اما الانبیاء و تاج الاصفیاء
صاحب العمامه و التاج،والقربهو المعراج،صلی الله علیه وعلی آله و اصحابه وعلی جمیع الانبیاء والمرسلین طالع مولود النبی محمد ص(۳)
ولادت مصطفی صلی الله علیه و السلام،روز دوشنبه بود،دوازده روز گذشته بود از ماه ربیع الاول،دو ماه گذشته بود (۴)از سال فیل،در عرب عام الفیل خوانند. روز بیستم
(۱) العراف. وهوالنجم و المخبر عن اماضی و المستقبل (منجد). (۲)اصل:بسر
(۳) کلمات بین دایره عیناْ نوشته شد از اصل.
(۴) مسعودی:پنجاه روز بعد از اصحاب الفیل.
انبیاء طبقه(۱) (۵۷)
______________________________________________________________________
ازماه نیسان بر هفتصد و هشتاد و نه از ذوالقرنین (۱)،و چهل سال گذشته بود از ملک نوشیروان (۲). دوازده سال مانده بود از ملک عمر و بن هند ملک الحیره (۳). ولادت او درمکه بود، درشعب بوطالب (۴)،درمنزلگاه پدرش عبدالله ، درون .... (۵) القصوی،در خانه محمد بن یوسف(۶)در دست چپ خانه لز در آمدن آن (۷)و اکنون آن خانه مسجد است.
احوال اوصلی الله علیه وسلم همینجا بیاریم تا با بی جداگانه نباید آورد. چون پدر پیغمبر صلی الله علیه وسلم در گذشت او دوماهه بود،چنانکه رسم عربست او را بدایه دادند،نام دایه حلیمه بود از بنی سعد بن بکر،پیغامبر صلی الله وعلیه وسلم را به بنی سعد ببرد،چهار سال بداشت،پس مادرش آورد،مادر اورا بمدینه برد پیش برادران خود،چون بازگشت در راه فوت شد منزلیکه آنرا ابواء (۸)گویند میان مکه و مدینه،و ام ایمن مولی (۹)پیغامبر صلی الله علیه وسلم او را بمکه باز آورد، از پس مرگ مادر به پنج روز از آن پس یک سال و دو ماه و بیست و پنج روز عبدالمطلب گذشته شد.از پس مرگ عبدالمطلب به چهار سال ابوطالب او را به شام برد تا بحیرا راهب را بدید(۱۰) از پس آن چهار سال و نه ماه و شش روز به تجارت با خدیجه مشغول گشت
(۱)مسعودی:سنه ثمانمائه واثنتین وثما نین من عهدذی القرنین.(۴)مجمل:۴۳،۴۲،۴۱سال طبری:۴۲ سال .(۳)اصل:بحیره.ابوالفدا:الحیره ، هوا ابن المنذر بن ماء السماء امه هند و ثمان سنین مضت من ملکه کان مولد النبی.
(۴)میرخوند:در یکی از سرایهای شعب بنی هاشم .(۵)اینجا یک کلمه خوانده نمی شود.
(۶) این خانه بروایت طبری به دار ابن یوسف مشهور بود،که حضرت پیغمبر ص آنرا به عقیل ابن ابی طالب بخشیده بود،و محمد ابن یوسف برادر حجاج آنرا خرید و بعد از ان خیز ران مادر هارون الرشید آنرا به مسجد تبدیل کرد (طبری ، میرخواند ).
(۷)عبارات اصل نسخه سخت پریشان است چنین:چپ خانه که در آمدند و آن کنون الخ.
(۸) اصل:الیوار ،ولی باتفاق جمهور مورخان این جای ابواء قریه ایست بین مدینه و جحفه،که ۲۳ میل از مدینه دور است.(۹)کذا،ولی هم خوانده میشود ږ
(۱۰)در باره بحیرا و نسطور به تعلیقات آخر کتاب وجوع شود .
انبیاء طبقه(۱) (۵۸)
______________________________________________________________________
و بشام رفت،ونسطور(۱) راهب را بدید ،بمکه باز آمد،بیست وچهار ساله بود،و از آن پس بدوماه خدیجه را رضوان الله علیها بزنی کرد،و از پس آن بده سال بناد کعبه را نو کردند،و در قبایل عرب خلافی افتاد در نهادن حجرالسود،به حکم اشارت مصطفی صلی الله علیه وسلم رضا دادند و بران برفتند . و از پس آن به پنج سال بروی وحی امد،و پیغامبر علیه السلام و التحیه در آن وقت چهل ساله و دوازده روزه بود، وحی روز آدینه بیست و هفتم ماه رجب آمد،و از پس آن به پنج سال جنگ حصار شعب(۲)بود،و از پس آن به چهار سال و دو ماه و دو روز ،مرگ ابوطالب بود، و از پس مرگ ابوطالب سه روز مرگ خدیجه بود،و از پس مرگ خدیجه به و شش روز هجرت طایف بود، زید بن حارثه (۳)را با خود ببرد،وبیست و هشت روز آنجا ببود وبمکه باز آمد،و از پس آن یک به یک سال و شش ماه و شش روز معراج بود.و از پس آن به یک سال و دو ماه و یک روز هجرت بود از مکه به مدینه ، و پیامبر علیه السلام درین وقت پنجاه ساله بود،میان مبعث و هجرت دوازده سال بود و نه ماه .و از پس آن چهار ماه و چهار روز تزویج فاطمه بود رضی الله عنها و از پس تزویج فاطمه به چهار ده روز فاطمه را به علی کرم الله وجهه سپرد ،واز پس هجرت به یک سال و نه ماه،روزه ماه رمضان فریضه گشت،و از پس آن به سیزده روز فرمان آمد به قبله گردانیدن از بیت المقدس به سوی کعبه،و از پس آن یک ماه و دو روز کارزار بدر بود،واز پس آن به یک ماه کارزار بنی سلیم بود و پس آن به شش ماه و چهار روز ولادت حسن بود بن علی کرم وجهه ورضی الله عنها ،و ار پس آن به بیست روز حرب احد بود،واز پس آن به یک سال و دو ماه و ده روز کارزار بنی النضیر بود،واز پس آن بیست و هشت روز ولادت حسین بن علی بود رضی الله عنهه و از پس آن به شش ماه و یازده روز تزویج ام سلمه و از پس ان به یک ماه و بیست و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)اصل:نسوح،مورخاون قدیم نام این راهب را تصریح نکرده اند ،میرخون و دیگر متآخرین نسطور و قسطور نوشته اند. محمد حسین هیکل در حیات محمد ص گوید:که یک نفر راهب نسطوری درین سفر با حضرت محمد(ص)سخن گفت.
(۲)اصل:ثعب:ولی شعب درست است ،مطابق به قول مسعودی :وفی سنه بیست و اربعین کان حصار قریشی للنبی ص و بنی هاشم وبنی عبدالمطلب فی الشعب . (۳)اصل:حارث.
انبیاء طبقه(۱) (۵۹)
______________________________________________________________________
پنج روز تزویج زینب بود،واز پس آن به سه روز ،کارزار بنی قصان بود،واز پس آن به یک ماه و نه روز کارزار ذیقرد بود،واز پس آن به پنج ماه وبیست هفت روز غزوه :الحد بود یبیه بود و از پس آن به پنج ماه و بیست ویک روز کارزار طایف بود،واز پس آن ولاده ابراهیم بود پسر مصطفی صلی الله علیه وسلم از ماریه القبطیه ،واز پس آن به شش ماه ویازده روز غزو تبوک بود،واز پس آن به پنج ماه وپنج روز نزول برائت من الله و رسوله (۱)بود و از پس آن به دو ماه و هجده روز وفات ابراهیم بود،و آن روز کثوف آفتاب بود،چنانچه تمام آفتاب سیاه شده بود،از پس آن به یک ماه و دوازده روز حجت الوداع بود،مصطفی صلی الله علیه وسلم همه حرم خود را برابر برده بود،واز پس آن به دو ماه و شش روز به بیماری افتادند پیغمبر علیه السلام بود،وچهارده روز بیمار بود،و فرمان یافت روز دوشنبه دوازده اول ماه ربیع الاول ،وده سال و دوماه گذشته بود از هجرت،روز بیست و پنج از ماه ابان سال بر نهصدوچهل و چهار روز از ذوالقرنین ،روز نهم از اسنفدیار ماه ،سال بر یک هزارو سسصد از بخت نصر .
