خوارزم شاهیان

از کتاب: ادبیات افغانستان از قدیمترین دوره ها

این سلاله سیصد سال قبل از اسلام در نواحی خوارزم شاهی داشتند تا اینکه در سال ۳۸۲ هجری اخرین حکمدار انها ابو عبدالله محمد به دست فاتحین اسلام اسیر شده و خوارزم ضمیمل حکومت اسلامی گردید درسال ۴۰۸ این خطه به دست سلطان محمود غزنوی فتح و آلتون تاش را حکمران خوارزم مقرر کرد. این خاندان تا زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی دوام نمود. هنگامی که سلطان محمود وفات کرد خوارزم به دست آل سلجوق افتاد ملک شاه سلجوق انوشتکین غلام خود را که اهل ترکان غزنی بود در سال ۴۷۰ ه به ولایت خوارزم نصب کرد که ملقب به خوارزم شاه گردید.  پس از انوشتکین حکومت خوارزم به خاندان او باقی ماند . سلسله شاهی این دود مان از قطب الدین محمد بن انوشتکین شروع شده تا جلال الدین خوارزمی ادامه می یابد دورۀ عروج خوارزمشاهیان مدیون آتسزین قطب الدین محمد و پسرش اپل ارسلان و تکش میباشد. آتسط در سال ۵۳۳ ه علیه سلطان سنجر قیام کرد ولی مغلوب گردید همچنین پسرش ایل ارسلن در سال ۵۵۱ از دست قراختائیان شکست خورد چون نوبت به برادرش «تکش» رسید وی آخرین پادشاه سلاجقه بزرگ را مغلوب ساخته دامنۀ حکومت خود را تا ماوراء النهر عراق و خراسان وسعت بخشید. پسرش علاءالدین محمد پس از پدرش خود بخارا , سمرقند , بلخ, هرات و کرمان را نیز تصرف نمود سلطنت مقتدری تأسیس نهاد تا اینکه ظهور چنگیز این خاندان را از بین برد پسرش علاءالدین جلال الدین خوارزمی در مقابل چنگیزیان تاب مقاومت نیاورده به هندوستان پناه برد, مغلهای چنگیزی این خاندان را در سال ۶۲۸ هجری منقرض و نابود ساختند.   این خاندان نیز صاحب علم و فضل بوده علما و شعرا را مانند سامانی ها غزنویان و سلجوقیان تربیت و پرورش میکردند ابن سینا بلخی ابوسهل مسیحی , بیرون و خوارزمی و امثال انها در دربار شاهان خوارزمی تربیت و پرورش دیده اند؛ گذشته از اینکه فضلا و نویسندگان را به دور خود جمع اورده بودند خودشان نیز صاحب ذوق سلیم و دارای فضل و کمال بودند؛ چنانکه آتسز نمونۀ بارز این مدعاست اینک رجال برجستۀ این عصر را معرفی کرده و از علم و فضیلت آنها یاد آور می شویم:         (رجال برجسته عصر خوارزمشاهیان):       رشید الدین وطواط: اسمش رشیدالدین محمد بن عبدالجلیل عمری است, نسبت خود را به پانزده واسطه به خلیفۀ دوم می رساند. لقب وطواط را فضلا زمانش بنابر کوچکی بنیه به او داده اند . تولدش بین سنوات ۴۸۰ و۴۸۷ ه در بلخ وطن اصلی او واقع گردیده است. در نظامیۀ بلخ تحصیل و به دربار خوارزم  شاهیان راه یافته, مدت سی سال دبیر و منشی دربار آتسز بود. ریاض الشعرا عمرش را ۹۷ سال دانسته است. ولی آقای عباس اقبال وفاتش را سال ۵۷۳ ه میداند. دیوانش مشتمل بر پنج هزار بیت است و که بشتر آن در مدح و فتوحات آتسز میباشد کتاب «حدایق السحر» او نیز به نام آتسط تألیف گریده رسایل زیاد دیگری هم به عربی نوشته که در مصر به طبع رسیده است.  این قصیده چند بیت از یک قصیده اوست که در جواب ادیب صابر در ردیف اتش گفته:       زهی فروخته حسن تو در جهان آتش         زده غم تو مرا در میان جهان آتش            اگر بر آرم از اندوه عشق تو نفسیبگیرد از نفس من همه جهان آتشینمانده ز آتش دل آب چشم و ترسم از انک  به جای آب ز چشمم شود روان آتش       ابوالمظفر خورشید خسروان آتسز      که از صواعق چشمش کند کران آتش   آتسز: سلطان آتسزین محمد از شاهان خوارزم شاعر توانا و چیره دست بود. رشید الدین وطواط در تمام مدت سلطنت اتسز (۵۲۲-۵۵۱) سمت وزارت رسایل او را داشته , منشی و دبیر بزرگ او محسوب دربار او محسوب می شد قطعۀ زیر را آتسز در جواب فرمان عتاب آمیز سلطان سنجر سلجوقی سروده است:   اگر باد پای است یکران شاه              کمیت مرا پای هم لنگ نیست چو او آید اینجا من انجا روم             خدای جهان را جهان تنگ نیست       ملک شهریار است وشاه جهان         کریز از چنین پادشاه ننگ نیست      رباعی ذیل را نیز در زمان حکومت خویش سروده:  بر ران جهان نشن فرمن منست        در گوش فلک حلقۀ پیمان منست            با این همه سلطنت که امروز مراست               تحصیل رضای دوست ایمان منست         آتسز دارای دیوانی بوده مدون که در کتابخانۀ سمرقند از مطالعۀ عوفی صاحب لباب الالباب گذشته است . وی در سال ۵۵۱ در گذشت.               سلطان تکش: برادر بزرگ سلطان شاه بن آتسز خوارزمشاه است. ابتدا حکمرانی «جند» بدو مفوض بود پس از انکه بر برادر خود سلطان شاه غلبه حاصل کرد شاه خوارزم گردید. هدایت در مجمع الفصحا می نویسد که وقتی در حالت غضب دندان یکی از غلامان خود را شکستع بعدا از کردۀ خود پیشیمان شده رباعی ذیل را برای دلجویی او نوشت:         گر شد گهری ز درج نو شینت کم   درحسن نگشته هیچ تمکینت کم              صد ماه ز اطراف رخت می تابد گوباش ستاره ای ز پروینت کم              وفاتش در ۵۹۶ هجری به وقوع رسیده است.سلطان شاه: آتسز بن قطب الدین محمد بن انوشتکین برادر خَرد سلطان تکش است. پس از انکه ایل ارسلان بعد از هفت سال سلطنت (سال ۵۵۸ هجری قمری ) در گذشت , سلطان شاه بر تخت خوارزم جلوس نمود. برادرش تکش ازدر مخالفت با او پیش آمد و نزاع در بین آنها واقع گردید, سلطان شاه چون طبع لطیف داشت, رباعی زیر را سروده و به خدمت برادر خود فرستاد.      هر گه سمند غزم من پویه کند دشمن زنهیب تیغ من مویه کند اینجا ره رسول و نامه بر ناید کار           شمشیر دو رویه کار یکرویه کند رباعی فوق هنگامی که به دست سلطان تکش رسید فرزندی عالم و شاعر به نام ملکشاه داشت . او رباعی فوق را بدو داد تا جواب گوید. او فورا رباعی ذیل را نوشته فرستاد:صد چنک ترا خنجر بران مارا    کاشانه ترا مرکب و میدان مارا              خواهی که خصومت از میان بر خیزد            خوارزم ترا ملک خراسان مارا               چون این رباعی به سلطان شاه رسید دوباره جواب نوشت:                ای جان من غم  ره سودا گیرد   این قصه نه در شما نه در ما گیرد        تا قبضۀ شمشیر که پالاید خون   تا آتش اقبال که بالا گیرد     قطب الدین محمد خوارزم شاه: پسر سلطان تکش است بعد از پدر سلطنت خوارزم و خراسان به او رسیده بیست و یک سال سلطنت کرد و در سال ۵۷۲ هجری قمری در جزیرۀ آبسکون در گذشت. خوارزم شاه سلطنتی بسیار شجاع و ذکی بود رضاقلی حان هدایت رباعی زیر را به نام او ثبت کرده و می گوید که سلطان در حال عیش و نشاط سروده است.               