ ر ۱۰۳ ر ۱۰۷ ر ۱۴۴ هم آمده است و در تمام موارد بعدا از علامت فاصله بر سر كلمۀ بعدی وارد است. 

۹ / BAG (بگ) (خد او عظیم) برای شرح آن رک : نمبر ٦ این کلمه صفت کلمه بعد (شا) است. و بگ شارا بمعنی شاۀ بزرگ یا شاه خداوند ترجمه کرده می توانیم


۱۰ SHA / ( شا - شاه)

در ین کتیبه برای صوت حرف شین که در یونانی حرف وشکل خـاصی ندارد شکل مشخص موجود است و چنین بنظر می آید که در رسم الخط یونانی کوشانی همین شکل را برای حرف (ش) تعیین کرده باشند. چون در یونانی شکل P برای حرف (ر) کارمی دهد. بنابران برخی این کلمه را سهوا (راو) با فاصله بعدی خوانده اند. و آنرا با (راو، ورای) هندی اشتباه کرده اند. درحالیکه کلمه مکر را درین کتیبه (شا) است. و این چنین کلمات که در اخر آن (هـ) موجود است. در زمان قدیم بدون آن نوشته شده اند.مثلا ( شناه) را شنا ) و پادشاه را پادشا نوشته اند. فخر گرگانی گوید : 

سپاس و آفرین آن پادشا را       که گیتی را پدید آورد و مارا

چنین بنظر می آید که برخی کلمات مختوم به (هـ) بعد از الف در زبان کوشانی گاهی بدون (هـ) هم نوشته میشدند که در این کتیبه نظیر دیگر آن کلمه (ماه) است . که بدون (هـ) بشكل (ما) نوشته شده رک نمبر (۷۳) اما در نسخه دوم این کتیبه هرد و کلمه SHAH و MAH است که هر دو را مانند امروز (شاه - ماه) خوانده می توانیم و از این ثابت می آید ، که در آن زمان هم گاهی (شا - ما) و گاهی شاه - ماه می نوشتند کلمات ۹ ر ۱۰ بگ شا، هر دو صفت کنیشگی موخر الذکر اند : " شاه بزرگ گنیشکا" کلمه (شا) در این کتیبه در نمبر ۵۳ هم آمده است و بر سکه کنیشکاهم بدین شکل موجود است .


Kaneshki Namobarg۱۱ (کنیشکی نامو برگ) اسم کنیشکا در حین ترکیب با کلمه نامو برگ بشکل کنیشکی آمده مانند نمبر۵ که شرح آن گذشت.

ماريک و هیننگ هم کلمه نام را با كلمة بعد ی یکجا (ناموبرگ) خوانده اند وماريک گوید که این د و کلمه نام و برگ ربطی با هم ندارند. اما هیننگ برگ را بمعنی ثمر و بارگ (مرکوب) و بارگ (دیوار) یاد آوری کرده و نام برگ را ترکیبی بمعنی مسمی بودن گفته است.

ظاهرا کنیشکی نام و برگ تر کیب قدیمی است از کنیشکای نامورو نامدار. چون در بین این سه کلمه کنیشکی + نامو+ برگ فاصله موجود نیست. بنابران آنرا يک صفت مركب باید خواند. نامی برگ معادل نامور و نامبر کنونیست و کلمه نام که در پښتو نوم و نامه است ، در السنۀ قديم ريشه ثابتی دارد . که در فرس قدیم نامن (بسكوت نون اخیر) و در اوستا و سنسکریت نیز نامن و در لاتین Nomen درختنی Nama بود. اما برگ مزید علیه بریاور پسوند اتصاف و دارندگی از ریشه Bar و بردن است و در فارسی نام بردار و نام برده از همین ریشه بمعنی نامورو مشهورو معروف است که در پهلوی Namburtar بود و فرد و سی گوید : 

کس از تاجداران بدین سان نمرد

که تو مردی ای نام بردار گرد

( شهنامه ۱ ر ۹۳)

پس نام بر نامور بمعنی معروف و مشهور و نامدار باشد که صفت کنیشکاست. و همین صفت در پشتو نوموړ نوموړی نوم + ور موجود است. اما (گ) آخر کلمه در بسا کلمات قدیم پهلوی هم موجود بود . و در این کتیبه نظایر دیگری هم در نمبر ۲۴ ر ۴۹ ر ۱۱۹ دارد.

در منظومات مانویان که از تور فان کشف گردیده .یکی منظومه ئی درستایش درخت نور است که در آن پورماهی بر از اگ (بدر بر از نده) است . در پهلوی در آخر بعضی لغات مصغر و غیر مصغر که امروزهاء غیر ملفوظ دیده میشود . کافی که بین کاف تازی و فارسی بوده است قرار داشته . چون بندک دستک - گند كه بنده و دسته و گنده شده و کلمات زیادی را که اکنون به ( هـ ) مختفى مختوم اند.

در عصر ساسانیان به (گ) می نوشتند . مثلا هزار بندگ لقب مهر نرسه . دیهیگ (دیه سالار) . پایگان سالار (سالار پیاده) تنوریگ (زره پوش) (ژنده پیل) .

از نظایر همین گاف اخير كلمات یکی کار نامه است . که آنرا کار نامگ میخواندند. و عرب آنرا به کار نامج معرب کردند. زیرا (گ) را به (ج) تبدیل می نمودند . گمان غالب می رود که این (گ) آخر کلمات ، بعدها در فارسی و پښتو به (ک) تبدیل شده است و نظایر این کاف تفخيم يا تجليل يا تحبیب یا اتصاف در اسمای پښتو بسیار دیده میشود مانند بارک ختک -  

ا څک – ختک شيتک - زمرک - شیرک - هوتک ببرک ...

ازین نظایر پښتو پدید می آید که در زبان کوشانی و پښتو درین مورد قرابتی است و برخلاف پهلوی که این ( گ - ک) در اواخر کلمات مختوم به های مختفی زبان فارسی می آمد در کوشانی و پښتوالحاق آن در اواخر کلمات مقید با آن علت نیست و مفهوم اتصاف را داشته است.

۱۲KIRD/ (کرد - کرد )

همین کرد فارسی از مصدر کردن است . که در ۱۳۶ هم تکرارشده. اما مصدر کردن علاوه بر معنی عمل و کردار مفهوم بنا و تعمیر را هم در قدیم داشت در اوستا و اره یعنی بنای نخستین یما (جمشید) در بلخ و رجم کرد  یعنی باره بنا کرده جم گفته شده در فرس قدیم ( کرته - کرد) در اواخر اسمانی بلاذواما كن می آمد ، که مفهوم آبا د کرده را داشت مثلا پارسه گرته (پازارگاد) و بلا ش کرد - و خسرو کرد که فرد و سی مانند این کتیبه فعل کردم را با رها بمعنی بنا آورده است : 

جهان ویژه کردم زپتیاره ها

بی شهر کردم بسی باره ها

در لهجه هروی وزبان دری (کرد) بمعنی بناکرد چنین آمده آن خانقاه رمله بکرد یعنی خانقاه رمله را بنا کرد. پس درینجا هم جمله مرکب از کلمات نمبر ۸ تا ۱۲ چنین معنی میدهد : که آنرا شاه بزرگ کنیشکی نامور ساخت اما درین کتیبه د ر نمبر ۱۷ همین فعل فرو گرد آمده که گویا در انجا بمعنی اتمام و تکمیل است. پس شاید (کرد) مفهوم تعمیروبنا و فرو گرد مفهوم اتمام را داشت.

TADI/١٣ ( تادی )

ماريک این کلمه را با کلمات نمبر ۱۸ ر ۷۸ ر ۸۱  خلط کرده که هیننگ رای او را مقنع نمیداند. و در املای این کلمه که مختوم به (I) است. با کلمات سابقالذكر مختوم به EI ( ای آی ) فرق موجود است. و بنابر آن این کلمه را با آن خلط نباید کرد بنظر من این کلمه مفعول فعل (او كيد) ما بعد نمبر (۱۴) است ، و ( تادی) با همین شکل و ادا اکنون در پښتو بمعنی شتاب و عجلت و زودی موجود است که تمام فرهنگهای پنتو آنرا ضبط کرده است.

.


 ۱۴/ OKED (او كيد)

ظاهراً فعل ماضی است از مصدر (اوکېدل – كېدل) پښتو که اکنون هم تمام مردم ماورای خیبر همین مصدر را چنین تصریف کنند. و ( او کېد ) معنی شد و کرده شد را دارد . (تادی او کېد) یعنی عجلت و شتاب کرده شد، وجملۀ بعد از نمبر ۱۵ تا ۱۷ شرح آن است.

ماريک این فعل را یکی از اشکال املاوی KID نمبر ۵۰ ر ۶۰ دانسته که هیننگ آن قناعت نکرده و KID قید را موصول میداند و در حقیقت هم موجه نیست كه يک كلمه در يک نوشته بدو املا نوشته شود . و يک حرف O اول كلمه صرف نظر گردد نا گفته نماند که این کلمه در نسخه اول و سوم OKID و در نسخه دوم OKED است که شکل اول آن بسبب اتحاد

نسختين موجه خواهد بود .

۱۵ / FORDAMC ( فورد مس)

هیننگ و مار يك این کلمه را با FRATAMA فرس قديم و FRATEMA اوستا و سنسکریت که بمعنى FOREMOST (پیشتر و جلوتر) باشد  نزديک ميدانند كه يک صفت يا قید درآن افزوده شده است. و در سغدی هم بمعنى ( بدواً و نخست ) بود . با قبول همین نظر میتوان این کلمه را (بردم بر همان دم) فارسی و (پردم - پر هغه دم ) پښتو خواند . که در اخر آن ( س - ز ) صفتی پشتو افزوده و ( پردمز ) یعنی بر در همان دم و پیشتر وفوراً و زاد باشد . که جمله قبلی تا دی او کید شتاب کرده شد. نیز بر همین معنی دال است . 



 ۱۶ / MALIZ ( ماليز - مهادژ )

رک : نمبر ۲ که همان مهادژ - حصار عظیم است – 

۱۷  / FROGIRD ( فروگرد )

ماريک اين كلمه را با فرا کر ته FRA-RRTA از ديک میداند که معنی تمام شده را داشت. در پنجا فرو گر د بكاف معنی فرا کرد و تمام کرده شد را دارد که ماضی مطلق باشد. پس معنی جمله شارحه از نمبر ۱۵ تا ۱۷ چنین است : فورد مس مالیز فرو گرد. یعنی: پیشتر و اولترمهادژ تمام

شند ( برای شرح فرو رجوع کنید به نمبر ٣٦)

 ۱۸ / TADEI (تایی)

هیننگ این کلمه را که در نمبر ۷۸ را هم تکرار شده عبارت از (تاد) نمبر ۳۲ / ۳۷ میداند . که بدان ضمیر مفرد غایب ضم شده که در پښتو هم ئی – EI هست .

پس این کلمه در پښتو ( تائی - تادی ـ تا ازین – تاکه ) باشد. و تحلیل هیننگ در ست بنظر می آید

۱۹ / MANDAR (مندر-  معبد )

کلمه مندر تا کنون در السنه هندی و پښتو بمعنی معبد شتش نگاه موجود است. که ریشه جزو اول آن درمن و منل پښتو معنی قبول و اطاعت و پرستش تا کنون دیده میشود.

( رگ : ۱۴۸ ) 


۲۰ / AB  (آب) همین آب فارسی است که در نمبر ۳۸ ر ۴۱ ر ۵۲ ر ۹۴ ر ۹۷ مکرد هم آمده است

۲۱ / NITOXO ( نیست اوخوت)

جزو اول همین نیست فارسی و نست پښتو است . اما (او خوت ) از مصدر ختل پښتو . ماضی مطلق مفرد غائب است که بضم كلمۀ (نیست) نیست اوخوت (نیست بر آمد . کمیاب و نیست شد) معنی میدهد هیننگ این کلمات را به آب خشک شد) تعبیر کرده که معنی تقریبی است ، واصل آن (نیست برامد ونیست شد) است.

اکنون معنی تمام جمعه را از نمبر ۱۸ تا ۲۱ چنین باید فهمید : 

تادئی مندر آب نیست اوخوت

تا ازین مندر آب نیست شد 

۲۲ / ACID ( اسید)

در نمبر اول شرح داده شد. که دال اخیر این گونه  کلمات بعد از ( آی)

در زبان کنونی ما خاموش وغير ملفوظ می ماند. پس اگر دال را حذف کنیم اسی می  ماند که در پښتو کنونی ( هسی – چنین و باین طور ) کوئیم.

در فرس قدیم هم ACIY (اسي) بمعنى THEN ( وقتی  که) بود پس اسید کوشانی شکلی از اسی - هسی (چنین) است . در نمبر ۸ سید هم به 

سی - چی بیانی تبدیل شده بود.

که بر همان اساس اسید باید اسی شود . 

۲۳ / MALI ( ماليز - مهادژ )

برای شرح : رک نمبر ۲

۲۴ / ABABG (آب آبگ) ؟ 

هیننگ و ماريک بدون شرح ريشه ، معنی کلمه را ( بدون آب - بی آب) مرکب از همان AB نوشته اند برای این کلمه در فارسی یا پښتو نظیری زنده نیافم شاید لفت مرده باشد. از موقع استعمال آن توان در یافت معنی آن (بی آب و خشک شده ) خواهد بود . راجع به گاف آخر دیده شود نمبر ۱۱

۲۵ / STAD ( ستاد )

از ریشه STA اوستا، و STHA سنسکرات و SISTO لاتین بمعنی قيام وتوقف و ماندن است  که اکنون در فارسی (ایستاد) گوئیم اما مشتقات مصدر ایستادن گاهی بطور فعل معین می آمدند که از عصر قدیم در اوستا و پهلوی چنین تعبیری موجود بود مثلا دات ایستات هند ( داده ایستاده اند) در کتاب ارد اویراژ نامه گوید: او ستارا اندر ستخر پاپکان په ذزبپست نهاذ ايستاد. عین همین استعمال قديم درین شعر منوچهری 

(متوفی ۴۳۲ هـ) موجود است : 

باد شمال چون ز زمستان چنین بدید

اندر تک ایستاد چو جاسوس بی قرار

بیهقی می نویسد : هوا سخت گرم ایستاده بود . ظاهر است که 

(آب ابک ستاد) زبان کوشانی عین همین استعمال کلمه ستاد است که ماضی مطلق غایب مفرد با شد در نمبر ۳۱ ر ۱۲۰ نیز همین مشتقات ایستادن آمده ، ولی در انج فعل اصیل است نه معين فعل دیگر معنی تمام جمله از نمبر ۲۲ تا ۲۵ چنین است : اسید مالیز آب آبگ ستاد هسی (چنین) مها در بدون آب ایستاد ( ماند)


۲۶ /  OD (اود) – ( و فارسی . او پښتو)

ادات عطف و آغاز یا ربط جمله است که در پهلوی شمالی عينا چنین بود . در منظومات مانویان که از تور فان کشف شده . در يک شعر ستایش درخت نور همین (۵۱) مکرراً بمعنی (و) آمده است. و ازین پدید می آید دال آخر کلمه مانند کلمات نمبر ۸ ر ۲۲ ر ۵۰ ر۶۸  ر ۹۰  که مختوم بهمین دال بعد حروف صایته اند . خاموش گشته و تنها (O) از آن باقی ماند . که در فارسی (و) و در پښتو او گردید. و این سکوت صوت دال اخیر کلمه در بسا کلمات دیگر و نظیر این کتیبه هم دیده میشود. درین کتیبه OD بمعنى واو عاطفۀ و واصله در نمبر ۷۰ ر ۱۰۰ ر ۱۳۳ مکرر آمده و در نمبر ۴۳ ر ۱۲۹ ر ۱۴۷ با ملای OT است . از موارد استعمال این دو شكل يك كلمه همين قدر توان دریافت که (اوت) برای عطف خالص است مانند نمبر ۴۳ ر ۱۲۹ ر ۱۴۷ و (اود) در سایر مواقع برای ربط جمل و مطالب کلمات آمده است .

۲۷ / KALD ( کلد) - (كله - وقتیکه)

هیننگ گوید که اصل این کلمه در ایرانی قدیم RADA بود . بمعنی وقتی که ... دال اخیر برخی از کلمات این کتیبه در پښتو و  فارسی به (هـ ) حرکی تبدیل شده  (رک : نمبر۱ ر ۵۰ ) و از کلد کوشانی (کله) پښتو باقی مانده بمعنی وقتیکه. زمانیکه . چونکه . کدام وقت . و همین کلمه در ۴۶ هم آمده . چون دال به لام تبدیل میشد . تا بنابر آن شکل کله پښتو عینا با همانKADA  ایرانی قدیم شبیه است .


۲۸ / AC (اس) - از

بقول هیننگ همین (از) فارسی بمعنی FROM است این کلمه در نمبر ۱۰۲ - تکرار است.