صلی الله علیه وسلم،وعلی آله و اصحابه
الطیبین و اطاهرین والله علم بالصواب
صفحات گزیده واخلاق پسندیده مصطفی علیه الصلوات والسلام روایت میکند امیرالمومنین علی ابن ابی طالب کرم الله وجهه ،که پیغمبر با هیبت بود،چنان که هرکه از دورش بدیدی بترسیدی ،چون نزدیک تر او آمدی بیار امیدی خوش دل گشتی و شاد روی بودی و روشنائی از روی او همی تافتی ،به بالا،دو بحر بود که اگر مرد دراز بالا با او برفتی از او فروتر نمودی ،گردسر بودی جعد موی بود و بر بناگوش ایستاده بودی ،چون فرود گذاشتی به سر کتف رسیدی،چون باز کشیدی باز بجای خود شدی ،فراخ پیشانی بود،کشاده ابروی بود،درمیان دوابرو اورا رگی بود،چون درخشم شدی پیدا آمدی،باریک بینی بود،باریک لب بود،کشاده دندان بود، گرد روی بود شیرین سخن بود،لطیف آواز بود موی سیاه بود،سیفد عارض بود،وخوب گردن بود،معتدل اندام بود،پشت اوو شکم راست بود،فراغ بر بود از سینه تا ناف او خطی از موی خورد (۱)دمیده،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)قران،آیه یک سوره التوبه ،پاره ده .
(۲) اصل:خرد .
انبیاء طبقه(۱) (۶۰)
______________________________________________________________________
چنانچه به قلم بناگارند،در از ساعد بود، پهن کف بود،باریک انگشت بود،دراز انگشتان بود،انگشتان او کشاده بود،دراز ناخن بود،نگریستن او بدنباله چشم بود،بیشتری در زمین نگریستی آهسته بودی بی ترش روبی،و شادگان بودبی خندیدن ،حکمش عدل بود،گفتارش حکمت بود،پیشه اش سخاوت بود،پردل بود،نرم گوی بود،صعب خوی بود،بدی را مکافات نکردی ،گناه را عفو نکردی ،در میان دو کتف وی خالی بود سیاه از دینار کمتر ،چنانچه بزردی زدی ،و آن مهر نبوت بود،از وی بوی خوش آمدی ،مانند بوی مشک ،که پیش ازو و پس ازو کس را چنان نبوده،صلوات الله علیه وعلی آله و اصحابه.
معجزات مصطفی علیه السلام
بدان اسعدک الله تعالی :که پیغامبر را صلی الله علیه وسلم معجزات بسیار است اما آنچه ایزد تعالی او را بدان مخصوص گردانیده بود،که سید همه پیغامبران کرد و فرمود: آدم و آنکه ازو پس باشند از پیغامبران صلوات الله علیهم و سلامه همه زیر علم او باشند ،و اندر چند جای که ذکر پیغامبران کرد،نخست یاد او کرد، چنانکه گوید عز من قایل تعالی و جل :و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک من نوح (۱). و از پیغامبر صلس الله علیه وسلم پرسیدند :متی کنت نبیاً ؟ فرمود:کنت نبیاً و آدم بین المآ والطین (۲)، من پیغامبر بودم ،و آدم میان آب و گل بود. از مادر ختنه کرده زاد وناف بریده ، چون از مادر جدا شد،سر به سجده نهاد، انگشت بر کرد،وشهادت آورد،هرگاه دایه او مشغول شدی ،گهواره او خود جنبیدی ، و چون دایه دیر تر آمدی ، انگشت خود را مکیدی ،مزه شیر و انگبین یافتی ، بول و غایط او هرگز کس ندیدی،احتلامش نیفتادی ،سایه او بر زمین نیفتادی ،چشمش در خواب بودی ،دلش بیدار بودی و نه خفتی،از پس همچندان دیدی که از پیش . هرکه با رفتی ،اگر دراز بودی فروتر نمودی ،هرگز پیشه و مگش بروی ننشستی ،بر هر ستوری که بر نشستی اگرچه ضعیف بودی ،بر همه ستوران چیرگی کردی ،هرگز زیر ناف او موی برنیامدی با هرکه که گشتی گرفتی ،اگرچه آنکس قوی تر بودی بیفتادی،و از خوی و
______________________________________________________________________
(۱)قرآن ، الاحزاب ۷ (۲) این حدیث صحیح را ابو نعیم در حلیه الاولیا و ابن سعد در طبقات و طبرانی در الکبیر چنین روایت کرده اند :کنت نبیاْ و آدم بین الروح و الجسد (الصغیر ۲-۹۷) .
انبیاء طبقه(۱) (۶۱)
______________________________________________________________________
خون او بوی مشک آمدی ،سنگریزه بر دست او تسبح گفتی،وسنگ و کلوخ بروی سلام گفتی،درجاییکه آب دهان افگندی ،آب آن چاه خوش گشتی ،ستون خانه از درد جدایی او بنالید،چون ستون را در کنار گرفتی خاموش گشتی،در خدمت بفرمان او ازجای بیشتر آمدی ،چون گفتی باز گردباز گشتی. در سفر ابر بر سر وی سایه افگندی،پریانبا او سخن گفتی و به وی ایمان آوردندی،از میان انگشتان او چندان آب آمد، که همه لشکر او سیراب شدند،روز حرب به در لشکر کفار را بیک مشت خاک هزیمت داد از همه نهایتها خبر کردی ،حدیث غار و آنچه در بود معروفست،سوسمار و آهو با او سخن میگفت ،براق و معراج و دیدن هفت آسمان و هفت زمین و ملکوت و عرش و کرسی حجابهاو سدره و درخت طوبی و قاب قوسین درکمترازثلث شب او را بنمودند،بتان کعبه او را سجده کردند و بزغاله بریان زهر آلود با او بسخن آمد و بگفت:لاتآ کلی انا مسمومة .سینه او بشگافته و دل او بیرون آوردند و بشستند و باز بجا نهادند ،کنگر: قصر کسر شب ولادت او بیفتاد ،نیمه فارس در آن شب خشک گشت،ماه با شارت او بدو نیم شد،کودک خورد در گهواره به پیغامبری و نبوت او گواهی داد. این قدر از معجزات آوردیم و بر سبیل ایجاز و اختصار.
نام های مصطفی علیه السلام و نود و نو نام
محمد،احمد،مصطفی،حامد،محمود،قاسم،عبدالله،رسول،نبی،امی،بشیر،نذیر،سراج،مبین،مبشر،منذر،عزیز،روف،رحیم،عمید،طاهر،مطهر،شاکر،شکور،شکر،ماحی،متقی،نار،منصور،سید،صبور،صابر،راشد،رشید،شدید،علیم،حلیم،سلیم،منیب،قوی،فصیح،وفی،تقی،نقی،علی،زکی،مرضی،سخی،جواد،میمون،مجتبی،مرتضی،منتخب،مبارک،مهدی،صادق،صالح،ناسخ،مشفق،شفیق،رفیق،هادی،راضی،مهتدی،طیب،تواب،اواب،عابد،مجتهد،خاضع،خاشع،ساجد،راکع،آمر،ناهی،زاجر،طه،یس،مزمل،مدثر،شاهد،شهید،فتاح،عریف،عطوف،مکی،مدنی،البطحی،التهامی،حجازی
انبیاء طبقه(۱) (۶۲)
______________________________________________________________________
هاشمی ،عربی،نور،بشارت،رحمة،مجید،سعید،کریم،ودود.