فردا علم فراق طی خواهم کرد               با طالع سعد قصد ری خوام کرد معشوقه موافقست و ایام بکام              اکنون نکنم نشاط کی خوام کرد   جلال الدین: یکی از شاهان نامدار و غیور خوارزمی است . با سپاه مغول باربار مصاف داده در چند جای سپاه خونخوار و سفاک چنگیز را به شکست مواجه ساخته است جلال ابدین که پسر قطب خوارزمشاه است آخرین سلطان این دود مان میباشد که به دست چنگیزیان بالاخره این سلسله به پایان می رسد این رباعی بدو منسوب است:            در رزم چو آهنیم و در بزم چو موم               بر دوست مبارکیم و بر دشمن شوم          از حضرت ما برند انصاف به شام   و زهیبت ما برند زنار به روم         نظام جامی : اهل جام به گفتۀ هدایت از دبیران دربار خوارزمشاهیان است. اسمش نظام الدوله والدین احمد می باشد . شاعر خوش قریحه و توانا صاحب اخلاق حمیده و فضایل نیکو بوده این چند بیت از یک قصیده اوست:      دی دلبرم رسید چو زد آفتاب تیغ      با روی همچو اتش و در کف چو آب تیغ      پیکان شیر غمزه چنان تیز کرده بود  کز شرم می کشید سر اندر نقاب تیغ   خورشید روی او که ببرد آب آفتاب  می زد به ناز بر سپر آفتاب تیغ              گفتم که بوسه ای بده ای بت, به غمزه گفت          هست این سؤال را که تو کردی جواب تیغ      سراج بلخی : ملقب به سراج الدین علا می باشد  هدایت در مجمع الفصحا, او را مداح خوارزم شاه گفته و او را از بلخ می داند. در فضل و کمال شهرت زیاد و در نظم و نثر ید طولی داشته , از احوالش زیاد برین معلومات در دست نیامد . این چند بیت از او است:                به غمزه نرگس مستش هلاک صد بی دل              به بوسه شکر نابش  طبیب صد بیمار   ز درد و محنت و اندوه و رنج او فریاد             ز کبر و عشوه و ناز وعتاب او زنهارز بسکه خیل خزان در چمن همی تازند             بماند چهرۀ آبی نهان به زیر غبار    ز کسوتی که چمن را بهار یافته بودنه رنگ ماند و نه بو ونه پود ماند و نه تار      بهاؤالدین محمد بن مؤید: نامش محمد بن مؤید و لقبش بهاؤالدین است دبیر و منشی دیوان رسالت علاؤالدین تکش خوارزمشاه (۵۶۸-۵۹۶) بوده برادر شیخ مجد الدین عارف معروف است . کتابی به نام «التوسل الی الترسل» نوشته است . تاریخ وفاتش به صورت صحیح در دست نیست؛ ولی از قراین اینقدر معلوم می شود . تاریخ وفاتش به صورت صیحی در دست نیست؛ ولی از قراین اینقدر معلوم می شود که تا سال ۵۵۸ هجری حیات داشته است قطعه ذیل در شکایت روزگار از قلم او تراوش کرده است!               تاکی ز روزگار به جانم رسد گزند      آخر زجور چرخ و جفای زمانه چند     اخر چه کرده ام من بیچاره ضعیف    آخر چه برده ام من زنجور مستمند        از بهر می سپند همی سوخت روزگار              اکنون مرا در اتش غم سوخت چون سپند        غوریان        قسمت وسطی افغانستان که دارای کوه های بلند و تپه های سر سبز و شاداب با دره های صعب المرور می باشد, در تاریخ به نام «غور» یاد می شود, این خطۀ باستانی از قدیم الایام معمور و آبادان بوده مردم آن آزادانه زندگانی داشتند چنانکه کمتر از لشکرگشایان و امپراطوران بر آن دست تسلط یافته اند. در «روضه الصفا» مذکور است که غوریها در زمان خلافت حضرت علی کرم الله وجهه به دین اسلام مشرف گردیدند. جد بزرگ این خاندان در تاریخ به نام شنسب مشهور است که با حضرت علی معاصر بوده این خاندان را ملوک شنسبانیه یا آل شنسب گویند.               این خطۀ کوهستانی در عصر شش و هفت به اوج کمال خود رسید. سلاطینی که در این سرزمین حکمرانی میکردند دو طایفه بودند یکی در فیروز کوه و دیگر در بامیان سلطنت داشتند . بر سلسلۀ خاندان غوری محمد سام معاصر سلطان محمود غزنوی است که با محمود کبیر در فتوحات هند خدمات بزرگی انجام داد و مورد نوازش و لطف سلطان غزنی واقع گردید پس از او قطب الدین حسن جانشین پدر گردید. شخص عادل و نیک سیرت بود. در جنگ با مردم تکاب در اثر تیری که چش او اصابت کرد جهان را بدرود گفت. در عوضش عزالدین حسین بن قطب الدین حسن حکمران گردید موصوف را پدر سلاطین غور می گویند. عزالدین حسین بن قطب الدین حسین با سلطان سنجر سلجوقی و سلطان ابراهیم غزنوی معاصر بود و در عهد سلطان ابراهیم به ریاست قراولان شاهی تقرر داشت حسین پس از مرگ ابراهمی چون یک شخص با انصاف متدین و رعیت پرور بود به امر مسعود بن ابراهیم غزنوی به فرمانروایی غور اعزام گردید.               شاه حسین هفت پسر داشت.   ۱. ملک فخرالدین که از طرف پدر خویش به ولایت بامیان مقرر گردیده بود.               ۲. قطب الدین محمد که امیر غور فیروز کوه بود.      ۳. شجاع الدین.       ۴. ناصر الدین حاکم زمین داور.         ۵. صیف الدین سوری.۶. بهاؤالدین سام پدر غیاث الدین غوری. ۷. علاؤالدین جهانسوز.   پس از مرگ شاه حسین پسرش سیف الدین سوری جانشین او گردید و دیگر ولایت همچنان به قبضۀ برادران او باقی ماند. قطب الدین محمد که در بین اولاد شاه حسین یک مرد لایق و ممتاز بود , بهرام شاه غزنوی دختر خود را بحبالۀ نکاح او در آورد. شهرت محمد بالا گرفت و در بین مردم نفوذ فوق العاده حاصل کرد. شاه غزنوی از این مسأله به خوف افتاده به بهانه ای او را به زغزنی خواست. محمد علاؤالدین جهانسوز را به جانشینی خود انتخاب کرده خود به طرف غزنه حرکت کرد. بهرام شاه ابتدا او را محبوس و بعدا مسمومش کرد. از این پس اولاد شاه حسین به انتقام بر آمدند. سیف الدین سوری که جانشین پدر بود با سپاه قوی و زورمند به طرف غزنه به حرکت افتاد بهرام شاه خلع شده به طرف هند فرار کرد و سیف الدین بر تخت غزنی جلوس کرد. ولی در آخر همین سال مردم غزنی بر وی شوریندند ودوباره بهرامشاه را بهه پادشاهی گزیدند. ملک سیف الدین نیز به دست بهرام شاه به قتل رسید. آتش انتقام در نهاد برادران او شعله ور شد, شهزادگان غور برای گرفتن خون سیف الدین علم عصیان برافراشتتند . علاء الدین جهانسوز که به امر برادر قطب الدین محمد بر تخت غور جلوس کرده بود با دوازده هزار سپاه به طرف غزنی شتافت و آن شهر را تسخیر کرده آتش زد ومهد تمدن چندین ساله افغانستان را با خاک برابر نمود از این رو به علاء الدین جهانسوز شهرت یافت. علاءالدین حسین پس از فتح و سوختن غزنی به طرف غور بر گشت و در سال ۵۵۱ هجری قمری وفات یافت و پسرش سیف الدین محمد به جانشین پدر بر تخت فیروزکوه جلوس نمود.        