32

السادس سلطان جلال الدین محمد ایل ارسلان

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۶ ، بخش خوارزمشاهیان
01 January 1280

که او را سلطان شاه گفتندی، پادشاه جلد و تا زنده بود، چون نوبت تخت خوارزم به برادرش رسید، میان او و برادر او مکاوحت ظاهر شد، از خوارزم بطرف خراسان آمد، و از خراسان بطرف غور آمد، و بخدمت سلطان غیاث الدین محمد سام پیوست، سلطان غیاث الدین و ملوک غور او را اعزاز کردند و میان سلطان تکش و سلطان غور عهد مستحکم بود،  و بعضی بحضرت فیروز کوه و بامیان . و با برادرش نصاف شد، سلطان شاه از غور مدد التماس نمود تا خراسان از برادرش و امراء غز مستخلص کند و بجهت او خالی کند. 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) در ترجمه راورتی مستغاث مکرر نیست .            ( ۲ ) اصل و پ : منهاج سراج . راورتی : سراج الدین منهاج ، که صحیح همین است ، زیرا منهاج سراج نام خود مولف است.        ( ۳ ) اصل: سلطان علی الدین. 

 (۴) پ: محمد ندارد ، راورتی : محمد بن ایل ارسلان 






خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۰۳  )


بجهت او اقطاعی بوجه مهمان داشت مهیا کردند، و با برادرش عهد خود را باقی گذاشت، در مدد او تأنی فرمود،سلطان شاه از ممالک غور بطرف ماوراء النهر ترکستان رفت و از خان خانان خطا مدد و لشکر آورد، و خراسان از دست تعدی و تصرف امراء غز و ظلم ایشان مستخلص کرد، و بمرو دارالملک ساخت، و لشکر بطرف هراة آورد، و فوشنج را حصار داد ، و بجانب ممالک غور تاختی کرد و فتنه در آغازید، و بعضی از ملوک و بندگان سنجری بدو پیوستند،چنانچه بهاء الدین طغرل که ملک هراة بود، و مدام سرحد های ممالک غور را زحمت میداد، سلطان غیاث الدین طاب ثراه فرمان داد  : تا سلاطین  ( ۱ )  شمس الدین محمد از بامیان ، و ملک تاج الدین حرب از سیستان جمله جمع شدند، و در خدمت سلطان غیاث الدین روی بدفع سلطان شاه آوردند ، و بطرف رودبار مره آمدند، و میان دزق ( ۲ )  و مروالرود و لشکری گاه ساختند ، و سطان شاه لشکر از امراء بالا آورد، و مدت شش ماه هردو لشکر غوری و ترک در مقابله همدیگر می دوانیدنت. و سلطان جرأت می نمود و دلیری میکرد و علفجی میگرفت. چنانچه ملک قطب الدین ایبک هندوستانی در آن عهد امیر آخر غزنین بود، بدست خشم سلطان شاه گرفتار آمد، تا بعد از شش ماه مصاف شد، سلطان شاه را طاقت مقاومت و استادن نبود، که لشکر غزنین از آب مرغاب عبره کرد، و برلشکر گاه سلطان شاه زد ، و او را طاقت مقاومت و استادن نبود، منهزم و پریشان گشت، و بطرف مرو باز رفت، و بهاء الدین طغرل هرات که با آن لشکر بود بدست لشکر بامیان افتاد، سر او بخدمت سلطان غیاث¬ الدین آوردند، بفرمود تا به هرات بردند، سلطان شمس الدین بامیان دران روز چتر   ( ۳ ) یافت، و بلقب سلطانی مشرف شد. چون سر طغرل به هرات آوردند ، شاعر این بیت گفت: 

بیت

طغرل  که  سر  ازدواج  فلک  برتر داشت       از بس که هوا های هری ( ۴ ) درسر داشت

بی   تن   به   نظاره    هری    آمده    بود       و  ز نخوت  و  کبر ،  زیور و افسر داشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱ )اصل: سلطان.            ( ۲ ) درق . راورتی : دزق و همین صحیح است. و باین قریه چند مشهور است: دزق حفص در مرو، دزق مسکین ، دزق باران در مرو شاه جان ، دزق علیا از قرای مرو الرود و غیره ( مهجم البلدان ج ۴)  

 (۳ )اصل: خبر . پ : چتر.          ( ۴ ) پ : هوی      




خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۰۴  )


عفی الله عنهم. چون سلطان شاه منهزم پریشان گشت بجانب مرو رفت، و این حال و فتح در شهور سنه ثمان و ثمانین و خمسمائه بود، او را علتی بود که هر سال قدری زهر بخوری برای دفع آن علت . در ان سال علت زیادت ظاهر شد، بجهت دفع آن قدری زهر زیادت بکار برد ، هلاکت شد و در گذشت.