32

سلطه سیاسی موقت موریا در آریانه و نفوذ بزرگ بودائی

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل نخست ، بخش افغانستان تاریخی قبل از اسلام
23 August 1967

امپراتوری وسیع اسکندر با مرگ او از هم پاشید،  و افسران بزرگش در طرابلس شام مجلسی تشکیل داده،  و مملکت او را بین خود تقسیم نمودند.  از آن جمله ولایات جنوبی آریانه  یعنی اراکوزی (وادی- ارغنداب) و گدروزی (مکران) به سیبیرتیاس SIBYRTIAS سپرده شد و دراریا (وادی هریرود) و درنگیانه)(وادی هلمند) ستساندارSTASANDAR قبرسی حکمران گشت و بکتریانه (باختر) و سغدیانه (سغد)  به سستاسانوSTASANOR قبرسی داده شد و هوخیارتس OXYARTES پدر روښانه زوجه اسکندر بر سرزمین مرکزی آریانه یعنی پاروپامیزاد ولایت کابل حکمران گشت. 

اما ولایات شرقی آریانه که حدود آن تا تکسیلا کشیده می شد،  در دست شهزادگان هندی و جنرالان یونانی در حالت کشمکش باقی ماندند و چون آمدن لشکریان یونانی به این سرزمین و دوام سلطنت بازماندگان ایشان در باختر نفوذ فرهنگ و هنر و فکر و عقاید یونانی را در اینجا باقی گذاشته بود،  این پدید های فرهنگی یونانی که با بقایای فرهنگی مردم بومی این سرزمین آمیخته بودند، از طرف شرق با حادثۀ بسیار مهم دیگر بر خوردند و آن ظهور سلطنت بزرگ موریا در هند بود. 


اگر چه از نظر سیاسی سلطۀ موریا در قسمت های شرقی آریانه دوام زیادی نداشت،  و درینجا سلطنت مستقل یونان و باختری تاسیس شد،  ولی در همین عصر کوتاه شاهان موریا و مبلغان دین بودا این دیانت را در شرق آریانه انتشار دادند،  که درینجا باز دریک آیذو گلاس فرهنگی و ملتقای ثقافت و عقیده سه عنصر مهم به یکدیگر آمیخت و باب مهمی را در تاریخ فرهنگ این کشور که بنام گریکو بودیک مشهور است کشود. و این دیانت و هنر تا مدت هزار سال دیگر و نفوذ اسلام در افغانستان باقی ماند که عناصر مهم آن چنین بود: 

۱-عناصر فرهنگی و هنری و عقیدوی باختری یا داخلی خود این سرزمین. 

٢-صنعت و عقیده و فکر یونانی که با اسکندر در حدود ٣٣۰ق،م آغاز یافته بود. 

٣-هنر و فرهنگ و دین بودایی با آثار هندی خود که با سلطۀ موریا یکجا آمد. 

موسس سلطنت موریا در هند چندراگوپتا (سندروکتس یونانی) است که منسوب است به یکی از شهزاده بانو های خاندان شاهی نندا که میورا (طاوس) نام داشت و او از طبقۀ  کشتریان و طایفه راجپوت (شهزادگان) بود که در سال ٣٢۴ق، م به شاهی رسید،  و بعد از ٢۴ سال سلطنت در ٣۰۰ق، م بمرد،  و پسرش بندوساره BINDUSARA که از بطن ملکه دوردهرا بود بجایش نشست و پایتخت موریان شهر پتالی پترا (پتنه) هند بود.

چندراگوپتا سپه سالاری نندا را داشت،  و او یکنفر رئیس برهمنان تکسیلا چانه کیه CHANAKYA مولف کتاب ارتهه شاستره (در سیاست و اجتماعیات و اقتصادیات) را که پسان وزیر او شد با خود متفق ساخته و سلطنت مگده و شاه آنرا از بین برد،  و سلطنت وسیعی را بین گنگا و سند بنیاد نهاد،  که دارای تشکیلات منظم اداری و مدنی بود و بنا برین او را تنها یک نفر سپاهی فاتح نشمارند،  بلکه سیاست مدار هوشیار و فکوری بود، چندراگوپتا حدود کشور خود را در غرب تا کناره های سند پهنائی داد،  و یونانیان جانشین اسکندر در نظر داشتند،  تا اراضی مفتوح اسکندر را بدست باز آرند، چون سیلیوکوس ملقب به نیکاتور یعنی فاتح حکمران بابل شد،  پارس و پارت را گشوده و در سنه ٣۱۱ق، م آریا و بکتریا را هم فتح کرد،  و در سنه ٣۰۵ق،م از راه کابل بطرف شرق رفت، و از رود سند گذشت و در سواحل شرقی آن رودخانه با لشکریان چندراگوپتا مقابل شد ولی چون حریف را در غایت قوت دید با او صلح نمود،  و دختر خود را بزنی او داد،  و در مقابل ۵۰۰ فیل ولایات گندهاره- اراکوزیه- گدروزیه- پاروپامیزاد را به چندراگوپتا باز گذاشت و در باختر نیز دیودوتس را حکمران مقرر کرد. 

بعد از صلح چندراگوپتا و سیلیوکوس روابط هند و باختر وسعت یافت و امتعۀ تجارتی هند فراوانتر از راه کابل و بلخ به بندر های بحیرۀ خزر نقل داده شد،  و سیلیوکوس یک نفر جنرال بصیر خود میگاستینیس MEGASTENES را بحیث سفر بدربار موریا فرستاد، او کتابی را در شرح احوال هند و سلطنت موریا نوشته بود، که اکنون در دست نیست،  ولی استرابو و دیگر مورخان یونان،  برخی از مطالب آنرا در کتب خود حفظ کرده اند، و بقول این سفیر چندراگوپتا شش صد هزار پیاده و و سی هزار سوار و نه هزار فیل قوه داشت،  و در کمپ شاهی او چهار صد هزار نفر بود و بدین صورت نیمۀ خاک آریانه تا دامنه های جنوبی هندوکش به او تعلق گرفت،  و این نخستین بار است که نفوس فرهنگی و سیاسی آریائیان هندی از شرق به خاک غربی اندوس تا کوه هندوکش رسیده است. 

