الحمید ابو محمد نوح بن نصر
و امیر حمید بخلافت بنشست در ولایت خراسان اندر شعبان سنه احدی و ثلثین و ثلثمائه. و دوازده سال و سه ماه امیری کرد، و بماه ربیع الاخر سنه ثلث و اربعین و ثلثمائه بمرد.
و چون به امیر بنشست، وزارت و شغل تدبیر به ابوالفضل محمد بن محمد الحاکم داد، که اورا« حاکم جلیل خوانند، و بیستگانی حشم بر دست او کرد، و ابوالفل رسمهای نیکو نهاد. وابوالعباس احمد بن حمویه، از امیر حمید ترسان بود، که امیر سعید بروزگار زندگانی، ولیعهد مر اسماعیل بن نصر را کرده بود، و احمد بن حمویه صاحب تدبیر او بود، و دشمنان میان اسماعیل و نوح پسران نصر، تضربیها کرده بودند. و اسماعیل پیش از نصر بمرد، و آن خشم در دل حمید (184) مانده بود.
و احمد بن حمویه همی ترسید، و امیر سعید اورا گفته بود: که اگر مرا حادثه باشد،نوح با تو نکوئی نکند. و چون امیر حمید به امیری بنشست، احمد بن حمویه از جیحون بگذشت، و به آموی آمد، و پنهان همی بود.
چون یکسال بر آمد شمار کردند، حاکم شست و اندبار هزارهزار درم به حشم داده بود، و هیچکس خوشنود نبود، و خزینه ها خالی شد، و حشمها به گله. اثر عجز وضعف رأی او پدید آمد. و اندر ذی الحجه سنه احدی و ثلثین و ثلثمائه زلرله خاست بناحیت نسا، و بسیار دهها را ویران کرد، و افزون از پنج هزار مردم زیر گل شدند.
و امیر حمید را از محمد بن طغان الحاجب سخنهای منکر شنوانیدند، فرمود تا او پسرش را بکشتند. و چون امیر نوح بمرو آمد اندر سنه اثنین و ثلثین و ثمثمائه، احمد بن حمویه خبر نداشت، مفاجات از خانه بیرون آمد، اورا بگرفتند و پیش نوح آوردند.
چون نوح اورا بدید، انکاری نکرد، الانیکو گفت، و امیدهایی نیکو کرد، و نیکو پرسیدش. و اورا مشاهره فرمود کردن. از آنچه مردی کاری بوده .
پس امیر حمید از مرو سوی نیشاپور رفت اندر رجب ثلث و ثلثین و ثلثمائه و پنجا روز آنجا مقام کرد، و قوم از رعایا بیامدند، و از بدخوبی ابو علی بنالیدند، و از دراز دستی خلیفتان او . پس امیر حمید اورا معزول کرد، و ابراهیم بن سمیجور را بجای او بنشاند، و خود سوی بخارا باز گشت.
و اندر سنه (185) اربع ثلثین وثلثمائه مستکفی بخلافت بنشست. پس حشم ری مرا میر نوح را خلاف کردند، و قصد عصیان کردند. چون خبر بامیر نح رسید، از آنجا بمرو آمدف و حاکم تضریب کردو گفت امیر نوح را :« که اینهمه احمد بن حمویه کند، تا دل تو مشغول باشد» و بسیار بگفت، تا نوح بروی متغیر گشت، و بفرمود، تا احمد بن حمویه را پیش حاکم زیر چوب بکشتند، اندر سنه خمس و ثلثین و ثلثمائه.
وحشم بمرو در آمدند و از محمد بن محمد الحاکم شکایت کردند و گفتند: تیمار لشکر ندارد، و تعهد نکند ، و بیستگانی ندهد، و کار بر تو بشورید، او ابو علی را اوعاصی کرد، و دل حشم او بیازرد. و ابو عی حیلتی کرده و دب بسیار کس از حشم خوش گردانیده بود بر خویشتن. پس حشم گفتند: که امیر دست اورا از ما کوتا کند، و اگر نه ما بیکسو شویم از پیش او . امیر حمید فرمود: تا حاکم را از آنجا که بود بکشیدند اندر روی ، و همی آوردند تا در سرای، و همانجا فرمود تا بکشتندشف اندر سنه خمس و ثلثین و ثلثمائه و این از پس کشتن پسر حمویه بدو ماه بود.
و پس ابوعلی چغانی با ابراهیم عم امیر حمید و با حشم به نیشاپور آمد، و ابراهیم بن سیمجور و منصور بن قراتگین و خیل او برفتند و بمرو شدند نزدیک نوح. و ابو علی از نیشاپور بیرون آمد آخر ماه ربیع الاول سنه خمس و ثلثین و ثلثمائه، و به سرخس آمد و از آنجا قصد مرو کرد. چون بدیه ایقان رسید، نامه های بسیار کس رسید از پیوستگان و سرهنگان نوح، و میل کرده به ابو علی، وابوعلی به ده سنگ یک فرسنگی مرو فرود آمد(186) و نوح سوی بخارا رفت، و ابو علی اندر مرو آمد، و چند وقت ببود، پس سوی بخارا رفت و جیحون بگذشت.
