معتزله
در سالهای بین ۱۰۰ و ۲۰۰ هـ در کشمکش فکری و سیاسی خوارج و شیعه ، گروهی بنام معتزله و ارباب اعتزال نیز وجود داشت، که از مهمترین حرکات فکری و نزعات عقلی دو قرن اول اسلامی بحساب می آید و د تطور فکر و ادب ملل اسلامی و تاریخ فلسفۀ اسلام در نهایت اهمیت است.
موسس این طایفه و اصل بن عطا<(۸۰۱۳۱هـ) یکی از امامان متکلمان و بلیغان اسلام است که از حلقۀ درس استاد خود حسن بصری( متوفی ۱۱۰هـ۷۲۸م) اعتزال کرد، و از انرو پیروان اورا معتزله گفتند. از تألیفات او اصناف المرجئه المنزلة بین المنزلتین معانی القران طبقات اهل العلم و الجهل السبسل السی معرفة الحق التوبه شناخته شده است. ۲
معتزلیان اصول خمسۀ ذیل داشتند:
۱/توحید: گوید که صفات خدا غیر ذاست او نیست اسلام دین توحید و تنزیه است . معتزله مانند مسلمانان دیگر درین مورد به ایمان اجمالی قناعت نکنند بلکه در مسائل
۱ملل و نحل ۶۲ ببعد
۲الاعلام۹/۱۲۱
وجود وحدانیت و آیات متشابه و غیره به تحلیل عمیق فلسفی پردازند مسائل رویت و صفات خدا و دیگر امور کلامی را بدلائیل عقلی روشن سازند.
۲/عدل: معتزله خود را اهل عدل دانند و انرا با شرح عمیقی از صفات الهی پندارند و حدود عدل را معین کنند و گویند که خداوند ارادۀ مخلوق را میکند ولی شررانه اراده میکند و نه انرا میخواهد و خیر شر هر دوبه اراده آزاد انسان متعلق است، و او خالق افعال خود است.
۳/وعدووعید: خداوند در وعدو عید یعنی پاداش نیکیها و کیفر که بائر صادقست و نزد معتزله ایمان معرفت دل و اقرار به لسان و عمل جوارح است و هر قدر که انسان عمل خوب را مرتکب شود ایمانش زیاد و بالعکس به ارتکال معاصی کم می شود،پس گناه کبیره انست که دران وعیدی آمده باشد و اگر وعیدی نداشت صغیره خواهد بود.
۴/منزلة بین المنزلتین : مرتکب کبائر فاسق نه مومن و نه کافر . بلکه بین دو منزل قرار دارد.
۵/امر به معروف و نهی از منکر: به دل و زبان و دست و شمشیر و بنابرین درین راه استعمال شمشیر و خروج برخلیفه ییکه از معروف دور و مبتلا به منکر باشد جائز است.۱
معتزله در مسئله سیاست و امامت با خوارج همفکرند باین معنی که امامت را در غیر قریش و بین مردم دیگر هم جائز دانند و انرا منصوص نشمارند و اگر تمام مسلمانان عادل باشند و فاسقی در بین ایشان نباشد، آنگاه » لاحکم الالله » را هم قبولدارند که حاجت به نصب امام نخواهند داشت در حالیکه ابراهیم بن سیار مشهور به نظام (بروزن فعال) یکی از ائمه معتزلۀ بغداد (متوفی ۲۲۱هـ۸۳۵م) در مسئله عصمت امام و ضرورت و جود امام مرشد و هادی معصوم در هر عصر باشیعیان موافقه دارد و حتی قواعد اساسی شیعیان درین باره بر همن مذهب نظام مبنی است.۲
ضحی الاسلام ۳/۲۱ ببعد
۲تاریخ الاسلام السیاسی ۱/۳۳۴ بحوالت مروج الذهب ۲/۱۹۱
اما معتزله در عصریکه مورد بحث ماست ، یعنی تا ۲۰۰ هـ۸۱۵م در افغانستان بحیث یک گروه مذهبی قوی ظهور نکرده بودند، ولی در سرزمین های غربی خراسن و عراق و بغداد و شام و غیره تشکیلاتی داشتند، و از قویترین مبارزان میدان جدل و فلسفه و کلام بوده اند.
در اوائل عصر عباسی که پیشوای معتزله عمر بن عبید بود داعیان این مذهب به اطراف و بلاد بعیدۀ کشور اسلامی فرستاده شده اند تا به نشر و تبیلغ مبادی اعتزال پردازند چنانچه یکی از شعرای معتزله صفوان انصاری در بارۀ واصل بن عطاء قصیده یی دارد که دران گوید:
له خلف شعب الصین فی کل ثغرة
الی سوسها الاقضی و خلف البراسر
رجال دعاة لایفل عزیمهم
تهکم جبار و لا کید ما کر
«واصل را از حدود چین تاسوس اقصی و پشت بربر( غرب افریقا و بلاد مغرب) داعیانی موجود است که ارادۀ ایشانرا شدت خشم جباری و یا کید ماکری شکسانده نمیتواند» مطابق ابن سند گویا داعیان و مبلغان متعزله تا حدود چین و بلاد مغرب شمال افریقا رسیده بودند، و این درست است زیرا واص بسا رجال کاری و دانشمند را پرورید و هر یکی را بسویی برای تبلیغ فرستا، که از انجمله حفص بن سالم را به خراسان ارسال نمود، و او به ترمذ امد، و با جهم بن صفوان موسس فرقه جبریه مناظره ها کرد.۲