138

واقعات مشهور اعتذار

از کتاب: آثار هرات ، فصل سوم

ولو که مطلب اصلی ما به نشر و اشاعه این رساله ناچیز فقط برای تشریح تاریخ (بنای شهر) و یک قسمت از معلومات جغرافیایی آن موضوع شده و چیزی که ما از این رساله گک کوچک خود مد نظر داریم، افاده همان مطلب اصلی ما است. اما اگر این محیط (هرات) را به حیث یک موجود متحسّس روزگار از دست داده ای فرض کرده و بخواهیم همین روز تولد او را با آخرین فرصت عمر او ذکر کنیم مجبور میشویم که از اسباب مرض و زوال نشاط جوانی او هم سرسری نگذشته به قارئین محترم به شرطی که موجب درازی سخن و ضیاع مطلب ما نشود در اینجا که هنوز از شهر و گازرگاه بیرون نرفته ،ایم یک حصه از آن دوره های مدهشی را که بر هرات و هراتیان وارد آمده عرضه دهیم. این است که یک نمونه ای از آن واقعات را که مهم بوده و ما به دست آورده توانستیم تحت عنوان قسمت سوم درج می نماییم.

هرات عزیز در عمر خود به طوفانهای مدهش و آلام و فجایع مختلفی و دچار گردیده و سیر تدریجی آن خطرات و موانع بزرگی را سپری نموده است. سلسله های تاریخ و قسمتهای روزگار گذشته این شهر همچنان که بر مسرت و سعادت مشتمل بوده بر مذلتها و بدبختیهای تیره و مشئومی

نیز برخورده است. هرگاه در ناصیه تاریخی این شهر قدری خوض نماییم و چشم را از حلقه های مدنیت و آرامش آن لغزانده به آن خطوط و رقومی که با خون جوشان جوانان و سرشک دیده ، یتیمان با نوک شمشیر اجحاف و ستم رکز و ثبت گردیده، بیندازیم ، واقعاً موهای بدن ما را راست و احساسات هر سنگدلی را مرتعش و مشمئز خواهد ساخت. ارباب علم،تاريخ وقایع مشهور هرات را در قسمتهای مختلف ذکـر کرده اند که مهمترین آن قرار حصری که کرده اند این است:

اول : فتنه ایغیریان که در سنه ۱۵۰ هجری سیصد هزار کس داخل فتنه،گشته حاکم هرات را کشته و موجب چندین قتل نفوس و ریختن خون

گردیدند.

دوم : فتنه کار زارگاه (گازرگاه) که در سنهٔ ۲۰۶هجری به قول صاحب بستان السیاحه که یکی از مورخین ایران است ـ از طرف خوارج واقع شده و در گازرگاه جنگ عظیمی روی ، داده باعث اتلاف چندین هزار نفوس از طرفین ، شد تا آن که عبدالله بن عبد الرحمان به دفع آنها اقدام کرده و آنها را منهدم گردانید ، چنانچه چنان که در این جنگ از کثرت مقتولین در گازرگاه هفت چاه کنده و شهدای اسلام را در آن دفن نمودند که تا هنوز به یادگار خون سرخ آنها کوه گازرگاه نشانیها داشته و فخیم آمال خلایق واقع شده است.

سوم : واقعۀ قحط و غلائی بود که در سنه ۴۹۱ روی نموده و چندین هزار کس را از گرسنگی هلاک نمود.

چهارم : واقعهٔ قبل عام چنگیز است که در ۶۱۷هجری قهرمان تاتار، علم فرمانفرمایی شرق و غرب را برافراشته و هرات عزیز را چنان پامال نمود که تا هنوز به حالت اصلی معاوده کرده نتوانست که تفصیلات این واقعه جانسوز را چنانچه سیفی هروی تشریح میدهد به عبارت خود او اینک سمع میفرمایید سیفی میگوید: که تولی خان پسر چنگیز خان قصد هرات کرد نخست زنبور نامی را ایلچی فرستاد و با اهل هرات پیغام داد که ملک و امیر و غنی و فقیر هرات به استقبال موکب همایون شتابند تا از سخط عالم سوز ما امان یابند در آن اوان از طرف سلطان جلال الدین خوارزمشاه ملک شمس الدین حاکم هرات بود و در رعیت پروری و عدالت گستری و شجاعت و دلاوری ید و بیضا می نمود.