چون در سنه ٣۰۰ق، م چندراگوپتا در گذشت،  پسرش بندوساره BINDUSARA به لقب امیتره گهاته AMITRAGHATA (دشمن کش) بر تخت نشست. و او سیاست دوستانه را با امرای یونانی پیش گرفت و روابط فراوان تجارتی از راه گندهاره و پاروپامیزاد و اراکوزی با قلمرو سیلوکیدها بر قرار داشت،  و چون سیلیوکوس نیکاتور در ٢٨۰ق، م به عمر ٧٨ سالگی بمرد و پسر او انتیاکوس سوتر ANTIACHOS-SOTER بجایش نشست. وی در حدود ٣۰۱ق، م دی ماکوس را به سفارت بدربار پتنه پیش بیندوساره ارسال داشت. 

روابط فرهنگی سلطنت موریا و یونانیان از همین اوقات بسط و فزونی گرفته بود که این حرکت مبدا تاسیس مدنیت مخلوط هندویونان گردید. و علاوه برین از راه بحر هم آمد و شدی با هند موجود بود چنانچه پتروکلیسPATROKLES افسر سیلیوکوس و پسرش از راه بحر هند سفر کرده و معلومات چفرافی خوبی فراهم آورد که بعد ها مورد استفاده پلینی و استرابو بود. 

شاهان موریا با سیلیوکیدیان یونانی آنقدر رابطۀ دوستانه داشتند،  که مؤلف تاریخ قدیم سیاسی هند گوید: بیندوساره به انتیاکوس نوشت که برای من یک نفر حکیم و شراب و انجیر خشکیده خریده و بفرست. انتیاکوس در پاسخش نوشت:  من انجیر و شراب را خواهم فرستاد ولی در قانون یونان فروش دانشمندان ممنوع است (!) این شاه موریایی با علوم و ادب یونان ولعی داشت و در عصرش هندیان اشعار هومر یونانی را بزبان خود ترجمه کرده و می خواندند و وراهه میهیرا VARAHAMIHARA در کتاب خود بریهت سمهیته BRIHAT-SAMHITA  معلومات آسمان شناسی یونانی را بنظر ندامی بیند و چون این اوضاع بر مطلع مدنیت گریکو-بودیک روشنی می اندازد ما آنرا باختصار آوردیم. 

و این شاه یونانی دوست هند یعنی بیندوساره در ٢٧٣ق،م  پس از ٢٧ سال شاهی در گذشت.  و پسرش که آشوکا نام داشت به کمک رادهاگوپتا وزیر خود بر برادران دیگر غالب آمده و بر تخت سلطنت موریا نشست و او بلاشبهت پادشاه بزرگ هند است که بر تمام آن برعظم و یک قسمت افغانستان تا مجاری ارغنداب سلطنت کرده است. 

آشوکا در آغاز کار مرد جنگی و خونریزی بود که در نبرد کالنگه سواحل خلیج بنگال یک لک نفوس را بکشت و ۱۵۰ هزار را اسیر گرفت،  و فجایعی که او در این پیکار خونین به چشم و سر دید و تا صد هزار انسان از گرسنگی مردند بر روحیه و شخصیت او شدیدا اثر کرد،  و او را به فلسفۀ  صلح و سلام دین بودا متمایل گردانید،  تا در سنه ٢۶۰ق، م رسماً دین بودا را پذیرفت و به نشر و تبلیغ آن همت گماشت،  و ازین تاریخ به بعد عهد سلطنتش دورۀ  امن و سلام و تعمیرات دینی و بسط امور خیریه و بنای معابد بودایی و راه ها و مسافر خانه ها و انتشار دساتیر مذهبی بود.  و او در مملکت وسیع خویش بهر جای که رسیده نصایح نوع پروری و حتی نیازردن جانوران را بر سنگها بزبانها و رسم الخط های مختلف نفر کرده که تا این عصر هم باقیمانده است و این فرامین سنگی بر اوضاع آن دوره روشنی فراوان می اندازد. 

در وادی گندهار او قسمت شرقی افغانستان که جنوبا تا قندهار میرسد،  آثار فراوان ستوپه های بودایی موجود است که تاکنون برخی از آن ابنیۀ تاریخی شناخته شده است،  و احصاء تمام آن مشکل باشد. 

گویند آشوکا در شمال کشور خویش چهار  ستوپۀ  بزرگ ساخته که یکی از آن فراز تپۀ  بالا حصار پشاور واقع و تا عصر هیون تسنگ (سال ٩هجرى)هم با همان شکوه خود باقی بود،  و بقول او این بنا را از سنگهای زیبا و چوب های کنده کاری ساخته بودند که بگفتۀ  فاهیان مرصع به سیم و زر بود،  و موسیو فوشه گوید که این همان ستوپه باشد که بنام ارمغان چشم موسوم بود، و بودائیان عقیده داشتند که بودا در اینجا چشم خود را قربانی کرده بود. 

همچنین بر تپۀ کنیز که شرقی چارسدۀ  کنونی ستوپۀ  بنا کردۀ  اشوکا واقع بود که تا عصر هیون تسنگ هم به همین نام شهرت داشت،  و او گوید که در عصور متمادی محل تبلیغ قوانین چهار بودا بوده است.