۲۹ / LRO - HOMINAN (لروهو مینن ) 

کلمات ۲۹/ ۳۰ را مستشرقین حل نکرده اند . و اختلاف فراواني در نظریات ایشان موجود است . ما ريک جزو اول را LRUVO از ایرانی قدیم DRUWA میداند. و حرف او پسیلون را همواره H میخواند. و درین باره قرائت يونكر و هيرزفیلد را معتبر میداند. و دلیل ایشان اینست که در نوشته های مسکوکات کوشانی و کوشانو ساسانی - همواره او پسیلون برای صوت حرف H استعمال شده است ، بعقيدۀ مار يک او پسیلون در زبان باختری مستعمل نبوده بلکه برای ادای حروف ( ۰ ـ هـ ) که در الفبای یونانی موجود نیست بکار میرفت. و بر همین اساس است که در قرانت جورنال ايشياتک آنرا H خوانده اند (ص ۳۵۲) بابت ۱۹۵۸ در تمام کلمات کتیبه وقتی که Y آمده اما بالعکس هیننگ میگوید که این طرز استعمال او پياون عمومیت ندارد زیر ادر کلمه LROYO  و پسیلون برای این وارد گردیده تا از تسلسل سه او میکرون OOO جلو گیری شود. در حالیکه در LRUVASP ) LROOSP ) این مانع نبود. و نیزوی عقیده دارد که صوت DR ابتدای کلمه ایرانی قذدیم در زبان کوشانی به LR تبدیل گردیده . و ازین رو زبان کوشانی با پښتو مغایرتی دارد. زیرا در پښتو DR هنوز موجود است مثلا در اوستا DROOMO (دوش) و در پښتو در و در و مېدل حرکت و رفتن درومه (برو - امر) . اما قرائت جورنال ايز ياتک : AS-LRO-HOMINAN-O است ، و بهر صورت این نظر هیننگ مردود است . که پښتو با زبان کوشانی در مورد DR مغایرتی دارد. زیرا در پښتو هر دو مصد رلرل ( مطابق با کوشانی) و درلودل ( مطابق گروپ اوستا بمعنی ( داشتن ) موجوداند. و پشتو جامع اكثر لهجها است . و نیز چون علامت فاصله را بصورت (O) قایل شویم. چنا نچه در تمام این کتیبه و مسكوكات کوشانیان همین فاصله رعایت شده پس تسلسل سه (OOO) نیز وارد نمی آید که آنرا باید به او پسیلون Y تبدیل میکردند و بنا بر آن قرائت او پسیلون به H اصح است . و در تمام کلمات دیگر این کتیبه جا ای که همین او پیلون آمده اگر آنرا H بخوانیم شکل کلمات صورت صحیح تری را پیدا میکند. مثلا اگر POYR (پوهر) نمبر ۵۵ را به وای بخوانیم. پوپر خواهد شد. در حالیکه در پهلوی هم PUHR بود که پورو (پسر) فارسی از آن ساخته شد و کلمه ۱۳۸ / ۱۴۰ / ۱۵۰ / ۱۵۳ را اگر بجای میر مهر بخوانیم. عین همین شکل فارسی کنونی را دارد علی ای حال : ( لرو - هومينن) بقرائت دسته ماريک يا (لرويو - مينن) بقرائت هیننگ باید اسمی باشد دارای دو جزو : اول 

لرو - لروی از مصدر لرل (داشتن) پښتو که معنی آن دارنده (مالک) باشد و در فارسی همین ریشه در دار او دارنده با بدال لام به دال موجود است. و در پشتو ماده (لر) + و . یا : اوی از ادات اتصاف و ملكيت با مادۀ اصل ضمیمه شده مثل برو و څهر گندوی و ښکارند وی.

اما جزو دوم کلمه هومینن مرکبی است از ( هو + مینن ) که هو در او ستاو پهلوی و دری بمعنی (خوب) موجود بود ودر سنسکریت (سو) باشد . و (هو) و بنه پشتو وخوب فارسی نیز از آن ریشه اند. اما مینن صفتی است از مینه پشتو به اتصال پسوند (ن) نسبتی و انصاف مانند خیره ـ خيرن(چرکین) وکډ - كډن  (متاء هل) وكال - كلن  (سالانه ) که معنی مینن محب ومحبوب و مقدس است و از همین ریشه كلمۀ منل یعنی پذیرفتن و قبول است.


پس جمعا باید (لرو هومینن) معنى (مالک ومقدس نيكو) را بدهد. چون بعد از این کلمه مرکب و فاصله(O) يک (ي) علامت اضافت مانند کره اضافی فارسی که در قد یم به (ی) نوشته میشد آمده پس باید لرو هومینن مضاف به کلمه بعد خود باشد. درینجا باید تو ضیح کنیم که این لروهو مینن با ید با غلب احتمال نامی باشد برای رب النوع آتش . و اینکه (لرو) را در آن زمان بر رب النوع مالک اطلاق میکردند. دلیلی دارد بشرح ذيل: 

۱/ در واسپ پشت نهم جزو است از اوستا که دران وصف درو اسپا DRVASPA الهه مزدیسنا وارد است که نگاهبان و موکل حفظ چارپایان خورد و بزرگست که جزو اول کلمه همین (لرو - درو )خواهد بود یعنی مالک نگهبان وموكل ورب النوع .

۲/ در پشت سکه های بسیار نایابی که از عهد کنیشکا پادشاه کوشانی که ظاهراً از حدود ۱۲۵ تا ۱۵۲ م سلطنت  کرده. تمثال خدای ریش داری ملاحظه میشود که در کنار خود اسبی دونده دارد و کلمه لرو اسپ (لرواسپوخوانده شده با فواصل ) بعنوان شرح همراه آنست . اورل ستاین در مقالۀ خود بنام خدایان زرتشتی در سکه های هند وسکائی ( اسناد مشرقی۱ ر ۱۵۷ ) این اسم را همان اسم فارسی لهراسپ میداند. که صورت اوستانی آن انوروهت اسپه AURVAT-ASPA یعنی دارنده اسپان تندرو است . و شکل پهلوی آن رور اسپ و شکل پهلوی آن RORASP یالور اسپ LORASP بوده دارمستتر اسم خدانی را که در پشت سکه کانیشکا ذکر شده. چون حرف نخستین آن دیده نمیشد در و آسپو DROOACPO خوانده معادل درو و اسپ با آنکه تصویر سکه نمبر ۷ فهرست ٢٦ مجموعه پرسی گاردنر بطور وضو لرواسپو خوانده میشود و تعبیرد - به ل در لهجات فلات ایران شرقی امری عمومی است .

(رجوع به اندریاس کتیبه های سغدی ص ۳۰۸ طبع ۱۹۱۰) و در لهجه سغدی مانوی و بعضی از لهجات پامیر عین همین ابدال را می بینیم چون در پشتو تا کنون ارل - درلودل بمعنی داشتن و ملکیت وصاحبيت است. و در فارسی هم همین ریشه به ابدال در دارا و دارنده موجود است. پس در زبان کوشانی LRO این کتیبه و مسکوکات گنیشک و DRV اوستا و LOR پهلوی از يک ريشه بوده و جمعا باید كلمات لرو - هومينن - مالک نيک مقدس (رب النوع نيكوى مقدس) باشد.

نا گفته نماند که در پشتو این نام تاکنون بطور علم موجود ر است و دارو را در کندهار نامگذاری میکنند . ودارو نیکه یکی از اجداد معروف اچکزائیان جنوب کندهار بود. که قبیله و حتی مدفن او تا کنون معلوم و مشهور است .

۳۰ / EIR ( ایر - اور - آتش)

مستشرقین در معنی این کلمه بجایی نرسیده اند . وماريک با قيد شبهت و تزلزل نیرو و شهامت را آورده که با موقع استعمال ربطی را پیدا کرده نمی تواند در نظر من این کلمه عينا تلفظ لهجه وزیری کلمه (اور) پشتواست بمعنی آتش. که مقصد از آن آتش مقدس باشد ، که در همین معبد بغلان موجود بود و آثار آتشدان و خاکستر آن از حفریات برآمده است.

چون قبل از (ایر) يک (ى) اضا فى (مطابق کسرۂ اضافی کنونی فارسی) آمده پس کلمات لرو - هومینن مضاف اند به همین (ایر) که جمعا معنی آن رب النوع نیکوی مقدس آتش باشد . نا گفته نماند که اور را پشتو زبانان وزیر ستان تاکنون (اور) گویند و این تلفظ قدیم در کلمه پشتو ایره (خاکستر) عينا زنده است .


۳۱/ CTAD (ستاد )

همان کلمه نمبر (۲۵) مکرر است . که در پنجا بطو رفعل اصیل استعمال شده و معنی آن منطقی و معطل ماند باشد .

بس جمله را از ۲۶ تا ۳۱ چنین ترجمه باید کرد :

اود کلد از لروهو مینن ی ایرستاد 

و کله از رب النوع نيكوى مقدس آتش ستاد 

(ووقتیکه) « « « «  معطل ماند

۳۲ / TAD (تاد)

همین (تا) فارسی و پشتو است. که در این کتیبه در نمبر ۳۷ نیز بطور مجرد و مفرد آمده و در کلمات نمبر ۱۸ر ۷۸ و ۸۱  ۱۰۷ بشکل مرکب است. که دال آن باقی مانده. ولی در نمبر ۶۹ تا كلد – ( تا کله) بحذف دال است.

چنین بنظر می آید : که ( تاد) زبان کوشانی در لهجات بعدی مخفف شده و دال آخر آن افتاده و (تا) بصورت ادات نهایت و تعلیل و شرط باقی مانده است که در پهلوی TAK و در فرس قدیم TAVAT و در پازند DAK بود. و معنی آن (تا اینکه تا - هنگامی که) باشد. اما اینکه چرادر املای کلمه (۴۹) د الآن حذف شده . و در دیگر کلمات ۱۸ ر ۷۸ ر ۸۱ ر ۱۰۷ر  باقی است . ظاهراً علت آن چنین است که اگر در حین تركتيب بعد از دال حرف علتی آید مانند و پس دال بر حال خود ثابت می ماند ، مثل كلمات گروپ ۱۸ ر ۷۸ ر ۸۱ ۱۰۷ وا لااگر حرف صحیح صامتی آید مانند (ک) كه در كلمه نمبر (۴۶) آمده پس در ینصورت دال تاد حذف شده و (تاکلد) مانده است.

يک (I) بين کلمه ۳۲ و ۳۳ موجود است که مانند همان I  کلمات 

(۳۴ و ۳۵) است و کار ربط و نسبت و اضافت را میدهد.

۳۳ /  BAGEAC( بگییس)

همان کلمه برگ نمبر ۶ ر ۹ است. بمعنی عظیم و از راه و خدای که E اخیر آن شاید علامت جمع باشد. که اکنون در پشتو در جمع مؤنث باقی مانده و درین کتيبه كلمة جمع ACASGE نمبر ۹۱ و بگییس ۱۰۸ نظایر آنست . و درینجا بگی معنی خدایان را میدهد اما AC پسوند اخیر کلمه را مستشرقین باشتباه همان AC بمعنی (از) نمبر ۲۸ خوانده اند. درحالیکه در انجا AC از کلمات ما قبل وما بعد بعلامت فاصل جدا شده و درینجا و در نمبر ۱۰۸ بطور پسوند من صل كلمۀ ما قبل است بنابران درین دو مورد من آنرا غیر از AC بمعنی (از) میدانم.

بدین تفصیل( يز - يس) پوند است که در پشتو تا کنون علامت اتصاف و نسبت است مانند غر - غريز . لنډ – لنډیز. دلیلی تاریخی موجود است که این (يز ) ادات نسبت و اتصاف در عصر کوشانیان موجود بود زیرا در کتیبه روزگان که از مهر اکولای هفتالی حدود ۵۰ م با قی مانده کلمه اول آن برسم الخط یونانی صفت پادشاه مذکور بگیس (خدائی) است.

پسن درین کتیبه هم بگییس معنی خدایی و منسوب بخدایان را میدهد. که مقصد از آن خدا پرستان و عابدان باشند. و ـ I ـ بعد کلمه نسبت این خداپرستان و عابدان را به نوشاد (معبد) میرساند. یعنی عابدانیکه در نوشاد ساکن بوده اند.


۳۵ / NOSHALM ( نو شالم - نوشاد )

درباره این کلمه مستشرقین خاموش اند . و چیزی نگفته اند. تنها هیننگ معنی آنر  SEATI قید کرده است . اما من ریشه آنرادر ( نوشال) می دانم بدلايل ذيل ؟

۱- این کلمه نوشاد ادبیات فارسی است . که لام آن نماینده دال است. مانند کلمات ماليز – مهادز و بگ لنگ = بغ دنگ - بغلان . و این ابدال (د) به 

( ل) درین کتیبه و تمام السنة آریائی موجود است مانند دس هندی و ده فارسی - لس پشتو وصد فارسی - سل پشتو . و ازین بر می آید که زبان این کتیبه در ین مورد با پشتو تطابق داشت . و دالهای فارسی نوشاد و دیز در آن زبان لام بود.

كلمۀ نوشال غالبا مرکب است از (نو + شال) یعنی شال جدید ، که ترکیب کلمه هم بر اساس تقدم صفت بر موصوف است مانند پشتو. اما (شال) غالبا همان کلمه است که در فارسی بطور پسوند دریخچال و سیاه چال باقی مانده و در پشتو در کلمه در شال یا در شل (یعنی آستان-  درگاه) داریم. که مفهوم ظرفیت مکان را داشت. و این کلمه عينا بصورت (شال) در اسم مکان افغان شال محفوظ مانده که در عصر سلطان محمود در غزنه در حدود قبر سبکتگین جانی بود . درانجا كوشک كهن محمودی و میدان رسوله ( میدان پذیرائی رسولان و سفیر آن) واقع بود. و در تاریخ بیهقی

مگرراً ذکر میشود و در برخی از اخ بصورت افغان شالی هم ضبط شده است. ما از مدت يك هزار سال شهر (شال) را در موقع کویته کنونی ولایت پشین جنوب شرقی کندهار می شناسیم. و غیر ازین مواقع دیگری هم به نام شال وجود داشتند و شال کنونی کنر هم از بقایای آنست . این نو شال قدیم کوشانی که مطابق پشتو است ، در فارسی بعد نوشاد شد ، یعنی محل نو و آرامگاه نو - قیاس بر نو بهار (نو و هاره ) قدیم. که نو شال نام همین معبد بغلان بوده و شاید بعد از آن  به تقلید آن در بلخ و دیگر جایها نیز نوشادی را ساخته باشند که در شرح ما بعد آن اشارت می رود. 

۲- نو شاد چه بود ؟ و کجا بود ؟ شعرای فارسی مخصوصا قدما مكرر ذکری از نوشاد دارند و از سیاق کلام ایشان چنین بر می آید که نام موضعی یا شهری بوده است که خوب رویان در آن بسیار بوده . فرخی در مدح سلطان محمد بن محمود گوید : 

خلق را قبله گشته خانه تو             همچو زین پیش خانه نوشاد

همو را ست در مدح سلطان محمود :

هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان

دویست شهر تهی کرده خوشتر از نوشاد

همور است:

تا بوقت خزان چو دشت شود

بـا غـــانی جـــو بتکده نوشاد


فرخی جای دیگر بهار نوشاد (معبد نوشاد) را چنین آورده:

تو بر اسای بشادی وز تر كان بديع

کاخ تو چونکه کنشت است و بهار نوشاد

در رو شنائی نامه منسوب بناصر خسرو است : 

تو در فرخارو مطلوبست بنو شاد

بدانجا رو چه داری بانگی فریاد

مسعود سعد سلمان گوید :

بزرگ شاهارامش گزین و شاهی کن

بخواه جام می از دست آن بت نو شاد

امیر معزی در مدح سلطان ملک شاه : 

بهر مقام ترا با د نو بنو شا دی

ز گونه گونه بتان مجلس تو چون نوشاد

هموراست : 

آراسته شد باغ چو بتخانه مشکوی

وا فروخته شد را غ چو بتخانه نوشاد

هم وی گفت :

بتی کو نسبت از نوشاد دارد

دلم هر ساعت از نو شاد دارد

بروی خویش ، کوی و برزن من

چو لعبت خانه نوشاد دار د

کمال اسما عیل گوید: 

نور دین شاه هنر مند، کز و نوک قلم

هر زمان عرض دهد لعبت نوشاد مرا

امیر خسرو بلخى ثم دهلوی راست : 

زاهد به پند دادن و بیچاره مست را

خاطر بسوى لعبت نو شاه میرود

از آن  مثالهای متعدد که نقل شد و مخصوصاً از آنها که گفته قدمای شعر است از قبلۀ نوشاد و بتکده یا بتخانه نوشاد وات نوشاد و غیره گفتگو میکنند ، و ثابت می اید که این شعراء نوشاد رایندی از معابد و بتخانه ها تصور میکرده و آنجا را هم مانند نوبهار بلخ از مراکز مهم دینی و بت پرستی بشمار می آورده اند و فرهنگ نویسان متاء خر از روی همین طرز استعمال حسن خیز بودن نوشاد را استنباط کرده و آنرا با این معنی در فرهنگهای خود ضبط کردند. اما در كتب جغرافي عرب ومسالک ممالک كه در نه جلد در لیدن طبع شده و در آثار البلاد قزوینی و نزهۀ القلوب و تاریخ گزیده و لباب الالباب وراحة الصدور و جوامع الحكايات وفتوح البلدان بلاذری و طبری ولغات شاهنامه از عبدالقادر بغدادی و فهرست لغات شاهنامه از ولف المانی اثری و نشانی ازین کلمه نیست. فقط در کتب ذیل اثری از این کلمه بدست می آید :

در تاریخ الکامل ابن اثیر در حوادث سال ۲۵۷ هـ در ذکر قصد يعقوب ليث بوی فارس و بلخ گوید : " وسار الى بلخ وتخارستان - فلما وصل الى بلخ نزل بظاهرها وخرب نوشاد . وهي ابنية كانت بناهاد اود بن العباس بن ما بنجور (كذا) خارج بلخ . ثم سار يعقوب من بلخ الی کابل و استولى عليها الخ...." این کلمه در ابن الاثیر طبع مصر بادال مهمله و در طبع ليدن نوشاد باذال معجمه چاپ شده و در انساب معانی ( ص ۵۷۱ الف ) مسطور است : النوساري بضم النون وفتح السين بينهما الوا. وثم الالف

وفي آخرها الراء ، هذه النسبة الى نوشار(كذ) وهي قرية ببلخ وقيل قصر ببلخ بناها الامير داود بن العباس النوسارى وقيل لما قدم يعقوب بن الليث بلخ هرب داود بن العباس الى سمرقند . فلما رجع يعقوب . رجع داود الى وطنه ، فوجد قصره خرب یعنی نوسار. فانشد هذه الابيات وشق صدره من الغم ، فمات بعد سبعة عشر يوما :

هيهات يا داود لم تر مثلها سيريک في وضع النهار نجوما فكانما في شارقاع صفصف يدعو صداه بجانبه البوما گردیزی همین داستان را در زين الاخبار (ص)  چنین آورده :

" يعقوب... باميان بگرفت اندرسنه ست و خمسين وماء تين و نوشاد بلخ را ویران کرد. و بناهائی که داود بن العباس همه را ویران کرد شم بن ما هجور کرده بود ها واز انجا باز گشت و بکابل شد ."