چون ایلچی تولی خان نزد وی رسید و حکم تولی خان را به وی رسانید. شمس الدین ایلچی را به قتل آورد و مستعد قتال گردید. تولی خان بعد از

شنیدن این احوال مصمم جدال شده، فيمابين محاربة عظيم دست داد و بسیاری از سروران و سپاه تولی خان کشته شدند و مدت هفت روز مقاتله غریب اتفاق افتاد. روز هشتم ملک به قتل آمد و مردم شهر دو فرقه شدند. قومی به صلح و قومی به جنگ مایل گشتند. چون قضا مبرم و قدر متحم بود، شهر را به دست خود دادند و ابواب رنج و عنا و قتل و غارت بر روی خود گشادند پس تولی خان خلقِ آنجا را به چهار قسمت کرد و هر قسم آن را به دروازه بیرون بردند و تمامی آنها را به قتل آوردند. در تاريخ سراج منهاج مسطور است که به هر دروازه ششصد هزار کس کشته شدند و قریب به صد هزار دختر ماه پیکر و مهر منظر به اسیری بردند. آن روز تا نماز عصر قتل میکردند تولی خان بعد از آن فرمان داد که کسی را نکشند هنوز دویست هزار کس باقی بود. و قول دیگر در گرفتن هرات وارد است و در تقریر آن چندان فایده نیست زیرا که مضمون هر دو قریب به یکدیگر است. تولی خان بعد از قتل و غارت فراوان حکومت آنجا را به ابوبکر حنق داد و از مخصوصان خود منکتا نامی را به شحنگی مقرر کرد. بعد از هشت روز روی توجه به صوب دیگر آورد. ابوبکر و منکتا ابواب شفقت و رأفت بر بر روی خلایق مفتوح نمودند و بازماندگان به میامن عاطفت و حسن رأفت ايشان بیاسودند و به امر زراعت و عمارت قیام و اقدام می نمودند، اما در خفیه به ترتیب سلاح و آلات حرب مشغول میبودند و چنان می نمودند که اسباب و آلات جنگ آسوده میسازیم که اگر رایات چنگیزی به طرفی حرکت نماید به امداد او پردازیم ملک ابوبکر و منکتا باور داشتند و ایشان را به حال خود گذاشتند تا آن که قوّت تمام و شوکت مالا کلام حاصل کردند و دود از دودمان خود برآورند مخفی نماند که در قتل عام هرات در مرتبه دویم، سه روایت آورده اند. گویا اصح روایت این است که مؤلف تاریخ هرات معین الدین اسفزاری نوشته که دو نوبت لشکر چنگیز خان قلعه کالیوان را که به ته بر تو شهرت دارد محاصره نمودند. هر چند سعی کردند، بر فتح آن قلعه قادر نشدند. بعد از آنکه هرات را فتح کردند، خبرتبه برتو رسید که اهل هرات سلاح مهیا می سازند. حیله انگیخته عیاری فرستاده، ملک ابوبکر و منکتا را کشته اهل هرات را باغی و طاغی ساختند و چون خبر به چنگیز خان رسید متعجب گردیده و گفت: مردها زنده شدند. ایلچکدای تویین با هشتاد هزار سوار جرّار از نواحی حرکت کرده و پنجاه هزار سوار و پیاده