تأثیر زبان و ادبیات عربی بر زبان و ادبیات فارسی

از کتاب: مقالات استاد احمد یاسین فرخاری

بحث و گفتگو پیرامون تأثیرات یک زبان و ادب بر زبان و ادب دیگر ، ایجاب پژوهشهای وسیع و دامنه داری را میکند، تا در اثر این پژوهشها ، بتوان همه ابعاد و زوایای گوناگون آن را مورد مطالعه و مداقه قرار داده ، به کنه موضوع پی برد ؛ ولی ازانجایی که در مبحث کوتاه کنونی مجال بیش گفتن نیست ، نمیشود صرف در چند صفحۀ محدود همه ابعاد و زوایای مختلف موضوع را گنجانید . پس ناچار به اشارات کوتاهی به پهلوها و جنبه های گوناگون اثرگذاری زبان و ادب عربی بر پارسی – دری اکتفا ورزیده ، از اطالۀ کلام جلوگیری به عمل میاوریم.

     تا جایی که دانشمندان و پژوهشگران عرصۀ زبان و ادبیات به اثبات کشانیده اند، در سراسر گیتی زبانی وجود ندارد که واژه ها و تعابیری را از زبانی دیگر به عاریت نگرفته و به نوبۀ خویش به همان زبان یا زبانهای دیگر از خود چیزی نداده باشد. گمان بر این که شاید بتوان زبانی دریافت که کاملاً خالص بوده ، هیچ واژه و یا تعبیری از زبانی دیگر به عاریت نگرفته باشد ، جز خیال واهی چیز دیگری نمیتواند باشد ؛ چه یک زبان هر قدر هم دارای استحکام و پختگی و روانی بوده ، قدامت تاریخی آن نیز اگر به هزاران سال برسد ، باز هم نمیتواند ازعوامل گوناگون روزگار درامان مانده ، کاملاً متکی به خود باشد . البته همه زبانها روی علل و عوامل مختلف ، ناچار به عاریت گیری و عاریت دهی اند که دانشمندان ، برخی ازان عوامل را در روابط همجواری ، تجارتی ، جنگها ، سیطرۀ یک قوم بر قومی دیگر ، مهاجرتها و . . . خلاصه کرده اند .

     به هرحال ؛ در اثر روابط گوناگونی که میان آریاییان و عربها از قدیم الایام وجود داشته ، هردو زبان یادشده از یکدیگر متقبل تأثیراتی گردیده ، چیزهایی گرفته و یاهم داده اند . به گواهی تاریخ ، روابط میان فارسها و عربها زمانی آغازیافت که اردشیر بابکان در قرن سوم قبل از میلاد ، برخی از مناطق عرب نشین عمان را تحت سیطرۀ خویش دراورد . که در اثر آن زبان عربی تأثیراتی را پذیرا شد . همچنان از شواهد و قراین تاریخی برمیاید که روابط میان آریاییها و عربها در زمان منهدم شدن آشورها به دست مادها و تقسیم سرزمین شان در میان مادها ( قرن هفتم میلادی ) ریشه گرفت .

     هنگامی که کوروش ، شاهنشاهی بزرگی را در بابل ـ پایتخت کلده ـ اساس گذاشت ، خانواده های بزرگ عربی در تحت فرمانروایی وی موجودیت داشتند و باج و خراجی هم به او میپرداختند ، که این خود در آمیزش زبانها نقشی داشته است . به همین گونه میان پارسیان و حبشیان جنگهایی به وقوع پیوسته ، که دامنۀ آن تا سرزمینهای یمن و حجاز رسیده . از سوی دیگر میان پارسها و عربها در طول زمانه ها روابط تجارتی و بازرگانی وجود داشته و کشتیهای تجارتی شان از طریق خلیج فارس به سرزمینهای همدیگر اموال تجارتی را نقل میدادند . همچنان روابط همجواری را که میان پارسیان و سرزمینهای شرقی عربی وجود داشت و دارد نمیتوان نادیده گرفت . و اما آمیزش واژه ها و اصطلاحات میان عربی و دری در دو دور بیشترصورت پذیرفته است : نخست درعصر ساسانیان ـ به ویژه زمان پادشاهی خسرو اول ـ و دوم هنگام ظهور آیین اسلام در سرزمینهای فارس و خراسان . درین دو دور ، زبان پارسی – دری و عربی واژه ها و مفاهیم زیادی را از همدیگر به عاریت گرفته و مورد کاربرد قرار داده اند .

