138

به پیشگاه حضرت قلم

از کتاب: درسایه های خیبر

ای قلم ای نقشبند اشک و خون 

ناله پرورد نیستان جنون

ای چراغ شامهای زندگی 

همقدم باگامهای زندگی 

همدم من همدم شبهای من

همنوا با سوز یار بهای من

بارها رفتی بسان نیشتر

گاه در قلبم فرد گه در جگر

کرده ئی شعر مرا با رنگ خون

در نگاه ژرف بنیان لاله گون 

حرف حرفم را بخون پرداختی

تا ازان ما تمر ای ساختی

ای انیسم در (شب آوارگی)

در خزان پیری و بیچارگی 

گاه رفتی بامدادان با نسیم

تا ستانی بوسه از چشم یتیم 

وامن گل وام کردی ازبهار 

تا برم نزد شهیدان یادگار 

گاه کردی نقش بردیرا چها 

داستان بی ثباتی تا جها

گه شدی با موکب لیل و نهار

در مهین تاریخ مردم رهسپار

از وطن گفتی و از شیران آن

از سرا افسر از ان با ایمان آن 

بر هنر پایان تاریخ آفرین

سنگر آرایان بی تاج نگین 

ای خوشا وفتی که بودی غرق نور

در بلورینه دوات ماه و هور

خدمت تفیر قرآن داشتی

افتخاری بس درخشان داشتی

باز گوای خامه خاموشی چرا

ای نوای عشق نخسروشی چرا

ای قلم ای راز دار زندگی

 محرم لیل و نهار زندگی 

گر نداری حرف دیگر بر زبان

آنچه از من دیدی آنراکن بیان 

من برای خود جهان دیگرم 

دفتر سود و زیان دیگرم

کار من مانده از انجا نادرست

چون بآن وفت نکردم از نخست

بسکه غمها بار بر دوشم شده 

هر چه را دیدم فراموشم شده

دیده گیها کرده از خاطر فرار

گاه گاه آید بچشم چون غبار 

آن غبار کاروان را تازه کن 

نقش پای رفتگان را تازه کن