دیگر از خراسان و افغان جمع فرموده، متوجه هرات شد و مدت شش ماه و هفده روز محاصره کرده، از طرفین مردم بسیار به قتل رسیدند. بالاخره ذخیره محصوران به قلت انجامیده، اهل هرات دو فرقه شدند. جمعی به قتال و جدال میل کردند و جمعی به صلح و مصالحه راغب شدند عاقبت سپاه دشمن چون مور و ملخ هجوم آورده مانند زنبور حصار را سوراخ کرده شهر را گرفتند. ایلچکدای امر نمود تا خلایق را صغیر و کبیر از تیغ بگذرانند و هیچ کس را سری در بدن و باری در گردن نباشد. چنان کردند و عمارات و بیوتات و برج و باره و خندق را همگی از بیخ برآوردند و یکسان و برابر نمودند. در کتب تواریخ مسطور است که هزار هزار و ششصد هزار و کسری به شمار آمد که کشته شده بودند و چندین هزار دختر ماه پیکر و خورشید منظر جدا کرده، با غنایم بی حد و مر که لایق چنگیز خان بود به دارالملک ارسال نمود. چون ایلچکدای از شهر بیرون رفته در مقامی منزل گزید و دو هزار سوار جرار باز گردانید که اگر کسی مخفی شده باشد، به عدم ارسال نمایند. در این نوبت نیز دو هزار نفر به قتل آوردند و بعد از سه روز نزد ایلچکدای مراجعت کردند و در این بلیه شانزده نفر در کهف و غار و گوشه و کنار پنهان شده بودند، نجات یافتند و بعد از رفتن سپاه چنگیزی بدان شهر شتافتند. چه دیدند درهر سر راهی، ماهی کشته و درهر قدمی، محترمی آغشته در هر، مقامی دلارامی بر خاک هلاک افتاده و در هر رهگذری، دلبری روی به زمین عدم نهاده مدت بیست يوم از فراق احباب و اصحاب و اقربا و اصدقا ناله و زاری برآوردند و شیون و سوگواری کردند. بعد از آن در بیرون درب یک حمام کهنه ای مسکن ساختند و هر کسی که از چنگال اجل جان برده بودند، به ایشان پیوسته تا عدد ایشان به چهل رسید. آنگاه به درون شهر آمده، در مقامی لنگر اقامت انداختند و یکی را که شرف الدین خطیب نام بود بر خود امیر ساختند و مدت شانزده سال به عیّاری و راهزنی در آن شهر گذران کردند. در این مدت به غیر از آن چهل نفر در آن کشور کسی نبود تا آن که اوکتای قاآن پسر چنگیز خان بر عمارت آنجا امر نمود. واقعاً تیره باد آن روزگار سیاهی که قهرمانیت چنگیز بر شرق و غرب فرمان فرمایی داشته و روزی که فرزند خونخوار او تولی در اطراف این شهرعزیز، ایستاده با یک فوج آتشین و یک قوۀ آهنین این شهر مینو بهر را به نهب و غارت تهدید مینمود و اهالی این سرزمین به عشق، دیانت و فداکاری وطن خود در جولانگاه حریت و استقلال حقیق حاضر بوده و به پهلوی هر خشت و سنگ این زمین جانها فدا میکردند و پروانه وار

