بدیع آبان

از کتاب: رجال و رویدادهای تاریخی

ماده (۳) میثاق ذی القعده ١٢٥٧هجری قمری که بین سرداران افغانی و مستر پاتنجر قایم مقام نماینده مقتول انگلیس در کابل امضاء شد مشعر برین بود که چون تخلیه کابل  قوای ایشان آغاز شد قبل از رسیدن

آنها از کابل به جلال آباد شهر اخیر الذکر هم باید تخلیه شود .  مطابق ماده (۱۰) همین میثاق باید انگلیس ها قبل از تخلیه کابل هفت نفر یرغمل به سران افغانی تسلیم دهند تا موضوع آزادی امیر دوست محمد خان و خانواده اش تا هنگام رسیدن ایشان به پشاور تضمین شود . بدین اساس انگلیس ها برای ثبوت حسن نیت خویش در اجرای مواد میثاق کابل هفت نفر از صاحب منصبان خویش یعنی در یومند ، و لش ، و ربرتن ، وب کانولی ، آیری ، اندرسن را تسلیم دادند که در خانه نواب محمد زمانخان تحت نظارت زندگانی میکردند .

بعد از آغاز تخلیه کابل چون در تخلیه جلال آباد و قندهار اقدامی نشد سردار محمد اکبرخان که قرار یکی از مواد دیگر میثاق برای حفاظت سپاه انگلیسی متصل در عقب آنها حرکت میکرد در چندین نقطه عرض راه موضوع تخلیه جلال آباد را به سران فرنگی گوشزد نمود ولی قدم عملی متاسفانه از طرف آنها برداشته نشد و قصد ایشان این بود که دو دسته قوا در جلال آباد بهم ملحق شوند و بر علاوه مسلسل اطلاعات مبنی براستحکام موقعیت (جنرال سیل) از جلال آباد میرسید . تعلل در اجرای مواد میثاق سیب شد که سردار محمد اکبر خان در شدت خنک زمستان سپاه فرنگی را در چند جا معطل بسازد و از سران آنها یرغملهای دیگری مطالبه کنند چنانچه یکدفعه سه صاحب منصب ودفعه دیگر هفت صاحب منصب ، ده خانم و ۲۲ طفل را تحویل دادند و مقصد فرنگی ها در تحویل دادن اطفال و خانم ها بیشتر این بود تا در سایه حمایت سردار آسوده تر بوده واز شدت سرما وحمله غازیان مصون بمانند . در میان این زنها (لیدى مکناتن) خانم نماینده مقتول انگلیس و (لیدی سیل) خانم جنرال مدافع جلال آباد هم شامل بود . روی همرفته در جمله یرغمل ها از صاحب منصبان فرنگی هفده نفر شامل بودند که در آن جمله (جنرال آیر) و (جنر ال الفنستن) و(میجر پاتنجر) امضاء کننده میثاق هم قرار داشت چون بالاخره ثابت شد که جنرال سیل فکر تخلیه جلال آباد را ندارد و بر سر جنگ است باشندگان عرض راه با سردی و سرما یکجا شده نگذاشتند که دودسته سپاه دشمن بهم پیوست شود . در نزدیکی های شهر سردار محمد اکبر خان عنان خویش را بطرف لغمان گردانیده ودر (تگری) بدیع آباد مرکز آن ناحیه اقامت گزید و یرغمل های فرنگی را در جوار خود در قلعه محمد شاه خان ابابکرخیل که با او همسفر بود و به بدیع آباد شهرت دارد امر اقامت داد . قراریکه همه میدانند اقامت سردار در اغمان و اخذ ترتیبات جنگ علیه جنرال سیل و آوازه رسیدن قوای بزرگی از هند تحت اداره جنرال پالیک و بی اتفاقی های سران مجاهدین در کابل و بالاخره عقب نشینی قوای ملی بطرف پای تخت و بر گردانید یرغملها بکابل و حتی با میان موضوعاتی است مفصل که هر گوشه آن مقاله ها میخواهد که اینجا بدان کاری نداریم و مختصر حال اسرار