چطور دروازۀ حصار غزنی به هوا پرید

از کتاب: رجال و رویدادهای تاریخی

تجاوز اول فرنی ها به خاک افغانستان که با نقشه عودت و پادشاهی مجدد شاه شجاع سد وزائی صورت گرفت موضوعی است که در اطراف و زوایای آن مقاله های متعدد در صفحات مختلف همین اثر نوشته شده است حصار درین مقاله میخواهیم راجع به سقوط غزنی و علتی که این سقوط را خلاف انتظار ما و فرنگی ها بصورت حیرت آوری تسریع نمود چند سطر که این مختصر بنگارم. دستۀ فشون فرنگی که از راه درۀ بولان و کوژک معه شاه شجاع حرکت میکرد تحت او امر صاحب منصب انگلیسی "سرجان کین"  قرار داده شده بود. از تاریخ حرکت این سپاه (۱۰ دسامبر1838) از فیروز پور تا موقع رسیدن آن بقندهار (هشتم ماه می1839) وغزنی (۲۱ جولائی 1839) واقعاتی رخ داده است که این جا بدان کاری نداریم. همه میدانند که پادشاه قانونی افغانستان امیر دوست محمدخان درین وقت بر تخت سلطنت جلوس داشت و حکومت غزنی در این فرصت به یکی از پسران او سردار غلام حیدرخان سپرده شده بود.

تا جائی که از روی رویدادهای تاریخی معلوم میشود امیر دوست محمد خان چه در زمان سرداری و چه در عصر زمامداری و پادشاهی همیشه به غزنی و استحکام آن اهمیت زیاد میداد و در اوقاتیکه خود بحیث سردار کابل صاحب سلطه و نفوذ بود حکومت غزنی را به برادر سکه اش سردار امیر محمد خان تفویض نمی نمود. بهر حال چون آوازه آمد آمد سپاه فرنگی و شاه شجاع بکابل راسید امیر حتی المقدور خوراکه وجبه خانه زیاد در حصار غزنی تمرکز داد.

نقشۀ نظامی امیر دوست محمد خان در مقابل سپاه متعرض و مجهز فرنگی این بود که انگلیس ها را مدتی در اطراف شهر غزنی معطل سازد بد ینطریق که سردار غلام حیدر خان با قوای کافی از استحکامات شهر استفاده نموده مدافعه نماید و سر دار محمد افضل خان با نیروی مجهز سوارکاران که تعداد آنرا تا سه هزار نفر تخمین کرده اند در بیرون حصار با حمله های متنوع و مکرر اسباب مزاحمت متعرضین شود . درین فرصت خودش یک طرف از کابل ترتیبات گرفته عازم میدان شود و از جانب دیگر غلجایی های عرض راه غزنی و مقر را علیه دشمن برانگیزد. بدین ترتیب قوای متعرض یا بین غزنی و مقر نابود خواهد شد و یا در طی جنگ بین قوای خود او و قوای پسرانش که در غزنی میباشند در میدان یا وردک از میان خواهد رفت. این نقشه خوب سنجیده شده بود ولی متاسفانه به شرحیکه پایان میخوانید خیانتی بکار رفت که غزنی و حصار مستحکم آن بیش از سه ربع ساعت مقاومت نتوانست و در نتیجه آن همه نقشه ها و آمال بخاک خورد .

وقتیکه سپاه فرنگی بتاریخ 4 جولائی 1839 به فلات غلزائی رسید "مکناتن" نماینده مختار انگلیس برای اداره غلزائی ها کمی متوقف شد و "لاردکین" و شاه شجاع را بطرف مقر و غزنی حرکت داد موهن لال مولف سوانح امیر دوست محمد خان که از مدتی در کابل تقرر داشت و با اکثر سر داران و بزرگان طرح آشنائی و دوستی ریخته بود با دستگاه خبر گیری خفیه فرنگی اطلاع حاصل نمود که درمیان اشخاص ناراضی سردار عبدالرشید خان یکی از اقارب امیر دوست محمد خان که با او سابقه آشنائی داشت در غزنی وجود دارد فوراً مکتوبی برای او فرستاد. اگرچه قاصد حاصل نامه دستگیر و به امر سردار غلام حیدر خان حاکم ومدافع غزنی کشته شد ولی کار خود را پیشتر انجام داده بود و مکتوب به مرسل الیه رسیده بود. عبدالرشید خان از گرفتن نامه و از دعوتی که از او به آمدن در کمپ فرنگی شده بود خوش شد و یکی از آدم های خودرا در حالیکه بشکل فقیری تغیر لباس داد با شمشیری برهنه مجهز ساخت و از شهر بیرون کشید و چنین معلوم میشد که این شخص فدائی یا خود یا فردی از دشمنان را بقتل خواهد رسانید ولی او حامل نامیه کی بود که بدست موهن لال رسید و از آمدن قریب خود سردار عبدالرشید خان هم حکایت میکرد .