در توریت میدمید،در انجیل طاب،در زبور فارقلیطا،در صحف ابراهیم حاشر،در صحف ادریس عاقب،در صحف طیلشاه (۱)،در آسمان اول عبداللهدر آسمان دوم عبدالملک،در آسمان سیم عبدالقدوس،در آسمان چهارم عبدالسلام،در آسمان پنجم عبدالمومن، در آسمان ششم عبدالمهیمن، در آسمان هفتم عبدالخالق، آفتاب عبدالرزاق ،ماهتاب عبدالجبار،ستارگان عبدالنور،روز ها عبدالحکیم ، شبها عبدالودود،فرشتگان عبدالرحمن،کروبیان عبدالغفار ،روحانیان عبدالجلیل،مقربان عبدالحمید،حفظه عبدالمنعم،حمله عرش عبدالغنی،عرش عبدالمغنی،کرسی عبدالرافع،طوبی عبدالقاهر ،سفره (۲)عبدالوهاب،برره عبدالمجید،لوح عبدالباعث ،قلم عبدالکریم،حور عبدالغفور،رضوان عبدالشکور،بهشت عبدالباری،بیت المعمور عبدالفتاح،جانوران عبدالمصور،باد عبدالقاهر،آتش عبدالقادر،پریان عبدالحی،زمین عبدالباری،دوزخ عبدالغالب،ملک عبدالمحسن،درخت عبدالباقی،نبات عبدالرزاق،خاک عبدالحلیم،سنگ عبدالحکیم،کوه عبدالصمد،دریا عبدالصبور،مرغان عبدالجلیل،وحوش عبدالحمید،مومنان رسول الله ،متقیان صفی الله،زاهدان خیره الله،ابدال صفوة الله،تایبان حبیب الله صلی الله علیه وسلم.
القاب رسول الله صلی الله علیه وسلم
رسول الرحمه،رسول البشاره،رسول الملحمی(۳)رسول الثقلین،نبی الحرمین،سید العامین،صاحب الحشر،صاحب العجائب،صاحب الایات،المبوث بالبینات،خطیب القیامت،شفیع الامت،سید ولد آدم،سیدالمرسلین،خاتم النبیین رسول رب العالمین،امام المتقین،قایدغر المحجلین(۴)قمر الساطع الحجة القاطعه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)کذا،گزیده(ص۱۷۳)در توریت طلب طلاب،در انجیل میدمید،در زبور فارقلطیا،در صف مققفی.
(۲)سفره:یعنی الملایکه الذین یسفرون بین الله وبین الانبیا هه واحد هم سفر(غریب القران).
(۳)اصل به جیم منقوط ،ولی بقرا رطبط علماء نبی الرحمه والعلحمه(الملاحم) در اسمای آنحضرت ص آمده(ص ۱۶-۱ صفه الصفوه).
(۴)در اصل بی نقطه است ،ارباب او را دو تصوف قاید غر المحجلین گویند.
انبیاء طبقه(۱) (۶۳)
______________________________________________________________________
الشمس الطالع،البحرالذاخر،النجم الزایر،رحمت للمومنین حجت علی الکافرین،مرسل بالرحمه،وید بالنصر،رحیم علی الامه،رسول من الذنوب،مطهر من العیوب،مدینته العلم،مذکرالحلم،معدن الزهد،موطن النقی والزها،صاحب المقام المحمود والحوض المورد،وصاحب التاج والمنیر والبراق والکوثر و الشفاعت والقربت واالخطابت والقبلته والزلفت والشریعت،اسرع الناس خروجاً اذا بعثوا،سیدهم اذا حشروا،خطیبهم اذا نصتوا،شفیعهم اذا حسبوا مبشرهممفتاح الجنته بیده،اصطفه الله خلیلاً کلیماً محبا(۱)بعثه نبیاْ،سماه صفیاً،فتح له الکرامات،وایده بانصرت والایات،واکبره(۲)با لبراهین والمعجزات ،وعرض له السموات بملکوتها،والارض با طرافها واکنافها،والبحار بعجایبها حیتانها،والجبال بعبرها(۳)والجنته بنعیمها و درجاتها،والنار بابوابها ودرکاتها،وقرن اسمه وجعله واسطت بین خلقه ،شرح صدره وغفر ذنبه ورفع ذکره،صلوات الله علیه وعلی آله .
این فصول از تاریخ مجدول که در دیباجه ذکر اورفته است، بی زیادت ونقصان و نقل افتاد،اما آنچه از کتاب کریم و کلام قدیم ،علماء قصص رضی الله عنهم اعمین ،استخراج کرده اند ،خصوصاً صاحب قصص نابی(۴)ابوالحسن بن الهیصم رحمه الله ، چهل اسم است ،که هردو اسم از آن متضمن دو فایده است ،دو اسم از ان تصریح است محمد و احمد قال الله تعالی:محمد رسول الله (۵)وقال: من بعدی اسمه احمد(۶).دو اسم تعظیم را :امی و رسول. دو اسم شفقت را :روف و رحیم و دو اسم بشارت مومنان را :بشیر و مبشر. دو اسم تخویف کافرن را: نذیر و منذر .دو اسم دعوت را :داعی و هادی . دو اسم اقتداؤ امت را : نور و مبین .دو اسم نعمت را : سراج و منیر ،دو اسم وعظ تصدیقرسل را و موافقت را :مصدق و مکتوب ،دو اسم ظهور بینت (۸)را:برهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)کلمات کلیماْ و محباْ در اصل خوب خوانده نمیشود. (۲) اصل:اکبر،شاید اکبره باشد.
(۳)العبر:شاطی،و ناحیه(المنجد). (۴)اصل:بابی والهیضم (ر:۴).
(۵)قرآن،الفتح،۲۹ (۶) قرآن،الصف ۶ (۷)بریه:خلق و مردم (المنجد)
(۸)اصل:بنیت،اما بینه دلیل و حجت است.
انبیاء طبقه(۱) (۶۴)
______________________________________________________________________
و بینه.عون و نصر را:ولی نصیر. دو اسم شرف و اصالت (۱)را: اول المسلمین و خاتم النبین، دو اسم اتمام نصحیت را: رحمت و حریص.دو اسم اختصاص و قربت را :عبد و کریم . دو اسم انبساط حالت را:مزمل و مدثر .دو اسم الزام هربد ملت را: بشیر و امی ، دواسم امن و کفایت را طه و یس . صلی الله علیه و آله و اصحابه الطاهرینالطیبین اجمعین، و سلم تسلیماْ کثیرا .