     چنانچه گفتیم ، زبان پارسی – دری و زبان عربی دارای روابطی بوده اند که از زمانه های پیش از اسلام آغاز یافته و دامنۀ آن تا امروز ادامه دارد . و درین فاصله هرگدام از یکدیگر به گونه یی متأثر گردیده اند ؛ اما بیشترین تأثیرگذاری زبان و ادبیات عربی بر زبان و ادبیات دری پس از اسلام صورت گرفته است ؛ چه با پخش آیین اسلام ، زبان دری در معرض هجوم زبانی قرارگرفت که در درازنای زمانه ها از غنامندی چشمگیری برخوردار گردیده ، هر پدیده یی را درخود ذوب کرده بود . قوت زبان عربی دران هنگام به قدری بود ، که در برخورد با بسیاری از زبانها ، همچون : زبانهای عبری ، قبطی ، حورانی و . . . همه را در اندک زمانی از روی صفحۀ هستی نابود کرده و به دیار نیستی سوق داده بود . ازینرو مقابله با چنین زبان قوی ، غنامند و پربار کارساده یی نبود ؛ مگر هنگامی که زبان پارسی – دری در برابر این زبان قرار گرفت ، نه تنها از میان نرفت : بلکه صیقل پذیرفت ، نضج گرفت و از سلاست و پختگی فراوانی برخوردار گردید و توانست تا امروز به حیات خویش ادامه دهد . حتی سخن بدانجا رسید که زبان پارسی – دری نیز به نوبۀ خود توانست راه نفوذی را برای خود در زبان و ادب عربی دریابد و آن را متأثر از خویشتن سازد . چنانچه می بینیم بیشترین تأثیراتی را که زبان عربی از زبانهای دیگر پذیرفته ، متعلق به همین زبان فارسی – دریست .

     پس از ورود دین مقدس اسلام به سرزمین ما و مشرف شدن گروهی مردم این خطه به آیین جدید ، انتشار زبان عربی درین مناطق از جملۀ احتیاجات مبرم به شمار رفت ؛ زیرا مردم ضرورت احساس کردند ، تا به وسیلۀ آن احکام دین جدید خویش را بیاموزند و مفاهیم آیات قرآنی و احادیث نبوی را درک کنند . از سوی دیگر فراگیری زبان عربی بر علاوۀ این که بهترین وسیله جهت اشغال مناصب دولتی دران عصر به شمار میرفت ، برای اهل خویش در میان اجتماع مرتبه و منزلتی فراهم میاورد ( همچنان که انگلیسی درین دور ). که این نیز باعث شد تا قلم به دستان جهت کسب آوازه و شهرت و تفاخر به فهم یک زبان مشکل ، عطف توجه سوی زبان عربی نموده و دیگر زبان اصلی خویش را مورد توجه قرار ندهند . همان بود که مردمان این دیار ، استفاده از زبان و رسم الخط پهلوی را ـ که زبان زردشتیان این خطه بود ـ مکروه پنداشته و دچار تردید گردیدند و در همان حال به اندیشۀ زبان دری و رسم الخط عربی افتادند .