را در بدیع آباد و طرز رفتار سردار مجاهد افغانی را با ایشان مطالعه میکنیم . بدیع آباد قلعه بود با دیوارها و بروج مستحکم به بلندی ٢٥ فت و محاط با خندق عمیق در مدت تقریباً سه ماهی که جلال آباد و جنرال سیل در محاصره بود یرغملها در انجا اقامت داشتند ولی زندگانی شان از هیچ رهگذر به محبوس واسیری شباهت نداشت بلکه با منتهای مهمان نوازی که شیوه خاص افغانی است با آنها رفتار میشد انگلیس ها خود مینویسند : که یرغمل ها که مرگ را مسلم می پنداشتند کم کم ملتفت شدند که زندگانی راحتی دارند و به دفعات سردار روی یک سفره با ایشان غذا میخورد اسرا با خویشاوندان خود در جلال آباد مکاتبه میکردند حتی خودشان بدیدن دوستان خود و مذاکره با جنرال انگلیسی به شهر میرفتند و عجب تر اینکه بمکال خوشی ومیل شهر و رفقای هموطن خودرا گذاشته و به بدیع آباد مراجعت می نمودند . سردار محمد اکبر خان على العموم به اسرا و یرغمل ها و زخمی های انگلیس به سایقه روح شهامت افغانی کمال لطف داشت . در راه جلال آباد وقتیکه صاحب منصب زخمی موسوم به (ملویل) را پیش او آوردند بدست خود زخمهای او را بسته و بران لته دود گذاشت و او را مشمول هر نوع لطف و عنایت ساخت . در عرض همین راه در نقطه ای که بنا بود یرغمل ها از آب رودخانه ای عبور کنند بکمال اضطراب نگران بود تا همه بسلامتی گذشتند . در بدیع آباد قرار نوشته خود انگلیس ها با اطفال آنها روی زمین نشته و با آنها بازی میکرد . با زن ها بکمال لطف و دلجوئی پیش می آمد و با صاحب منصبان به منتهای مهربانی و مدارا رفتار مینمود مکتوبی که از همین تگری لغمان راجع به استرداد دختر مستر اندرسن نوشته همان اندرسنی که خود در کابل جزء یرغمل ها بود و دخترش در خورد کابل بدست غازی ها افتاده بود و متن آنرا در یکی از شماره های مجله آریانا و در کتاب ( در زوایای تاریخ معاصر افغانستان) گرفته اینجا هم چاپ می کنیم : "مکشوف ضمیر محبت تخمیر عالیجاه معلی جایگاه حشمت دستگاه امیر الامراء العظام موافقت فرجام عمومی صاحبى ام نایب صاحب حفظ الله تعالی میدارد که الهی از جمیع عوارضات زمان در امان ملک منان بوده شاد کام باشند ."

بعدها مشهود میدارد که در باب دختر اندرسن صاحب فرنگی که در دره خورد کابل بدست عالیجاه رفیع جایگاه دوستی آگاه محمد عمر خان ولد عالیجاه حشمت دستگاه میر احمد خان افتاده و ازان تاریخ متعلقان او که در تصرف میباشند نهایت نا آرامی دارند و قبل ازین هم قلمی شده بود حال هم مکرر قلمی میگردد که لازم بل ا لزم که بهر نحو میدانید همان دختر اندرسن را بصحابت آدمان معتبر بزودی روانه نمائید که هر آئینه خوش نما است و اگر نرسد بسیار نالایق و بی مناسب است . الحمد لله خود دانا وهوشیار می باشید در این باب بسیار سعی و اهتمام بلیغ به کار برند و ازینطرف خاطر خود را بهر باب جمع داشته احوالات سلامتی خود را با رویداد و کوایقات آنطرف قلمی وارسال دارند و در باب فرستادن دختر اندرسن تغافلی و اهمال نخواهند نمود که از جمله لوازمات است زیاده ایام بکام باد برب العباد.