روزگار ولایت بن امیه
وابو عبدالرحمن معویه بن ابوسفیان صخر بن الحرب بن امیه بن عبدالشمس بود و چون بولایت نشست، عمرو بن العاص اورا گفت: تو نه مستحق این کار بودی و بدین که رسیدی باتفاق رسیدی اگر رعیت را تآلیف کنی این بر تو بر فرزندان تو بماند و اگر ستم کنی از تو بشود، و جان تو اندرین بشود...
و چون ولایت بنوامیه بمروان رسید، که اورا مروان حمار گفتندی، ابو مسلم عبدالرحمن بن مسلم بخراسان بیرون آمد، و با نصر بن سیار حرب کرد و نصر را هزیمت گردانید، و او از خراسان بگریخت و بعراق آمد و آنجا بمرد، و مروان حمار را از عراق هزیمت کرد، و سوی مصر بگریخت، ولشکر بر اثر بفرستاد و بمصر بشهر عین الشمس اورا دریافتند و بکشتند، و سر اورا بنزدیک بو مسلم آوردند، و دولت عباسیان بدید آمد، و مهدی ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی السفاح رحمة الله علیه بخلافت بنشست، و من تواریخ عباسیان اینجا بیاوردم، همه برآن جمله که از بنو امیه بود، و جدول اندرین زیارت کردم یکی نام وزراء دودیگر نام قضاة و جدول این است که بدید کردم.