     بدین ترتیب در نخستین قدم رسم الخط عربی وارد عرصۀ نوشتاری ما شد و رسم الخط پهلوی را که دارای بیست و پنج نماد صوتی بود ـ و نارساییهایی نیز داشت ـ از ادامۀ حیات بازداشت . مگر رسم الخط جدید نیز به طورکامل مورد پذیرش قرار نگرفت و چهارحرف دیگر که نمودار آوازهای خاص در زبان پارسی – دری بود بران افزوده گردید ، که آنها عبارتند از : ( پ ، چ ، ژ ، گ ) . علاوه برین تلفظ برخی از حروف عربی ؛ مانند : ( ص ، ض ، ط ، ظ ، ث و . . . ) در زبان ما مراعات نگردید . چنانچه امروز دیده میشود همه پارسی گویان درتلفظ ( س ، ص ، ث ) و ( ض ، ظ ، ذ ، ز ) هیچگونه تفاوتی قایل نیستند و همه را به ترتیب  ( س ) و ( ز ) تلفظ میکنند . از سوی دیگر بسیاری از واژه های عربی که در زبان ما راه یافت و مورد کاربرد قرارگرفت ، آن معنایی را که در گذشته با خود داشت از دست داد و دارای معنای جدیدی شد . همچنان قواعد دستوری زبان ما به حالت نخستین خویش باقی ماند و پذیرشگر هیچگونه دگرگونی نشد . و بالاخره برخی از واژه های عربی ، در زبان ما تغییر شکل داد و واژه های ترکیبی به میان آمد ، که این گونه واژه ها درخود زبان عربی وجود نداشته و ندارند ، که به گونۀ مثال میتوان از واژه های ترکیبی تارک الدنیا ، فوق العاده  و . . .  نام برد .


و اما تأثیراتی را که زبان عربی بر پارسی – دری وارد نمود ، میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد :


نخست آن که دری گویان جهت توزین اشعارخود از عروض عربی استفاده بردند . هرچند شعر پارسی – دری از آغاز پیدایش با وزن ملازمت داشته است ؛ مگر در گذشته قواعد و قوانین ثابتی وجود نداشت که صحت و سقم این اشعار را از دیدگاه وزن به پیمایش گیرد . پس ازان که ( خلیل بن احمد نحوی ) عروض عربی را به وجود آورد ، پاری سرایان نیز ازان بهره بردند . هرچند علم عروض در وهلۀ اول ، ویژۀ زبان عربی بود ؛ ولی پس ازان که قدم در میان انجمن شعرای ما گذاشت ، با رنگ دیگری آراسته گردید وعروض دری به میان آمد .

دو دیگر ، آنچه که زبان و ادبیات دری از عربی به عاریت گرفته ، تصویرهای شعری و مفاهیمی است که قبلاً آن مفاهیم در اشعار عربی وجود داشته و شعرای ما آن را گرفته ، گاهی با اندک تغییر و گاهی به صورت اصلی در اشعارخود به کاربرده اند ، به گونۀ مثال ؛ ( عنصری ) میگوید :

به تیغ شاه نگر نامۀ گذشته مخوان

که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار


که مفاهیم بیت فوق ازین بیت ( ابی تمام ) به عاریت گرفته شده است :


السیف أصدق أنبأ من الکتب 

فی حدة القول بین الجد و اللعب


همچنان ( ابوالطیب المتنبی ) ، در قصیده یی که دران ( سعید بن عبدالله الکلابی ) را به مدح گرفته ، چنین میگوید :


لولا مفارقة الأحباب ما وجدت

لها المنایا إلی أرواحنا سبیلا


که عین مفاهیم و معانی را ( فخرالدین گرگانی ) به عاریت گرفته و در منظومۀ  « ویس و رامین » ، آن را چنین به کار بسته است :


نبودی مرگ را هرگز به من راه

اگر نه فرقتش بودی کمینگاه


( اسدی طوسی ) نیز از تصاویر اشعار متنبی بهره برده است . یکی ازان تصاویر را بدینگونه در شعر خود به کاربرده است :


 نباید شد از خندۀ شه دلیر

نه خنده است دندان نمودن ز شیر


که این تصویر در بیت ( متنبی ) به گونۀ زیرین آمده است :


      إذا نظرت نیوب اللیث بارزة 

فلا تظنن أن اللیث مبتسم


جای دیگری دیده میشود که ( انوری ) ضمن قصیده یی که درمدح یکی از بزرگان به نام  ( ابوالحسن عمرانی ) سروده ، در بیتی ازان چنین میگوید :


