تاریخچۀ شب یلدا
این شب به زمان بین غروب آفتاب از 30 ﻣﺎﻩ ﻗﻮﺱ ( آخرین روز پاییز ) تا طلوع آفتاب در اول ماه ﺟﺪﻱ ( نخستین روز زمستان ) اطلاق می شود. این شب در نیمکرۀ شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاه تر میشود.
نام
واژهٔ یلدا ریشهٔ سریانی دارد و به معنای ولادت و تولد است. منظور از تولد، ولادت خورشید ( مهر/میترا ) است. رومیان آن را ناتالیس آنایکتوس یعنی روز تولد مهر شکست ناپذیر مینامند. ابوریحان بیرونی از این جشن با نام میلاد اکبر نام برده و منظور از آن را میلاد خورشید دانسته است.
تاریخچه جشن ﺷﺐ ﻳﻠﺪا
یلدا و جشن هایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که ﺯﺭاﻋﺖ، بنیان زندگی آنان را تشکیل می داد و در طول سال با سپری شدن فصل ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
آنان ملاحظه میکردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند میشود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر میتوانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی دریافتند که کوتاهترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج ﺩﺭاﺯتر و شب ها کوتاهتر میشوند، از همین رو آن را شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند. بدین سان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.
در آثارالباقیۀ ابوریحان بیرونی، از روز اول ﻣﺎﻩ جدی ، با عنوان خور نیز یاد شده است و در ﻛﺘﺎﺏ قانون مسعودی « خُره روز » ثبت شده، اگرچه در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شده است. در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است: یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب هاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک میباشد و بعضی گفته اند شب یلدا یازدهم جدی است.
مراسم شب یلدا
ﺩﺭ ﺁﺭﻳﺎﻧﺎﻱ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ تاریکی نمایندۀ اهریمن بود و چون در طولانی ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر میپاید، این شب برایﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﻳﺎﻳﻲ, نحس بود و چون فرا میرسید، آتش میافروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می آوردند و خوانی ویژه میگستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه های خشک در سفره مینهادند. سفرۀ شب یلدا، «میَزد» نام داشت و شامل میوه های تر و خشک، یا به اصطلاح زرتشتیان، لُرک که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار میشد.
در آیین های ﺁﺭﻳﺎﻧﺎﻱ باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، ﺳﻔﺮﻩ ﻳﻲ میگستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده ها و فرآورده های خوردنی فصل و خوراک های گوناگون، خوراک مقدس مانند « می زد » نیز نهاده میشد.
ﺁﺭﻳﺎﻳﻴﺎﻥ گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوه ها به انتظار باز زاییده شدن خورشید می نشستند. برخی در مهرابه ها ( نیایشگاه های پیروان آیین مهر ) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شب هنگام دعایی به نام « نی ید » را میخوانند که دعای شکرانۀ نعمت بوده است. روز پس از شب یلدا ( یکم ﻣﺎﻩ ﺟﺪﻱ ) را خورروز ( روز خورشید ) و دیگان؛ می خواندند و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود ( خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز مینامیدند ).خور روز در ﺁﺭﻳﺎﻧﺎﻱ باستان, روز برابری انسان ها بود در این روز همگان از جمله پادشاه لباس ساده می پوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری نداشت و کارها داوطلبانه انجام میگرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ﺁﺭﻳﺎﻳﻴﺎﻥ نیز میدانستند و در جبهه ها رعایت میکردند و خونریزی به طور موقت متوقف میشد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده است.
درین روز بیشتر از این رو دست از کار میکشیدند که نمی خواستند احیاناً مرتکب بدی شوند که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ میشمرد. ﺁﺭﻳﺎﻳﻴﺎﻥ به ﺩﺭﺧﺖ سرو به چشم مظهر قدرت در برابر تاریکی و سرما می نگریستند و در خورروز در برابر آن می ایستادند و عهد میکردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.
