هستی ما نظام ما , مستی ما خرام ما

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

هستی ما نظام ما , مستی ما خرام ما 

گردش بی مقام ما 

زندگی دوام ما

دور فلک بکام ما می نگریم و می رویم

جلوه گه شهودرا  بتکده ی نمودرا 

رزم نبود و بود را 

کشمکش وجود را

عالم دیرو زود را می نگریم و می رویم

گرمی کار زار ها , خامی پخته کارها

تاج و سریر و دارها

خواری شهر یارها

بازی روزگار های می نگریم می رویم

خواجه ز سروری گذشت بنده زچا کری گذشت ,

زاری و قیصری گذشت دور سکندری گذشت

شیوه ی بت گری گذشت می نگریم و می رویم

خاک خموش و در خروش سست نهادو سخت کوش

گاه به بزم ناو نوش  

گاه جنازه ئی به دوش

میر جهان و سفته گوش می نگریم می رویم

توبه طلسم چون و چند عقل تو در گشادو بند

مثل غر اله در کمند زارو زبون و دردمند

ما به نشیمن بلند می نگریم و می رویم

پرده چرا اظهور چیست ؟ 

اصل ظلام و نور چیست ؟

چشم و دل و شعور چیست فطرت ناصبور چیست؟

این همه نزد و دور چیست می نگریم و می رویم

بیش تو نزد ما کمی سال تو پیش ما دمی 

ای بکنار تویمی 

ساخته ئی به شبنمی 

ما بتلاش عالمی می نگریم و می رویم