پس چنانکه ملاحظه میشود. اولا نوشاد که املای آنرا نوشان یا نوسارهم نوشته اند ( در حوالی بلخ) بوده است دوم اینکه آن از بناهای داود بن عباس بن هاشم بن ماينجور ( يا ما هجور) محسوب میشده. سوم اینکه یعقوب لیث آنرا خراب کرده و هیچ شکی باقی نمیماند که این سه نفر مورخ هر سه از يک موضع سخن میرانند. منتهی در املای اسم آن مواضع بواسطۀ سهو نساخ با هم اختلاف دارند. یعنی ابن اثیر و گردیزی آنرا نوشاد و (نوشاذ) نوشته اند . وسمعانی یکی دو مرتبه نوسار و یکی دو مرتبه نوشار نوشته . واتفاق این اثیر با گردیزی رحجان را بدون شک بجانب نوشاد میدهد و در قوافی اشعار که روی آنها دال است ، نیز نوشاد آمده واضح باید باشد. اگر چه یاقوت هم به تبع سمعانی آنرا نو شار ضبط کرده و گوید: که قریه یا قصر است در بلخ . پس معلوم است که اصل تصحیت براء را سمعانی مرتکب شده نه یاقوت . و از جناسی که شهرا بین نوشاد و شادی آورده اند . هم شین کلمه و هم دال تا نید میشود. در کتاب فضایل بلخ که شیخ الاسلام صفی الدین ابوبکر عبد الله بن عمر بن محمدان داود واعظ در سال ٦١٠هـ به تازی نوشته و در ٦٧٦ هـ شخصی نامعلوم آنرا بفارسی ترجمه کرده، و نسخه خطی ترجمه فارسی آن در کتابخانه ملی پاریس محفوظ است ذکر نوشاد آمده و در آنجا مطلبی تازه دارد . که داود بن عباس بیست سال به بنای نوشاد مشغول بود . 

و تاریخ نصب او را بولایت بلخ درذی القعده ۲۳۳ هـ  میگوید .ماركوارت المانی در ایران شهر (ص۲۹۳ ر ۳۰۱) و بار تولد روسی در کتاب ترکستان ص (۷۸ ر ۷۷ بنام نوشاد اشاره کرده و برخی از مآخذ مذکوره را یاد آور شده اند . و بار تولد به تبع سمعانی نوشاد را بغلط نوسار خوانده است . علاوه از شعرای مذکور در و یـس ورامین فخرالدین گرگانی (حدود ۴۴۶ هـ ) نیز ذکری از نوشاد بدین طور وارد است : 

دگر باره زبان از بند بکشاد

سخنها گفت همچون نقش نوشاد

بالای تو ماند سرو و شمشاد

اگر بر هر دو ماند نقش نوشاد

فردوسی نیز از نوشاد ذکری دارد و گوید که نوشیروان شهر زیب خسرو را ساخت و اسیران روم رادر آن جای داد. 

یکی شهر فرمود نو شیر و ان

بد واندرون کاخ و آب روان

بزرگان روشن دل و شاد کام

و را زیب خسر و نهادند نام

اسیران کزان شهرها بسته بود

به بندگران دست و پا خسته بود

بفرمود تا بند برداشتند

بدان شهر نوشاد بگذاشتند


ازین استعمال فردوسی نیز آشکار است که نوشاد را بطور صفت شهر زیب خسرو آورده و تقریبا همان معانی شعرای دیگر را از آن اراده فرموده است ۳/ چنین بنظر می آید که نوشاد يک معبد خاصی نبوده.

بلکه در موارد متعدده بدین نام از زمان قد معابدی زیبا موجود بود. که از انجمله باغلب احتمال معبدی در حوالی شهر شاهی کوشانیان در بگرام سمت شمالی کابل نیز وجود داشت ، که یرغمل های چینی در عصر کنیشکا در موسم تابستان در آن معبد زندگی میکردند. و موضع آنرا در خرابه های پوزۀ شترک در کوه پهلوان بگرام تخمین کرده اند این معبد و مسکن یرغمل های چینی و شهزادۀ چین را هیون سنگ بنام ( شا - لو – کیسا) SHA-LO-KIA ضبط کرده است که در جولائی ۶۴۴م  از کابل و کاپیسه بچین میرفت و ازین جای گذشته بود. و احتمال دارد جزای نخستین کلمه (شالو) را از همین ریشه (نوشال) بدانيم .

۴/  در کندهار وپنجاب و كشمير يک نام برای خیابان و باغ و قصر عالی مستعمل است. که در کندهار دو جای بنام (شالمار) موجودو باغ شالیمار لاهی رو کشمیر از بقاياى ابنيۀ مغوليان هند است.

نمیدانم که ریشه این کلمه چیست؟ ولی در اول آن هم آثار و علایم همان (شال) پدیدار است از مطالعه اسناد گذشته پدید می آید . که نو شال کوشانی و نوشاد ادبیات فارسی و افغان شال بیهقی و نوشاذ عربی وشالو کیای چینی و شالمار کندها رو هند از يک ريشه آب خورده اند در زبان کوشانی نوشال ( محل نو و معبد نو) بوده و در اوائل دورۀ اسلامی تا خروج مغل نوشاد بر معبد و بتکده زیبا وجای بتان زیبا که نوشاد قدیم هم جایگاه چنین بتان زیبا بوده اطلاق میشده است پس نو شال زبان کوشانی و نوشاد ادبیات فارسی از کلمات محلی افغانستان بوده و بدین نام در هر عصر و زمان معابد و بتکدها و پرستشگاههائی در بلخ و تخارستان و کابل وجود داشته است. که آخرین نوشاد بلخ را بقر ار اسناد گذشته داود بن عباس در ۲۳۳هـ  ساخته بود و یعقوب صفاری آنرا در ۲۵۶ هـ ویران کرد و فرخی همین جای را در بلخ بانو بهار یکجا یاد کرده است : 

مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار

از در نوشادر فتی یاز باغ نو بهار

ای خوشا آن نو بهار خرم نوشاد بلخ

خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار

۵/  در زبان پشتو يک نامی داریم که (نورشالی ) باشد و به همین نام شاعری در اواخر قرن نوزدهم د روادی اباسین زندگی میکرد که دار مستتر برخی اشعار پشتوی اور ادرانجا شنیده و ضبط کرده بود.

این نام را اگر تجزیه کنیم (نور + شالی) است . و چنانکه میدانیم نورهمین امر (آفتاب) است. و شالی (محل ) باشد و جمعا این نام معنی آفتاب (محل) را میدهد که در جزو دوم آن همان (شال) قدیم محفوظ وزنده باقی مانده است .

۶/  درفا رسی هم ریشه شال بمعنی محل و جای موجود است . او شال بفتح اول تا لاب و آب انبا روجای ایستادن آب در کوه هاست که همین شال چال است . وريشه همان لغت قدیم در این کلمه محفوظ مانده است. اما در هر سه نسخه کتیبه در آخر این کلمه يک (م) ما قبل ساكن موجود است و نوشالم خوانده می شود که همان میم رابط نمبر ۳ باشد . ولی این نکته که چرا این میم اضافی و تملیکی مانند موارد دیگر این کتیبه به فواصل (O) جدا نشده و مانند فا رسی کنونی متصل کلمه است ، بر من مجهولست، و شاید این اتصال علامت اضافت و تمليک مبنی بر قواعد دستوری زبان کوشانی باشد که اکنون از آن خبری نداریم ، و در نسخه سوم درینجاودر نمبر ۱۰۹ - این کلمه نیشالم NISHALM است.


۳۶ / FROXORTIND (فروخور تیند)

جزوا ول کلمه ( فرو ) است این پیشوند در نمبر ۱۷ هم آمده که معنی پیش و جلورا افاده میکند ، و در اوستاو سنسکریت و فرس قدیم هم بود . در لاتین PRO بود در فرس قدیم بسا كلمات باین پیشوند آغاز می شوند ، در ادبیات دری (فرا) و (فرو) هر دو دیده میشوند.

که برای تا کید فعل و یا تعیین جهۀ آن می آیند. بیهنی گوید: زبان فرا پیش این پاد شاه بزرگ نکنند سعدی راست : 

روزی افتاد فتنه یی در شام           هر يک از گوشه ئی فرارفتند

اما فرو در افعال فرو ایستاد وفرو خشکید و مرد را فرو گرفتند و بادیگر افعال می آید . فرخی راست :

از مجلس ما مردم دو روی برون کن

پیش آر گل سرخ و فرو کن گل دوروی


درینجا پیشوند (فرو) مربوط فعل ما بعد XORTIND (خور تیند) است . این فعل با پیشوند سابق (فروخورتیند) است. که فرا خور ته و فراخورده از ان است در پهلوی XVART وخو رتن ودراو ستا ذ و XVARAITI (اکل) بود. و یکی از معانی همین ریشه تلف کردن و بر باد دادن نیز هست که درینجا همین مقصد باشد. و فاعل این فعل بگییس جمع غایب است. یعنی خدا پرستان ازین نوشاد تلف و برباد شدند :


تادنی بگییسی نوشالم فرو خور تیند

تا که خداپرستان نوشاد تباه شدند ( فرارفتند )

اما فرو خور تیند مانند فعل ۴۰ جمع غایب است

۲۷/ TAD (تاد)

همین (تا) پشتو و فارسی است از ادات نهایت و تعليل وشرط (رک: ۳۲) ۳۸ ر AB (آب )

مکرراً بمعنی آب کنونی است . رک : ۲۰)

٣٩ ر LRAFO (لرافو)

در این باره مطالعه کنندگان بجایی نرسیده و چیزی نگفته اند . که بدرد بخورد. واين كلمه لا ينحل مانده است . بنظر من (لرافو) ظاهراً شکل قدیمی است ازلر (جوی آب) ولور (کنده سیلاب) که در پشتو لوره گونیم . و در کندهار مجرای خاص سیلا بهارا در مشرق شهر لوره خوانند.

و دریای لورا در جنوب افغانستان جریان دارد که از سیلابهای بهاری تشکیل میشود اما ( فو ) آخر کلمه که در پشتو به (هـ) تبدیل شده در برخی از کلمات السنۀ قديم بود . مثلا (کوه) فارسی کنونی در فرس قدیم KAUFA و در اوستا KAOFA بود  که (فه) اخیر آن به (هـ) تبدیل شده است . و بر همین قیاس هم شاید (لرافو) زبان کوشانی (لرولوره) مشترک كنوني فارسی و پشتو باشد که معنی آن جوی و مجرای آبست، چه بدست انسان کنده شده باشد و چه از جریان سیلاب بو جود آمده باشد. چون این کلمه در جمله فاعل واقع گردیده . و فعل آن جمع است. بنابران توان گفت که کلمه (لرافو) هم جمع بود جمع چون در حفريات معبد بغلان آثارجوی آب درحد ود زینۀ معبد بیرون آمده است ، بنابران موید این تفسیر شده میتواند.

 ۴۰ / ACTIN ( استیند)

این فعل که مربوط به فاعل خود نمبر ۳۹ است . مانند فعل فعل نمبر ٣٦ جمع غایب است از همان ریشه ستاد نمبرد ۲۵ ر ۳۴ که درین جاهم فعل اصیل است نه معین و معنی آن چنین میشود 

تاد           آب             لرافو             استیند

                 تا             آب           جوی ها           ایستادند


یعنی : تاجویهای آب خشک شدند. (جمله بعد ی مربوط و نتیجه این جمله است).

۴۱ / AB (آب)

رک : نمبر ۲۰

۴۲ /  ANDZ (اند یز)

این کلمه را ماريک از كلمه هندیزه ایرانی بمعنی TO HEAP UP یعنی روی هم انباشتن پنداشته در حالیکه با محل استعمال تطابقى ندارد. چنین بنظر می آید که (اندیز) از ریشه لغت پهلوی ودری است. اند AND در پهلوی ودری عدد مبهم و کم معادل بضع عربی بود. که کلمه اندک درى و هندک پهلوی بمعنی کم و کمی و هر چیز کم بود اما اینکه (یز) چگونه و برای کدام مقصد بآخر كلمه الحاق شده. برما مجهول است. ولی از موقع استعمال توان دریافت که (اند یز) معنی فعلی زاد ارد . و مفهوم 

( آب اندک شد) را افاده میکند

۴۳ / OT (اوت)

ادات عطف معادل (و) فارسی و  او  پشتو (رک : ٢٦ )

۴۴/ MALIZ (مالیز- مادژ)

رک : ۲ ر ۱۶ ر ۲۳ ر ۷۹ ر ۹۵ ر ۱۱۲ ر ۱۲۶ 

۴۵ / PiDORiGD) (پیدوریگد)

مار يك ريشه اين کلمه را PITA-RIXTA شكل قديم اسم مفعول که بحيث ماضی استعمال میشده نشان داده است ظاهرا این کلمه شکل قدیم همین (پدرود) فارسی است که مفهوم متروک ماندن وا لوداع را دارد . و در پهلوی PADRUT بود. شاید پیدو ریگد درینجا بحيث فعل ماضی باشد امروز (پدرود شد) گوئیم . و مضارع منفی آن در کلمه ۱۱۳ آمده است

پس مفهوم جمله از نمبر ۴۱ تا ۴۵ چنین است : آب انداز ، ازوت مالیز پیدو ریگد آب اندک شد و مادر پدرود گشت ناگفته نماند که در پشتو فعل (پریگد - پریخود) و مصدر پرېښوول - پریخودل (ترک) از همین ریشه بنظر می آید.

۴۶ / TAKAL ( تاکلد )

برای شرح تا : ر ک : نمبر ۳۲ ر ۳۷ درینجا (تا) جزو لاينفک (كلد) كلمۀ ما بعد است . و فاصله ۰ هم در بین ندارند. و چنین بنظر من آید: وقتی که این کلمه را با کلد ) می نوشتند (D) آنرا حذف میکردند. ( شرح کلمه کلد - کله ) در امبر ۲۷ گذشت ( تاکله ) تا کنون در پشتو مستعمل است بمعنی تا وقتیکه و تا هنگامیکه و تا که وعین همین معنی UNTIL انگلیسی را هیننگ برای کلمه نمبر ۴۶ داده است.


۴۷ /  NOKONZOK (نكونزوک)

طوريكه ماريک هم گويد اين يک علم کوشانی و نام رئیس کمیته ترمیم نوشاد است .

ولى ماريک فاصله O و علامت (i) اضافی بعدی را جزو همین نام خوانده است.

در حالیکه (I) علامت اضافت توصیفی است که بعد از نمبر ۲۹ هم آمده و درین کتیبه چندین بار تکرار شده است این نام مانند نامهای آنوقت مختوم به (ک) تجلیل است که در پښتو نظایر آنرا در نمبر (۱۱) نشان دادم ولی درینجا در نسخه سوم NOKONIK است.

۴۸ /  KARALRANG (کول رنگ )

ماريک اين کلمه رايك لقب نظامی مرکب از KARA یعنی شكر و قشون+ درنگ خوانده است. اما هیننگ گوید همان لغت فارسی کنار ننگ مشتق از کنار + که این کلمه عین د رنگ DRANG است که لقب حکمران ایالات مجاور شهنشاهی کوشانی بود. یا لقب حكمران يک ولايت سرحدی در زمان قدیم سرحد را کنارۀ پادشاهی میگفتند و جمع آنرا کناره های پادشاهی و حکام سرحد را که عرب ملوک الاطراف اويند ، كنار نک بضم كاف اول میگفتند و در و کنارنگ از لغت کنار ک بمعنی سرحد آمده است  و در هر مرزی کنارنگها بودند که از قدیم به سرحد داری موروثی قیام می نمودن. فردوسی درباره کنارنک اشعار زیاد دارد که از همه شعر ها  معنی سرحد داری برمی آید مانند :


وزان بگذری رود آبست پیش

که پهنای او را دو فرسنگ بیش

كنار نگ د یوی نگهبان او

همه نره د یوان بفرما ن ا و


درباره دلیری و شجاعت كنار نگ گويد: كه ملوک اطراف بدین صفت معروف بودند :

کدام است گرد کنا رنگ دل

بمردی سیه کرده در جنگ دل


و نیز بقول فردوسی کنارنگ مرو ما هوی نامداشت. پیشکار شبانان (کوچیان) بود :

کنا رنگ مرو است ماهوی نیز

ابا لشکر و پیل و هر گونه چیز

کجا پیشکار شبانان ماست

بر اوردۀ دشتبا نان ماست


در مقدمه قديم شهنامه تا لیف محرم سال (۳۴۶هـ ) که نمونه قدیم تر نشر دری است و آنرا بنام یکی از رجال معروف خراسان بومنصور محمد بن عبد الرزاق عبدالله فرخ ، دستورا وابو منصور بن احمد المعمری نوشته . در نسب نامه نویسنده این مقدمه منشور نام کنار نگه مکرراً میاید . 