للسیدحسن الغز نوی علیه الرحمه (۲):
شعر
سلام کالطاف الا له الممجد سلام کاصداق النبی الموید
علی من تلقی عزه ای عزة علی من ترقی مصعداْ ای مصعد
للداعی منهاج السراج(۳):
ای مردهان تنگ تر اتنگها شکر شاخ نبات تست بر آونگها (۴) شکر
تا بوی برد شکر از آن چشمه حیاة آورده از خجالت آن رنگها شکر
هرگز کجا رسد بلب رسد با حلاوتت(۵) گرقطع کرد خواهد فرسنگها شکر
با لعل ازمزه کند، از بهر هر جلاب از راه طعنه بین که خورد سنگها شکر
دعوی ذوق کرد مگر چون لبت بدید (۶) باخود زشرم کرد بسی جنگها شکر
چون گشت لذت لب نوشینت منتشر از نام خود کشیده بسی ننگها شکر
"منهاج" راست عرصه ملک سخن فراخ
کز نعمت تست در دهنش تنگها شکر
السنه الاولی من الهجره
صاحب تاریخ مقدسی چنین میگوید :که مصطفی علیه الصلواة والسلام ،چون از مکه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)اصل اضافت .(۲) سید اشرف الد بن ناصر داوی غزنوی یکی از شعرا و واعظان حدود ۵۰۰۰ ه است سید حسن بروز گار بهرام شاه بن مسعود در غزنه بود، و در آنجا مورد بغض سلطان شد،از غزنه مفارقت گزید ، و پس از سفر حج در بغداد از حضور غیاث الدین مسعود از سلجوقیان عراق (۵۲۹ – ۵۴۷ ه) نوازش دید ، و بقول دولت شاه در جوین از جهان رفت ۵۶۵ ه .
(۳) در اصل کلمات طیب الله ثربلم از طرف کاتبان افزوده شده است. (۴) آوفگ یا آوند :بر وزن پا بند ، ز اسحالیکه خو شهای افگور و غیر آن بر آن آویزند (فرهنگ نو بهار ). (۵)اصل:با حلواتت ،ولی حلاوتت اصح خواهد بود. (۶) اصل:مگرخون لبت ندید ، ولی خطای کاتب باشد.
انبیاء طبقه(۱) (۶۵)
______________________________________________________________________
هجرت کرد،پانزده روز درراه بماند،روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول،وقت چاشت به قبا رسید،و ابوبکر درخدمت او در زیرسایه نخل خرمائی نزول فرمود خلق مدینه راچون خبرشد،همه روی بخدمت نهادند ازجماعت که اورا دیده بودند،جمال مبارک اورا می شناختند و طائفه که هنوز خدمت اورا در نیافته بودند نمی دانستند که مهتر علیه السلام کدام است و ابوبکر کدام؟تا چون هوا گرم شد، ابوبکر بردای خود او را سایه کرد،همگان را معلوم شد، که سلطان تخت رسالت اوست ،ابوبکرو صاحب و سایه داراورضی الله عنه پس بخانه گلثوم هدم(۱)نزول کرد و بر روایتی نزدیک نزدیک سعد خیثمی (۲)و روز سه شنبه و چهار شنبه و پنج شنبه آنجا بود فرمان داد به شکستن بتان ،و مسجد قبا بنا فرمود،روز ادینه بنزدیک سالم عوف (۳)آمد،و در بطن وادی نماز جمعه گذارد ،و اول جمعه در اسلام آن بود،پس بمدینه آمد،و آن روز مدینه هنوز باره نداشت ،خانها و بستانها بود،هرکس خواجه را دعوت نزول میکرد،فرمود ناقه مرا بگذار که او را فرمانست بجاری که بنشیند ،تا معلوم شود ،آن موضع کدام است ؟ناقه می آمد،تا در خانه ایوب انصاری ،انجا زانو زد و بنشست؛خواجه هفت ماه در خانه او بود،تا مسجد مدینه بساخت ،خانها به سید در جوار مسجد مهیاشد،خواجع از انجا نقل کرد،پس فرمان داد،ابو رافع وزید حارثه را ،تا فرزندان خواجه ،از مکه به مدینه آوردند،وفرزندان ابوبکر را هم،وبعد هجرت به یک ماه نماز چهار گانه شد (۴) و چون ماه رمضان در آمد،علم سپید(۵) بجهت هم خود حمزه با بیست یا سی سوار،بجهت زدن کاروان قریش فرستاد و آن اول علمی و لشکری در اسلام ،و درین سال با عایشه در فراش آمد و ولادت نعمان بشیر،درین سال بود. والله اعلم.
______________________________________________________________________
(۱)اصل هند ولی قرار طبری والکامل:گلثوم بن الهدم. (۲)اصل سعید حبشی ،ولی بقرار طبری و مسعودی و غیرهم:سعد بن خبثمه است. لطف الله احمد گوید :که در خانه گلثوم منزل گزیدند ولی زایران در خانه سعد میدیدند،زیرا سعد متآئل نبود (حیات فخر کائنات ج ۲ ص ۲۳) (۳)طبری :بنی سالم بن عوف .(۴)فی هذه السنه زید فی صلات الحضر رکعتان و کانت صلاه الحضرو السفر رکعتین .
(۵)اصل:سیدولی از روی متن طبری و الکامل درست شد.عقد رسول الله(ص) لعمه حمزه لواؤ ابیض فی ثلاثین و جلا من المهاجرین.
انبیاء طبقه(۱) (۶۶)
______________________________________________________________________
السنه الثانیه من الهجره
این سال و اسنتة الامر بالقتال خوانند،چون ماه محرم بگذشت و صفر در آمد، مطصفی لشکر کشید بطرف بواط(۱)چون ماه ربیع الاول در آمد به بواط ،درآخرماه جمادی الاخری (۲)عبدالله حجش را بزدن کاروان قریش فرستاد با هشت صحابی و از کاروان قریش چند کس را به دوزخ فرستادند ُچندین تن را اسیر کرد،و آن اول غنیمت بوددر اسلام ،چون نصف ماه شعبان شد،قبله از بیت المقدس بگشت وعبدالله زید انصاری بانگ نماز در خواب دید،چون رمضان در آمد،روزه ماه رمضان فرض شد،و بامداد هفدم ماه رمضان روز فتح بدر بود، و آن روز جمع مشرکان پانصد و پنجاه مرد بود و همه اشراف قریش و مشاهیر عرب با مصطفی علیه السلام سیصدو چهارده مرد بودند،و هفتاد شتر و یک اسپ که مقداد اسود داشت،و هشتاد شمشیر بود وجمع مشرکان به عدوة قصوی (۳)نزول کردند ،و صحابه در خدت مصطفی صلی الله علیه وسلم به عدوه دنیا ،بفرمود مرصاحبه را تا حوض راست کردند، و پر آب کردند،و تمامت موضع دیگر که آب بود همه با نباشتند ،وبرای او ازشاخ سایبانی کردند،ومصطفی علیه السلام صحابه را گفت:که هان باران !مکه (۴)هرکه جگر گوشه داشت، از اشراف و بتمام کمال ،پیش آورده است ،چه میکنید؟ازمهاجران و انصار فصلی در جان باختن و بگفتند،که جانهاء ما فدای حق و نبوت تودر کارزار (۵) باید بود. مصطفی فرمود: حق تعالی مرا وعد :نصرت کرده است.چون به قتال مشغول شدند اسود عبدالاسد مخزونی (۶)ازمیان مشرکان سوگند خورد ، که یا حوض مومنان را خراب کنم،و یا از آن آب بخورم،ویا کشته شوم،وبیرون آمد،وقصد حوض کرد،شیر خدای حمزه یک شمشیر به پای او بزد،و اورا قلم کرد،او خود را درروی انداخت،وبسوی حوض خزیدن گرفت،تا سوگند خود را راست کند،حمزه باز گشت،واو را درحوض
(۱)اصل:ابواط طبری و غیره بواط.(۲)اصل:جمادل آخر.(۳)اصل:عروه ُصحیح آن عدوه است.