سیف الدین محمد پسر عم خود غیاث الدین محمد بن بهاؤالدین سام را که پدرش جهانسوز در زمان سلطنت خود  او را در قلعه خبرستان غور حبس نموده بود از حبس رهانیده  ملک غزنین را بدو داد. غیاث الدین موصوف بعد از مرگ سیف الدین محمد در سال ۵۵۸ به کثرت آرا بر تخت فیروز کوه جلوس نمود و به کمک و همدستی برادر خود شهاب الدین قلمرو و حکومت غور را وسعت داد و خراسان , بلخ , هرات سند, پنجاب و صوبۀ سر حد را ضمیمۀ حکومت خود ساخته ؛ در حیطۀ اقتدار خود آورد.          او باری با عم خود فخر الدین حکمران بامیان نیز جنگید و فوجش را شکست داد و خودش را اسیر کرد؛ ولی دوباره با غزت و احترام تمام او را به غور برگدانید و تمامم قسمت های شمال شرقی کشور را به اولاد فخر الدین که بنی اعمامش بود واگذاشت.    پس از آنکه غیاث الدین بعد از ۴۲ سال در سال (۵۹۹ ه.ق) در گذشت برادرش شهاب الدین به تخت سلطنت جلوس کرد و چهار سال حکومت نمود. پس از شهاب ادلین نوبت به برادر زاده اش محمود پسر غیاث الدین رسید محمود که اخرین پادشاه این دودمان می باشد هفت سال سلطنت کرد. با مرگ این سلطان در سال ۶۰۷ ه. ق حکومت غوری ها به دست خوارزمیان منقرض شده فیروزکوه اشغال و سلالۀ غوری به واسطۀ انها به پایان می رسد.     سلاطین غوری مثل شاهان گذشته علم دوست و فضل پرور بودند. شعرا و فضلا را پرورش و تربیت می کردند. دربارشان مرجع علما و فضا و شعرا بود. در اثر تشویق و ترغیب انها بود که آثار بس گرانبها و قابل قدری در زبا فارسی به وجود امد از جمله میتوان مجمع النوادر یا چهار مقالۀ ابو الحسن احمد بن عمر بن علی نظامی عروضی سمرقندی را که به نام یکی از شهزادگان غور موسوم به ابوالحسن حسام الدین علی تألیف گردیده است نام برد. این اثراز نگارش و سبک تحریر سلست روانی از جمله بزرگترین و بهترین آثار قرون ماضی و ما بعد است که در زبان فارسی به رشته تحریر در امده است . دیگر از فضلا و ناموران این عصر, مؤلف تاریخ سلاطین غور , فخر الدین مبارکشاه , وزیر علاؤالدین جهان سوز است. همچنین سید ظهور الدین یحیی سرخسی صاحب دیوان انشای غیاث الدین و ابونصر فراهی مؤلف نصاب الصبیان از فضلای این عصرند؛ گذشته از این که سلاطین غور علما, شعرا, و نویسندگان را تربیه و پرورش می کردند, خودشان نیز اهل علم و فضل و صاحب ذوق سلیم شعری بودند چنانکه از علاؤ الدین جهلن سوز اشعاری دردست است که ذیلا نگاشته می شود.    علاؤالدین جهانسوز: علاؤالدین بن عزا الدین حسین بن قطب الدین حسن بن محمد سام غوری ملقب به جهانسوز است وقتی که شهر غزنی را به قصد خونخواهی برادر و برادرزاده خود قطب الدین و سیف الدین غوری آتش زد, به جهان سوز ملقب گردید. وی طوری که قبلا گفته شد ذوق شعر داشت؛ چنانکه در موقعی که غزنی را فتح کرد فخریه ای انشا نمود که چند بیت آن این است:  جهان داند که من شاه جهانم   چراغ دودل عباسیانم       علاؤالدین حسین بن حسینم    فلک بازیگر تیغ و سنانم         که بادا موج زن گرد سپاهمکه باقی باد ملک خاندانم       چو بر گلگون دولت برنشینم         یکی باشد زمین و آسمانم  همه عالم بگردم چون سکندر        بهر کشور شه دیگر نشانم        علاؤ الدین صاحب دیوان مدون بوده که عوفی آن را باری در کتاب خانۀ سمرقند با دیوان اتسز مطالعه کرده است ولی افسوس که امروز در دست نیست .وفاتش در سال ۵۵۱ ه.ق در غور واقع گردیده است.           معین الدین چشتی هروی: خواجۀ خواجگان , معین الحق و الشرع و الدینع حسن سنجری [ سنجری] از قریۀ چشت, توابع هرات است و در سال ۵۳۷ هجری متولد گردیده, چون پیشوای طریقت ورهنمای مسلک حقیقت گردید, لذا طریقۀ چشتیه به اسم وی شهرت یافت. خواجه معین الدین چشتی در هندوستان ناشر دین نبوی و مشیع طریقل علوی چشتی گردید. ابیات ذیل ار ریاض العارفین جهت نمونه کلامش اقتباس گردید:               از غزلیات:          سیل را نعره از آن است که از بحر جداست          و انکه با بحر در آمیخته خاموش امد       نکته ها دوش لبم گفت و شنید از لب یار           که نه هرگز به زبان رفت و نه در گوش آمد   هر که را هوش و قرار است می اش ده ساقی        که معینش زازل بیخود وومدهوش آمدوله :                به حق او که به کونین دیده نگشایم            که تا نخست نبینم جمال مولی را           اگر در آتش عشقت بسوختم [نه] عجب          که کوه تاب نیاورد این تجلی را           معین به چشم خرد حسن دوست ننماید            ببین دیدۀ مجنون جمال لیلی را       رباعی :           عاشق همه دم فکر رخ دوست کند                معشوق کرشمه ای که نیکوست کند      ماجرم وخطا کنیم و او لطیف و عطا             هر کس چیزی که لایق اوست کنددر شعر حضرت حضرت خواجه, معین تخلص می کردند. وفات شان در روز دو شنبه ماه رجب سال ۶۳۳ ه در ایم سلطنت شمس التتمش به وقوع رسیده, در اجمیر مدفون شدند (معین الدین چشتی دیده شود). عروضی سمرقند: عروضی سمرقند از نوسندگان بزرگ قرن ششم است. اسمش الوالحسن نظام الدین جهانسوز بود هنگامی که جهانسوز از سلطان سنجر شکست خورد به هرات متواری گردید اثر منثور او مجمع ال نوا در یا چهار مقاله است که به نام حسام الدین علی بن فخر الدوله مسعود بن غزالدین حسین در بین سال های ۵۵۱ و ۵۵۲ هجری قمری تألیف شده است. نثرش از نظم قوی تر است. در نجوم و طب علاء بر شاعری و دبیری نیز دسترسی داشته؛ این پنج فرد را به دربار امیر غور قطب الدین حسین مرتجلا انشاء و انشاد کرده:            در جهان سه نظامی ایم ای شاهکه جهانی زما در افغانند    من به ورساد پیش تخت شهم              وان دو در مرو پیش سلطانند         به حقیقت که در سخن امروز               هر یکی مفخر خراسانند     گر چه همچون روان سخن گویند            ور چه همچون خرد سخن دانندمن شرابم که شان چو دریایم هر دو از کار خود فرو مانندعجیبی جوزجانی: عجیبی شاعر دربار بهاءالدین سام پدر غیاث الدین غوریست . اسمش شمس الدین و تخلصش عجیبی بوده و در جوزجان که از نواحی بلخ می باشد, تولد یافته است تاریخ تولد و وفاتش به دست نیامد.         