وازان معلوم است که بنام کنارنگ در اوایل اسلام درین طرف خراسان رجالی شهرت داشتند و طبری در حوادث سال ۳۱ هجری این نام را بشکل کناری مرزبان طوس آورده و همین نا را بلاذری در ذکر فتوحات خراسان کنار نگ آورده که در نسخه های خطی بشکل کناز نگه مرزبان طوس محرف شده است . و همین نام است که ابن خرداد به آنرا بشکل کنار (کنار نگ) ملک نشاپور ضبط کرده است . چنانکه میدانیم تا حدود قرن پنجم هجری حفظ سلسله های انساب میان دهقانان و موبادن و اهل بيوتات (خراسان ) رواج داشت . و در هر یک از ین خاندانها روایات راجع با جداد آنها در میان بود که نسل به نسل حفظ میشد. عین همین حالت اکنون در بین پښتونها مو جود است و برخی آنها اتفاقا در بعضی کتب محفوظ مانده است و از آنجمله روایاتی است در باب كنارنگ جد ششم ابو منصور محمد بن عبد الرزاق که در مقدمه شاهنامه ابو منصوری می بینیم و در سابق به آن اشاره شد شمس فخری اصفهانی در این باره می نویسد (حدود ۷۴۴ هـ ) "کنارنگ : حاکم ملکی را گویند و مرز بان نیز گویند نظیر از خودوی :

کمینه بنده ات هر جا که با شد

بود آنجا ز اقبالت کنار ننگ

قبل از شمس فخری این کلمه از طرف اسدی طوسی نیز بمعنی صاحب طرف و هر زبان ضبط شده . به سند این بیت فردوسی :

ازین هرد و هرگز نگشتی جدا

کنارنگ بودند و او پادشا

برخی از مرز بانان یعنی حکمرانان نواحی مستقل خراسان را کنارنگ میگفته اند. به گفته پر و کوپ مورخ بیزنتی منصب کنارنگ در برخی از خاندانها ارثی بوده است. به مرزبان ناحية ابر شهر یعنی شمال نیشا پور کنارنگ میگفتند. چون یزد گرد سوم ساسانی از بیم حملۀ تا زیان به خراسان گریخت به حکمران طوس متوسل شد، که او را نیز کنارنگ میگفتند در فهرست های القاب حکمرانان مستقل حکمران نیشاپور را کنار و حکمران طوس را کنارنگ گفته اند ، ثعالبی در ارد ملوک الفرس تصریح میکند که هر زبان طوس كنارک وده است . در حوادث نظامی دورۀ ساسانی گاهی باین نکته بر میخوریم که شهنشاه ساسانی فلان کنار نگ ر ا میدان جنگ فرستاده است و ازین پیداست که کنارنگان مشاغل نظامی هم داشته اند. در بارۀ گشنسپ داذ که از اعیان متنفذ دربار کواذ پادشاه ساسانی بوده . صریحاً نوشته اند که وی کنارنگ بوده است. حمزه صفهانی در شرح دیوان ابونواس، مرزبان طوس و مرورا کنارنگ نوشته است . تنها مرزبانان نواحی سرحدی شرقی پارس را کنارنگ میگفتند. بلکه در نواحی دیگر هم این اصطلاح رایج بوده چنانکه در آیین پذیرفتن سفرای بیگانه در زمان ساسانیان دمینکه فرستاده ای از جایی می آمد . کنارنگان ولایاتی که در سر راه این فرستاده بودند می بایست همه جا چنانکه در خور اوست از و پذیرائی کنند و شاید کنار نگ به حکمران ناحيه های كوچک ميگفته اند. فردوسی در شاهنامه کلمه کنارنگ را بیست جا بمعنی مطلق حکمران آورده است . در ینکه منصب کنارنگ در افغانستان يک منصب نظامی بود. اشاره ای در شهریار نامه سراج الدین عثمان بن محمد  مختاری غزنوی متوفى بسال ۵۴۴ یا ۵۵۴ موجود است که برای سلطان مسعود ثانی بن سلطان ابراهیم غزنوی بعد از سال ۴۹۲ هـ بشعر درآمده و در سنه ۵۰۸ هـ خاتمه یافته است - این داستان شامل جنگ های اخلاف ر ستم سیستانی و شهریار برادر زاده فرامرز پسر رستم و مربوط بسرزمین تاریخی افغانستان است که نسخه واحدۀ خطی آن در موزۀ برتانیه موجود باشد . در این داستان منظوم كه يک نفر شاعر غزنه آنرا در دربار غزنه سروده. داستانی از شاه هيتال ( هياطله ) موجود است. که در آن کلمه کنارنگ به مفهوم يک منصب نظامی چنین آمده است:

کنار نگ هیتال با شش هزار

بیامد برامد غو گیر و دار

چو از پیش برخاست بانگ وغريو

بجنبید از جاسپند از نیو

شب تار و آوا ی رو یینه خم

بتن زهره شیر گردیده گم

کنار نگ غريد ما نند د يو

گرفته ره گرد فرخنده نیو

با این شرح كنارنگ بقول برهان قاطع بضم اول بمعنى مرزبان بود . ولی چون در پهلی KANARANGS و در یونانی XANARAGHIGHE و در سریانی QANARAG در عهد ساسانیان عنوان مخصوص در زبان ابر شهر نیشا پور بود  و در اوستاهم کلمه کناره KANARA و در پهلوی KANARA بفتح کاف است بنابران تلفظ آن مانند این کتیبه باید به فتحه کاف باشد اما این نکته که ریشه کلمه کرل رنگ کو شانی چه بوده و کلمه مفرد است یا مرکب . اکنون بر من روشن نیست و تحلیل آن موقوف بر معلومات آینده ماست در ریشه های کلمات زبان کوشانی . ولی ازین کتیبه روشن شد که شکل قديم کی شانی کنار نگ - کر ل رنگ بود . 


۴۹ / I-FRE-I-XOADIOG ( یا - فری – یا -خود یوگ ) : 

دو (I) در اول و آخر کلمه فری همان علامت اضافت ۳۰ ر ۵۳ ر ۵۶ ر ۱۰۴ ر ۱۰۸ است که (فری) را با (کرل رنگ) وصل و اضافت میدهد. و آی دوم هم (فری) را با مابعد (خود یوگ) اضافت داده است اما کلمه فری زرینه همان فرو نمبر ۱۷ ر ۳۶ ر ۱۱۰ است. که درین کتیبه مکرر آمد، و شاید با موارد استعمال و حالت وقوع گرامری خود به الحاق حروف علت E و O تغیر شکل داده است که اصل آن فر FR باشد این پیشاوند در پهلوی قدیم نبود. ولی در اوستا FRA و در سنسکریت PRA و در لاتین PRA و در کتیبه های هخامنشی فرس قدیم PRO در آغاز افعال و صفات و اسماء می آمد و و معنی پیش و پیش رو را افاده میکرد و گویند که این فرا در زبان دری نیز تاکیدا بر سر افعال آمده و جهت فعل را روشن میسازد ، مانند: فراآمد. فرا افگند . فرا رفتند

نظا گفت : 

شحنه مست آمده در کوی من

زد لگدی چند فرا روی من

سعدی :

روزی افتاد فتنه ای در شام

هريک از گوشه ای فرا رفتند

بیهقی :

زبان فرا این پادشاه بزرگ مسعود نکنند (ص ۲۴۲) از استعمال این ادات در موارد متعدد این کتیبه آشکار است که در السنه افغانستان بکثرت مستعمل بود، و در پشتو آثار آن به صورت( ور - در - را ) برای سه شخص غایب و مخاطب و متكلم باقی است. زیرا گاهی ( ف ) السنۀ ديگر در پشت و به (و) تبدیل شده مانند وفره او ستاو VAFR پهلوی و VARF: سنگلچی VARFA منجی که در پشتو و اوره و در فارسی برف است . و بر همین قیاس (ور) ادات طرف و جهت پشتو از همان ER قدیم ریشه دارد. که در کوشانی هم بود . امان رینجا در جامه (ني کو  نزوک - ى – كرل – ی فی – ی خواد یوگ) موقع و مقام و منصب نو كونزوک را كه از طرف خواد یوگ (خدای ) مقام کرل ر نگ (کنارنگ ) را داشت تعیین میکند و معنی (از طرف و نسبت تا کیدی ) را می دهد  مانند : حاکم پادشاه و نایب سلطنت وغيره مخفی نماند که ماريک (فرى) را يک اسم خاص پنداشته و هینتگ آنرا بمعنی امین و صادق امپراطور آورده است ولی احتمال بعید است و ریشه های کلمه در خود کتیبه

موجود اند اما کلمه (خواد یوگ) در نظر ماريک و هيننگ بمعنى مالکگ وصاحب اختيار ومعادل AU TOKRA TOR وخدیو فارسی است که در تورکی KHEDIV و در فرانسوی KHEDIVE بود . کلمه خدای تا اوایل دوره اسلا می نیز بمعنی شاه ومالک و حكمدار در ادب فارسی مستعمل بود . خداوندگار در شخص عظیم را می رفتند. کابل خدای وزابل خدای در شهنامه و گوزگان خداه و سامان خداه و بخارا خداه در کتب تاریخ اوایل عهد اسلامی همین معنی است و در جمله کابل شاهان که در نصف اول قرن هفتم میلادی بالشکرهای فاتح عرب درین سرزمین مقابله میکردند یکی هم (خودو وه یه که ) RIIUDUVAYAKA نامدارد که مسکوکات او در افغانستان شرقی و پنجاب بدست میآید. پایتخت این شاهان بعد از فتح عرب از کابل و گردیز به وه هند كنار اتک انتقال کرده بود

اما کلمه خدای تاکنون در پښتو لهجه های مختلفی دارد. خدوی - خودوی - خلوی وغیره گویند و معلوم است که تلفظ قدیم این کلمه افغانستان هم به همین لهجات پښتو نزديك بوده . زیرا درین کتیبه در نمبر ۱۴۵ خوادی XOADE آمده  و در سکه کابلشاۀ (خودو وه یه که ) است . اما (گ) اخیر کلمه از جنس (گ) تجلیلی است که در آخر اسمای ر گان همان وقت آمده است (رک : نمبر ۱۱)

۵۰ / KID (کد)

قید موصول بیانی از حال نو كونزوک ـ که دال آخر آن بعد از حرف علت (I) در فار سی خاموش است مانند کلمات نمبر ۲۶ ر ۳۲ ر ۳۷ ر ۴۳ وغیره .

ماريک اين كلمه را نظیر KADEKHIE ختنی و KDY سغدی میداند و هیننگ آنر اعدیل OID نمبر (۸) میشمارد. که درانجا هم به عقيدۀ من دال بعداز (I) خاموش و غیر ملفوظ ماند و (سی - چی ) خوانده میشود

در سغدی KH کذ عین همین(  که - کی ) بیانی است در منظومه درخت اسوريک پهلوی شمالی (گذش) بمعنی ( که آنرا ) آمده و آنچه امروز در محاورۀ عامه کابل (کتی) گفته میشود . بگمان من از بقایای همین ریشه است که برخی مردم آنرا (کدی) هم خوانند مثلا کتی او گپ زد ( که باو سخن زد) یا خدش گپ زد.

این کلمه عینا مانند پید نمبر ۶۸/۹۰ است. که در فارسی (به) و در پښتو (په) از آن مانده و دال اخیر آن حذف شده است . ولی در بدین (بدین ) نمبر ۱۲۱ر  و ۱۲۳ دال آن تا کنون هم باقی است . و همچنین دال کد در (که - کی) بیانی خاموش ولی در کذش پهلوی شمالی و خدش کنونی محاوره عامۀ كابل موجود و محفوظ است .



۵۱ / FREICTAR ( فری استار )

در پهلو PARASTARS بمعنی خدمتگار و خادم و فرمان بردار و مطیع بود  فخر گرگانی گوید : 

ازین هر ماهرویی را هزاران

بگرداندر نگارین پرستاران

فردوسی راست :

پرستار زاده نیاید بکار

اگر چند باشد پدر شهریار


هیننگ ریشه های مشترک این کلمه را در FRYSTR سغدی و FRY(H)STEM پارتی بمعنی فدا کار نشان میدهد و بنابران ( فری استار - آب - شا - ی - بنک الخ ) را بمعنى (مخلص وفدا کار به شاه عظیم)  می نویسد و درینجا بر خلاف موارد متعدد دیگر کتیبه کلمه AB را بجای (آب) بمعنی(به) میگیرد ا ما معقول نیست که در سایر مواقع AB بمعنی کنونی خود (آب) باشد . و تنها در ین مورد بمعنی (به) استعمال شده باشد بنابران من این تعبیر را موجه نمیدانم و (فری استار آب ) را يک تركيب امتزاجی میدانم. زیرا کلمه پرسیتار در پهلوی بمعنی خد مت گارو آمريک موسسه دولتی موجود بود. در متون پهلوی چنین آمده :

پرسیتار مرد بیراه مبوید 

بگمان غالب ترکیب امتزاجی (فری استار آب) باید نامیباشد برای یکی از مامورین دولت که وظیفه آبرسانی و نظارت آبیاری وجوی کنی را داشت . که اکنون در روستاها آنرا میراب گوئیم. 

در تاریخ سیستان (ص ۳۱۴) امیری آب ، شغلی از مشاغل دولتی آنوقت ذکر شده ، که غالبا همان فری استار آب قدیم باشد و از روی این تعبیر باید گفت: که همین نو کو نزوک وظيفه ریاست موسسه آبرسانی را بنام 

(فری استار آب-  فرستار آب) نیز داشته است.

۵۲ / AB (آب)

شرح آن در نمبر ۱۵ گذشت . در نمبر ۲۰ ر ۳۸ ر ۴۱ ر ۹۴ ر ۹۷ هم

مکرر است .

۵۳ / SHA (شا)

همین شاه کنونی فارسی است که در نمبر ۱۰ سرح آن گذشت و (I) ما بعد مانند ۳۲ ر ۳۴ ر ۴۷ ر ۵۵ ر ۱۰۳ و غیره علامت اضافت واتصاف است که اکنون در فارسی يک كسره اضافی ازان نمایندگی میکند اما املای SHA در نسخه دوم کتیبه SHAH اشاه است.

۵۴ / BAG ( بگ )

بمعنی خدا وعظيم ( رک : نمبر ٦ )

۵۵ / POHR (پوهر)

طور یکه در نمبر ۲۹ شرح داده شد. این کلمه را بگ پوهر با ید خواند . نه بقرائت هیننگ که آنرا ( پویر) خوانده است.

ماريک بگه بو ير را از با پو تهرا ( پسر خدا ) ترکیبی نزديک به ديوه پوترا سنسکریت میداند . که پویر (صحیح آن پوهر) بحیث پسوند اسمای خانوادگی باشد.

اصل این کلمه در فارس قديم PUCA در سنسکریت PUTRA در اوستا PUTHRA در پهلوی UHR در فارسی و پشتو پور-پوس- پسر و در هندی قدیم USRA او درسناهی پوتره است . و املای کوشانی آن در این کتیبه پوهر مشابه پهلوی بود . پس بگ پوهر بمعنی خداوند زاده و شاهزاده و پسر خداست. که صفت و نسبت ( لويک بوسر) بعد است و همین ترکیب کوشانی بگ پوهر در فارسی بغپور و معرب آن فغفور (یعنی پسر خدا) باشد و خوارزمی باین مطلب بصراحت اشاره می نماید (و همین پو هر قدیم و پورفارسی در پشتو در کلمه تر بود ( تره - کاکا + بور x - پسر) یعنی کاکازاده و در کلمه بوده ( پسر مرده ) موجود است. مخفی نماند که در نسخه سوم کتیبه این کلمه با ملای POOR نوشته شده که همین پور فارسی - بور پشتو باشد سی ، ایل هوارت در دایرة المعارف اسلامی (۲ ر ۳۸) می نویسد: که این اثیر (۷ ر ۲۲۱) فغفور را بعمنی پسر آسمان دانسته است، که عین همین لقب در زبان چینی TIEN TSO بود یعنی SON OF HEAVEN ( پسر آسمان ) در کتیبه عربی زیتون که در سنه ۷۲۳ هـ نوشته شده و مارکوپولو در جلد ۲ ص ۱۴۵ ترجمه پول از آن ذکری دارد این لقب برای امپراتور چینی SUNG استعمال شده است. و از این بر می آید که این لقب در آسیای میانه تا چین تعمیم یافته

۵۶ /  LOIX ( لويخ )

مستشرقین به اصلیت این کلمه ملتفت نشده اند . که در ما خذ دوره اسلامی لويک است . و این خاندان در جمله ملوک محلی کابل و غزنه و گرد از در اوایل دوره اسلامی در این سرزمین حکمرانی داشتند. او يک كه در رسم الخط یونانی لویخ شده نام خانوادگی است . که نام اصلی این بغیور و خداوندزاده خاندان لويک در نمبر (۵۷ ) بوسر BOCAR است . و همين لويك بو سر شاید از طرف شهنشاه کوشانی حکمران این سرزمین بود. كه نو كونزوک كنارنگ بحيث پرستار آب، از طرف این لویک مقرر بود .

شرح كلمه لويک و دودمان ایشان را در عصر اسلامی در رساله پشتو ولو یکان غزنه به تفصیل داده ام که درینجا به کلیات مطلب اشارت میرود : لنگورت دیمز گوید که در حد و د ٢٦٠ هـ حکمران محلی غزنه شاه 

لاویک بـود . که شخصیت مجهولی است عبد الحی گرد از ی مقابله ابو منصو را فلح بن محمد بن خاقان را با یعقوب لیث در گرد از شرح میدهد و همچنین نظاما لملک در شرح عصر الپتگین از امیر غزنه لويک نام می برد و منهاج سراج جوزجانی نیز ابوبکر لاویک را در چرخ لوگر در مقابل سبکتگین ذکر میکند.

و محمد بن علی شبانکاره ای نیز ازین ملک غزنه یاد آورست و گردیزی بقایای این خاندان امرای گردیز را در در با رغزنه دارای مناصب سفارت و مراتب سیاسی شمرده است و در نسخه خطی کرامات سخی سرور که در دیره اسمعیل خان پشتونستان یافته شده بود حکایتی از ین دودمان حکمرانان غزنه وارد بود. که بقایای این دودمان حکمرانان غزنه در اوایل فتوح اسلامی در اینجا بودند. و بزبان خلجیه (پشتو) بیتی از ایشان روایت شده و از روی تمام اسناد موجوده از این خاندان حکمرانان ورجال ذیل را می شناسیم :

١- لويک وجوير (هجویر غزنه - اجرستان) به او منوبست ( معاصرر تبیل و کابلشاه حدود ۱۳۰ هـ

۲- لويک خانان (خاقان) پروجوير . معاصر خنچل کابلشاه حدود ٣ ١٦هـ

۳- محمد بن خاقان حدود ۳۱۰ھ (مسلمان شده)

۴- ابومنصور افلح پسر محمد که در گردیز از یعقوب لیث صفاری شکست خورد ٢٥٦هـ

۵-  منصور بن افلح حدود ۳۰۰هـ

٦- مرسل بن منصو رحدود  ۳۵۰ هـ

۷- سهل بن مرسل حدود ۴۰۰هـ

۸- ابو على يا ابوبكر لاويک خسر کابلشاه که در چرخ لوگر باداما دخود پسر کابلشاه از دست سبکتگین شکست خورد (۳۶۵ هـ)

اگر باین هشت نفر لويک دونفر لويک قديمتر قرن دوم مسیحی که درین کتیبه بنام شاه فغفور لویخ بو سرمذ کور است . و نیز نام پدرش شیز و گرگ (اروانښاد - شادر وان) را اضافه سازیم پس ماده نفر از این خاندان شاهان غزنه و گردیز را شناخته ایم. اما درباره نام خانوادگی لويک و اسناد ادبی آن در رساله پشتو ولويكان غزنه شرحی داده ام که لب لباب آن چنین است : كلمۀ لویک از لوى (بزرگ – سردار) پشتو با لحاق همان (ک) تجلیل ساخته شده . که در نمبر (۱۱) شرح داده شد . و نظایر آن درین کتیبه و پهلوی بسیار اند اما اینکه چرا درینجار (گ) تجلیل به (خ) املا شده و LOIX نوشته اند. شاید علت آن مربوط بدستور زبان باشد که بعد از (I) آواز گگ به (خ) تبدیل میشده است.