بعد ازینکه عبدالرشید خان از حصار غزنه فرار نموده و به دوستش پیوست موهن لال او را به مکناتن معرفی نمود و او نامبرده را تحت اوامر مستقیم لارد کین گماشت و معلومات دقیق و صحیحی که عبدالرشید خان به "میجر تمسن" سر انجنیر قوای دشمن داد سبب شد که غزنی و مقاومت ملی در آنجا یک دم سقوط کنند . فرنگی ها بتاریخ ۲۱ جولائی 1839 مقابل حصار غزنی رسیدند و قوای خود را در مقابل دروازه کابلی بجانب کابل تمرکز دادند تا رابطه مستقیم غزنه و کابل را قطع کنند و قطع هم کردند . حقیقت این است که بمجرد ظاهر شدن سپاه فرنگی توبهای افغانی از داخل حصار شروع به گلوله باری نمود و سردار غلام حیدرخان بلاشبهه تا آخرین لحظه حیات مصمم به دفاع شهر بود و مردم شهر و قوای نظامی با روحیات قوی آماده هر گونه پیش آمد بودند. چیزیکه متاسفانه در آغاز امر از نقطۀ نظر اصل نقشه امیر دوست محمد خان خللی در کار تولید نمود نقاضت و یکنوع رقابت پسران او سردار محمد افضل خان و سردار غلام حیدر خان بود که مطابق نقشه او اولی باید از بیرون حمله و دومی از داخل شهر دفاع میکرد. اما در یک موقع حساس برادر بزرگ آرزو کرد که دا خل حصار شود و هر دو یکجا به دفاع به پردازند. این مسئله کمی اختلاف نظر تولید کرد و نتیجه چنان شد که سردار محمد افضل خان خلاف آنچه پیش بینی شده بود غزنی را به سر نوشت خودش واگذارد .

معذا لک این امر آنقدر اهمیت نداشت و چون سردار غلام حیدر خان وقوای معیتی او سخت آماده دفاع بودند امکان زیاد داشت که سپاه فرنگی بین غزنه و کابل در میان قوای خود امیر دوست محمد خان که جانب میدان حرکت نموده بود و قوای پسرانش نابود شود . 

انگلیس ها چون حصار غزنه را دیدند خلاف معلو ماتی که به ایشان رسیده بود باره وبروج آن را مستحکم تر مشاهده کردند. چون سردار محمد افضل خان با قوای خود از پیرامون شهرد ور شده بود فرنگی ها فرصت مطالعه تخریب حصار را پیدا کرده و در اثر معلومات دقیق و مفصل عبدالرشید خان سرمهندس قوای متعرض زیر دروازه کابل نقب گذاری نمود و ساعت 3 صبح روز 23 جولائی 1939 نه به زور قوۀ نظامی بلکه در اثر خیانت فردی که افسون دشمن او را فریفته نمود دروازه حصار غزنه به هوا پرید. مدافعین رشید ملی که انتظار چنین پیش آمد سوئی را نداشتند در مقابل رخنه حصار سخت جنگیدند و مقاومت شدید بخرج دادند چنانچه چندین مرتبه صفوف متعرض را بیرون کشیدند ولی چون کار از کار گذشته بود بیشتر مقاومت سودی نداشت در حالیکه اجساد شهدای مدافعین شهر تاریخی غزنه چون تپه ای در مقابل در وازه کابلی افتاده بود قوای اجانب وارد شهر شد و در موقعیکه پرچم فرنگی در بالا حصار اهتزاز داشت "لارد کین" سر عسکر سپاه فرنگی شاه شجاع و ویلیم مکناتن نماینده مختار انگلیس را به داخل غزنه رهنمایی میکرد .

بدین ترتیب رشته دوستی های خصوصی فردی از افراد کشور با یکی از گماشتگان و خدام فرنگی و افشای اسرار نظامی تمام نقشه و آرزوهای دولت و ملت را در یک موقع بسیار حساس و خطرناک خنثی و ناپدید ساخت . شاید افشا کننده اسرار خودش در آن موقع وخامت کار خود پوره مستشعر نشده باشد ولی تاریخ خوب میداند که این حرکت نا جوان مردانه و سبک چه گناه عظیمی بود و چه خطر عظیمی برای کشور فراهم کرد.