عوفی در لباب الالباب خود قصیده ای به نام او ذکر کرده که در مدح بهاءالدین سام گفته است . این چند فرد از آن افتباس شد.  چو شمع روز روشن از ایوان آسمان  ناگه در اوفتاد به دریای قیروان         دوش زمین و فرق هوا را از قیر ومشک              سحر سپهر کوه زردا کرده طیلسان        آورد پای مهر چو در دامن زمین       بگرفت دست ماه گریبان آسمان          برطارم فلک چوشه هند شد مکین   در خاک تیره شد ملک روم را مکان     فخرالدین مبارکشاه: فخر الدین بن حسین ملقب به مبارکشاه مؤلف «تاریخ غور» است. ابتدا وزیر دربار علاءالدین جهانسوز بوده و هم روزگاری در خدمت سلطان غیاث الدین غوری به سر برده است . منهاج الدین جوزجانی که از مورخان نامدار وطن عزیز ماست,             رباعی زیرا در طبقات ناصری به نام او ثبت کرده است.              اندر می و معشوق و نگار آویزی              به زان باشد که در شکار آویزی           اهوی بهشتی بدام تو در است               اندر بزکوهی به چه کار آویزی  شمس الدین مبارک سگزی : اسمش الدین و تخلصش مبارک و بهه قول صاحب ریاض الشعرا سلطنت نیمروز متعلق به وی بوده اشعار زیادی در مدح سلطان غیاث الدین داشته است. عوفی در سیستان با او ملاقات نموده و نوشته که چندی در کرمان و پنجاب محبوس بوده قطعه زیرا که در مرثیۀ ناصر الدین عثمان سروده شده به او نسبت داده است.  بی تیغ تو فتنه کامرانی دارد     اسلام ز کفر ناتوانی دارد  سربکن و بنگر که زمرگ تو جهان            درپای بلا چه زندگانی دارد  این رباعی نیز از اوست:  در دور زمانل بخل ازین مطعونان            شد فاش چنان که حکمت اندر یونان               گر رستم دستان به مثل زنده شود           یک نان نستاند به سنان زین دونان              ظهیر الدین سگزی: نامش ظهیر الدین ووطنش بلاد نیمروز است . باری به قسم رسالت به دربار غور رفته و به خدمت سلطان غیاث الین رسیده سلطان را ستوده و نوازش یافته است ابیات قصیدۀ زیر در مدح فخر الدین مبارکشاه از اوست:          ای به لفظ تو زنده جان سخن              ای ز طبع تو زاده گان سخن        چو تو در هیچ دور پرنگشاد               شاهبازی ز آشیان سخن     چون تو در هیچ وقت رخ ننمود              آفتابی ز آسمان سخن   نیمکاران طبع و  ذهن تواند                نقشبندان پرنیان سخن          آن سواری که رخ نگردانی          هرگز از هیچ پهلوان سخناحمد الکافی :مولد ووطن اصلی او معلوم نشد بعضی به روایت تذکره نگاران ایام زندگی او را دربار سلطان غیاث الدین گفته اند. صاحب مجمع الفصحا نامش را فرید الدین احمد بن محمد ایزدیار کافی ثبت کرده است. قصیدۀ مصنوعی در مدح غیاث الدین غوری سروده که در تشبیب قصیدۀ لفظ گل و می و مدح آن سایه و آفتاب را در هر بیت التزام نموده که جهت نمونۀ کلامش چند بیت زیر را از آن اقتباس کردیم:              ای گل و می را به رخسار و لب تو افتخار           چون گل میگون به بار امد می گلگون بیار   شکل گل چون شکل جام و رنگ می چون رنگ گل         هست گویی هر دورا از هم صفتها استعار     باغ را بی گل کجا باشد درین هنگام قدر  جام را بی می کجا باشد درین موسم قرار   گل زمی جوید شعاع و می ز گل گیرد فروغ               با گل و می عیش کن بی زحمت خار و خمار   محمد بن عمر فرقدی: شاعر معروف خراسان است به گفتۀ محمد عوفی , صاحب لباب الالباب ؛ به دربار سلطان غیاث الدین محمد بن سام غوری بسر برده قصاید زیادی در مدح وی داشته چند بیت زیرا از اوست:              ای تیغ تو بی مجال و تاخرچون تیغ سپیده دم جهانگیر        در عالم کهل یک جوان بخت   مثل تو نداد عالم پیر        ای بر دربار گاه جاهت        نه حلقل چره همچو زنجیر   ازهری هروی: نامش جمال الدین و تخلصش « ازهری» است صاحب مجمع الفصحا, هدایت ؛ قصیده ای به نام او نقل کرده که در مدح تاج الدین محمد گفته شده از احوالش بیشتر معلوم نشد . ابیات ذیل از اوست:      ای درغم تو گشته مرا چشمه سار چشم       ناخورده می چراست ترا پرخمار چشم             خونم هدر مکن که سیلابهای خونخود می نهد سزای من اندر کنار چشم    جایی رسیده کار که بی وصل روی توباهجو تو بشکتن من گشته یار چشم        دادی به وصل وعده و گفتی ز روی ظنر            چیزی که کس نیافت تو از مامدار چشمشمس الدین محمد سگزی: اهل سیستان بوده از شعرای و نویسندگان زبر دست عصر خود به شمار می رود . تصنیفاتی هم داشته از آن جمله کتاب «مجمع البحرین» اسوت. ملک تاج الدین یلدز حاکم هرات با او مناسبات قریبی داشته این رباعی را در نصیحت برای او نوشته است:  شاهاباید کز تو دلی کم شگند           لطف تو هزار لشکر غم شکند      اندیشه بکار دار کاندر سحر          یک اه هزار ملک برهم شکندرباعی ذیل نیز از اوست:             یک سحر بر دل ما باد صبایی بفرست          دردمندیم ز هجر تو دوایی بفرست       گز سزاوار گل روضۀ باغ تو نه ایم          آخر از باغ جفاهات گیاهی بفرست        علاوه بر شعرای فوق الذکر عوفی از یک عده شعرای دیگر هم نامبرده است آنها نیز به افغانستان و یا دربار شاهان این سامان منصوب بوده اند ولی چون عصر زندگی و انتسال انها به دربار یکی از سلاطین افغانستان به تحقیق معلوم نشد لذا ذکر انها را در پایان شعرای غور لازم دانسته به شرح حال مختصر ایشان می پردازیم.     بدرالدین الهروی: صاحب لباب الباب محمد عوفی  او را خیلی ستوده و به صحبتش نیز رسیده است . گوید مداحی ملک الوزراء علاءالمک ابوبکر را می کرده. این رباعی را ریاض الشعرا به اسم او ثبت کرده است..            