خود خراب آباد گیتی نیست جای تو ولی

گنجها ننهند هرگز جز که درجای خراب


چنانچه به مشاهده میرسد ، مفهوم بیت فوق نیز از شعر ( متنبی ) گرفته شده ، که آن چنین است :


     و ما أنا منهم بالعیش فیهم

ولکنه معدن الذهب الرغام


   خلاصه عاریت گیری تصاویر و مفاهیم شعری عربی در اشعار پارسی – دری آنقدر فراوانست که نمیشود همۀ آن را در چنین مقالتی گنجانید . ازانرو به همین چند نمونه بسنده میکنیم .


¨ سه دیگر ، از موارد دیگری که از زبان و ادبیات عربی به زبان و ادبیات ما راه یافته ، و آن را از خویش متأثر ساخته ، فن استشهاد است . با آمدن دین مقدس اسلام درین سرزمین ، قلم به دستان ما جهت تقویۀ کلام خود ، آیات قرآنکریم و احادیث نبوی را در آثار خود به گونۀ استشهاد به کارگرفتند ، که این فن آهسته آهسته و به مرور ایام وسعت گرفته و فراگیر همه ساحات ادبی ـ چه درنثر و چه درنظم و شعر ـ ما شد . البته مظاهر این فن را بیشتر میتوان در آثار قدما بیشتر جستجو کرد و کمتر اثری را میتوان دریافت که خالی از استشهاد آیات قرآنی و احادیث نبوی و یا اقوال شعرای عرب و ضرب المثلهای عربی باشد .

¨ فنون بلاغت و صنایع ادبی دری نیز پدیده یی است که از عربی به پارسی راه یافته است . هرچند این گونه صنایع در اشعار قدیم و برخی از آثار منثور ما تا اندازه یی وجود داشت ؛ ولی به شکل منسجم و یکپارچه و به گونۀ یک دانش مستقل تبارز ننموده بود . پس ازان که قلم بدستان و خاصتاً شعرای ما با ادب عربی سروکار یافتند ، صنایع زیادی را از ادب عربی به دست آورده و آن را به گونۀ یک دانش مستقل تدوین کرده ، در اشعارخویش ازان استفاده بردند ، که امروز می بینیم حتی نامهای این فنون به همان اسمای عربی مسمی میباشد . به گونۀ مثال میتوان از صنایع ردالصدرعلی العجز ، لف و نشر ، استعاره ، حذف ، ارصاد ، مراعات النظیر و . . . نام برد ، که همه از عربی بدینجا آمده اند .

¨ عاریت گیری برخی از قالبهای شعری نیز یکی از موارد دیگریست که زبان و ادب ما را به پیمانۀ و سیع غنامند ساخت . همانگونه که عربها برخی از قالبهای شعری دری را به عاریت گرفته و آن را گاهی با اندکی تغییر و گاهی به صورت اصلی در ادبیات خود به کار بردند ( به گونۀ نمونه : عربها قالب دوبیتی را از ما گرفته و با اندکی تغییر ، قالب رباعی عربی را پی ریختند ) پارسی سرایان نیز ازین عمل بی بهره نمانده و برخی از قالبهای شعری را که قبلاً در چوکات ادب ما وجود نداشت ، از ادب عربی برگرفته ، تخیلات خود را دران قالبها جابجا کردند ، که برای نمونه میتوان از قالبهای شعری غزل ، قطعه ، مخمس ، مسدس و . . . نام برد .

¨ علاوه برانچه شمردیم ، دیگر مظاهری که از ادب عربی به ادب ما راه یافت ، استفاده از ترکیبها ، جملات ، عبارات و ضرب المثلهای عربی است ، که گاهگاهی دیده میشود ، در میان جملات دری یک جمله یا عبارت کامل عربی جلب توجه میکند . مثلاً بارها با جملات و عباراتی از قبیل : اظهرمن الشمس ، مالابدمنه ، علی قدر مرتبته ، علی کل حال و . . . روبرو شده ایم ، که تعداد زیادی از مردم با معانی این گونه جملات و عبارات آشنایی ندارند . البته به کار بردن جملات و عبارات خالص عربی در زبان پارسی – دری بیشتر در متون کلاسیک ، مانند کلیله و دمنه ، به چشم میخورد و امروز چندان مورد استفاده ندارد .