 ۵۷ / BOCAR (بوسر)

علم شاه لویک است . که هیننگ آنرا به اوپت چاره UPAT-CHARA فرس قدیم میچسباند ولی درباره کلمه لویخ و بو سر چیزی دیگر نمی گوید. و درین مورد کلمات (بزار – افزار) فارسی را هم یاد آوری میکند . که چندان موزون ومربوط بنظر نمی آیند. ولی چون لویک اسم فامیلی و

بوسر نام شخصی شاه است. مشکلی فراروی نداریم .


۵۸ / SHIZOGARG (شیزو گرگ)

این کلمه را ماريک و هينناک شيزو گر گو خوانده و معنی آنرا 

TIE BENEFICIENT یعنی نیت و کار و کربم نوشته اند. ولی سندی را برای چنین تعبیر نداده اند . وريشه آنرا تعیین نکرده اند .

چون بين علم لویک بوسرواين كلمه علامت اضافت (i) ابوت موجود است. پس بر اساس پهلوی و دری که بعلامت اضافت این نامهای پدر و پسر مقصد بنوت را می رسانند . کلمه شیزو گرگ را نام پدر لويک بو سر می دانم . و نظیر این اضافت وكسرۀ بنوت این دو بیت ناصر خسرو است:

سام نریمان کوو رستم کجاست

ليشر و لشكر مازندران

بابک ساسان کوو کوارد شیر

کوبست نه بهرام و نه نوشیروان

و همچنین (I) اضافت و اتصاف بعد از کلمه شیزو گرگ هم آمده . که کلمه بعدی نمبر ٥٩ صفت و اضافت اوست ولی این علامت در نسخه اول و دوم به علامت (O) منفصل و در نسخه سوم شیز و گرگی متصل است ، و قاعدتا باید منفصل باشد.

 ۵۹ / LOSIXAL (اوښال - ارواښاد)

این کلمه را هیننگ بمانی رحیم و مهربان آورده و جزو دوم کلمه را با نام پارتی XCHD تطبیق کردن خواسته است.

طور یکه پیشتر گفتیم این کلمه بوسیله علامت اضا قد توصیفی -I - با شیزو گرگ وابسته است و وصف دعائي اوست. جزوا ول کلمه ال و - الو - ارو است . که ل همواره بین پشتو وفارسی به ( ر ) تبدیل میشود مثل ديوار ديوال , وغربيل غلبيل . پس ALO (ال و) زبان کوشانی در پارسی و پښتوی کنونی(اروا) شده که معنی آن (جان) باشد. و این کلمه در اروند الوند در جزو اول نیز بصورت الو ارو محفوظ است که اصل آن در او ستا AURVANT بود. بمعنی جاندار و تیز و چالاک و توانا و دلیر که از صفات جان است و این کلمه چنانچه تصور میشود از کلمه جمع (ارواح) عربی نیامده و در فارسی افغانستان و پښتو از قدیم باقی مانده است وامكان قوی دارد که روان فارسی و پهلوی ، و اروان URVAN اوستا بمعنی (جان) با همین الوکوشانی اروا پښتو و فارسی همریشه باشد. زیرا اروان اوستا با تلفظ کنونی اروا نزدیکی تام دارد. از نظایر استعمال قدیم ریشه اروا در اوستاكلمه گشورون GOSURVAN است. که از دستياران وهومنه (فرشته حافظ چار پایان بود و این کلمه را به گشو(گاو) + رون (روان) ترجمه کرده اند (روان گاو) که در فقه اللغه ایرانی تالیف جیکسن (۲ ر ۶۳۷) بحواله بندهشن بزرگ ذکر رفته است و درین اسم جزو اول را میتوان با (غژگاو – گاو کوهی مقدس کوهسار پامیر و بدخشان) و جزو دوم را با ( الواروا روان) بمعنی جان تطبیق داد.

اما جزو دوم کلمه ښال همین شا د فارسی و ښاد پښتو است که برای اظهار مخرج ( ښ) دریو نانی PX (شخ) را یکجا استعمال کرده . و ادای صوت خاص (ښ) را که یک صدای مشترک بين شوخ ،است به نوشتن هر دو حرف افاده کرده اند و معلوم است این صوت راعينا مانند (ښ) پښتوی رای امروزی سمت غربی کابل ادا میکردند .

اما حرف اخیر کلمه لام در السنه دیگر به دال تبدیل شده. که نظیر دیگر این ابدال در همین کتیبه ابدال نوشال به نوشاد است. وازین پدید می آید که در زبان کوشانی ایر همین دال اخیر کلمات نوشاد و شاد را به لام تلفظ و نوشته میکردند و کلمه شاد در پهلو SHATS در اوستا SHATA ودر فرس قدیم SHIYATI بود .پس ښال و شاد وشات و ښاد تلفظ های مختلف کلمه است. و جمعا هر دو کلمه (اروا  + ښاد) یعنی شاد روان و مرحوم است که شاید اصطلاحی بود مانند شادروان کنونی که با مردگان احتراما و بطور دعا فيه می آید و چون شیز و گرگ پدرشاه لويک بوسر در حین نوشتن کتیبه مرده مرحوم بود . او را اروا ښاد گفتند .

از این مبحث دو نتیجه واضح گرفته میشود:

اول عقیده مردم آن زمان بوجود و خلود روح. زیرا معلوم است بوجود روان بعداز فنای جسمانی معتقد بودند که شادی اورا میخواستند

۲ / معلوم است صوت (ښ) پشتو در زبان کوشانی هم بوده و شاد را ښال تلفظ میکردند. و برای آن (ش وخ) را یکجا مینوشتند.

۶۰ / KID (کد – که)

 ادات بیانی قید موصول است ( و بیانست از احوال شیز و گرگ اروا ښاد . رک: ۵۰

 ۶۱/ ٦٢ FARO-ICP ( فرو و یسپ )

جزو اول این کلمه غالبا مر بوط است اریشه پروفرس قدیم و پورو اوستا و پوره پشتو که معنی تمام و کامل را دارد . و شرح آن در نمبر ۹۹ خواهد آمد اما جزو دوم OIC ( ویسپ ) را ماريک و يسبه WISPA ایرانی قدیم به معنی (تمام) - همه خوانده است . که در پهلوی نیز وسف (همه) هر وسف (هر همه) بود، و در کتاب التنبيه على حروف التصحيف حمزه بن حسن که نسخه خطی واحد آن در کتابخانه دانشکده حقوق تهران موجود است. در جمله انواع ی کتابت قديم قسم هفتم و سف دفیره است ـ یعنی دبیر همگان و جامع كتابتها که باین سند نیز تعبير ماریک معقول به نظر می آید

و دو کلمه ۶۱ و ٦۲ را با یدفرو ویسپ - پوره و تمام خوانده که با ما بعد خود مربوط اند.

 ٦۳ / ٦٤ / ٦۵: ANOMO-OAD-BARGAN (انومووا دبرگان) هیننگ این کلمات را از کد تا برگان یک جمله دعانيه شمرده و گوید محتمل است که برای شاه د عالی باشد. ولی وی و دیگران به تحلیل کلمات این دعائيه نيز پرداخته اند. (جمله خواند نشد) نام فارسی - نوم پشتو. کلمه ۶۲ را (داد) خوانده اند که شکل قدیم همین باد) دعالی از مصدر (بودت ) است اما کلمه ۶۵ برگان بهمان نام برگ نمبر ۱۱ سطر دوم کتیبه ربطی بهم میرساند . ولی در جزئیات این کلمات که چرا نام نمبر ۱۱ درینجا انومو شد. و چرا ( واد – باد ) دعائی در وسط آمد . و چرا همان برگ نمبر ۱۱ درینجا به الحاق AN برگان شد اکنون چیزی گفته نمیتوانیم ، و احتمال قوی است که این کلمات به مقتضای حالت گرامری قدری تبدیل شکل کرده باشند. و تحلیل دقیق آن محتاج معلومات آينده ماست. درباره گرامر و تبدیل حالت دستوری کلمات در زبان کوشانی.

بهر صورت کلمات ۴۶ تا ۶۵ از روی تحلیلات گذشته چنین دهنی هید هند:

تا کلد نوكونزوک ى كرل رنگ ی فری ی خوا دیوگ ، کد فری استار آب

تا وقتی که نو كونزوكى كنارنگ از طرف خدای ، 

که  فرستار آب

شای بگ پوهری لویخ بوسری شیزو گرگ ی الوښال شاهی فغفورى لويک بو سر (بن) شیزو گرگ ی ارواښاد

کد فرویسپ انومو واد برگان !

که (همه) همواره نامور باد !

را جع به پسوند برگ به کلمه ۱۱۹ هم رجوع کنید . و در نمبر ١١ هم شرحی داده ام.


۶۶ / / WCOGD وسو گد)

تر جمه این کلمه راها ریک ( پاک وخالص ) نوشته

و آنرا از ریشه AWA-SUSETA ایرانی قدیم پنداشته و کلمه بعد منگ را بمعنی کتان نوشته است. که هیننگ معنی کتان را برای منگ با تعجب انکار آمیز دیده است و معنی هر دو کلمه  را (با دل پاک) مینویسد. و براستی کلمه کتان در پنجا با سوق كلام منافات دارد در زبان دری کلمه بود بشکل اسغده ASAGHDA بمعنی ساخته و آماده و مهیا که مصدری را هم بشكل اسفديدن یعنی ساختن و پرداختن و آماده ساختن داشت  این کلمه دری با کلمه و سوگد خیلی نزدیکی دارد . و با كلمۀ ما بعد خود من هم ربط و مطابقت معنوی خواهد داشت باين وجه :

۶۷ / MAGG ( من )

بر اساس تلفظی که دو G در کلمات ۷ ر ۴۸ ر ۷۷ ر ۹۱ ر ۱۴۳ به آواز (انگ) دارند. این کلمه را هم منگ باید خواند. قبلا در شرح کلمه ۱۱ خواندید . که در این کتیبه برخی از كلمات مختوم به يک (گ) اتصافی موجود اند . که تلفظ این گ بين ک و گ بود  پس اگر این (گ) اتصافی را ازین کلمه دور کنیم ، باقی (من) می ماند که در ادب قدیم پشتو بمعنی اراده بود. امیر کرور جهان پهلوان( حدود۱۳۹هـ) گفته :

غشی دمن می خی بر ې ښنا پرمېر څمنو باندی


یعنی تیر اراده من مانند برق برد شمنان پرتاب میشود . این کلمه در سنسکریت هم بمعنی اراده و دل و روح بود والبیرونی آنرا بمعنی دل و اراده آورده است  و علاوه برین در پشتو منل هم در دل پذیرفتن چیزیست پس میتوان گفت که و سوگد منک اسغده منگ معنی ادل مهیا و آماده (قوی) را دارد و این دو کلمه تر کیب وصفی است از حال همان نوکو نزوک كنارنگ که با دل وا داده مهیا و آماده بکار آغاز کرده بود .

۶۸ / PID  (پد – په – به )

این کلمه بمعنی (په پشتو - به فارسی) در نمبر ۹۰ ر ۱۲۱ ر ۱۴۴هم آمده و عینا مانند کد نمبر ۵۰ ر ۶۰ و ساد نمبر ۸۳ ر ۱۱۶ ر ۱۲۲ ر ۱۳۲ و کلد ۴۶ ود یگر اخوات مختوم بدال آن که درین کتیبه هکر داند. دال اخیر آن به ( ه ) تبدیل شده . وا کنون در پشتو (په) و در فارسی (به) مانده است. و همین پد کوشانی در پهلوی پذ - بت عينا بمعنی (به - په) بود . هیننگ نیز این کلمه را بمعنی (به - بر) ضبط کرده که در فرس قدیم PATI و در او ستا PAITI و در پهلوی تورفان نزديك بهمین پد کوشانی PADH بود این کلمه در نمبر ۹۰ ر ۱۴۴ هم آمده و در نمبر ۱۲۱ ر ۱۳ در شکل پدین باقی مانده است این پد کوشانی در دری اوایل عهد اسلامی نیز زنده بود. در سرود آتشکده کر کوی که از شهنامه ابوا لمؤید بلخی در تاریخ سیستان ( ص ۳۵ ) نقل شده این بیت وارد است :

دوست بذا گوش            بآفرین نهاده گوش 

که در مصراع اول بذاگوش (به آغوش) معنی میدهد . و همین (پد) کوشانی- پت پهلوی در عصر محمد بن احمد بشاری مقدسی ۳۷۵ هـ در مرو خراسان شنیده میشد . بدین معنی که همین مؤلف وجها نگرد دقیق در مروخراسان کلمه برای مرکب از (به + راه) را (بترای پت + رای) بمعنى من اجل هذا شنیده بود که پت – پدر اتا اینوقت هم در ان کلمه میگفتند.

۶۹ /  I-IWG (ی - ایوگ)

آی قبل از ایوگ همان ادات نسبت و اضافت ربطی است . که درین کتیبه مکرر است. و ایوگ همین (یکم) فارسی ویو پشتو است که در پهلوی هم بشكل ( ایوک) به تشديد كاف موجود بود و از کلمات نمبر ۸۲ ر ۱۳۰ و ۱۴۸ ر ۱۶۴ شکل مجرد این اسم عدد ظاهر است که نزديک ( يو) پشتو بود.

در پارسی قدیم عد ديک AIVA LA IVAKA در اوست AEVAL  در منبج در پازند YAK در هندی قدیم EKA در کردی IKI دراستی YEV در بلوچی EYAK درواخی IV در شغنی YIV در سریکلی IVدر یغنوبی I در منجی YAO در سنگلیچی VAK استاز شکل مجرد کلمه EII که درین کتیبه مکر راست حدس میز نیم، که عدد مجرد EII وعدد مر تب ایو گ بود بمعنی یکم.

 ۷۰ / ODOHIRC (او دو هيرس)

نزدیکترین اسم عددی است به (دیرش) پشتو ، که در تلفظ غلجیان وادی غزنه (دیرس) است ، و در فارسی عدد(سی) باشد پس با کلمه قبلی ایوگ او دو هیرس (معادل يود برش) یعنی سی و یکم فارسی است در نسخه سوم چند حرف این کلمه دیده نمی شوند ) ازین ترتیب اعداد آحادو عشرات معلوم است که در زبان کوشانی عینا مانند پشتو اول آحاد و بعد از ان عشرات می آمدند. کلمه سی در فرس قدیم TIIR) ITHAT) در اوستا THRISAT در سنسکریت TRICAT در پازند SI در پهلوی SIH بود و هیننگی گوید که در زبان ختنی نیز آحاد پیش از عشرات می آمدند. و همین ۳۱ دران زبان OSSETE است .

۷۱ / SHON ( خشون- شاهی )

 هیننگ و ما ریک این کلمه ر ا بمعنی (سال سلطنت) 

REGNAL-YEAR دانسته و گویند که درختنی KCHUNA بود. کریستن سنخشون را در ریشه نام پادشاه هفتالی افغانستان اخشنور خشون(۴۶۰م) بمعنی پادشاه دانسته وعين خشون را بهمین معنی بحواله متون سغدی میولر (۱ ر ۱۰۸) در زبان سندی نشان داده است در فاسی در کتیبه های هخامنشیان مکررا مشتقات این کلمه آمده که اصل آن در فارسی باستان XSAY و در اوستا XSA و در سنسکریت KSA YATI بود و کلمه خشایه تهیه XSAYATHIYA بمعنی شاه از همین ریشه است و محققین گویند که طبیعت از حرف (خش) بخشم آمده و بدان حرف به نظر حشونت نگر است و بعد از چند صد سال آنرا بشكل سهلتر 

(شه - شاه ) در آورد که در  پهلوی SIIAII و در برخی از لغات شمال غربی ایرانSHATHR بو دوريشۀ كلمۀ شهر فارسی و ښار پشتو از همین جاست. درباره بقایای این کلمه در زبان و ادب پشتو شرحی را در صفحه (۲۵) لویکان غزنه و - تاریخ ادب پشتو (ج١) نگاشته ام بدان رجوع شود .

 اما در اینجا مقصد از آوردن این کلمه بعد از سال سی و یکم اینست که در سال سی ویکم سنۀ عهد کنيشکا باید این کتیبه نوشته شده باشد (حدود۱۶۰م) رک : قسمت نتایج این رساله 

۷۲ / NEICAN ( نيسان)

نام یکی از ماه های بابلی بود که بقول ان و نیست در تقویم سغدی نیز معمول بود. نیسان ماه هفتم سال رومی و اصلا ماه بهاری بابلی است که معادل باشد با مارچ و اپر ایل فرنگی حمل شمسی در تقویم سریانی نیز ماه هفتم و در سال مذهبی يهود ماه اول و دارای سی روز بود تحول این کلمه: اکادی، نیسن ،آرامی : نیسن عربی : نیسان از استعمال این نام میفهمیم که در عصر کوشا نیان تقویم بابلی درین سرزمین مروج بود

٧٣  / MA ( ما - ماه ) . 

در زبان کی شانی ( ماه ) کنی نی را بدون (ه) آخرمی نوشتند. مانند 

(شا - شاه) و نیسان مامیگفتند . که در پهلوی هم ماه ـ ماهک و در اوستا و فرس قدیم MAWNGH و در سنسکریت MAS و در سغدی ماخ بود در نسخه دوم این کلمه ماه MAH است.

۷۴ / MAL (مال)

بمعنی وقت و هنگام که اکنون هم مال و مهال در پشتو بمعنی وقت و زمان زنده است. و در ادبیات قدیم پشتو از اوایل عصر اسلامی مستعمل بود. که شرح آن را در حواشی و تعالیق کتاب پټه خزانه داده ام .