گه تاب کمند مشکبار تو کشم         گه غصۀ جزع پرخمار تو کشم       بر دل زنهال وصل یک شاخ نماند  اخر به کدام برگ بار تو کشم    صندلی غزنوی : صاحب مجمع الفصحا او را حکیم ماب و ندیم شیرین خطاب دانسته و محمد عوفی او را به کلمات ستوده و تمجید نموده است , رباعی و سه فرد پایان از اوست: رباعی     :        جانا ز رخت نمی گریرد چشممنقش دگری نمی پذیرد چشمم    این تشنۀ دیدار تو غرقست در آب         ترسم که در آب تشنه میرد چشمم               وله:         ای خرامیده ز پیشم با بناگوشی چو سیم               با خطی درگرد سیم از مشک سارا آمده         همچو گل نازک چو ریحان خرم از من رفته باز        همچو نرگس شوخ و همچون لاله رعنا آمده   آتش اندر سنگ خارا گشته ای خاطر مزاج              آتشین تیغ تو چون در سنگ خارا آمده         ابوالفضل حاجی عثمان هروی: ابوالفضل عثمان بن احمد هروی از معاصران عوفی است . صاحب لباب الالباب گوید که از ارباب ذوق خراسان بوده و مدتی در نیشاپور بر سر برده و عوفی هم در انجا به خدمتش رسیده؛ به مجاورتش آسوده است. اشعارش خوبی داشته این دو رباعی نغز تراویدۀ خیالات لطیف اوست:                معشوق که عمرش چو غمم باد دراز امروز تلطف دگر کرد آغاز        بر چشم من افکند دمی چشم و برفت               یعنی که نکویی کن و در آب انداز    وله:          دی گفتمش ای گشته دل از مهر تو خون         بر سیب تو چیست نقطۀ غالیه گون         گفتا ز لطفاتی که در سیب من است              ان دانه بود که می نماید ز درون          فرید الدین سنجری : فرید الدین از شعرایی است که با عوفی همزمان و به گفتۀ او در جوانی لاابالی بوده ایم شباب را به عیش و عشرت سپری میکرد, بعدآ تائب شده راه زهد و تقوی پیش گرفت این دو رباعی از اوست:    راه دل ان بت دلخواه زند    دزد است عجب نبود اگر راه زندجامی است که چاه زنخش می خوانند             زلفش همه ره بر سر ان چاه زند          با انکه دل تو طبع اهن دارد  جان در سر زلفین تو مسکن دارد    گرد سر کوی تو همی گردم زانکه            خاک رمه چشم گرگ روشن دارد            فخرالدین خطاط هروی: به نوشته ریاض الشعرا از سخنوران بلند مرتبه در خوش نویسی مسلم روزگار و در وعظ نادرۀ دوران بوده با عوفی معاصر و به صحبتش رسیده این رباعی به نامش در ریاض الشعرا ثبت است.  بر گل از سنبل چلیپا می کنی         بس مسلمان را که ترسا می کنی     می ستانی عمر و عشوه می دهی راستی را نیک سودا می کنی     بدیع الدین سنجری: در شعر اسلوب حکیمانه داشته بیشتر رباعی می سرود. ذکرش درلباب الالباب مختصرا وارد است. دو رباعی زیر از آثار اوست:               گل را چو دم باد صبا خار نهاد                از پوست برون امد و بر خاک فتاد         بلبل چو بدید گفتش ای حور نژاد               بد کردی توکه تکیه کردی بر باد          وله :      تاکی باشی برای نانی به امید       هر جایی و هر دری چو قرص خورشید               بازادۀ خاطر ونم دیده بساز             کین آب سیا تست و آن نان سپید    فتحی غزنوی : علی بن محمد فتحی غزنوی الاصل بوده درشعر مقام ارجمند و بلند پایه ای داشته است . رباعی و دو بیت زیر از اوست:              رباعی    تسلیم ز راه عشق جان یافتن است            معشوق لطیف را نهان یافتن است              این را گم کن اگر تو آن می طلبی         کان گم کردن از بهر آن یافتن است دو بیت از قصیدۀ او که در تو حید گفته:    هر روز به فرمان تو گردان و روان است    این کشتی یاقوت درین نیلی دریا       پاشی به کرم بر سرگل دانۀ لؤلؤ         پوشی به نعم در برگل جامۀ دیبا     شیخ الاسلام حارثی: یکی از علمای بزرگ و فضلای سترگ عصر خویش بوده, عوفی گوید که از خدمت او استفاده بردهه ام  و به قولی سند حدیث از او اخذ کرده است؛ ا انکه مرتبه او در علم و فضل بالاتر از مقام او در شعر استع ولی گاهگاهی که متوجه شعر فارسی می شد در آن نیز درجه ای کم نداشته است ؛چنانکه عوفی گویید: «در عالم سخن رتبۀ او را چنان یافتم که در حوصلۀ بیان نمی گنجد»بیشتر به زبان فارسی و تازی در مدح اهل بیت پیامبر و ائمل اطهار سروده شده ولادتش در نواحی بلخ و مرو به ظهور رسیده است این دو رباعی نمایندۀ کلام اوست: یارب من تشنه جام خون چند کشم              بار ستم چرخ نگون چند کشم   از بهر دو لقمه ای که هم داده تست          من منت هر ناکس دون چند کشم              دیگر     حال باری در آتشم تا چه شود               خاک است همیشه مفرشم تا چه شود با نا خوشی دهر خوشم تا چه شود         تو می کش و من همی کشم تا چه شود        ضیاءالدین محمود کابلی:  صاحب ریاض الشعرا او را غزنوی داسنته می گوید «ضیائالدین محمود غزنوی بهه تخلص «کابلی» اشتهاد داشته از افاشل روزگار است» ولی عوفی او را کابلی خوانده نوشته است که حکیم ضیا الدین محمود کابلی از احداث شعرا و افاضل ائمه در غزنین به نزدیک داعی اختلاط داشت. این رباعی از اوست:                چشمم ز تو خون گریست حیرانش کن            دانسته به زهر خند گریانش کن             در زلف فراهمت دلی دارم من  زنهار شکستست پریشانش کن   چند بیت زی از قطعۀ نعتیه ایست که به خط خود به عوفی یادگار داده است. ایا در عالم غزوجلال و قدرت از قلت   کمال کل موجودات جمله آفرینش گم    چو نعل اندر هوای رفعت جاه تو سال و مه  براق آسمان ها را زپوی و تگ فتاده سم            کجا امکان بود ادراک اوج کبریای تو       که در کتم عدم افتدز فکرت خاطر مردم               صفی دین معین ملت استاد ملوک احمد تویی والا خداوند فلک چاکر غلام انجم     واعظی بلخی : اسمش ابوبکر محمد مشهور به واعظی بلخی است شخص متقی و پرهیزگار بوده بیشتر منقبت می سرود و در شهر بلخ موعظه می فرمود. این چند بیت در باب الالباب و مجمع الفصحا به نام او قید است:         نه از زحل بدی و نه نیکی ز مشتری     هست این همه ز داور و نیک است داوریهر نیک و بد که هست زتقدیر و حکم اوست             نز دور دایر است و نه از چرخ چنبری اندوه و رنج و راحت و شادی و عز و دل             درد و عنا وقافله و مال و توانگری      بخت جوان و دولت مسعود و روز سعد            بد بختی و عناد و بلا و بد اختری       از فضل و عدل حق شمر و گرشدت یقین         نام هو از نامۀ اعمال بستری                ضیاءالدین بلخی : عوفی او را در شهر بلخ ملاقات کرده واعظ آن شهر می داند خطیب خوش بیان وواعظ شیرین زبانی بوده, چنانکه از یک رباعی او که در جواب شخصی نوشته و از اینکه دستار خود را در هنگام وعظ بسیار پایان می اورد دفاع نموده است. معلوم می شود که اشعار زیادی داشته و گفتارش