¨ همچنان قصه ها و حکایات عربی یا به صورت کامل و یا به صورت پارچه پارچه در ادب ما راه یافته و ازان طریق در میان مردم نفوذ حاصل نموده است . چنانچه در روزگار ما کمترکسی را میتوان دریافت که با حکایات ( لیلی و مجنون ) ، ( یوسف و زلیخا ) و . . . و یا اقلاً با نام آنها آشنایی نداشته باشد . حتی برخی از شعرای ما این حکایات را به پیرایۀ دری آراسته و منظومه های طویلی ازان به دست داده اند ، که برعلاوۀ تأثیر بارز آن بر عرصۀ ایجاد قصه ها ، تعداد زیادی از واژه های عربی ازین راه به زبان و ادب ما راه یافته است .

¨ بالاخره بزرگترین و مهمترین اثری را که زبان و ادب عربی بر زبان و ادب پارسی – دری گذاشته است ، همانا عاریت دهی تعداد بیشماری از واژه های عربی است ، که امروز در تمام ساحات زبان و ادب ما و حتی درگفتار روزمره و ادب شفاهی ما ریشه دوانیده است . چنانچه به گفتۀ پژوهشگری بیش از سی درصد واژه های معمول امروزی در زبان پارسی – دری متعلق به زبان عربی است .

     اگر آثار مکتوب پارسی – دری را که قبل از پایان قرن چهارم هجری به کتابت درامده اند، مورد مطالعه قرار دهیم ، درمییابیم که مجموع واژه های مستعمل عربی در زبان پارسی – دری آن وقت به بیش از سه درصد نمیرسد . و دیگر همه واژه های خاص دری درانها به کار رفته است . هرچند در برخی از کتب ادبی آن دور تعداد واژه های عربی به پنج درصد نیز میرسد ؛ ولی پس از پایان قرن چهارم هجری ، ناگهان سد زبان دری به شکست مواجه شده ، لغات عربی دسته دسته و گروه گروه بدون قید و بند داخل زبان پارسی – دری میشود ؛ زیرا نویسندگان آن عصر جهت ایجاد زیبایی و آراستن نوشته های خود و گاهی تقلید و فضل فروشی و تفاخر به فهم یک زبان خارجی ( همچون انگلیسی گویان این زمان ) تا توانستند واژه های عربی را در آثار خویش به کار گرفتند و در تداخل واژه های عربی در زبان پارسی – دری پابند هیچگونه قید و قیودی نگردیدند .

     از جهتی دیگر چون عملیۀ اشتقاق در زبان عربی زیر یک قاعده و قانون معین و با سهولت انجام میپذیرد ، و میتوان انواع کلمات را با معانی مختلف از یک مصدر عربی به دست آورد ، شعرای آن دورهم که بیشتر به تنگی قافیه در شعر مواجه میشدند و نمیتوانستند آن قافیه را با واژۀ خالص دری به کار بندند ، ناچار دست به دامن عربی زده ، با سهولتی فراوان قافیۀ دلخواه خود را با معنای نزدیک به مفهوم و مضمون شعر به دست آورده و آن را به کارمیگرفتند ، که این نیز یکی دیگر از راههای نفوذ عربی در زبان دری به شمار میاید .

   همچنان درین راستا نمیتوان از تأثیرگذاری ترجمۀ برخی از کتب عربی به زبان دری چشم فروبست ؛ زیرا از طریق ترجمه نیز بسیاری از واژه های عربی در زبان و ادب دری راه یافت ، که تا امروز به حیات خویش درین زبان ادامه داده اند ؛ که متأسفانه به علت تنگی مجال نمیتوان همۀ آن کتب را درینجا به شمارش گرفت و به عنوان مشت نمونۀ خروار صرف میتوان از ( هزار و یک شب ) نام برد .