قران عظیم فرماید:اذانتم بالعدوة الدنیاو هم بالعدوه القصوی (الانفال ۴۳).(۴) اصل درمکه .ولی ترجمه این عبارت طبری است که بقول وی حضرت رسول فرموده بود :هذه مکه قد القت الیکم افلاذکبد ها، وبلعمی چنین رجمه کرده:مکه جگر گوشه های خود را بجانب مشا افگند.
(۵) اصل:تو کار رباید.(۶)اصل:مخرومی .
انبیاء طبقه(۱) (۶۷)
______________________________________________________________________
بکشت.پس آنگاه عتبه وشیبه پسران ربیعه،و ولیدعتبه بیرون آمدند،ومبارز خواستند از بنو اعمام خود.
عبیده(۱)بن حارث بن عبدالمطلب ،و حمزه وعلی بیرون آمدند،عبیده زخم خورد وحمزهو علی هردو او را یاری کردند و هرسه مشرک را بکشتند.
مهجع (۲) بن عبدالله را مشرکان تیر زدند و شهید کردند پس ابوجهل بیرون آمد. چون مصطفی علیه السلام او را بدید ،غضب نبوت شعله زدن گرفت فرمود:هان ابوبکر و یاران ! جبرئیل آمد .مصطفی میان صفها آمد،و یک مشت خاک ریزه بر گرفت و روی به کفار آورد و گفت:شاهت الوجوه،وبران سنگریزه دمیده،بسوی مشرکان انداخت،هزیمت بر ایشان افتاد،وچهل و دومشرک را از اشراف ایشان اسیر کردند،و پنجاه کس را از اشراف به دوزخ فرستادند،و از بنی هاشم پنج اسیر شدند،و عقیل ابی طالب ،و نوفل حارث ،و عثمان و عمر ،وسلیت بن عدی(۳)و داماد مصطفی ابوالعاص زوج زینب از بنی امیه اسیر شد. پس معاذ بن عمر در آمد و ابوجهل را زخمی زد که بماند،عبدالله مسعود سرش باز برید،باز مشرکان هزیمت کردند پس سریه عصما(۴)درین سال بود،و کشتن ابوعفک(۵) و عزو بنی فینقاع(۶)هم در شوال این سال بود،وغزو:سوق (۷( که در عقب ابو سفیان (۸)رفتند هم در آن سال بود،در ذی الحجه روزعید اضحی دو گوسپند مصطفی بدست خود قربان کرد، والله اعلم با مور بتعلیق بعلمه.
السنه الثالثه من الهجره
این سال را سنة الرمض خوانند،پس مصطفی علیه السلام و الصلواة،چون از بدر
(۱)اصل:عبید،طبری و غیره عبیده. (۲)اصل:مهجج،ولی بقرار طبری و غیره مهجع از والی حضرت عمر بود.
(۳)کذا،ولی در اینجا اسمای حضرت عثمان و عمر غلط است،زیرا آنها در مجاهدین ...... نه از گروه اسراء.
بقول طبری و الکامل از بنی هاشم عباس و عقیل و نوفل اسرای بدر بودند،که حضرت عباس فدیه آنها را مطابق به امر حضرت رسول ص پرداخت .
(۴)عصام بنت مروان از بنی امیه زنی بود که مسلمانان را هجو میکرد،و به امر پیغمبر ص عمیر بن عوف او را بکشت(حیات محمد) (۵)اصل: غفل،ولی ابو عفک نام یهودی بود از قبیله بنی عمر و بن عوف که بجرم هجو مسلمانان ، سالم بن عمیر او را کشت .
(۶)اصل:و عروه بنی فلسفی که تعریف کاتب است. (۷) اصل: عروه سوین (۸)اصل:ابوسفین .
انبیاء طبقه(۱) (۶۸)
______________________________________________________________________
بازگشت،کعب اشرف یهودی عهد پیغامبر صلی الله علیه وسلم بشکست، درجمازه سوار بمکه امد،و برای مشرکان تعزیت داشت مصطفی محمد سلمه را، و سلکان بن سلامی (۱) را بافوجی فرستاد،در شب بپای حصار او آمدند،و او را آواز دادند ،سلکان گفت:که ما بقرض خواستن آمده ایم ،که محمد از ما صدقات می خواهد ،کعب فرود امد(۲)سلکان مر او را در زیر دست بگرفت، محمد سلمه او را بدوزخ فرستاد.در ماه شوال روز آدینه ،بیست و ششم ماه ،مصطفی علیه السلام از مدینه بیرون آمد،روز شنبه غزو:احد بود،چون نماز جمعه بگذارد ،سلاح در پوشید و با هزار مرد از مدینه بیرون آمد، و مشرکان سی هزار مرد زیادت بودند،و ابو سفیان بر ایشان بود، و زن او هند بنت عتبه با او بود،سوگند خورده بود که جگر حمزه بخورد ، که حمزه برادر او را در جنگ بدر کشته بود،چون مومنان در خومت سید عالم ،یک میل از مدینه ،بیرون امدند عبدالله ابی،سرمنافقان،سه یکی از خلق را باز گردانید.
مصطفی علیه السلام براند،تا بشعب احد آمد،و عبدالله جبیر را که امیر همه تیر اندازان بود،بر دهانه دره بایستانید،که شما نگاهدارید،تا از پس ما مشرکان در نیایند،و علم اسلام، به پسر عم خود مصعب بن(۳)عمیر بن هاشم داد و هدو فریق روی بجنگ آوردند ،و هند زن ابوسفیان از غلام امیر جبیر مطعم که وحشی نام او بود،قبول کرده بود، که اگر حمزه را بکشی،جمله حلی ،از گوش و گردن و دست وپای من ترا باشد،و جبیر مطعم که مالک وحشی بود وحشی را گفته بود،که عم او روز بدر در زیر دست و پای مسلمانان کشته شده بوده است اگر حمزه کشی ،آزاد باشی!
آنگاه مصعب بن عمیر که علم مصطفی بدست او بود،شهادة یافت،مصطفی علم بدست علی داد، و نصرت خدای تعالی در رسید،و مشرکان هزیمت شدند تیر اندازان از دهانه دره در عقب غنیمت برفتند،خالد ولید با صد سوار درعقب
(۱)طبری والکامل: محمد بن مسلمه و سلکان بن سلامه بن وقش.
(۲)اصل:کعب فرمود،ولی بجای ان فرود امد موزون تر است.
(۳)کذا،ولیدر طبری والکامل تنها،مصعب بن عمیر است،طبری گوید:واعطی رسول الله ص اللواء رجلاً من قریش یقال له
مصعب بن عمیر. . .
انبیاء طبقه(۱) (۶۹)
______________________________________________________________________
درآمد،و عبدالله جبیر را که امیر تیر اندازان بود،شهید کرد،و خشم کفار از کمین برخاستند،و حمزه را شهید کردند،و هزیمت برمسلمانان افتاد،و سنگ بروی مبارک مصطفی صلی الله علیه وسلم زدند،ودندان مبارکش بشکستند،ورخش خون آلود کردند،و او در حفره افتاد،علی وطلحه دست مبارکش گرفتند و بر آوردند،و شیطان از بالای کوه آواز داد:آلان محمداَ قد قتل،محمد کشته شد.هند و زنان مشرکه،مسلمانان کشته شده را مثله (۱)کردند،و هفتاد تن از مسلمانان شهید شدند،واز مشرکان بیست و دو تن به دوزخ رفتند،و مصطفی به مدینه باز آمد،ودین سال حسن علیرا ولادت بود،مصطفی زینب بنت خزیمه را در نکاح آورد، و ام گلثوم را به عثمان رضی الله عنه داد والله اعلم بالصواب.