جشن یلدا و عادات مرسوم در ﺁﺭﻳﺎﻧﺎي ﻗﺪﻳﻢ
ﺁﺭﻳﺎﻳﻴﺎﻥ آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار میماﻧﺪﻧﺪ و در کنار یکدیگر خود را سرگرم می داﺷﺘﻨﺪ تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب ﻣﻴﺮﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ لختی بیاسایند.
در آیین کهن، بنا بر یک سنت دیرینه آیین مهر, شاهان ﺁﺭﻳﺎﻳﻲ در روز اول ﻣﺎﻩ ﺟﺪﻱ تاج و تخت شاهی را بر زمین می گذاشتند و با جامۀ سپید به صحرا میرفتند و بر فرشی سپید مینشستند. دربانها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ برده ها و خدمت کاران در سطح شهر آزاد شده و به سان دیگران زندگی میکردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و مردم عادی همگی یکسان بودند.
ﺁﺭﻳﺎﻳﻴﺎﻥ درین شب باقی مانده میوه های ﺗﺎﺯﻩ را که انبار کرده بودند به همراه ﻣﻴﻮﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﺸﻚ ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ و میخوردند و دور هم گرد هیزم افروخته می نشستند تا سپیده دم بشارت روشنایی دهد زیرا به زعم آنان در این شب تاریکی و سیاهی در اوج خود است.
ﺑﺮﮔﺰاﺭﻱ ﻣﺮاﺳﻢ ﺷﺐ ﻳﻠﺪا ﺩﺭ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻣﻌﺎﺻﺮ
ﺩﺭ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ اﻣﺮﻭﺯﻱ, ﺗﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ ﺗﻬﺎﺟﻢ ﺷﻮﺭﻭﻱ و ﺟﻨﮕﻬﺎ و ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﻴﻬﺎﻱ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ اﺧﻴﺮ, ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺷﻤﺎﻟﻲ و ﻣﺮﻛﺰﻱ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻣﺮاﺳﻢ ﻭﻳﮋۀ ﺷﺐ ﻳﻠﺪا ﺭا ﺑﺮﮔﺰاﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ.
ﭘﻴﺶ اﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻩ ﻗﻮﺱ, ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎﻥ ﻫﻴﺰﻡ ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ و ﺑﺎ ﻓﺮاﺭﺳﻴﺪﻥ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﺷﺎﻡ ﺁﻥ ﺭا ﻣﻲ اﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ و ﺩﺭ اﻃﺮاﻑ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺟﺴﺖ و ﺧﻴﺰ ﭘﺮﺩاﺧﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﮔﺮﻡ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و ﺗﺮاﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻣﺤﻠﻲ, ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﺑﺎﺑﻪ ﺯﻧﺠﻴﺮﺑﺎﻑ ﺭا ﻣﻴﺨﻮاﻧﺪﻧﺪ. ﺩﺧﺘﺮاﻥ ﻛﻮﭼﻚ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻳﻚ ﮔﻮﺷﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﺩاﺩﻩ ﺗﺮاﻧۀ ﻗﻮﻗﻮﻗﻮ ﺑﺮﮒ ﭼﻨﺎﺭ ﺭا ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و ﮔﺪﻳﻬﺎﻱ ﺩﺳﺖ ﺳﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻟﻔﺘﻚ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﺸﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﻣﻴﻨﻤﺎﻳﺎﻧﺪﻧﺪ و ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻫﺎﻱ ﺷﺎﻥ, ﻃﺮﻳﻖ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻤﻠﻲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻫﺎ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﺪاﺩﻧﺪ.
ﺑﻌﺪ اﺯ اﺩاﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺎﻡ, ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭا ﻛﻪ ﭘﺨﺘﻪ و ﺗﻬﻴﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺎﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧۀ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻳﺎ اﻗﺎﺭﺏ ﺟﻤﻊ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ و ﺳﻔﺮۀ ﺧﻮﺭاﻙ ﭘﻬﻦ ﻣﻴﺸﺪ. ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺧﻮﺭاﻙ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺷﺐ ﻧﻮﺭﻭﺯ, ﺳﺒﺰﻱ ﭼﻠﻮ اﺳﺖ, ﺧﻮﺭاﻙ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺷﺐ ﻳﻠﺪا ﻫﻢ ﺷﻮﻟﻪ ﻳﺎ ﻛﭽﺮﻱ ﻗﺮﻭﺕ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻜﻞ ﻋﺎﻡ ﺩاﺷﺖ و ﺑﺮﺧﻲ اﺯ ﺗﻮاﻧﮕﺮاﻥ ﺑﺮ ﺑﺎﻻﻱ ﺁﻥ ﻗﻮﺭﻣۀ ﮔﻮﺷﺖ ﻳﺎ ﻛﻮﻓﺘﻪ ﻋﻼﻭﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻟﺬﺗﺶ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﮔﺮﺩﺩ. ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ و ﻛﻮﻫﭙﺎﻳﻪ ﻫﺎ ﻛﻪ ﻣﺮﺩم ﺑﺎ ﻣﺎﻟﺪاﺭﻱ ﺳﺮﻭﻛﺎﺭ ﺩاﺷﺘﻨﺪ, ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺷﻮﻟﻪ, ﻗﺮﻭﺗﻲ ﺗﻬﻴﻪ ﺷﺪﻩ اﺯ ﻗﺎﻕ ﺧﺮﺑﻮﺯﻩ و ﻳﺎ ﻧﻮﻋﻲ ﺷﻴﺮۀ ﺗﻮﺕ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺷﺮﻧﻲ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﺸﺪ ﺭا ﺯﻳﺐ ﺩﺳﺘﺮﺧﻮاﻥ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و ﻳﺎ ﻏﺬاﻱ ﻓﺎﺧﺮﺷﺎﻥ ﺭا ﻛﻪ ﺷﻴﺮﺑﺮﻧﺞ ﺑﺎﻻ ﺭﻭﻏﻦ ( ﺗﻬﻴﻪ ﺷﺪﻩ اﺯ ﺭﻭﻏﻦ ﺯﺭﺩ) ﻧﺎﻡ ﺩاﺷﺖ, ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﭘﻴﺸﻜﺶ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ.
ﭘﺲ اﺯ اﺷﻐﺎﻝ ﺑﺨﺎﺭا ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1920 ﺗﻮﺳﻄ ﺭﻭﺳﻬﺎ, ﻛﻪ ﺩﺭ اﺛﺮ ﺁﻥ ﻫﺰاﺭاﻥ ﺗﻦ اﺯ ﺑﺨﺎﺭاﻳﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﺷﻤﺎﻝ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ, ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺟﺪﻳﺪ و ﺑﻪ ﻭﻳﮋﻩ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺬاﻳﻲ ﺟﺪﻳﺪﻱ ﺭا ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻛﻪ اﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻏﺬاﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻟﻘﻤﻦ, ﻛﻪ ﻧﻮﻋﻲ ﻣﻜﺮﻭﻧﻲ ﻣﺤﻠﻲ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺑﻮﺩ, ﺑﻪ ﺳﻔﺮۀ ﺷﺐ ﻳﻠﺪاﻱ ﺑﺮﺧﻲ اﺯ ﺳﺎﻛﻨﺎﻥ ﺑﻮﻣﻲ ﺷﻤﺎﻝ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻋﻼﻭﻩ ﺷﺪ و ﺗﺎ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﺳﺎﻝ اﺩاﻣﻪ ﻳﺎﻓﺖ.
ﺧﻼﺻﻪ ﭘﺲ اﺯاﻧﻜﻪ ﺻﺮﻑ ﻏﺬا ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪ, ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ, ﺩﻋﺎﻱ ﺧﻴﺮ و ﺑﺮﻛﺖ و ﻓﺮاﻭاﻧﻲ و اﺭﺯاﻧﻲ و ﺣﺎﺻﻠﺨﻴﺰﻱ و ﺷﻔﺎﻱ ﺑﻴﻤﺎﺭاﻥ و ﺳﻬﻮﻟﺖ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻣﻴﻜﺮﺩ و ﺑﻌﺪ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺑﺮاﻱ اﺩاﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻔﺘﻦ ﺁﻣﺎﺩﮔﻲ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ.
