138

حبیب

از کتاب: آثار هرات ، فصل پنجم ، بخش ح

اسمش میرزا حبیب الله که تخلّص به نام خود حبیب میکند. دیوان عالی دارد که هنوز به طبع نرسیده اکثر حمد و نعت است از احفاد جناب حضرت شیخ الاسلام کرخی میباشد. تابستان در کرخ سکنی دارد و زمستان در سربیشه محال بادقیس این غزل از ویست.



من چه گویم که به جان فرقت دلدار چه کرد

با دل محترق ملتهب زار چه کرد

طعنه این جگر پاره به من خلق دهند 

می ندانند که به من هجر جگردار چه کرد 

پا به زنجیر غم است این دل دیوانه ما 

من ندانم که به جان طرۂ طرار چه کرد 

نیش با این غم هجر تو عیان است مگر 

تیر مژگان تو بر جان من ای یار چه کرد 

بین که طالع چه ستم کرد به احوال حبیب 

بی گل روی تو اقبال نگونسار چه کرد اما