السنه الرابعه من الهجره
این سال را سنه ترقیه گویند،محمد اسحاق روایت میکند:که چون مصطفی صلی الله علیه وسلم باز گشت از احد ،قومی بیامدند از قبیله عضل(۲) و قاره و معلمان دین التماس نمودند،شش تن با ایشان نامزد شدند،عاصم،ثابت و حبیب وزید بن الدثنه (۳)در میان ایشان،چون به رجیع (۴) رسیدند آن طایفه عذر کردند،و شمشیر ها کشیدند،بر ایشان حمله کردند،در آن لحظه ازخدای تعالی در خواست ،که دیدار مصطفی علیه السلام به بیند،حجاب از میان برخواست ،(۵)از سردار مدینه بر وی ظاهر شد،و جمال مصطفی بدید،پس تمام شد،رضی الله عنه.این آیت در حق ایشان منزل شد:ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله(۶).
پس حادثه بئرمعونه افتاد،و آن چنان بود:که مصطفی علیه السلام منذر بن عمر و انصاری را با چهل یار از اصحاب صفه وزهاد بجانب نجد فرستاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)مثله،گوش و بینی بریدن و عقوبت کردند(غیاث)ترجمه این عبارت طبریست:یمثلون بالقتلی . . . (۲)اصل:عصل (۳)اصل: الدسه ،نام های این ۶ نفر بقول طبری و جمهور اینست .
(۱)مرثد بن ابی مرثد الفنوی (۲)خالد بن البکبر (۳)عاصم بن ثابت بن ابی الافلح (۴)خبیب بن عدی (۵)زید بن الدثنه (۶)عبدالله بن طارق. (۴)اصل:برجمیع ، ولی وجیع آبی بود در حجاز متعلق به هذیل .(۵)کذا،با ملای حاضره:برخاست(۶)قرآن،البقره ۲۰۶
انبیاء طبقه(۱) (۷۰)
______________________________________________________________________
تا ایشانرابا سلام دعوت کند،چون به بئرمعونه رسیدند،عامر طفیل با جمعی ناگاه بر ایشان زدند،وهمه را شهید کردند ،مگر عمر و بن امیه ضمیری(۱)را که اسیر کردند ،و بفدای سوگند،او را عامر طفیل آزاد کرد چون عمرو بمدینه باز آمد، دو تن از بنی عامر آمده بودند و اسلام آورده و عهد نامه مصطفی علیه السلام با خود برده،عمرو ایشانرا دریافت،هردو را بکشت،چون پیغامبررا معلوم شد فرمود:که بد کردی،و بر عامر که غدرکرده بود،چهل بامداد دعا کرد،و هیچ کس بشومی آن غدر،دولت اسلام در نیافت. غزو ذات الرقاع درین سال بود،وغزو:بدر میعاد(۲)درین سال بودو ام سلمه را مصطفی علیه السلام و التحیه،درین سال خواست ،والله اعلم بالصواب .
السنه الخامسه من الهجره
این سال را سنته الزلازل خوانند،مصطفی علیه الصلوت والسلام،درین سال بطرف دومت الجندل ازحدروم برف،وغزو:بنی المصطلق (۳)،درین سال بود،وحدیث افک افتادن دران غزوه بود،عایشه رضی الله عنها در آن سفر بخدمت مصطفی علیه الصلوت والسلام بود،بوقت کوچ از هودج بجهت تجدید وضو بیرون آمد،چون فارغ شد،باز آمد،صحابه کوچ کرده بودند همانجا بیفتاد ، و چادر در سر کشید،صفوان بجهت ناقه لشکر توقف کرده بود او را در عقب خود نشاند،لشکر(۴)بمنزلگاه نزول کرده بود،که در رسید،چون منافقان آن بدیدند،هرکسی سخنی گفتند،چون بمدینه آمدند ،عایشه رضی الله عنها ،اجازت خواست ،بخانه پدر رفت ،مدت یکماه برآمد،عایشه را از آن تهمت که میگفتند خبرشد،شب و روز میگریست،ناگاه مصطفی علیه السلام به حجر:ابوبکر رضی الله عنه آمد و وحی آمد در برائت او شانزده آیت ثابت و مسطح اثاثه،حمله بنت جحش (۵)،عبدالله ابی راحد زد.پس در ماه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)طبری:الضمری(۲)به اختلاف روایات:بدرالموعد،بدر الاخره،بدر الثانیه،بدر الوعد،بدر المیعاد.(۳)اصل:المصطق،ولی آنچه در متن نوشته شد،درستست.(۴)اصل:از لشکر که از زاید است.
(۵)نامهای آنها در طبری:مسطح بن اثاثه،حسان بن ثابت،حمله بنت جحش،که در اصل حسان خک شده،حمه بنت جحش را نوشته اند
انبیاء طبقه(۱) (۷۱)
______________________________________________________________________
ذی القعده حرب خندق بود،و سبب آن بود که جهودان بنی قریظه عهد مصطفی علیه السلام بشکستند،و مشرکان مکه را بر قتال محمد تحریض کردند،و سر ایشان حی اخطب بود،و سلام بن ابی الحقیق بود،غطفان(۱)که سر ایشان عتبه بن احصین الفواری(۲)بود،و ابو سفیان و سران قریش جمله ده هزار مرد بدر مدینه آمدند،مصطفی به مشورت سلمان فارسی خندق فرموده ،وبا سه هزارمرد بیرون آمد،وبیست و اندر روز جنگ قایم شد،تا به آخر مبارزان مشرک عمرو بن عبدود که مبارز عرب بود و اکرمه ابوجهل،ودیگران در خندق در آمدند،علی بن ابی طالب کرم الله وجهه،عمرو عدی(۳)را ضربتی بزد،و بدوزخ فرستاد،و دیگران به عزیمت از خندق بیرون رفتند، و سعد پسر نعیم مسعود اشجعی(۴)رضی الله عنهما باجازت مصطفی حیلیتی و مکری اندیشید و جهودان را در شب گفت:که من دو ست شما ام ،نصحیت من بشنوید ،از قریش گروگان بستانید،آنگاه به محمد قتال کنید !قبول کردند ،پس به نزدیک قریش آمد و گفت:
بدین جهودان اعتماد مکنید:که ایشان میخواهند تا از شما گروگان بستانند و صد مرد به محمد دهند،و بخدمت مصطفی آمد و گفت:کار هردو فریق کردم دیگر روز قریش از جهودان مدد خواستند،جهودان از قریش گروگان التماس نمودند،سخن نعیم راست افتاد،هردو فریق با هم بی اعتماد شدند و شب حق تعالی فرشتگان را فرستاد،تا خیمه های ایشان بر کندند ، و سرما ابر ایشان گماشت همه خایب و خا سر باز گشتند ،و مصطفی لشکر بدر بنی مریظه آورد و بیست و پنج روز ایشان احصار دادند ،پس بر حکم سعد معاذ فرود آمدند ،او بقتل مردان ایشان واسر(۵)فرزدان حکم کرد،و مصطفی علیه السلام فرمود:تا هفتصد مرد ایشان را بدوزخ فرستادند،و زن و فرزندان ایشان را برده کردند ،و درین جنگ هفت تن از مسلمانان شهید شدند،رضی الله عنهم .
______________________________________________________________________
(۱)اصل:که عطفان را. (۲)کذا،ولی صحیح آن بقول طبری و غیره عیینه بن حصنبن حذیفه بود از بنی فزاره .
(۳)کذا،ولی همان عمرو بن عبدود است.(۴) کذا،ولی بقول طبری نعیم بن مسعودبن عامر اشجعی بود و بعد ازین میاید که سخن نعیم راست افتاد،پس اینجا کلمات سعد پسر زاید است. (۵)اصل:اسیر .