ﭘﺲ اﺯ اﺩاﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﮔﺮد ﻫﻢ ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲ ﺁﻣﺪﻧﺪ و ﺩﺳﺘﺮﺧﻮاﻥ ﺩﻭﻡ ﭘﻬﻦ ﻣﻴﺸﺪ. ﺩﺭ ﺭﻭﻱ اﻳﻦ ﺩﺳﺘﺮﺧﻮاﻥ ﺗﺎﺯﻩ اﻧﻮاﻉ ﻣﻴﻮﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﺸﻚ ﺟﺎﺩاﺷﺖ. ﻣﻴﻮﻩ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺯۀ ﺩﻳﺮﭘﺎ اﺯ ﻗﺒﻴﻞ ﺳﻴﺐ, ﻧﺎﺷﭙﺎﺗﻲ ( ﻧﻮﻋﻲ ﻧﺎك ), اﻧﮕﻮﺭ ﻛﻨﮕﻴﻨﻪ, ﺧﺮﺑﻮﺯۀ اﺭﻛﺎﻧﻲ و … ﺭا ﻛﻪ ﺩﺭاﻥ ﻓﺼﻞ ﭘﻴﺪا ﻧﻤﻴﺸﺪ و اﺯ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﺎﻩ ﻗﺒﻞ و ﻳﺎ اﺯ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻧﮕﺎﻫﺪاﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪ.
ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﭘﺴﻴﻦ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﭼﻨﺪ ﻧﻮﻉ ﻛﻠﭽﻪ اﺯ ﻓﺮاﻭﺭﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﺨﺎﺭا ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﻱ ﺑﺴﺮاﻕ ( ﻧﻮﻋﻲ ﺧﺠﻮﺭ ﻳﺎ ﺭﻭﻏﻦ ﺟﻮﺵ), ﭼﮕﻠﺪﻙ ( ﻛﻠﭽۀ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺑﺎ ﺯﻋﻔﺮاﻥ و ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ ﻛﻮﻫﻲ ) و ﺳﻠۀ ﻗﺎﺿﻲ ( ﻧﻮﻋﻲ ﺭﻭﻏﻦ ﺟﻮﺷﻲ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﺩﺳﺘﺎﺭ ) ﻳﺎﺩ ﻣﻴﺸﺪ, ﻛﻨﺎﺭ ﺳﻔﺮۀ ﺩﻭﻣﻲ ﺑﺮﺧﻲ اﺯ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎ ﺭا ﺩﺭ ﺷﺐ ﻳﻠﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﻣﻴﺴﺎﺧﺖ. اﻣﺎ اﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻤﺘﺮ و ﺿﺮﻭﺭﺗﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﺮﺑﻮﺯ و اﻧﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﮔﻮﺷۀ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺳﺘﺮﺧﻮاﻥ ﻗﺮاﺭ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ.ﺑﺎ ﭘﻬﻦ ﺷﺪﻥ اﻳﻦ ﺳﻔﺮۀ ﺩﻭﻣﻲ, ﻫﺮﻛﺴﻲ ﻣﻂﺎﺑﻖ ﻣﻴﻞ ﺧﻮﺩﺵ ﭼﻴﺰﻱ اﺯﻳﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﺮﻣﻴﺪاﺷﺖ و ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻳﻲ ﻟﻢ ﺩاﺩﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣۀ اﺻﻠﻲ ﻣﻴﺸﺪ.