    پس ازان که تعداد بیشماری از واژه های عربی در زبان و ادب دری راه یافت ، استفاده از جمعهای عربی نیز ضرورت افتاد و انواع گوناگون جمعهای عربی از جمع مذکر سالم گرفته تا جمع مؤنث سالم و جمع تکسیر همه حضور به هم رسانیده و در حریم زبان و ادبیات ما جایی برای خویشتن اشغال کردند . البته جمعهای مذکر سالم و مؤنث سالم امروز آن قدر مورد استفاده قرار ندارد و کلماتی که در زبان عربی با این دو قاعده جمع میشوند ، در زبان پارسی – دری بیشتر با علایم جمع دری مورد استفاده قرار میگیرند ؛ اما جمع تکسیر یا مکسر به همان صورت اصلی خویش و به گونۀ فراوان در تمام ساحات زبان و ادب ما به چشم میخورد ، که به عنوان نمونه میتوان از کلمات : قاضی ، تاجر ، اثر ، ضد ، علت و . . . نام برد ، که همه زیر همان قواعد اصل عربی به صورت : قضات ، تجار ، آثار ، اضداد ، علل و . . . جمع میشوند .


و اما عاریت گیری واژه های عربی:

          چنان که قبلاً گفتیم ، تعداد بیشماری از واژه های عربی روی علل گوناگون در طول زمانه ها وارد زبان و ادب ما شد ، که این واژه ها در برگیرندۀ ساحات مختلف دینی ، سیاسی ، اداری ، اجتماعی ، فرهنگی ، ادبی و . . . میباشد ؛ اما باید گفت که دری گویان برعلاوۀ اخذ تعداد بیشماری از واژه های عربی که قبلاً در دری و جود نداشت ، واژه های دیگری را هم که معادل آن درین زبان از قدیم وجود داشت نیز به عاریت گرفتند ، تا از یکسو به حسن و زیبایی جملات و اشعار خود افزوده باشند و از سوی دیگر کمبودیهای لغوی خود را ازین طریق تکمیل نمایند . اینک به عنوان مصداق بر مدعا ، برخی ازان واژه ها و اصطلاحات را مختصراً به نگارش میگیریم :


واژه ها و اصطلاحات دینی ؛ مانند :

رکوع ، سجده ، قیام ، رکعت ، سلام ، زکات ، حج ، صدقه ، مؤمن ، مشرک ، مرتد ، کافر ، جهاد ، منافق ، آیت ، قرآن ، اقامت ، عبادت ، نکاح ، طلاق ، قبله ، محراب ، مناره ، آذان ، دعا ، جنت ، جهنم ، قیامت ، واجب ، حلال ، حرام ، مکروه ، مستحب ، تشهد و . . .


واژه ها و اصطلاحات اداری ؛ مانند :

دولت ، حکومت ، مملکت ، رعیت ، ملت ، خدمت ، بیعت ، خلافت ، اطاعت ، ادعا ، اجرا ، قاضی ، طاغی ، سلطان ، طغیان ، شحنه ، شرطه ، خلیفه ، حرس ، استخفاف ، اضطرار ، کاتب ، حصار و . . . .


واژه ها و اصطلاحات عرفانی و تصوفی ؛ مانند :

وحدانیت ، بلیت ، هدایت ، مشیت ، کرامت ، مداومت ، غیبت ، طریقت ، ولایت ، معرفت ، توحید ، موحد ، کشف ، الطاف خفی ، تجرید ، فنا ، مقامات ، مجاهده ، روحانی ، الهی ، عارف ، ربانی و . . . .


خلاصه ازینگونه واژه ها و اصطلاحات آن قدر در زبان و ادب دری فراوان است ، که به شمارش گرفتن آن تقریباً از توان بیرون است . بناءً درینجا به همین بسنده میکنیم و بحث خویش را به پایان میرسانیم .