انبیاء طبقه(۱) (۷۲)
______________________________________________________________________
السنه الساد سه من الهجره
این سال را سنة الاستیناس می خوانند ،درین سال پانزده لشکر به اطراف فرستاده بود و سرییه عرنین(۱)هم درین سال بود،و آن طایفه بیامدند ،و اسلام آوردند وهوای مدینه ایشانرا سازوار نیامد،رنجور شدند،مصطفی علیه الصلوت والسلام ایشانرا به میان شتران فرستادند، تا درهوای بادیه صحت یافتند،پس نگاه بانان را شهید کردند ،و شتران را بردند ،کور (۲)بن جابر الفهری را در عقب ایشان فرستاد،ایشانرا بگرفتند،و دست پای ایشانرا ببریدند ،و چشمهاء ایشان کور کردند ،و در آفتاب بگذاشتند تا از گرما بدوزخ رفتند. پس غزوه ذی قرد(۳) بود،و شترانیکه عتبه حصین فراوی(۴)برده بود،تعاقب کردندوبازستدند.پس غزوه حدیبیه بود، درماه ذی القعده مصطفی علیه السلام در خواب دید که به مکه آمدستی،بفرمود صحابه را تا همه احرام عمره گرفتند،و با هفتصد صحابی از مدینه روی بمکه نهادند ،و شتران هدی را بردند (۵)، چون عسفان رسیدند بشر بن سفیان الکعبی پیش مصطفی آمد،که اهل مکه مستعد منع تو شده اند ،و خالد ولید ،به کراع همیم (۶)آمده است. مصطفی علیه الصلوت والسلام راه بجانب ورع بگردانید،و عثمان عفان را رضی الله عنه به نزدیک مکیان فرستاد،که ما بزیارت آمده ایم ،،مکیان او را نگاه داشتند،و خبر به مصطفی رسید،که عثمان شهید شد،پس بفرمود:تا سعد را زندان کردند ،و بر قتال قریش خبر دادند،و قریش سهیل بن عمرو را بنزدیک مهتر ما علیه السلام فرستادند ،که عثمان درحیات است درین (۷)سال باز گرد! درسال آینده درین روز قریش مکه را خالی کنند،وخواجه و صاحبه عمره قضا کنند،و ده سال صلح باشد،وهرکه ازقریش به مدینه آید باز دهند،وهرکه ازمدینه به مکه آید ،بازدهند،وهرکه خواهد درعقد محمد آید و هرکه خواهد از قبایل در عقد قریش آید، وعهد نامه بنوشتند،و مصطفی همانجا
______________________________________________________________________
(۱)اصل:غزنین،الکامل:عرنین که از بنی عکل و بنی عرنیه بودند (۲)کذا،الکامل:کرزین جابر.(۳)اصل:مرود،و سهو کاتب است.
(۴)طبری و الکامل:عیینه بن حصن بن حذیفه بن بدرالفزاری.
(۵)این کلمه را کرم خورده (براندند) نیز خوانده میشود،در طبریست:و ساق معه الهدی.
(۶)کذا،طبری:کراع غمیم،در هشت میلی عسفان . (۷)اصل:که درین.
انبیاء طبقه(۱) (۷۳)
______________________________________________________________________
قربان کرد و باز ګشت،و درراه آیت انا فتحنا لک فتحاْ مبیناْ (۱)بیام. والله اعلم بالصواب ،والیه المرجع والمآب.
السنه السابعه من الهجره
این سال را سنة الاستدلال گویند،راوی میگوید:مصطفی علیه السلام با یک هزار و چهار صد صحابی روی به خیبرنهاد،و آن بلاد را چند حصن بود یک یک را فتح کرد،تا به حصن الوطیح(۲) و سلالم رسید،و مدت ده شباروز آن حصن را بداشت تا مرحب که مبارز و مهترآن طائفه بود،سلاح پوشید،و بیرون آمد،ومبارز خواست ،محمد مسلمه(۳)با او در میدان آمد،و در ختی در میان هردو بود،هریک زخم خصم را بدان رد میکردند،تا بزخم شمشیر آن درخت قطع شد،پس محمد مسلمه (۴)او را ضربتی زد،و بدوزخ فرستاد،و بروایت شیع علی رضی الله عنه بود که مرحب (۵)را بقتل رسانید ،پس محمد مصطفی علیه الصلواةوالسلام،ابوبکر را رضی الله عنه،با فوجی از صحابه به حصنی فرستاد ازحصنهاؤ خیبر، چون آنجا رفت ،قتال بسیار کرد، آنرا فتح ناکرده باز آمد،مصطفی علیه التحیه ، دیگر روز علی را رضی الله عنه پیش خواند و اورا دردچشم بود،آب دهان مبارک خود درچشم علی مالید، وعلم بدست او داد، او را دان قلعه فرستاد، درحال چشم مبارکش صحت یافت،و روی بدان قلعه نهاد،و قتال آغاز کرد،و مبارزان جهودان بیرون آمدند،و به قتال پیوستند ،ناگاه مبارزجهودی زخمی کرد برسپر(۶)علی رضی الله عنه،سپر از دست وی بیفتاد،دری دید نزدیک قلعه ،علی رضی الله عنه دست فرار کرد،و آن در آنجا سپر (۷)پیش داشت،و قتال میکرد تا قلعه بکشاد.
سلمه(۸)بن الاکوع میگوید،رضی الله عنه :بعد از فتح من با هفت از صحابه برفتیم ،و چندانچه جهد کردیم،آن در را نتوانستیم از یک رو بدیگر روی
(۱)قرآن ،الفتح (۲)اصل:یسطیح،طبری و جمهور :الوطیح. (۳)اصل:سلمه،طبری و جمهور:مسلمه . (۴)اصل:سلمه. (۵)اصل:مرجب.(۶)اصل:سرهم خوانده میشود (۷) اصل:سر، ولی سپر اصح است بسند قول طبری :فطرح ترسه من یده فتناول علی (رض) باباًکان عندالحصنفتترس به عن نفسه قلم یزل فی یده وهو یقاتل. . . (۸) اصل:سلمی،بقول جمهور:سلمه .
انبیاء طبقه(۱) (۷۴)
______________________________________________________________________
گردانیدن.روایت صحیح آنست: که همدرین غزو بود،که زن سلام بن (۱) مشکم کید کرد،و زهرد بزغاله بریان تعبیه کرد،و بخدمت مصطفی علیه السلام آورد و رسول علیه السلام گفت: این برغاله مرا خبر میکند،که زهر دارد،و چون خوانچه بزغاله بریان زهر آلود بیرون بردند،جعفر طیار از حبشه برسید،و همان روز تمام قلاع فتحه شد،و همدرین سال بفرمود،تا خاتمی ساختند به جهت او علیه السلام،و نقش خاتم محمد بنوشتند، و رسولان فرستاد،بملوک اطراف بعرب عجم و روم. والله اعلم بالصواب.