۷۵ / AGADOAN ( اکادوان )

جزو آخرین کلمه راما ریک AM خوانده . ولی چون به اصل کتیبه در موزه کابل رجوع کردم در انجا بجای M واضحا N نوشته . و بنابر آن من آنرا N میخوانم در نسخه دوم مغشوش است و در نسخه سوم آنرا AB خوانده اند چون از کلمه ۶۸ تا ۷۴ تاریخ بنای مها در دربگ لنگ گفته شد: به سی و یکم سا ل عهد کنیشکا . هنگام نیسان ماه پس کلمه ۷۵ مربوط ما بعد خود است ما ریگا کاد را از GATA معنی رسیده و سپری شده گرفته یعنی وسط از ماه نیان سپری شده و طی شده ولی در نظر من تاریخ بنابر كلمۀ ( مال ) یعنی هنگام ختم شده و باید اکادو آن مربوط به ما بعد خود باشد در پارسی باستان GATHU و در اوستا GATU 

( جا - مكان ـ تخت) و در هندی قدیم GATU (راه ، روش) بود ، که مستشرقین نظیر آنهارا در پشتو کلمه غالی  GHALA پندا شته اند

حدس من اينست که اگاد کوشانی همان گاتهو - گاتو قدیم است . که در فارسی ( گاه ) بمعنی ظرف مکانی. باشد. و یک پسوند AN در آخر آن ملحق شد که همین پسوند حالت واتصاف و نسبت را مادر کلمات ۶۵ ر ۹۳ ر ۹۶ ر ۱۰۱ ر ۱۰۷ در همین کتیبه می بینیم. و اکنون در پشتو هم AN اتصاف و حالت و نسبت موجود است که بالاخر کلمات پیوند . مانند کال = کان (منسوب بسال ) توره - تورن ( شمشیری ) . پس اگر اکادوان به لنگ را چنین تر جمه کنیم. بعید نیست: 

به بگ لنگ جای گرفت -  بگ لنگ را تخت گاه ساخت - به بغلان اقامت گزید)

۷۶ / ۷۷ GANG (لنگ - بغلان )

رک : ۶ ر ۷

۷۸ /  TADEI ( تائی) (تاکه)

رک : ۱۸ ر ۸۱

۷۹ / MALIZ (ماليز - مهادژ)

رک : ٢


۸۰ / POROGAT (پو رو گت )

این کلمه را هیننگ (پوروات ) نمبر ۱۲۸ از یک ریشه و مشتق از FARVA(R) CHT بمعنی پرستاری و مواظبت میداند . که اخیر کلمه نمایندگی CHT مينمايد.

ازین ریشه در پښتو پرورښت نزدیک بشکل کوشانی و سغدی موجود است که در فارسی پروردن پرورش ازین ریشه است. در فارسی باستان نیز FRO+VAT بمعنی نگهداری وحفاظت و سر پرستی بوده و ازین ریشه اسمانی در کتیبه های هخامنشی موجوداند ممکن است پورو گت فعل معروف ماضی مطلق باشد که کنونی( پرورد ) گوئیم.

درفارسی پس مقصد این جمله چنین است که همان نو کو نزوک کنار نگ فرستا ر آب در ماه نیسان سال ۳۱ عهد کنیشکا در بغلان آمد و این مهادژ را پرورید و مواظبت کرد : اگادوان بگ لنگ تائنی مالیز پوروگت جای گرفت در بغلان تا که این مادر (را) پرورید 

۸۱ /  TADEI (تادئی ) - ( تاکه )

رک : ۱۸ ر ۷۸

۸۲ / FIT ( یی - یوپشتو = یک )

رک : ۶۹ ر ۱۳۰ ر ۱۴۸ ر ۱۶۴در نسخه دوم E و درسوم EI )

۸۳ / CAD ( ساد )

ساد = څاه پښتو = چاه فارسی است . ولی این کلمه را ماریک با (ست ) سغدی - بمعنی کل و تمام وساده فارسی و ستک ارمنی (کامل - درست) نزدیک دانسته که موردی ندارد . و بموقع مطابق نمی افتد رای هیننگ درستر است که در سغدی ( چست ) بمعنی چاه بود. و ساد کوشانی با همین کلمه و (سات) اوستا (بمعنی چاه ) نزدیکی دارد. طوری که در کلمات ۱ ر ۸ ر ۲۲ ر ۲۶ ر ۳۲ ر ۲۷ ر ۶۰ ر ۹۰ و غیره می بینیم D آخر کلمات که بعد از حروف علت آمده یا به (هـ) خفیف تبدیل شده و یا خاموش است . پس ساد هم طبعا به څاه پشتو و چاه فارسی تبدیل گردیده است.

این کلمه بهمین شکل در نمبر ۱۱۶ ر ۱۲۲ ر ۱۳۲  تکرار شده

۸۲ /  KAND(کند)

همین کند فارسی کنونی ماست که در پارسی باستان و اوستا کن و در پهلوی کنتن و د ر هندی قدیم KHAN و KHANTI و در پشتو کینل است .

 ۸۵ / OLEI (او تیی)

این کلمه د رنمبر ۸۹ ر ۱۱۴ عينا مكرر استعمال شده . و هننگ آنرا بمعنی AND OF HIM-IT نوشته است: در پشتو این کلمه را اکنون 

(او تی) میخوانیم یعنی (و ازو - و از آن - و آن) در آخر کلمه (یی) ضمیر زنده کنونی پشتو است . که در آخر کلمه تا دیی امیر ۱۸ ر ۷۸ ر ۸۱ هم آمده است . پس ترکیب این کلمه از دو کلمه مستعمل این کتیبه است OT (اوت- و)+ (یی پشتو) - (وازآن). در پشتو این جمله را چنین گوئیم :

څائی و کیند او تی او به وایستی

۸۶ /  AB (آب)

ر ک : ۲۰ ر ۴۱ ر ۵۲

۸۱ / AZ ( اوز )

بقول هيننگ وماريک UZ در پارسی قدیم پیشوند بود برای نشان دادن يک حرکت از پائین به بالا ـ که در فارسی کنونی از ؤ و در پشت و ځنی بقایای آنرا داریم. این کلمه با مابعد خود مربوطست. 

(نسخه دوم : AZOOACTO نسخه سوم: ZOACTI)


۸۸ / OACT (وست )

این فعل را در پشتو اکنون (ویست – اویست) گوئیم. یعنی بیرون براورد از مصدر ـ ويستل ـ ايستل ( بر آوردن ) پس معنی کلمات ۸۱ تا ۸۸ چنین است : تاد یی ایی ساد کند. او تیی آب اوز وست تا كه يک چاه کند. واز آن آب برا ورد . 

۸۹ /  OTHI (اوتیی ) - ( و از آن ) - ( اوتی پشتو)

رک: ۸۵

۹۰ / PID  ( پد )

معادل به پشتو - به فارسی رک : ٦٨


۹۱ / ACANGEITH (اسنگی اتهه - سنگ ته )

جزو اول کلمه مانند BAGE نمبر ۳۳ جمع است . که در اوستا هم ASENGA و در فرس قديم ATHAN THAAو در پهلوی و فارسی سنگ بود که در پشتو (تیگه - سنگ ) بهمین كلمات نزديک است. در (نسخه دوم دو حرف اخیر این کلمه پریده) اما (E) آخر کلمه برای جمع است مانند ( بگی) آخر آن ITH ملحق شده. وغالبا همین ( ته ) بمعنی زیر است و سنگ ته مفهوم تهداب سنگی را دارد . و مفعول فعل ما بعد است . ( در نسخه دوم DO در نسخه سوم IDA)

۹۲ / OILIRD (اوی ليرد )

ماريک و هیننگ در ایرانی قدیم WIDRTA را بمعنی گرفته HOLD نظیر این کلمه دانسته اند که صفت پارتی DYARD مطابق آنست اما در پشتو (او یی در ید)  نزديک اين فعل است. 

از مصدر در بدل بمعنی ایستادن و قائم بودن جاندار و غیر جاندار . در زبان کوشانی همواره (در) السنه مجاور به (لر) تبدیل شده . که کریستن سن باین تغیر (د) به (ل) در لهجات مختلف فلات ایران شرقی به حواله مطالعات سغدی - تالیف اندریاس اشاره مينمايد و گوید که اسم درو اسپ یکی از خدایان مزدیسنا برسکه کنیشکای کوشانی که سلطنت او در حدود ( ۱۲۵ تا ۱۵۲ م ) بود . بشكل خدای ریش دار با اسپی دونده با ملای لرو اسپو دیده میشود . که اورل ستاین آنرا همین لهر اسپ فارسی میداند. و علاوه براین کلمه (دراث) قدیم در پشتو لورو در منجانی لروخ و در فارسی داس است .

که برین تبدیل در زمان قدیم دلالت دارند . پس مطابق این اصول ابدال اصوات ( اوی لیرد ) کو شانی در پشتو ) او ( درید ) میشود. و معلوم نیست که بعد از (لام) نماینده كسرة لام است یا نماینده حرف (ی) و امکان دارد که فقط نماینده کره با شد. پس نزديک ( لر - در ) پشتو است . و مفهوم كلمات ۸۹ تا ۹۲ چنین است :

او تیی پد اسنگی اته اوی لیرد وازان ( چاه ) به سنگها ته قایم و بناشد.

هیننگ احتمالا معنی این کلمه را (طوریکه - بقسميکه ) نوشته و ریشه کلمه را AT او ستا ضمير جمع غائب نشان داده است . و به او آن نمبر ۱۳۲ - و کلدن نمبر ۱۰۱ و تدن ۱۰۷ اشاره مينمايد وماريک آنرا مربوط به OT نمبر ۴۳ میداند و بهر صورت رای قطعی خود را اظها نکرده اند بگمان من این کلمه لهجه ایست از ETON ایتون پهلوی که بمعنی این چنین و این گونه بود و در فرس قدیم AITAVANA و درا و ستا AETAVANT بود

۹۴ /  AB(آب)

رک: ٢٠

۹۵ / MALZ (ماليز -  مهادژ  دژ  بزرگ)

رک : ٢


۹۶ / FAROKARAN ( فرو کرن)

ماريک جزو اول کلمه ( فرو) را معادل پرو پارسی قدیم. و پور و اوستا و بوروختنی بمعنی زیاد و بسیار ذکر میکند که اکنون در پشتو کلمه پوره بمعنی کامل و تمام و کافی داریم و در فارسی افغانستان نیز مستعمل شده است ودر کلمه ٦١ نیز بهمین شکل و معنی آمده است.

جزو دوم کلمه (کرن) را هیننگ بمعنی صاف PURE نوشته. ولی ظاهر ابا دسته کلمات ۶۵ ر ۷۵ ر ۹۳ ر ۱۰۱ ر ۱۰۷ که مختوم به AN پسوند حالت و انصاف اندر بط بهم میرساند . که ریشه آن ( کر) در کردن فارسی و کړو کړل پشتو دیده میشود. ودر معنی آن موصوفی و مفعولی دخیل است یعنی کرده شده . و معنی تمام جمله از ۹۳ تا ۹۶ چنین خواهد بود:اتن آب ما لیز فرو کرن .

ایدون (چنین) آب مادر پوره کرده شد این جمله شرط است . که جزای آن در جمله بعد می آید

۹۷ /  AB (آب )

رك : ٢٠

۹۸ / ۹۹ / MAGAOEI(مگا ویی)

ماريک اين كلمه را فعل حال از مصد راوستانی GAV بدست آوردن و تهیه کردن مطابق افعال ۱۰۵ ر ۱۱۰ ر ۱۱۳ که به همین پسوند EI مختوم اند تعبیر کرده . و هیننگ آذرا از همان GAV که در سغدی GW بود بمعنى (FALL TOWANT) آورده و گوید که امکان دارد صورت تلفظ حرف K باشد که بین دو حرف صدادار (علت) واقع گردیده و حالت تمنائی شخص سوم ( غایب ) است .

بر اساس افعال ۱۱۰ ر ۱۱۲ اگر ما این فعل را تجزیه کنیم باید سه جزو با شد : ما - منافیه و تحریمی + گاو + یی که در همان افعال هم در ابتداء (ما) نافی و در آخر پسوند (یی) آمده است. پس اصل فعل (گاو) است ، و اگر آنر از GAV بمعنی بدست آوردن یاخواستن فرض کنیم ، معنی جمله باید آب خواسته و بدست آورده نشود باشد که با سوق کلام نمی سازد. و وقتیکه جمله سابقه (چنین آب مادر پوره کرده شد) و نیز جمله بعدی را در حالت اثبات می بینیم (در حالیکه همین جمله در نمبر ٢٦ تا ٣٦ حالت نفى و متروک بودن ما دژ را داشت). پس نمی توانیم در پنجا (آب مگاویی) را به ( آب دست نداد و یا خواسته نشد) نافی تعبیر کنیم . حدس من اینست که ريشه ( گاو ) طوریکه هیننگ گفته در ( كاو) جستجو کنیم. و اینجاد و احتمال موجود است : اولا : در فارسی دری کاویدن و کاوش از ریشه کا و بمعنی کافتن و جستجو کردن بود بدلیل این بیت عنصری : 

بکاوید کالاش را سر بسر

که داند که چه یافت زرو گهر

س درینصورت باید معنی جمله چنین شود آب مورد جستجو نباشد (درصورتیکه موجود است) ثانیا : از همین ریشه، کاهیدن و کاهش بمعنی کمی ونقصان و کاستن نیز در دری بود  که با قبول این نظر معنی جمله باید چنین باشد آب کم و کاسته نباشد . درینجا درباره تبديل (ک) دری به (گ) کوشانی باید نگفته نماند که درین کتیبه کلماتی هست که املای آن (گ) است که دردری و فارسی کنونی و پشت و آنرا (ک) تلفظ کنیم . 

اما پسوند جزو سوم کلمه ( یی) که درین کتیبه در افعال ۱۰۵ ر ۱۱۰ ر ۱۱۲ و غیره مکرر دیده می شود. با همین (یی وی) پشتو که برای حالت تمنائی مضارع شخص سوم (غایب) می آید شباهت تام دارد که معنی آن (باشد) است :

آب مگا و ای

آب نه کا هیده باشد

۱۰۰ / OD ( اود ) ( و فارسی - او پشتو )

رک : ٢٦

۱۰۱ /  KALDAN( کلدن)

این کلمه به گفته ماریک مرادف همان KALD نمبر ۲۷ ر ٤٦ است که در پشتو شکل (کله) با قی مانده است اما الحاق AN پسوند با این کلمه و تادن نمبر ۱۰۷ غالبا بر اقتضای حالت گرامری جمله ها مبنی است ، که مطلب و همین جمله و الفاظ در ۲۶ تا ۳۶ بصورت ماضی متحقق الوقوع مذكوراند که در صورت کمبود آب و خشک شدن آن ، معبد بگ لنگ و مادرمتروک و خالی از پرستندگان مانده بود. ولی در این جمله از نمبر ۱۰۰ تا ۱۱۳ تمام افعال به مضارع ومستقبل تمنائی تعلق دارند . پس استعمال ( كلد و تاد) برای ماضی و کلدن و تادن برای مستقبل تهنانی است. و این تغیر شکل کلمات بقواعد گرامر زبان کو شانی تعلق میگیرد . که اکنون بر ما روشن نیست و هر صورت معنی کلد ( کله – هنگامیکه) است.



۱۰۲ ر ۱۰۳ ر ۱۰۴ ( اس - لروهو مينن - ی - ایر)

این کلمات عینا تکرار همان کلمات ۳۹٫۲۸ ۳۰۰اند، ومعنى

آن همان است که ذکر رفت .

 ۱۰۵ ر ۱۰۶ / BOOC-F (بویی)

ماريک ريشۀ كلمه را در BOVوجود داشتن نشان داده و ظاهر است که مصد ربودن و بو آنهاوی و BAVAITI اوستاو BHAOTI سنسکریت از ریشه قدیم آریانی BHAV یا BHU اند. که معنی و جود و هستی در انها مضمر است. مصدر بودن دری در قدیم صرفی داشت که بم ، بوم (باشم) بیم بویم (باشیم) بی و بوی (باشی) بید بوید (باشید) بید (باشد) بند - بوند باشند مشتقات آن بود. برای شرح آن رجوع کنید به فرهنگ طبقات الصوفيه ص ٥٩٦ طبع كابل پس BOO نمبر ۱۰۵ نیز از همین ریشه در زبان کو شانی بود که در پشتو(بویه) برای تاکید وجود چیزی از ان با قی است ، به تلفظ درازو او مجهول که همان (OO) کوشانی باشد اما (یی) پوند آخر آن همان است که در آخر افعال ۹۹ ر ۱۱۹ ر ۱۱۲ هم آمده و در پشتو ( یی – وی) بمعنی (باشد) باقی است. پس بویی معنی میدهد: باشد و وجود داشته باشد.

 ۱۰۷ / TADAN (تادن)

این کلمه مربوط بهمان (تاد) نمبر ۳۲ ر ۳۷ است . که اکنون در پشتو و فارسی از ان (تا باقی است. راجع به الحاق AN در نمبر ۱۰۱ شرح دادم که برای معنی مستقبل آمنا أي است . و معنی آن (تا که) است و - I - بعدی این کلمه موصل با کلمه بگییس است.



۱۰۸ / BAGEAC (بگييس) - ( خدا پرستان)

برای شرح رک:۳۲ ر ۳۴   در نسخه دوم و سوم بعضی حروف

کلمه پریده اند.

۱۰۹ /  NOSHALM (نوشال - نوشاد )

رک : ۳۵

۱۱۰ /  MAFROXOASHONDEI ( مافرو خوشوند - یی).