ورد زبان مردمان بوده است. ان رباعی این است:               یک شهر حدیث من و اشعار من است       در هر کنجی سخن زگفتار من است            گر پیش نهم یا پسش ای مرد سره           پالا خر تو نیست, دستار من است               این ابیات نیز از اوست:    زهی  در شأن تو منزل همه آیات سلطانی                بدیده عقل در دست تو رایات جهانبانی        تو خورشید جهانگیری از آن با تیغ صبح آسا            گرفتی هفت کشور را به یک ساعت به آسانی            چنان آسوده شده جمع خلایق در دیار توکه جز در طرۀ دلبر نبیند کس پریشانی    نثر فارسی در قرن پنج, شش و هفتهمچنان که در دوره سلجوقیان نظم دری رو به تکامل رفت در اثر تشویق پادشاهان ادب پرور و شعر دوست سلجوقی در نثر آن نیز پیشرفت زیادی به عمل آمد, چنانکه نویسندگان و مؤلفین مشهوری به نوشتن آثار و تألیفات گونا گون پرداختند که امروز آثار و نوشته های انها از شاهکار های زبان فارسی به شمار می آید.      با آنکه در بین نثر دوره اول سلجوقی و نثر ادوار گذشته مثل غزنویان و سامانیان چندان فرق بارزی مشهود نیست, و از این رو نثر دوره اول سلجوقی را با نثر های سابق از جمله نثر متقدمین می شمردند, با ان هم در دوره دوم سلجوق و اوایل قرن هفتم هجری تحول و تکلفی در نثر شیوع می یابد که اساس متوسطین را در عصر مغول می گذارد.         نثر فارسی بعد از اسلام را بعضی به چهار دوره تقسیم کرده اند دوره متقدمین (از اوایل ) قرن سوم تا اوایل قرن هفتم) دورل متوسطین ( از اوایل قرن هفتم تا اوایل قرن دهم) دورل متذخرین ( از اوایل قرن دهم تا قرن چهاردهم ) و معاصرین ( از اوایل قرن چهادهم تا حال).        عصر سلجوقی را از جمله سبک متقدمین می شمردند و ان از اوایل قرن سوم هجری طوری که قبلا گفته شد آغاز یافتهه تا اوایل قرن هفتم هجری دوام کرده است بدین ترتیب نثر این عصر با نثر ادوار گذشته چندان اختلاف زیاد نداشته نثر بیسار ساده وسلیس عاری از تکلیفات لفظی حشور و زواید و در عین حال پخته و متین بوده است.   اما دستۀ دیگر که آثار فارسی بعد از اسلام را از لحاظ طرز نگارش و اسلوب انشاء مطالعه و تدقیق کرده اند , شش دوره مختلف را تمیز داده اند, به این ترتیب که نثر دورۀ سامانی را که از سنۀ ۳۰۰ شروع شده تا سنل ۴۵۰ هجری دوام میکند, دورۀ اول نثر زبان فارسی دانستهه اند آثار این دوره را که از خالص ترین زبان فارسی می شمارندع از تأثیر شدید عربی ب کنار ماند بیشتر از دو فی صد لغت عربی در ان دیده نمی شود سجع و موازنه در ان راه ندارد جمله های بسیار کوتا و مختصر نوشته شده و در فقرات و جمل عطف شده به همدیگر الفاظ و افعال مکرر است لغتهای بسیار کهنه و قدیم زبان فارسی در انها به کار رفته , کلمه های عربی به سیاق فارسی جمع شدهه است و هم بر جمع های بعضی الفاظ عربی علامۀ جمع فارسی افزوده شده است. از آثار مهم این دوره یکی مقدمه شاهنامل ابو منصوری است که به نام ابومنصور محمد بن عبدالرزاق در سال ۳۴۶ هجری قمری با زبان ساده و روان و الفاظ سچه (۱) و خالص فارسی به قلم ابومنصور المعمری نوشته شده است. دیگر ترجمه تاریخ و تفسیر طبری است که هر دو در زبان عربی به واسطه [ابو] جعفر محمد بن جریر طبری (مقتول در سال ۳۵۱ ه.ق) تألیف شده اولی را عبدالملک بن نوح در سال ۳۵۶ و ثانی را نخبه ای از علمای ماوراءالنهر سالی قبل بعد از ترجمه طبری به انتهای فصاحت و سلاست به امر منصوربن نوح سامانی ترجمه کرده اند, دیگر حدود العالم من المشرق الی المغرب است که در سال ۳۷۲ هجری در علم جغرافیه برای امیر اوب الحارث محمد بن احمد بن فریغون در جوزجانان » افغانستان نوشته شده است . دیگر عجایب البلدان ابو المؤید بلخی و کتاب الابنیه عن الحقایق الادویۀ موفق الدین ابو منصور علی هروی, و رساله استخراج و رسالۀ شش فصل محمد بن ایوب طبری می باشد که در علم نجوم نوشته شده است.     دورۀ دوم , همانا دورۀ غزنویان و سلجوقیان نخست است که آغاز ان از نیمل قرن پنجم و پایانش در نیمه قرن ششم می باشد از آثار مهم و مشهور این دوره تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل بیهقی (۴۴۸ ه.ق) دبیر رسائل غزنویان تاریخخ بیهق , تألیف ابوالحسن علی بن زید تاریخ بخارا ترجمه ابو نصر احمد عبادی (۵۲۲) از متن عربی تألیف ابوبکر محمد (زمان سامانیان) سیاستنامۀ نظام الملک (در حدود ۴۸۴) قابوس نامه عنصر المعانی کیکاوس(۴۷۵) کیمیای سعادت حجتة الاسلام محمد غزالی (اواخر قرن پنجم) کلیله [و] دمنه ابو المعانی نصر الله بن مخمد ( قرن ششم ) چهار مقالۀ ابو لاحسن نظام الدین نظامی عروضی سمرقندی (۵۰) مجمل التواریخ و القصص ( ۵۲۰) و تاریخ سیستان ( زمان طغرل اول سلجوقی ) و امثال آن می باشد که همۀ این آثار با نثر خیلی عالی و زیبا نوشتهه شده است.     قمستی از این آثار به اسلوب قدیم تألیف یافته دنبالۀ نثر سامانی می باشد مانند مجمال التواریخخ و القصص که سراپاه شیوۀ سبک سامانی دارد و تاریخ سیستان که حصه ی از ان به سبک بسیار کهنه و قدیمی تحریر و حصۀ دیگرش به اسلوب قرن هفتم تألیف گردیده است.                قسمت دیگر آثار این دوره نسبت به نثر سامانی کمی فتی تر به نظر می رسد گویا در راه پیمودت تفنن و مراحل کمال است مثل نثر کتاب اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابو سعید ابوالخیر تألیف محمد بن منور نواسه شیخ .         دستۀ سوم آثار این عصر که تا اندازه ای متوجه به اقتدار لفظی بوده تا حدی صنایع و تفنن در آن راه یافته است . این دسته آثار بیشتر به سوی تزییانات لفظی و تکلف می رود و جنبۀ فنی تر و غالبتری را دارا می باشد. نمونل برجسته این نوع آثار تاریخ بیهقی مخصوصا کلیله و دمنه می باشد.         از مختصات نثر بیهقی بر خلاف نثر سامانی ها یکی اطناب است که در جمله های دیده میشود چه در نثر سامانی جمله های خیلی موجز و مختصر نوشته می شد ولی در نثر بیهثی کمی طویل تر و درازتر تحریر یافته. دیگر توصیف است که در سابق وصف کمتر جنبۀ شاعرانه داشته با نهایت اختصار و ایجاز مطلب را ادا میکردند در حالیکه بیهقی با آوردن الفاظ و اصطلاحات تازه مطلب را قدری شاعرانه تر جلوه داده منظره سازی روا داشته است. گویا موضوع را طوری نوشته که خواننده را در برابر واقعه قرار میدهد. دیگر به کار بردن بعضی حکایتها مثالها و اشعار به صورت استشهاد و تمثیل که بیهقی در تاریخ خود ان را آغاز کرده  در کلیله و دمنه و امثال آن به حد افراط رسیده است. بر خلاف سابق که تکرار افعال و الفاظ را روا می داشتند , در نثر بیهقی حذف انها به قرینه لازم شمرده شده است.  