ﺑﺮﻧﺎﻣۀ اﺻﻠﻲ ﺩﺭ ﺟﺎﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﻮﺩ. ﺁﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺳﻂﺢ ﺳﻮاﺩ ﺑﺎﻻﺗﺮﻱ ﺩاﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﻮاﻧﺪﻥ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ, ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺳﻌﺪﻱ و ﺩﻳﻮاﻥ ﺧﻮاﺟﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﭘﺮﺩاﺧﺘﻪ و ﺷﺮﺡ و ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺮاﻱ اﻫﻞ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ. ﺁﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ, ﺩاﺳﺘﺎﻧﻬﺎ و ﺣﻜﺎﻳﺎﺕ ﻋﻼﻗﻪ ﺩاﺷﺘﻨﺪ, ﺑﺮاﻱ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻗﺼۀ اﻣﻴﺮ اﺭﺳﻼﻥ ﻧﺎﻣﺪاﺭ, ﺣﻜﺎﻳﺎﺕ ﺳﻨﺪﺑﺎﺩ, ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻓﺘﺢ ﺑﺎﺏ ﺧﻴﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺷﺎﻩ ﻭﻻﻳﺘﻤﺂﺏ و ﻗﺼﻪ ﻫﺎﻱ ﺭﺳﺘﻢ و ﺳﻬﺮاﺏ ﺭا ﻣﻴﺨﻮاﻧﺪﻧﺪ.
ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻲ ﻣﻨﺎﻃﻖ و ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺰﻡ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻴﺸﺪ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﻭاﺯﺧﻮاﻧﺎﻥ ﺁﻫﻨﮕﻬﺎﻱ ﻣﺤﻠﻲ, ﺭﺑﺎﻋﻴﺎﺕ ﻋﻤﺮﺧﻴﺎﻡ و ﺁﻫﻨﮕﻬﺎﻱ ﻓﻠﻚ ﺭا ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺷﺎﻥ ﺗﺎ ﻧﻴﻤﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﺐ ﺩﻭاﻡ ﻣﻴﻴﺎﻓﺖ و ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺗﺮﺑﻮﺯ و اﻧﺎﺭ ﺭا ﭘﺎﺭﭼﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺳﻬﻢ ﻫﺮﻛﺲ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﻣﻴﺪاﺩﻧﺪ و ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎ ﺩﻋﺎﻳﻴۀ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﻪ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪ و ﻫﺮﻛﺲ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻧۀ ﺧﻮﺩ ﺭﻭاﻥ ﻣﻴﺸﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﺗﺮﺑﻮﺯ و اﻧﺎﺭ ﻧﺰﺩ اﻳﺸﺎﻥ جنبهٔ نمادﻳﻦ داﺷﺖ و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﻴﺮﻓﺖ و ﺑﺎ ﻧﻆﺮﺩاﺷﺖ اﻳﻦ که ﺗﺮﺑﻮﺯ و اﻧﺎﺭ اغلب دانه های زیادی دارند، ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﺸﺒﻴﻪ به برکت خیزی و پردانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها ﭘﺮبرکت ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و نیروی باروی را در خویش افزایش ﻣﻴﺪاﺩﻧﺪ. همچنین ﺭﻧﮓ ﺳﺮﺥ اﻧﺎﺭ و ﺗﺮﺑﻮﺯ ﺑﺮاﻳﺸﺎﻥ ﻧﻤﺎﺩ ﺳﺮﺧﺮﻭﻳﻲ و ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﻲ ﺑﻮﺩ.
ﺑﺎﻳﺪ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﺷﺪ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻣﻬﺎﺟﺮﺗﻬﺎ, ﻛﻮﭺ ﻛﺸﻴﻬﺎﻱ ﮔﺮﻭﻫﻲ, ﺟﻨﮕﻬﺎ و ﺻﺪﻫﺎ ﻣﺼﺎﻳﺐ ﺩﻳﮕﺮ, ﻣﺮاﺳﻢ ﻳﺎﺩﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﻧۀ ﻓﺮاﮔﻴﺮ ﺩﺭاﻥ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﺩ, اﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﻌﺪاﺩﻱ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻓﺮاﻣﻮﺷﻲ ﻧﺴﭙﺮﺩﻩ اﻧﺪ.