و نوح بسمرقند رفت، و ابو علی خطبه بر ابراهیم بن احمد کرد، و چند گاه آنجا ببود. پس مردمان بخارا قصد کردند، که ابو علی را با همه نزدیکان او فرو گیرند. چون خبر بدو رسید، دیگر روز بیرون آمد، و فرمود تا همه قوم او نیز بیرون آمدند، و همه بزو قماش برداشتند بیرون آوردند و خواستند که آتش اندر شهر زنند.
پس سران شهر بیرون آمدند و شفاعت کردند، بخدای عزوجل اورا بترساندیند تا فرود ایستاد. و چون دید که اعتقاد مردم شهر، با او نه نیکوست. ابو جعفر را بنشاند، و هر کسی را بر شغی نصب کرد از شغلهای دیوان. و خود براه رخنه حموی بیرون رفت، و چنان نمود که سوی سمرقند شود، و تا نخشب بشد. پس همه سرهنگان و حشم را باز گردانید، و خود سوی چغانیان رفت.
و چون ابوعلی برفت، ابراهیم وابوجعفر محمد بن نصر، کس بنزدیک امیر نوح فرستادند، و از وی امان خواستند، ایشان را امان داد، و عذر ایشان بپذیرفت. و خود به بخارا باز آمد اندر ماه رمضان سنه خمس و ثلثین و ثلثمائه.
و هم اندرین سال مطیع بخلافت بنشست. و امیر حمید سپه سالاری خراسان مر منصور بن قراتگین را داد، و منصور از بخارا بمرو آمد، وحمد بن محمد بن علی القزوینی بمرو بود، پیش منصور آمد و اورا خدمت کرد، و منصور از آنجا به نیشاپور امد، و ابو علی (187) به چغانیان همی بود . پس خبر رسید ابو علی را که امیر نوح لشکر جمع کرد، و بر تو تاختن خواهد به لشکر سوی بخارا رفت، و امیر حمید با همه سپاه خویش پیش او بازامد، به خر تنگ بیکدیگر رسیدند. بتاریخ جمادی الاولی سنه ست و ثلثین و ثلثمائه، و حرب کردند، از پیش نماز دیگر تا وقت بر آمدن . و نوح و سرهنگیان او سوی بخارا باز گشتند، و ابوالحرث بن ابو القاسم و فتگین خزینه دار، و ابو علی بن اسحاق و احمد برادر پارس آنجا بنشاندند پیش ابو علی تا بامداد. و اسماعیل بن ابوالحسن را اسیر گرفتند. و چن تن دیگر را از قوم ابو علی، ابو اسحاق رزگانی زینهار خواست و بیامد با قومی انبوه از دیلمان. و ابو علی بهزیمت شد تا چغانیان . و با بحور حاجب اندر معرکه کشته شد، و علی بن احمد بن عبدالله را اندر حدود سمرقند بگرفتند. و احمد بن الحسن العتبی را به نخشپ بگرفتند و براستران نشاندند، و بزور اندر بخارا آوردند، و همه را بدر آوردند، و هر یک را صد تازیانه بزدند و بند نهادند و مصادره کردند. ابو العباس محمد بن احمد اندران بمرد، اما احمد بن الحسن خلاص یافت از پس عهدی دراز.
پس ابو علی از ایمر ختلان یاری خواست، و خود لشکر جمع کرد، به ترمذ آمد، و از جیحون بگذشت و ببلخ آمد و از آنجا سوی گوزگانان برفت (تا) برآنجمله به سمنگان بامیر ختلان رسد . چون (به) تخارستان (188) رسید خبر آمد، که لشکر بخارا به چغانیان آمد، و در آهنین را بسوختند و همه خان و مان ابو علی ویران کردند.
اندر وقت از راه میله از آب بگذشت و لشکر بهر سوی پراکنده کرد، و راه لشکر بخارا بگرفت، و کار برایشان تنگ شد، و راه علف بشته شد. وو چون به ده کمکانان رسید آنجا حرب کردند، اندر ماع ربیع الاول سنه ست و ثلثین و ثلثمائه و این ده بر دو فرسنگی چغانیان است.
پس لشکر امیر حمید بر ابو علی غلبه کردند، و سوی شومان برفت، به دوازده فرسنگی چغانیان. و حشم بخارا اندر چغانیان آمدند و شهر غارت کردند، و کوشکها و خانه های ابو علی غارت کردند.