جزو اول کلمه ما - مه پشتو و (م) فارسی ادات نفی و تحریم و منع است مانند مکن فارسی ومه کوه پشتو . و همین ادات بر سر افعال ۹۹ ر ۱۱۲ نیز برای نفی تحریمی آمده است. این (ما) نافيه و تحریمی در پارسی باستان و سنسکریت و اوستا نیز بهمین مقصد مستعمل بود  جزو دوم (فرو) همان پیشوند سابق الذکر است که بر سر افعال این کتیبه در نمبر ۱۷ ر ٣٦ هم آمده وادات تا کیدی است. که شرح آن در نمبر ٣٦ داده شد اما جزوسوم (خوشوندئی ) را هیننگ وماريک با همان خورتیند نمبر ٣٦ از يک ريشه دانسته و به قول هیننگ جای مضارع شخص سوم است باحتمال قریب به NID ختم میشد ولی هیننگ گوید که افعال فروخوش و فرو خورت را از قراین و سیاق عبارت قیاس باید کرد که ریشه آنها واضح نمیباشد در شرح کلمه فرو خور تیند نمبر ۳۶ که بصورت فعل ماضی استعمال شده در معنی آن مفهوم بر بادی و تلف را اشاره کرده ام . که (مه فروخوشوندنی) فعل مضارع جمع غایب آن خواهد بود یعنی : بر باد نخواهند شد و متروک نشوند . اکنون يک تعبير مكر و کتیبه را در دو زمانه ماضی و مضارع باهم مقابله نما ید :


    ماضی         اود کلد اس لرو هو مینن ی ایرستاد . تادی بگییس ی                     

                     نوشالم فرو خور تیند.


   مضارع        اور کلدن اس ارو هومینن ی ایر بویی . تادن ی بگییس ی               

                     نو شالم مه فروخو شوندیی.


ترجمه ماضی    و هنگامیکه از رب النوع نیکوی مقدس آتش معدل ماضی 

                     ماند . تا (پس) خدا پرستان نوشاد تباه شدند


   مضارع         و هنگامیکه از رب النوع نیکوی مقدس آتش باشد

                     پس خدا پرستان نوشاد تباه نخواهند شد


۱۱۱ /  OTAN ( اوتن )

به نظر ماریک این کلمه معادل OT (اوت) - (و) است که در آن کتیبه به تكرار آمده . میننگ نیز بر همان OT اشاره نموده و معنی اوتن را AND OF HEM (و از یشان) نوشته است ظاهر ساختمان کلمه مانند دسته کلمات مخدوم به پسوند AN است . که نظیر آن درین کتیبه بسیارند . اما از جمله ۴۳ تا ۴۵ معلوم است که OT با فعل ماضی استعمال شده ودر اینجا او آن با فعل مضارع آمده و باز همان قاعده کلمه نمبر ۱۰۱ یعنی (کلد – تاد)  در (اوت) هم عمل نموده و مثل یکه کند و تاد در حالت استعمال با فعل مضارت كندن و تاون شد. در پنجاهیم (اوت) فعل ماضی در حالت استقبال به اوتن تبديل شد. و بر دو و (فارسی او پشتو) است.

MALIZ / ۱۱۳ ( ماليز)

رک : ۲ / ۱۶ / ۲۳ / ۴۴ / ۷۹ / ۹۵ / ۱۱۲ /۱۲۶


۱۱۳ / MAPIDORIXCEI ( مه پید ور یخسیی)

این فعل تحریمی با پیدو ور یگد نمبر هم همریشه است و بقول ماريک با RAIK ایرانی ( گذاشتن) وكلمه سغدی PRXS (باقی ماندن) وختنی PORS (رهاشده) نزدیکی دارد. شاید شکل مضارع همان فعل نمبر ۴۵ باشد که در بتو ( پر يښيي - پریږدی ) باین ریشه با همین معنی از دینی دارد و معنی مه پیدوریخس يي - مـه پر يښبی باشد یعنی مالیز را ترک و پدرود نخواهند کرد. اکنون در دو جمله را در حالت ماضی و مضارع ملاحظه کنید :


ماضی      اوت           مالیز          پیدوریگد 


ترجمه         و           مادیژ          پدرود ( گشت)


ماضی       اوتن         مالیز           ماپیدوریخس یی


ترجمه         و           مادژ           پدرود نخواهد شد.


۱۱۴ / OTEI  (اوت یی)

در پشتو او تی و آن ـ و از آن ( رک : ۸۵ / ۸۹)


۱۱۵ / ACACKOM (اسکوم ؟)

ریشه این کلمه بر من مجهول است . اما هیننگ ریشه آنرا به کلمات ایرانی قديم - HATCHA - SKAMBA بمعنی

نیم طاق استنادی و خام کوب رسانیده و در باره تغیر TCH قدیم به ش یاسین به کلمه AS همین کتیبه که به (از) فارسی تبدیل شده استناد می کند که در پارسی باستان HATCH (چ) برخی از کلمات این کتیبه از TCH (چ) سابق نمایندگی میکند . اگر این نظر هیننگ را قبول کنیم . پس اسکو م (خام) کوب) صفت كلمه بعدی ( ساد – چاه) خواهدبود (؟) 

۱۱۶ / CAD (ساد - چاه )

رک : ٨٣

۱۱۷ / AXSHTRIG (اخشت ریگ )

این کلمه را ماريک با قيد شک بمعنی مرا قب و ناظر و نگران نوشته که با موقع سر نمی خورد.

بعقیده من این کلمه با کلمه بعد (کرد) مربوط و يک فعل

است که سه جزو دارد : اخشت + ریگ + کرد .

جزو اول آن اخشت همین خشت کنونی فارسی و ښنته پشتو است. که در پهلوی XISHT و در اوستا ISHTYA و در سنسکریت ایشته کا ISHTAKA بود. اما جزو دوم RIGAS با ریز - ریختن فارسی و پهلوی ماده RAEC  RAECAYT ( بیرون ریختن ) اوستانی است از 

که درینجا معنی بنیا در یختن دارد . واخشت ریگ را خشت . ریز ترجمه باید کرد. این کلمه در نمبر ۱۲۴ تکرار شده 


۱۱۸/  KIRD (کرد) 

همین کرد فارسی است که در نمبر

۱۲ هم آمده . ولی در انجا فعل اصیل و درینجا فعل معاون ست با كلمة سابقة اخشت ريک .

۱۱۹ / ALBARG (آل برگ )

ماريک اين كلمه را عبارت از دو جزو ال + برگ دانسته که (ال) به HADA او ستایی بمعنی (با - همراه) میرسد . و جزو دوم برگ را برج و باره و حصار دانسته است . اما هیننگ گوید که این کلمه د و جز و نیست و ممکن است ، آنرا HADABARA پارسی باستان شهرد بمعنی یارو مددگار . اما كلمات ۱۱۹ ر ۱۲۰ البرگ و ستاد وايتهوات باید مربوط به جمله سابقه خود باشند یعنی بیانی باشند از حالت چاه که در جمله سابقه مذکور است. و اگر معنی یارومد دگار را معتبر دانیم پس در ین موقع چگونه معنی خواهد داد؟ 

بفکر من این کلمه مرکب است از دو جز و که ر زبان کو شانی بشکل یک کلمه مرکبه آمده آل + برگ  بدین تفصيل :

AL (آل) : چون تبدیل لام و ( ر ) در لهجه های افغانستان عمومی

است مثل دیوار دیوال وغربيل غلبيل و در نمبر ٥٩ باین مقصد اشارت رفت. پس آل کوشانی به (آر) میرسد و آر و آره در پشتو از زمان قدیم بمعنی اصل و ښیاد بود و بقول دکتور گینگر، کلمه آرین نیز مشتق از 

( آر) است.

که در سنسکریت معنی اصل و ښیاد را داشت اکبرزمینداوری شاعر پشتو در حدود ۸۰۰هـ گفت :

       دغم آره ای سوه تنگه زماپه زړه کی

                                 در قیب سره خندا کړی هوسیږی

ملا الف شاعر حدود ۱۰۱۹ ه در بحر الایمان گوید : 

         دی له آره و ښاغلی             څه که سو به غم نتلی

پیر محمد میاجی ( ۱۱۳۵ هـ ) گوید : 

         شیخ متی چی لوی ولی و             دی له آره لوی ولی و 

پس (آل) کوشانی معادلست با ( آر) قدیم و پښتو بمعنی بنیاد و اساس و شالوده . جزو دوم (برگ) همان کلمه ایست که در کلمات نمبر ۱۱ ر ۶۵ هم در نامو بر گ ( نامور ) و برگان آمده . و ( بر ) همین پسوند اتصاف  (و ر ) فارسی و پشتو است . پس آل بر - آرور ښیادور و دارای اساس با شد. که (گ) انصاف و نسبت ما نند دیگر کلمات زبان کوشانی آن ملحق شده و در نمبر ۱۱ شرح آن گذشت.

۱۲۰ /  WCTADOITHOAT ( استاد و اتهوات )

مستشرقین اوستاد را از (اته) و (ات) جدا کرده و در معانی آن متر ددند. و در معانی اته ستون و تیرو د ستک را آورده اند. ولی در نظر من این کلمه يک فعل ماضى متحقق الوقوع مجهول مصدر متعدی است. که ریشه آن همان ( ستاد ) نمبر ۲۵ ر ۳۱ است که در انجا ماضی مطلق معروف مفرد

غایب بود . و درینجا بطور مجهول راجع به چاه خشکت (ریز) کرده شده است . وجمله ۱۱۹ ر ۱۲۰  بیانی است از حالت چاه مذكور . که ( البرگ استاد و اتهوات ) چنین معنی میدهد: (چاه مذکور  ښیاد ور  با اساس ) ایستاده کرده شد .

پس معانی تمام جمل از ۱۱۴ تا ۱۲۰ چنین اند : 

اوت ینی اسکوم سادا خشت ریگ کرد . البر گ استاد والهوات " و چون)

خام کوب چاه (را) خشت ریز کرد (پس چاه مذکور ) ښیاد ور ایستاده کرده شد ."مخفی نماند که همین OAT در آخر فعل ۱۲۸ هم برای ماضی مجهول آمده است. که در نمبر ۸۰ تنها .AT برای ماضی معروف بود  


۱۲۱ / PIDEIN (پدین ) 

طوریکه در شرح نمبر ۹۸ گذشت . شکل قدیم همین (به) فارسی و ( په ) پشتو که حرف قید اضافی است در پهلوی تور فانی پذ و در اوستاپیتی بود. پس جزو اول کلمه همین (پد) بمعنی ( به ) است . اما جزو دوم آن (این) فارسی است پس بدین عین همین ( بدین = باین ) فارسی است که دراد بیات دری مستعمل بود . و شكل قديم (بد) در همین کلمه باقی ماند که بدان و بدو هم از این جمله است . و همان (پذ) پهلوی و ( پد ) کوشانی با 

( آن - این ـ او ) ترکیب یافته است . فرخی گفت : 

بدین شایستگی جشنی ، بدین بایستگی روزی

ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

فردوسی گفت: 

بدین چهر و این مهر و این رای وخوی

همی تخت و تاج آيدت آرزوی


این کلمه در نمبر ۱۲۳ هم تکرار شده و باید گفت که کلمات السنه همواره از اشکال سابق خود بمرور دهور با تغییر از منه و گردش روزگار دستخوش تحول اند . و گاهي يک كلمه تخفيف و ترخیم می یابد . ولی ندرتا شکل قدیم آن در مرکبات باقی میماند. مثلا پد قدیم به ( به ـ په) تبدیل شد. ولی شکل باستانی آن در مرکبات (بدین - بدو - بدان) باقی است 

( رک : ٦٨ )

۱۲۲ /   CAE ( ساد – چاه )

رک : ۸۳ ر ۱۳۲

۱۲۳ /  / PIDEN ( پدین - بدين ) 

ر ک : ١۲۱

۱۲۴ /  AXSHTRIG ( اخشت ریگ - خشت ریز )

ر ک : ۱۱۷

۱۲۵ /   HAROHG (هروهگ ) 

بقول هیننگ مشتق از HARUVG است بمعنی تمام و کامل در فارسی و پشتو (هر افادۀ معنی عموم کند. و ریشه آن در پار باستان HARUVA (همه) ودر اوستا HAURUA و در پهلوی HARVISP بمعنی همه، تمام ، کامل بود. که در لهجۀ زازا در ایران تا کنون HERGU( به معنی همه ) موجود است .

پس( هر و هگ = همه ) کوشانی مانند صفات مختوم به (گ) این کتیبه نمبر۱۱ / ۲۴ / ۶۷ ر ۱۱۹است که صفت کلمه بعدی ١٣٦ مالیز است یعنی ( تمام ما ليز )


۱۲۶ / MALIZ ( ماليز - مهادژ )

رک ٢ که در این کتیبه هفت بار تکرار شده . 

۱۲۷ / XOHZ (خوهز)

بقول ماريک و هیننگ با سغدی XWTZ یا XUVJ ودر پارتی XWJ بمعنی زیبا معادل است. که در پشتو ( خه ـ ښه - هو - خو ) باین کلمه  نزدیکی دارد و در اوستا و پهلوی (هو) و در سنسکریت (سو) و در دری (خه) بود اما پسوند اخير( هز - یز) است که تا کنون در پسوند های اتصاف در پشتو موجود است مانند غر - غریز ( کوهی) - سر - سریز

( سره ) پس خوهز بمعنی خوب و زیبا درین جمله صفت و حالتی

است از فعل ما بعد ۱۲۸ 

۱۲۸ / POROOAT(پورووت)

در شرح کلمه ۸۰ پور و گت گذشت که هیننگ آنرا بمعنی پرستاری و مواظبت آورده و چنین بنظر می آید که پوروگت فعل ماضی معروف مفرد غایب و ( پورووت) صيغۀ مجهول ماضی مطلق مفرد غایب مربوط به اسم ماليز ١٢٦ باشد یعنی مالیز خوب پرورده شد در این باره به نمبر 

۸۰ ر ۱۲۰ رجوع کنید. که فعل ۱۲۰ عینا مانند این فعل مجهول مختوم به

OAT است . اکنون معنی جمله از نمبر ۱۲۱ تا ۱۲۸ چنین است : پدین ساد پدین اخشت رینگ هر وهگ ماليز خوهر پورووت بدین چاه (و) بدین خشت ریز تمام مالیز خوب پرورده شد.

 ١۲٩ / OT) (اوت ـ و)

رک : ۴۳ ر ۱۲۹ ر ۱۴۷ ۱۴۸ که شرح آن در ۲۶ هم آمده 


۱۳۰ /  EL (ايي - يو يک)

رک : ر ۶۹ ر ۸۲ ر ۱۴۸

۱۳۱ /  M (م)

این پسوند رابط اضافی و تملیکی است که در آخر کلمه ۲ هم آمد

۱۳۲ /  CAD ( ساد چاه)

رک : ٨٣ ر ۱۱۶ ر ۱۲۲

۱۳۳ ( او د ) -  (او پشتو و فارسی)

رک : ۲۶ ر ۷۰ ر ۱۰۰ 

۱۳۴ / MASHT (مشت)

هیننگ بدون تفصيل با قيد شک معنى آنرا شکسته نوشته که با موقع استعمال سر نمیخورد و این کلمه صفت کلمه بعدی ۱۳۵ خواهد بود .

در پارسی باستان MATHIYAH در اوستا MASYAO در دری مه وم هست MAIIESTدر کردی MASTIR و در پشتو هنر است

که معنی همه کلان و بزرگ و بزرگتر است و در پارسی باستان MATIIISIITA بمعنی بزرگتر و ولیعهد بود. پس درینجاهم مشت بمعنی بزرگ و کلان صفت کلمه بعدی خر گوهن است .

۱۳۵ /  XIRGOMA (خرگومن )

هیننگ در معنی این کلمه متردد است و گوید که خرمن فارسی است یا بمعنی THE GREAT FORE COURT باشد. این زعم تردد آمیز هیننگ بحقیقت نزديک خواهد بود باین معنی که کلمه خرمن در فارسی تنها بمعنی تو ده غله  و دیگر چیزها نیست. و هاله ماه را هم خرمن ماه می گفتند بقول حافظ :

آسمان گومفروش این عظمت کاندر عشق

خرمن مه بجوی خوشه پروین بدوجو

 مخفی نماند که در کلمه خرگاه بمعنی محل وسیع نیز ریشه دیده می شود و همان خرمن ماه راخر گاه ماه میگفتند برهان ٧٣٦ و البیرونی در کتاب التفهيم وابن سینا در دانش نامه علایی منطق (۸۷) که هر دو کتا در حد و د ۴۲۰ هـ نوشته شدهاند ، خر من ر ا بمعنی هاله آورد ه اند

پس در معنی خرمن گویا مفهوم احاطه وصحن از قدیم شامل بود. و این خرگومن کوشانی - با صفت سابق ( مشت) و فعل ما بعد خود (کرد) چنین معنی میدهد : اوت اییم ساد اور مشت خرگومن کرد

و يک چاه و بزرگ صحن کرد (ساخت ) فراموش نباید کرد که در زبان کوشانی مانند پشتو صفت قبل از موصوف میآمد. بنابران مشت بر خرگومن سابق است. 

۱۳۶ / / KIRD (کرد – کرد)

رک : ۱۲

تا اینجا موضوع ترمیم دوباره مادژ نوشاد بغلان بود. بعد ازین هیئت ترمیم نامهای خود را آورده اند چنین :

۱۳۷ / AM ( ام )

در فارسی کنونی ضمیر مفر د متکلم است مانند جامه ام ، و خانه ام ، و من ده ساله ام و در پشتو (یم ) بمعنی ( هستم ) موجود است . و در سنسکریت OHAM و در یونانی HOM بود در این کتیبه در سطور بعد جائیکه نامهای هیئت ترمیم معبد ضبط شده . پیش از همه AM آمده يعنى يم = (هستم) و این رسمی است قدیم چنانکه در کتیبه داریوش در بهستان آغاز کتیبه چنین است: ادم داره یه و ه ا و ش ( منم داریوش ...)