ابوالمعانی نصر الله , در سبک نگارش کلیله و دمنه , نسبت به بیهقی قدمی فراتر گذاشته, اثر خود را مصنع و متکلف تر به قید تحریر در آورده است؛ گویا اگر تاریخ بیهقی را در آغاز این دسته  به کثرت دیده می شود؛ با آنکه در نثر کلیله و دمنه توجه به ظاهر لفظ است هنوز جانب معنی مراعات شده و هم سجع کمتر در ان راه یافته است. اگر چه استعمال احادیث و آیات اشعار عربی و فارسی به طریق استشهاد و تمثیل زیاد در ان شیوع داشته ,اما آنقدر با مطلب پیوسته نیست که حذف ان سبب اختلال موضوع و قطع رشتۀ معنی بشود.        دورۀ سوم دورۀ سلجوقیان دوم یا خوارزمشاهیان یا دورۀ نثر فنی است که از نیمۀ قرن ششم ابتدا شده تا اواخر قرن هفتم می کشد. نثر این دوره طوری که از نامش بر می آید, نثر مصنع و متکلف است که در ادوار گذشته نظیر ان را نمی توان یافت. در بیشتر آثار این دوره به استثنای آثار علمی , مانند کتب فلسفه و تصوف که اندازه ای ساده و سلاست خود را حفط کرده اند دیگر آثار نقلی ووصفی همه مشکل مبهم و مغلق نوشته شده است . در این دسته آثار لفظ بر معنی حکومت داشته و معنی , خادم لفظ می گردد. سجع و توازن ؛ ترادف و تقارن به درجۀ اعلی در نثر ظهور کرده ان را به قطعات متووازن تقسیم میکند. کلمات عربی که برای نظیر گویی و قرینه سازی استخدام و وارد زبان فارسی گردیده شصت فی صد گاهی هشتاد فی صد  [۸۰%] می رسد . اصطلاحات فترسی متروک شده جای ان را عربی گرفته است پیوستگی لفط را برداریم و به جای آن مترادف آن را بگذاریم , رابطۀ لفظی و معنوی موضوع بر هم می خورد. در استشهاد آیات و احادیث امثله و حکم نیز این پیوستگی مشهود است . گویا به گفتۀ ملک الشعرای بهار مقدمه فساد نثر در این دوره آغاز می شود و بلای عام و تطویلات لاطائل و عبارات بی مغز از این زمان بر سر نثر فارسی فرود می آیند.       بهترین نمونۀ این گونه آثار یکی مقامات قاضی حمیدالدین عمر بن محمد المحمودی البلخی متوفی سال ۵۵۹ هجری قمری است . قاضی حمیدالدین مقامات خود را به پیروی از مقامات بدیع الزمان ابوالفضل احمد بن الحسین بن یحیی الهمدانی (۳۵۸الی۳۹۸) و مقامات ابو محمد قاسم بن علی الحریر (۴۶۴الی۵۱۶) نوشته است.. دیگر مرزبان نامۀ سعد الدین و رواینی است که در اوایل قرن هفتم تحریر شدهه و از لحاظ کمال فن و قدرت اسلوب و زیبایی تغییرات کثرت صنایع و تفنن ممتاز است. همچنین کتاب التوسل الی الترسل بهاءالدین محمد بن مؤید البغدادی منشی علاءالدین تکش خوارزمشاه (۵۶۸ الی ۵۹۶) از این دسته آثار به شما می آید. در این اثر بیشتر کوشش شده است که به جای لغتها و اصطلاحات فارسی , کلمه و مصطلحات عربی به کار برود طوری که قبلا تذکر رفت , شصت درصد و گاهی هشتاد در صد لغت عربی در آن استعمال شده است. در قرن ششم و هفتم نویسنده بیشتر به تناسب الفاظ اطناب سجع و ازدواج اقتباس ایات و احادیث , درج اشعار و امثله از نگاه کیفیت لفظی و معنوی توجه داشته است.     دوره چهارم که در دورۀ سبک عراقی است و آن را دورۀ نثر صنعتی نیز می خوانند, از اواخر قرن هفتم شروع شدهه تا اوخر قن سیزدهم ادامه می یابد .نمونۀ بارزآثار این دوره تاریخ جهانگشاه تآلیف عطا ملک جوینی (۶۲۳ الی ۶۸۱) تاریخ وصاف تألیف ادیب عبدالله شیرازی ملقب به وصاف الحضرۀ و لباب الالباب نور الدین محمد عوفی که در سال ۶۱۸ تألیف گردیده می باشد که البته راجع به این نوع آثار در جای خودش سخن خواهیم راند. دورۀ پنجم که از قرن سیزدهم تا قرن چهاردهم ادامه می یابد دورۀ بازگشت ادبی خواننده می شود از جمله آثار این دوره منشات قایم مقام نامۀ دانشوران ؛ روضه الصفای ناصری مجمع الفصحا و دیگر آثار رضاقلی خان هدایت می باشد.                دورۀ ششم یا دورۀ ساده نویسی که از قرن چهاردم تا امروز ادامه دارد. اینک به ذکر آثاری که در این دورۀ نوشته شده می پردازیم قسمتی از این آثار در فصل غزنوی ها نیز نگاشته شده است متباقی آن ذیلا فهرست میکنیم:    قراضۀ طبیعات : به این اسم بوعلی نیز اثری دارد که در موضوع حکمت طبیعی تألیف گردیده ولی این اثر در اواسط پنجم هجری به واسطۀ ابو نصر محمد بن محمد قاینی معروف به مناح در موضوع حکمت به فارسی فصیح نگارش یافته است .         زیج سنجزی : تألیف این کتاب در اواسط قرن پنجم صورت گرفته این اثر را عبدالرحمن خزانی به نام سلطان سنجر سلجوقی نوشته است وی یکی از معاصران حکیم عمر خیام می باشد.          مناجات نامه:از تألیفات خواجه عبدالله بن محمد انصاری هروی است در نثر این اثر از قدیم ترین نثرهای مسجع زبان فارسی به شمار می آید که در موضوع عرفان و تصوف با سبک مخصوصی نوشته شده است.            المصادر: این کتاب فرهنگی است از عربی به فارسی که از طرف قاضی ابو عبدالله حسین بن محمد زوزنی نوشته شده مؤلف آن در سال ۴۸۶ هجری قمری وفات یافته است.      بیان الادیان : این اثر اولین کتابی است که در موضوع مذاهب مختلفه در زبان فارسی به دست آمده مؤلف آن امام ابوالمعانی محمد بن عبدالله علوی غزنوی است که در ۴۸۵ هجری آن را به اتمام رسانیده است.            کیهان شناخت : اصلا در موضوع نجوم و علم هیأت قدیم ترین اثر زبان فارسی است که در سال ۴۹۸ هجری قمری از طرف عین الزمان امام ابوعلی حسن بن قطان مروزی تألیف شده است .       نصیجته الملوک: اثری است که ابو حامد محمد بن محمد بن محمد بن غیاث الدین ابوشجاع احمد غزالی , به اسم سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی در سال ۴۹۹ هجری قمری تألیف کرده است و موضوع این کتاب حکمت عملی (۱) است در سه قسمت تهذیب اخلاق سیاست مدن و تدبیر منزل . دارای یک مقدمه و شامل هفت باب می باشد یک اثر دیگر غزالی که از آن اسمی به میان نیامده مکتوب بزرگی است که به نام پند نامه برای محمد بن ملکشاه نوشته شده است.               قصص الانبیا: ترجمه ای است از کتاب تکملۀ اللطائف ابو محمد عبدالزیز بن عثمان حبری که احمد منصور خجستی در قرن پنجم هجری ان را ترجمه کرده است.     