پس مدد اندر رسید ابو علی را از کمیجیان و امیر زاشت جعفر بن شما نیقوا و لشکر ایلاق و بیک روزه واشگرد آمدند. و احمد بن جعفر امیر ختلان مر بجکم را که سرهنگ بزرگ او بود، اورا نیز بفرستاد و لشکری انبوه و راه بر حشم بخارا بسته گشت.
و خبر های حضرت از ایشان بریده شده پس صلح جستند و مواضعت بنهادند: که ابو علی پسر خویش ابو المظفر عبدالله بن احمد را به بخارا بفرستد بر سبیل گروگان و همچنین کردند و این اندر جمادی الاخره بود سنه سبع و ثلثین و ثلثمائه.
و چون ابو المظفر به بخارا شد، امیر حمید فرمود: تا شهر آیین بستند، و اورا به اعزار و اکرام اندر شهر آوردند، و بسرای فرود اوردن فرمود، و بخوان خاصه بخواندش، خاص اورا فرمود تا کلاه نهاد.
و متنبی بیرون آمده بود از ناحیتی چغانیان، از ولایت باسند (189) و روی به در آهنین (آورد) نام او مهدی و پیغمبری دعوی کرد، اندر سنه اثنین و عشر بن و ثلثمائه دعوت آشکارا کرد، و بسیار کس قصد او کردند و بدو بگرویدند. و این مهدی شمشیر حمایل داشتی و با هر کس که اورا خلاف کردی، با آن حرب کردی، و مردی محتال بود، و نیرنجهای بسیار دانست از هر گونه، چنانکه دست اندر حوض پر آب کرد (ی) و از آنجا مشت او پردینار شدی. و از خوان او قومی انبوه بخوردندی هیچ نقصان نکردی، و از آب جام او قومی سیراب شدندیف و آن جام تهی نشدی. و قومی که خاصه او بودند، هر روزی هر یکی از ایشان یکی خور ما خوردگی و اورا آن کفایت بودی.
وچون این خبر بنواحی بگسترد، بس کس از عامۀ جهال قصد او کردند. پس نامه رسید سوی ابو علی چغانی از بخارا، که کارآن متنبی را تدارک کن! و ابو علی مره باطلحه جعفر بن مردانشاه را بفرستاد. و این مهدی به ده وردی بود، اندر کوه شد و حرب کردند، تا اورا از کوه بیرون آوردند و سر او ببریدند، و سوی ابو علی فرستاد اندر تو بره و ابو علی به شومان بود، و ابو علی فرمود تا ان سر راه بهمه کس که بدو بگروبده بودند بنودند. پس به بخارا فرستاد.
و ابو المظفر به بخارا همی بود، تا روزی براسب نشست و همی آمد خطا اورا بینداخت و سرش بر سنگی آمد، و مغزش بیرون آمد و بمرد. و امیر حمید تافته شد، و فرمود تا اورا کفن نیکو کردند، و تابوت او چغانیان فرستاد، و نصر شر ابدار را تعزیت بنزدیک ابو علی فرستاد.
و چون دوماه از مرگ ابو المظفر بگذشت، منصور بن قراتگین (190) به نیشاپور بمرد، و امیر حمید سپاه سالاری خراسان ابو علی چغانیانی داد، و عهد و لوا بنزدیک او فرستاد، و مادون النهر همه اورا داد، و چغانیان و ترمذ پسر او منصور نصر بن احمد را داد. و ابو علی به نیشاپور آمد، اندر ذی الحجه سنه اربعین و ثلثمائه. و اندر سنه احدی و اربعین و ثلثمائه ، همه کار های خراسان را نظام داد.
و اندر سنه اثنی و اربعین و ثلثمائه به ری شد، و شهر بر حسن بویه حصار کرد، و شمگیر بن زیار از بهر حسن بویه را مدد فرستاد، هیچ چیز نتوانستند کردن. و اندرین وقت ، مرگ ستور اوفتاد به ری و نیز ستور نماند مگر اندک، پس مردمان اندر میان شد و صلح کردند، بران جمله که (حسن) بویه هر سال دویست هزار دینار بدهد، و ابو علی باز گردد، و حسن مر عباس بن داؤد را بنزدیک اوفرستاد به گروگان این مال.
و ابو علی باز گشت به نیشاپور، و امیر حمید را تهمت اوفتاد، که مگر ابو علی با الحسن بویه میل کردف و ابوعلی کسان فرستاد، و حال خویش باز نمود. آن غضب از دل امیر حمید بر نخاست. پس ابو علی چغانی مر مشایخ و معدلان و اعیان نیشاپور را بخ بخارا فرستاد، تا عذر ابو علی باز نمایند و معلوم گردانند، که اواز آنچه امیر حمید ظن برد. بیگناه است. و تاثقات نیشاپور به بخارا رسیدند، امیر حمید بیمار شد، و عت برو سخت شد، و هم از آن علت فرمان یافتف اندر ماه ربیع الاخر سنه ثلث و اربعین و ثلثمائه.