السنه الثامنه من الهجره
این سال را سنه استواء گویند،و غزوه موته (۲)درین سال بود،راوی میگویدکه مصطفی علیه السلام ،حارث بن عمرو را رضی الله عنه ،نزدیک شرحیبل(۳)بن عمرو فرستاد،و او عامل هرقل بود در شام ،او رسول مصطفی علیه السلام را بکشت .مصطفی علیه السلام ،سه هزار مرد را بدان جانب فرستاد و زید بن حارثه را بر سر ایشان امیر کرد و فرمود:که زید شهادت یابد،جعفر ابی طالب امیر باشد،و اگر جعفر شعادت یابد،عبدالله رواحه امیر باشد،و آن لشکر برفت،چون بموته رسیدند بموضعی از حدود شام ،هرقل با بیست هزار مرد بزمین بلقا بود،حشم(۴)هرقل به لشکر اسلام رسید ُچون قتال پیوستند زید بن حارثه شهید شد،جعفر رایت بستد ،و پیاده شد،دست راستش بیانداختند ،بدست چپ بگرفت چپ هم قطع شد،علم را بسینه بگرفت،پس شهید شد،و در سن سی و شش سالگی بود،حق تعالی او را به عوض دو دست دو پرداد،تا در جنت می پرد،عبدالله رواحه رایت بستد شهید شد،باقی لشکر خالد ولید را امیر کردند و باز گشتند رضی الله عنهم . چون ماه رمضان در آمد،بنی بکر و قریش عهدی که با مصطفی کرده بودند نقض(۵) کردند،مصطفی علیه الصلواة والسلام فرمان داد،تا صحابه استعداد کردند،با ده هزار مرد،بجانب مکه روان شد،چون بنزدیک رسید بفرمودتا هر مردی دو آتش کردند،چنانچه بیست هزار آتش شد عباس رضی الله عنه
______________________________________________________________________
(۱)اصل:بن مسلم،مطابق قول جمهور صحت شد. (۲)اصل:موت (۳) اصل:سرجنبل. جمهور:شرحبیل (۴)اصل:چشم (۵)اصل: نقص.
انبیاء طبقه(۱) (۷۵)
______________________________________________________________________
را دل میخواستکه سی قریش را خبرکند،و قریش را از آمدن لشکرصحابه هیچ خبرنبود،ابوسفیان حرب، و بدیل ورقاء(۱) ازمکه به تفحص آمده بودند،درشب تاریک باهم می گفتند:که ما لشکر ازین زیاده ندیده ایم،عباس سخن او را بشناخت،آواز داد:"ای ابوسفیان! وای بر قریش!".
ابوسفیان خود را درپناه عباس انداخت،دیگرروز بامداد بخدمت مصطفی آمد،ایمان آورد. پیغامبر باده فوج سوار،عرفوج یک هزارمرد با سلاح چنانچه جزچشم وگوش ولب هیچ دیگری ظاهر نبود،بمکه در آمدند،وخلق متفرق شد،و پیغامبر به مسجدآمد،وطواف کرد،و با تازیانه بسوی بتان اشارت میکرد،وایشان برهم می افتادند،و پانزده روز درمکه بود،پس بجانب حنین آمد،وهوازن و ثقیفمیان مکه و طایف بودند،و مهتر ایشان عوف بن مالک بود،و مصطفی با دوازده هزار مرد از مهاجر و انصار،و دو هزار مکیان چون به حنین رسیدند،قتال پیوستند،و هزیمت بر مشرکان افتاد،هزار تن را اسیر کردند ،و مواشی و مال چندان بدست اسلامیان آمد،که در حساب نیاید . باقی مشرکان به طایف رفتند،و در حصار در آمدند ،و آن حصار فتح شد.و مصطفی بازگشت،بمدینه آمد،ولادت ابراهیم پسر مصطفی در این سال بود. صلی الله علیه وعلی آله و اصحابه اجمعین .
السنه التاسعه من الهجره
این سال را سنة البراء خوانند،و غزوه تبوک درین سال بود،و سبب آن بود، که هرقل ملک روم استعداد آن کرد،که بنفص خود قصد حضرت رسالت کند، و برای استیصال لشکر اسلام بمدینه آید(۲) ،چون رای با صغار رسید،سید کونین (۳) را ازان حال معلوم شد،صحابه را رضی الله عنهم فرمان داد: که استعداد عزم روم کنید،وعموم احوال و جمیع اوقات دیگر،هرگاه که سید المرسلین غزوه مصمم (۴) کردی ،آنرا در پرده داشتی ،و بظاهر هرنفس بجانب دیگر گماشتی ،تا خصم را از توجه لشکر معلوم نگشتی. اما درین سفر،خواجه
______________________________________________________________________
(۱)اصل:بدیل و وفار. (۲)اصل:آرد (۳) اصل:چون رای با صفا رسید کونین را . . .
(۲) اصل:بر غزوه مصصم .
انبیاء طبقه(۱) (۷۶)
______________________________________________________________________
کونین علیه السلام،پرده از روی عزم برگرفت،و صحابه را اعلام داد ،که به رای(۱)نبوت بطرف روم مهیا باشید،و سبب آن بود که وقت تابستان و موسم گرماء حجاز بود،و لشکر اسلام بسیار،وعدد بی شمار ،و در اطراف و اکناف شلم و روم قحط بود،و از مدینه تا تبوک که مقصد بود،نود فرسنگ راه بود.چون صحابه استعداد کردند ،سید انبیاء علیه الصلوة والسلام از مدینه بیرون آمد با سی هزار مرد صحابی،ازین جمله ده هزار اسپ سوار و ده هزار شتر سوار و هشت هزار پیاده،علی را رضی الله عنه در مدینه خلیفه فرمود،پس بجانب تبوک روان شد،چون بران موضع رسید،لشکرهوقل روم متفرق شده بودند،و از تبوک خالد ولید را بجانب دومة الجندل (۲)فرستاده و امیر ایشان اکیدر کندی (۳)بود، و مصطفی خالد را فرمود: که تواورا درشکارگاه خواهی یافت،خالد در شب باو رسید،و او را بگرفت،و بخدمت مصطفی آورد،چون او را بخشید جزیه قبول کرد و باز گشت،وسور:براءة من الله و رسوله(۴) درین سال نازل شد و ابوبکر و علی را رضی الله عنهما بجانب مکه فرستاد،بر قافله مشرکان تا اعلام دادند ،والله اعلم اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد و بارکه وسلم .
السنه العاشره من الهجره
این را سنة الحج الوداع گویند،درین سال مصطفی علیه السلام و التحیه اسامه زید را بزمین فلسطین فرستاد،تا کینه پدر را زید بن حارثه (۵)باز خواهد. چون آنجا رفت،آن زمین را نهب کرد،و آن مشرکان را بیسار بدوزخ فرستاد،و بلاد ایشانرا بسوخت،و درین سال از جمله قبایل عرب فوج فوج بخدمت مصطفی آمدن گرفتند،و اسلام قبول کردند ،و او علیه السلام با جمله حجرها خود که امهاة مومنین بودند،از مدینه بیست و پنجم ماه ذی القعده بر عزیمت حج بیرون آمد،و با همه اهل بیت حج گذارد،و هدی بداد،و کعبه را وداع کرد،و خطبه الوداع گفت.
چون سال یازدهم در آمد،در آخر ماه صفر ،زحمت و مرض بر ذات مبارک او
______________________________________________________________________
(۱)اصل: که رای .(۲)اصل:دوته الجندل. (۳):اصل:اکررُبقول بلا ذری :اکیدر بن عبدالملک السکندی. (۴)آیه اول سوره التوبه. (۵)اصل:از زید حارثه.
استیلا یافت،و دوازده روزرنجوربود،روز دوشنبه دوازدهم ماه ربیع الاول سنه احدی عشر،وقت چاشت از دار فنا،بدار بقا رحلت فرمود.گفته اند:مدت مرض او چهارده روز بود،ووصیت فرمود،تا او را علی و عباس ،و دو پسر عباس ،فضل و قثم بشویند،و اسامه زید رضی الله عنهم و شقران(۱) مولی رسول،با ایشان بودند،واوس بن خولی انصاری هم با ایشان بود،و درسه جامعه سپید کفنش کردند ،و صحابه بروی جدا جدا نماز کردند،بی جماعت وامام ،و او را در حجره عایشه رضی الله عنها دفن کردند.
صلی الله علیه وسلم،و علی آله و اصحابه و ذیارته الی یوم الدین.