ترجمۀ صورالاقالیم یا مسالک و ممالک:  کتابی  است در جغرافیا که ریشه آن به عربی در قرن چهارم هجری نوشته شده و مؤلف ان ابو اسحق ابراهیم محمد اسطخری فارسی میباشد بعدا در قرن پنجم هجری به فارسی روان و سلیس ترجمه شده مترجم آن تا حال معلوم نشد. السوانح فی معانی العشق: [سوانح العشاق] این کتاب را برادر خرد غزالی ابو الفتوج احمد به خواهش عین القضات همدانی با زبان شیرین در موضوع تصوف به رشتۀ تحریر آورده است.       سراج السائرین: در (۵۰۳ ه.ق) در موضوع تصوف نگاشته شده است . مؤلف ان ابونصر احمد بن ابوالحسن نامقی جامی است.(۴۴۱ الی ۵۳۶ ه)  تاریخ بخارا: ابتدا این کتاب از طرف ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی به زبان تازی درسال ۳۳۲ برای نوح بن نصر سامانی نوشته شده بود در سال ۵۲۲ ه آن را ابونصر احمد قبادی به فارسی فصیح ترجمه کرد.    حدایق السحر فی دقایق الشعر : در علم بدیع نگارش یافته و بعد از ترجمان البلاغۀ رادویانی ؛ اولین اثری است در صنعت بدیع به زبان فارسی که رشید الدین وطواط آن را به اشارۀ آتسط خوارزمشاه در حدود سال ۵۳۰ هجری به قید تحریر بر آورده است.چهار مقاله عروضی سمرقندی: تآلیف ابو الحسن نظام الدین نظامی عروضی سمرقندی است که شامل چهار مقاله در خصوص شاعری ؛ دبیری نجوم و طب می باشد نام اصلی آن مجمع النوادر بودهه به اسم ابوالحسن حسام الدین علی شهزادهه و حکمران غوری در سال ۵۵۰ یا سال ۵۵۲ هجری تۀلیف شده است این اثر یکی از شیواترین و زیباترین نثر های زبان فارسی به شمار می رود.         کلیله و دمنه : اصلا این اثر به زبان سانسکریت در هند نوشته شده است که در زمان انوشیروان به واسطه برزویۀ طبیب به ایران آورده شده و به زبان پهلوی ترجمه گردید عبدالله بن مقفع در قرن دوم هجری ان را به عربی در آورده و هم در ان زبان به نظم آورده شد بعدا رودکی ان را در عصرامیر نصر بن احمد به فارسی نظم کرد در زمان بهرامشاه غزنوی به دست نصر الله بن عبداالحمید منشی به نثر شیوای فارسی از نوشتۀ عبدالله بن مقفع ترجمه شد که تا امروز به اسم کلیله [و] دمنۀ بهرامشاهی مشهور است.        مختصر ترجمۀ تاریخ بخارا:ترجمه تاریخ بخارا به واسطۀ محمد بن زفربن عمر در سال ۵۷۴ تخلص گردید از ان به بعد این اثر به مختصر رقمیه تاریخ بخارا مشهور شده است.    ذخیره خوارزمشاهی : مؤلف آن زین الدین ابو ابراهیم اسماعیل بن حسن جرجانی است که در اوائل قرن ششم ه.ق به نام ابوالفتح قطب الدین محمد  خوارزمشاه آن را تإلیف گردیده است این اثر راجع به ادویه و سموم و امراض گونان گون و تشخیص آنها نوشته شده است.        عتبیه الکتبیه:تالیف علی بن احمد الکتاب ملقب به منتچب (۱) الدین بدیع اتابیک الجوینی دبیر رسائل سلطان سنجر سلجوقی می باشد که در دوران سلطنت او تربیت یافته است این اثر مجموعۀ مکاتب و رسایل عصر سنجر و به منزلۀ گنجینه بزرگ تاریخی است ؛ چه در بارۀ امرا حکام وزرا و رجال ان عصر معلومات کافی به دست میدهد. (۲)   رسالۀ لغت موران: اثری است که به فارسی فصیح در خصوص حقایق عرفانی در اواسط قرن ششم هجری قمری نوشته شده, مؤلف ان ابو الفتوح شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی معروف به شهاب الدین مقتول است .             مقالات حمیدی: این کتاب اثری است مرکب از بیست و سه مقاله در مطالب ادبی و مناظرات نغز و مباحثات شیرینپس از نثر مسجع خواجه عبدالله انصاری قدیم ترین نثر مسجع زبان فارسی می باشد که با تأسی از مقامات حریری و بدیع الزمان همدانی نگارش یافته است , مؤلفش قاضی حمیدالدین بلخی است.                التوسل الی الترسل: تألیف بهاءالدین محمد بن مؤید البغدادی است که دبیر ومنشی علاءالدین تکش خوارزمشاه می باشد. این کتاب مشتمل بر ذکر حوادث تاریخی و شرح اوضاع و حالات ان عصر است که در حدود سال ۵۸۰ هجری قمری تألیف  گردیده و دارای انشای خیلی عالی و بلند است.        جامع العلوم : که به نام حدائق الانوار فی حقایق الاسرار معروف می باشد . مؤلف آن محمد بن عمر بن حسین بن علی طبری ملقب به فخرالدین رازی و معروف به «امام فخر رازی» است . این اثر در تعریف شصت علم از علوم  متداولل عصر به اشاره سلطان تکش خوارزمشاه در سال ۵۹۱ هجری تألیف شده دیگر از مؤلفات فارسی این بزرگوار , تعجیز الفلاسفه ترجمه اسرار التنزیل اختیارات العلاقه فی احکام السماویه است.      ترجمه فتوح : این کتاب را اولا در سال ۲۰۴ ه. ق خواجه احمد بن اعثم کوفی به عربی تألیف کرده پس از ان رضی الدین محمد بن ابی بکر بن احمد ملقب به رضی الکاتب به امر قوام الدین وزیر خوارزمشاه در سال ۵۹۶ هجری قمری به ترجمه ان پرداخت. چون عمرش به سر رسید مابقی آن را به امر همان وزیر احمد بن محمد بن ابی بکر ماتیر بادی به انجام رسانید اثر مذکور دارای حکاتی اخبار و احادیث است که به نثر فارسی خیلی ساده و بی تکلف نگارش یافته است. گزیده: کتابی است در موضوع تصوف مؤلف ان شیخ الاسلام ابو نصر بن ظاهر بن عمر سرخسی است که از جمله متصوفان بزرگ قرن ششم به حساب می رود.     مقصد اقصی : این رساله راجع به تعبیرات و اصطلاحات تصوف است. مؤلف آن شیخ عزیز الدین نسفی از عرفای ثرن ششم ه ق می باشد. تألیفات دیگر ان عبارت است از اصول , مبدا و معاد , منازل السائرین , کشف الحقایق زبدة الحقایق , ترقی روح انسانی و غیره.      روض الجنان و روح الجنان: تفسیرقران است به فارسی, در پنج جلد ع تألیف جمال الدین ابوالفتوح حسین بن علی بن محمد بن احمد بن حسین بن احمد رازی این اثر معروف به تفسیر ابوالتوح رازی می باشد که در اواسط قرن ششم هق انجام یافته است.              راحة الصدور و آیة السرور: این اثر شامل تاریخ سلجوقیان از آغاز کار تا انقراض انها به دست خوارزمشاهیان می باشد. علاوه بر وقایع تاریخی و شرح حال شعرا و نویسندگان و ادبای ان عصر با ذکر قصاید و اشعار و امثال انها نیز پرداخته است. مؤلف ان نجم الدین ابوبکر محمد علی بن علی بن سلمان بن محمد بن احمد بن حسین بن همت راوندی است. به نوشتل «شفق» مؤلف این اثر خود را در سال ۶۰۳ هجری به نام کیخسور بن قلیج ارسلان که از سلاجقۀ روم میباشد, اهدا کرده است . تألیف این اثر در سال ۵۵۹ هق صورت گرفته است.