عهد حاضر فتنه ها زیر سر است

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

عهد حاضر فتنه ها زیر سر است

طبع ناپروای او آفت گر است

بزم اقوام کهن برهم ازو

شاخسار زندگی بی نم ازو

جلوه اش مارا زما بیگانه کرد

ساز مارا از نوا بیگانه کرد

از دل ما آتش دیرینه برد

نور و نار لااله از سینه برد

مضمحل گردد چو تقویم حیات

ملت از تقلید می گیرد ثبات

راع آیا (۳) رو که این جمعیت است

معنی تقلید ضبط ملت است

در خزان ای بی نصیب از برگ و بار

از شجر مگسل بامید بهار

بحر گم کردی زیان اندیش باش

حافظ جوی آب خویش باش

شاید از سیل قهستان برخوری

به ز در آغوش طوفان پروری 


پیکرت دارد اگر جان بصیر 

عبرت از احوال اسرائیل گیر

گرم و سرد روزگار او نگر

سختی جان نزار او نگر

خون گران سیر است در رگهای او

سنگ صددهلیز و یک سیمای او

پنجه ی گردون چوانگورش فشرد

یادگار موسی و هارون نمرد(۱)

از نوای آتشینش رفت سوز

لیکن اندر سینه دم دارد هنوز

زانکه چون جمعیتش از هم شکست

جز براه رفتگان محمل نه بست

ای پریشان محفل دیرینه ات

مرد شمع زندگی در سینه ات

نقش بر دل معنی توحید کن

چاره ی کار خود از تقلید کن

اجتهاد اندر زمان انحطاط

قوم را برهم همی پیچد بساط

زاجتهاد (۲) عالمان کم نظر

اقتدا بر رفتگان محفوظ تر

عقل آبایت هوس فرسوده نیست

کار پاکان از غرض آولده نیست

فکر شان رسید همی باریک تر (۳)

ورع شان با مصطفی نزدیک تر

ذوق جعفر کاوش رازی نماند

آبروی ملت تازی نماند

تنگ برما رهگذار دین شد است

هر لئیمی راز دار دین شد است


ای که از اسرار دین بیگانه ئی

بایک آئین ساز اگر فرزانه ئی

من شنیدستم ز نباض حیات

اخلاف تست مقراض حیات

از یک آئینی مسلمان زنده است

پیکر ملت زقرآن زنده است (۱)

ما همه خاک و دل آگاه اوست

اعتصامش کن که حبل الله اوست 

چون گهر در ررشته او سفته شو

ورنه مانند غبار آشفته شو