رک : ۱۳۹ ر ۱۴۱ ر ۱۵۰ ر ۱۵۲

۱۳۸ / BORZOMIHR  (بور زو مهر)

نامیست که در زمان قدیم در تمام فلات ایران مستعمل بود. و ظاهراً مركب ازد و جزو است :

بورز - برز بمعنی بلند و بزرگی و شکوه ، عنصری گوید:

فرو کوفتند آن بتان را بگرز

نه شان رنگ ماندونه فرونه برز

فردوسی: بکشت آن جنان اژدها را بگرز

جهان گفت او را زهی فرو برز

همور است: بدین چهر چون ماه و این فرو برز

بدین یال و شاخ و بدین دست و گرز

ریشه این کلمه در اوستا BEREYAIII بمعنی بلندی وپشته و کوه است اما جزو دوم آن مهر فارسی (میر پشتو) بمعنی آفتاب است که در سنسکریت MITRA و در اوستاو پارسی باستان MITHRA و در پهلوی MITR بود . که بمعنی مهر و دوستی و پروردگار روشنی و فروغ است . و یونانیان ایزد خورشید را MITHRES یاد کرده ا ند این نام در پهلوی و دری بر زمهر - بزرگمهر برزهتر و در شهنامه بوزرجمهر است که در داستان نوشیروان مظهر دانش و خرد و یکی از دستوران خردمند آن پادشاه است ووی از مرو بود و بنام یادگار بزرگ مهر پند نامه او بزبان پهلوی باقی است و در آن نام خود را بزرگ مهر بختگان حاجب دربار شهنشاه کسری معرفی کرده است بهر صورت از این کتیبه عصر کوشانی آشکار است که این نام را بطور علم در ازمنه قديمه استعمال میکردند . و در لهجه های آریائی املاو تلفظ های مختلفی داشت . وبوزرجمهر شکل معرب دوره اسلامی آنست . که معنی آن است 

( آفتاب شکوه - دارای بلندی آفتاب یا بلند مهر) باشد و کلمه مهر (آفتاب) در اعلام قدیم مورد استعمال بود. چنانچه در کتیبه روزگان نام پادشاه هفتالی افغانستان مهرا کولاست. و براکثر مسکوکات کوشانی که بر یکطرف آن رب النوع آفتاب نقش شده ، بحروف یونانی با آن کلمه (مهر) را نوشته اند. و در حدود ۳۴۰ م دو نفر علمای کندهار را برای تبلیغ دین به چین رفته اند ، که یکی از آنهادها را میترا نامداشت و كذلک در لورلایی بلوچستان بخط خروشتی کتیبه یکی از جانشینان کنیشکا پیدا شده که در آن نام شاه یولا مهرا نوشته شده است یکی از اسمای تاریخی که در آن کلمه برز استعمال شده نام یکی از شهر یاران پارس و هو برز VAHUBORZ است که بقول کر بستن سن همان او برز باشد که در زمان مقدونیان ساخلوی یونانی پارس را در قرن سوم ( ق ، م) قتل عام کرد و معلوم است که و هوبرز - خوب + شکوه معنی میدهد بهر صورت شا ید همين كتيبۀ بغلان قديمترین سندی با شد قرن دوم میلادی  که این نام دران به قدیمترین شكل مضبوط است. زیرا بوزرجمهر وزیر خسرو اول انو . شیروان ( ۵۳۱ ر ۵۷۸ م ) در قرن ششم میلادی میزیسته . واگر روایات دوره اسلا را مدار اعتبار قراردهيم يک بر زمهر در دربار اردشیر بابکان (۲۲۴ر ۲۴۱ م ) نیز میزیسته که در جمله حکیمان دربار او بود  . نام برزو مهر در این کتیبه در نمبر ۱۵۳ ر ۱۵۴ با نام پسرش امهر امن نمبر ۱۵۵ مکرر آمده و احتمال قو بست که هر دو نام راجع بيک شخص اند . و ظاهراً باید گفت برزو مهراول نمبر ۱۳۸ پدر امهر امن نمبر ۱۵۵ است که شخص دیگری ازین کومیته ترمیم معبد باشد

۱۳۳ / AM  (ام – یم) 

رک : ۱۳۷ ر ۱۴۱ ر ۱۵۰ ر ۱۵۲

۱۴۰ / KOZGASHKI - POHR( کوز گاشکی پوهر - کوز کاشکا زاده )

کوز کاشکا نام خاص (علم) کوشانی است و بقول ماريک با اسمای خاص کو شانی نمبر ۱۱ ر  ۱۴۳ که به تقاضای حالت گرامری خود A آخر آن به (O - I) تبدیل گشته مطابقت دارد . زیرا اسمای مختوم به A درزبان ختنی هم در حالت رفع بصورت مفرد به (I) ختم میشوند اما درینجا کلمه پوهر پسر - (پور) که در نمبر ۵۵ ر ۱۵۳ هم آمده بدون فاصله (O) با این نام چسپیده و معلوم است که معنی آن کوزگا شکازاده - کوز کشکی پور است. و به نسبت نام پدر در ا وقت هم نامهانی موجود بودند. مانند ابن خلادو ابن خلدون عربی و کاظم زاده فارسی و محمد زئی پشتوو غفور الاف رو سی امروزه  شاید اصل نام پدر کوز کشکا بود. چون کلمه پو هر پوربان مضاف شده الف به (ی) تبدیل گردیده است در حالت

اضافی . در نسخه سوم :PHRO

۱۴۱ AM (ام - يم)

رک : ۱۳۷ ر ۱۵۰ ر ۱۵۲ 

۱۴۲ / ACTIL-O-GANCEIGIAM  ( استیل - گانسیگی ام)

ماريک استيلو كانسیگی را يک نام كوشانی شمرده است که در جمله هیئت ترمیم معبد شامل بود ولی درین قرائت مشکلی میان می آید. که در آخر کانسیگی فاصله (O) موجود نیست و بنابران AM اخیر آنرا جزو همین کلمه با یدخواندنه مانند AM (بمعنی امیم  - یم ) که در سابق و بعد ازین می آید . و همواره از کلمه سابق ولاحق خود بوسیلۀ (O) فاصل جدا میشود و بنابران آنرا گانسیگییم باید خواند . دوم اینکه کلمۀ نخستين استيل به يک فاصله (O) از کانسیگییم جدا شده بنابران استیل + کانسیگییم را هم نام و علم جداگانه نباید شمرد. بلکه آنر اصفت نو كونزوک بعدی 

( که قرار نمبر ۴۷ رئیس هیئت ترمیم است ) باید داشت جز واول این صفت (استیل) است که اگر قر ارا صول ابدال لام به (ر) که درین کتیبه در کلمات دیگر هم مشهود است حرف اخیر را به (ر) تبدیل کنیم (استیر) میشود، که به (ستر رئیس و بزرگ) پښتو نزديک است. و اینکه این ستر پشتودر کلمات تاریخی ریشه و مورد استعمال داشت دلیلی تاریخی موجو داست باین نحو : در بندهای  ۱۰ ر ۱۱ یسنای دهم در ضمن ذکر کوه های افغانستان و سلاسل هندوکش و کوه بابا قله های ستروساره STAROSARA مذکور اند که این نام را نیز ستر + سر بلند سر تعبیر کرده می توانیم. و ممکن است که همین ستر اوستا و پشتو در زبان کوشانی (استیل) بوده باشد اما تعیین معنی و یا تجزیه کانسیگییم بر من مجهولست . ولی بدلیل اینکه بعد ازین حروف AM به فاصله (O) از گانیسگی جدا نشده. بنابران آنرا نام و علم علیحده نمی شما رم و صفت نو كونز وک ميدانم. زیرا اگر استیل گانسیگییم نام علیحده بودی حتما بنابر قواعد یکه در این کتیبه تماما مراعات شده از AM بعدى بوسيله يک فاضله (O) جدا میشدی. ممکن است که استیل + گانیگییم لقب و یا نام منصبی بود از مامورین دولت کوشانی که نو کو نزوک آنرا در اول نام خود علاوه بر مراقب خانوادگی و کنارنگی خود نوشته باشد . و استیل مانند ستر پشتو مفهوم رئیس و بز رگ وسر يک شعبه امور دولتی کانیگییم (؟) را داشته است


۱۴۳ / NOKONZIKI - KARALRANGE-MAFEG 

( نو کو نزیکی + گرل رنگی + ما رینگ) 

نو کو نزیکی همان نام نو كو نزوک نمبر ۴۷ رئیس هیئت تره معبد است . ولی درینجا به تقاضای حالت گرامری نو کو نزیکی شده . وكلمۀ دوم همان گرل رنگ نمبر ۴۸ است که در آخر آن F علامت جمع آمده مانند کلمات ۹۸ ر ۱۰۸ اما کلمه سوم (ماریک یا هریک) به عقيدۀ هينناک بمعنى SUBSERVIENT (سودمند و مفید) است. در حاليكه نظر ماريک درین باره نزدیکتر به حقیقت است. زیرا که این کلمه در نامهای دو برادر در کتیبه خروشتی در دگ بخط خروشتی موجود است. و در اسناد نیه NIYA نيز بحيث يک اسم وعلم شناخته شده است . كتيبۀ خروشتی خوات وردگ در عصر هو و يشكا متوفى ۱۸۲م پسر کانیشکا تحریر شده و از متن آن این مطلب پیداست : "در سنه ۵۱ عهد کنیشکا در عصر هوويشكا تاریخ ۱۵ ماه ارته می زیوس (یونانی) یکی از خاندان ماریگا که نامش و اگره ماریگا پسر کمه گویا برادر هشتومه ماریگا بود این معبد را در خووا دا بنام معبد و اگر ه ماریها ساخت."

ازین متن قرن دوم میلادی پدیدار است که ما ریگا مرینگ نام خاندانی يک دودمان معروف عهد كانيشکا و پسرش هو و يشكا بود. و همین رئیس هیئت ترمیم معبد بغلان یعنی نو كونزوک از كنار نگان دودمان مارینگ نیز شاید منسوب بهمین دودمان بود. معلوم است که دودمان خير ومقتدری از ارکان در بار کوشانی بوده و دربنا و ترمیم معابد دستی داشته اند .

۱۴۴ / PID (پد - په ـ به )

رک : ۶۸ ر ۹۰ ر ۱۲۱ ر ۱۲۳ اما فرق این کلمه با نظایر دیگر آن در صورت استعمال چنین است. که بعد از يک فاصله (O) کلمه اضافی (I) آمده واین اضافت در آخر کلمات ۲۹ / ۳۴۳۴ / ۴۷ / ۴۹ / ۵۳ / ۵۶ / ۶۸ / ۱۰۳ / ۱۰۷ هم آمده ولی در نمبر عينا بهمين طور مستعمل است . و د رینصورت با (په ئی) - (پی ) پشتو بسیار نزدیکی دارد و با کلمات ما بعد پی خدای فرمان ) میشود .

۱۴۵ / XOADE (خودی)

این کلمه صورت مجرد خودی و گ نمبر ۴۹ است . که به عقیده هیننگ خد یو فارسی نیز ازان ساخته شده . و درینجا مقصد از آن امپراتور کوشانی باشد . بمعنی

بفرمان خدای .

رک : نمبر ۴۹

۱۴۶ / FROMAN (فرومان ـ فرمان )

این کلمه در پارسی باستان FRAMANA فره مانه بمعنی امرو حکم بود که در پهلوی فره مان FRAMAN و در فارسی فرمان و در پشتو ارمان و در سنسكريت PROMANA است که در پارسی باستان FRAMATAR فره ما تر (فرماندار حاكم) ازین ریشه است. سعدی گوید: مهتری در قبول فرمان است - ترک فرمان دلیل حرمان است 

۱۴۷ / OT (اوت ـ و ـ او پشتو)

شکلی است از OD (اود) رک : ٢٦

۱۴۸ / EIIOMAN ( ايومن)

ماريک و هیننگ بطور قطع و یقین در این باره چیزی نگفته اند . جزء اول EII در نمبر ۸۲ / ۱۳۰ هم آمده . که یو پشتو 

و يک فارسی است . من جزو دوم آن پسوند است که در آخر اکثر اسمای قدیم ملحق شده. مانند و هومنه – بهمن – به منش و ميره من نمبر ۱۵۱ و امیره من نمبر ۱۵۵ این کتیبه که ریشه (من) در منل پشتو و منش فار دی باقی مانده . و در عصر کوشانی یکنفر عالم کندهار را که از احفاد شاهان کاپیسا در جنوب هندو کش شهرت داشت بنام گو ناوارمن GUNAVARMAN می شناسیم که در آخر نامش همین (من) دارد و میتوان گفت که ايو من ( يک منش) بوده و پسانتر کلمه ایمن فارسی و ایمن پشتو از آن ساخته شده که مفاهیم حفظ و امنیت و تسلی دادن را دارند و گمان میرود که این صفت نو بخت ۱۴۹ است و شاید لقبی بود از مناصب بزرگ شخصی که بعد از شهنشاه کوشانی فرمان میداد. و همین نو کو نزوک بفرمان خدای (شاه) و ايمن نوبخت بمنصب کنارنگی مقرر بود.

۱۴۹ /  NOBIXT (نوبخت)

نامی است قدیم که تا عصر اسلامی هم در بین مردم فلات ایران باقی بود مثلا نوبخت اهوازی منجم منصورخلیفه عباسی که خاندان نوبختی از مترجمین علوم بودند  و ابو سهل - نوبختی یکی از رجال معروف دورۀ عباسیان شاید که این نو بخت ايو من وزیر اعظم شهنشاه کوشانی بفرمان شاه و وی تقرر به مناصب سلطنتی انجام می یافت ، و بريک پارچه سنگ دیگر یکه از حفریات سرخ کوتل بر آمده نیز همین نام بهمین املا موجود است

۱۵۰ /  M ( ام - يم) رک ۱۳۷ ر ۱۴۱ ر ۱۵۲


۵۱ / MHRAMAN (مهره من)

نام شخصی دیگر است از هیئت ترمیم معبد بغلان و همكارنو كو نزوک که به فواصل (O) از ما قبل و ما بعد خود جدا است .

در باره اینکه برخی از اعلام والقاب قديم آر یا نی به (من) مختوم اندور نمبر ۱۴۸ شرحی داده شد . و ا ین (من) در پشتو تا کنون از ادات نسبت و اتصاف و دارانی موجود است مانند بریمن (بری + من ـ فاتح ) کړ + مـ... معيوب) این نام هم دو جزو دارد: یکی (مهر) که در نمبر ۱۳۸ شرح دادم. و در فار سی مهر و در پشتو (میر) از آن باقی مانده بمعنی آفتاب . که مقصد از آن فروغ و روشنی و تجلی است . اگر آنرا با ادات اتصاف و نسبت (من) بچسبانیم (میره من) میشود. یعنی متجلی و دارای فروغ و روشن در پشتو کلمه (میرمن) - (مهرمن ) تا کنون لقبی بطور احترام برای زنان محترم و دارای شخصیت و ریا است خانوادگی باقی مانده . وممكن است که همین مهر من تاریخی کوشانی با شد . که صفت صنف لطیف بخوبی شده میتواند یعنی از نیکه دارای فروغ و تجلاست و شاید این کلمه را در زمان قدیم بر مردمان هم اطلاق میکردند. و این تحول معنوی یا تخصيص كلمه عينا مانند شا - شها - شهی است که در همین کتیبه با امپراتور کوشانی ذکر شده نمبر ۱۰ ولی در ادبیات پشت و برای محبوبه حتراما لقب است . و از موقع بلند و محترم صنف لطيف حكايه مینماید. احمد شاه بابا دريک بيت این هر دو کلمه را برای محبوبه خود احتراما آورده است و گوید :

زما دله درد منده       شهاز موزه میرمن ده

که هر څوزيرک مرغه یی           خلاص به نسی له کمنده


۱۵۲ /  AM ( ام – يم) رک : ۱۳۷ ر  ۱۴۱ ر ۱۵۰

۱۵۳  ر ۱۵۴ BORZOMHR-PCHR ( برزدمهر پوهر) 

برزومهر همان شخص نمبر ۱۳۸ است که شرح آن داده شد. اما کلمه ۱۵۴ پوهر - پور = پسر است . که شرح آنرا در نمبر ۵۵ ر ۱۴۰ داده ام

و برزو مهرپوهر معنی میدهد : 

بر زمهر پور. که نامش در کلمه اخیر آمده

ناگفته نماند که در اصل کتیبه بغلان در بین سطر ۲۵ بعد از کلمه ۱۵۴ پوهر ، طغرای خاص امضا بشکلی که در عکس کتیبه دیده می شود و همچنین بعد از کلمه اخیر امهره من نیز علامتی بشکل دیگری آمده ( که این هر دو علامت را در عکس کتیبه دیده میتوانید) درباره اینگونه علامات خاص چنین رجال و مشاهیرو شاهان آن عصر هر یکی علامت خاصی را بطور سمبول مقام خود داشته اند. چنانچه بر مسکوکات اکثر شاهان کوشانی بعد از کانیشکا علامت های خاص دیده میشود که باحتمال قوی سمبولهای شاهی و طغراهای امضای شاهان بوده است و از انجمله است که بر سکه کانیشکا (حوالی ۱۲۵ ر ۱۵۲ م) این علامت خاص مرقوم است و بقول هیننگ چنین رسمهای شخصی و فامیلی در عصر ساسانی در فلات ایران شرقی بسیار معمول بوده و بنام "نشان" یاد می شده است.

 ۱۵۵ / MIHRAMAN  (امهره من ) 

مانند نمبر ۱۵۱ نام یکی از اعضای کمیته ترمیم است . که نام پدرش برزو مهر) قبلا در نمبر ۱۳۸ ر ۱۵۳  ذکر یافت . واو را در ینجا 

( برزو مهرزاده امهره من انوشته اند . اما این امهره من پسر برزو مهر سابق الذکر غیر از میره من نمبر ۱۵۱ خواهد بود. چون در کمیته ترمیم دو نفر بيک نام بوده اند . اخیرالذکر را بنام پدرش تشخیص و امتیاز داده اند (اميره من بن بر زومهر) اما اينكه يک A در اول اسم اخیرالذکر اضافه شده . علت آن معلوم نیست. شاید برای امتیاز از تکرار یا حالت گرامری خاص باشد .

طوریکه قبلا اشارت رفت بعد ازین نام علامت خاصی نقش شده و کتیبه بآن خاتمه مییابد. اکنون ترجمه عبارات را از ۱۳۷ تا ۱۵۵ بخوانید: "ام بورزومهر ، ام کوز کاشکی پوهر، ام استیل گانیگییم نو کو نزیکی کرل رنگی ماری" "منم بورزو مهر ، منم کوزگاشکی زاده ، منم ریس

کانسیگییم؟ نوکوزیکی از کنار نگان مار رنگ " پدخوادی فرومان ، او ت ا يومن نوبخت .ام مهره من ام بوزومهر پو هر امهره من به فرمان خدای و(فرمان) ایومن نوبخت . منم مهر ه من. منم بورز مهر پورا مهره من.