طعمه شراره آتش غیرت و شهامت می کردند.

شهر متمدن تاریخی هرات در آن روزها طشت خون و صحنه آتش بوده، جز و انین ، مظلومین ضجه های مجروحین و ناله های محتضرین صدا و ندایی شنیده نمی شد.

چنانکه در بالا خواندید عماراتِ هرات طعمه حریق شده و تا چهل سال بعد از آن که تاریخ نشان میدهد درهرات کسی سکونت نداشته، دهقانها و کشاورزان از اطراف ،آمده در داخله شهر کشت و زراعت مینمودند. این است که این واقعه به یک دفعه ترقیات دوره جغرافیایی هرات را هلاک نموده و بعد از آن حیات دیگری گرفته است.

پنجم : حادثه امیر تیمور کورگان بود که به سبب مخالفت ملک غیاث الدین پیرعلی بن ملک معز الدین حسین، چندین هزار نفر به قتل رسیدند و چندین هزار کس اسیر و عبید گردیدند و آن فتنه ای بزرگ بود که در آن زمان ظهور نمود.

ششم : حادثه طاعون بود که در سنه هشتصدوسی وهشت هجری حدوث نموده و موجب چندین اتلاف نفوس گردید. صاحب حبیب السیر گفته که در آن ایام از کثرت و ازدحام خلایق به مرتبه ای بود از خاص وعام که جلگای بیست و پنج فرسخ طول و چهار فرسخ عرض به نظر بیننده یک شهر مینمود تاریخ هرات مینویسد: در آن بلیه ششصد هزار کس طریق عدم پیش، گرفتند غیر از آن که مردم بسیار در خاک مانده را تغسیل و تکفین نکردند. شیخ زین الدین خافی که یکی از مقبولان ، بود در دفع آن بلیه بسی دعا نمود و الحاح .کرد حتی بر زبان آورد که من جان خود را به جهت بندگان خدا فدا میسازم آخر چنان شد. زهی جوانمرد که چنین کرد. قطعه:

رحمة الله معشر الماضى

که به مردی قدم سپردندی

راحت جان بندگان خدا

راحت خویشتن شمردندی

در آن زمان شاهرخ میرزای کورگان در حدود قشلاق ری بود.

 هفتم : حادثه شاهی بیگ خان از بک بود که بعد از فوت سلطان حسین بایقرا در سنه نهصد و بیست و سه هجری ظهور نمود و شاهی بیگ خان آن ولایت را تصرف کرد و دمار از روزگار صغار و کبار آن دیار برآورد و آل تیمور را برانداخت و خاندانی عظیم را نابود ساخت.

هشتم : حادثه شاه اسماعیل صفوی بود که بعد از یک سال شاهی بیگ خان را قتل ، کرده هرات را مسخّر .نمود بنا بر مخالفت کیش و مذهب مغایرت

مشرب تیغ بی دریغ بر آن قبیله نهاد مصراع

همچو شمشیر قتل در بغداد

نهم : حادثه خوانین از بکان بود که در زمان شاه طهماسب و شاه عباس ماضی ظهور نمود و آنچه لازمه خرابی بلاد و پریشانی عباد بود، آن

جماعت کردند. تفصیلش در کتب تواریخ مسطور است.

دهم : حادثۀ نادر شاه افشار است که به سبب جدال و قتال با طایفه ابدالی واقع شد و بعد از انقراض دولت نادری به سم ستوران مخالف و موالف به ارکان عمارات آن ولایت نیز خرابی بسیار راه یافت.

یازدهم : جنگ مشهور سنۀ ۱۲۲۲ ق است که سپاه ایرانی با قشون افغانی در حالی که پادشاهی افغانستان به اعلیحضرت شاه محمود درانی تعلق داشت نموده و سرکرده سپاه ایرانی جاجی فیروز الدین شاه برادر شاه محمود با سپاه ایرانی در دشت رباط چرخه مقاتله نمودند. اردوگاه ایرانی ها قریه شاده بود و سپاه افغانی در قریه شکیبان معسکر نموده بودند. در این محاربه حضرت شیخ الاسلام مشهور به حضرت صاحب شهید در حالی که به هودج زرّین با حشمت تمام سوار و عمر مبارکشان به هشتادو دو رسیده بود و اردوی افغانی را برای صیانت وطنشان ترغیب و به فداکاری تشویق میدادند گلوله توپ سر مبارکشان را اصابه نموده شهید شدند ابراهیم خان سپه سالار افغانی نیز در محاربه شربت شهادت چشیده اند. عاقبت بعد از برداشتن تلفات سنگین طرفین، به صلح منجر شده، عروق اتحاد نژادی و استعداد اخوت مذهبی و هم کیشی به جنبش آمده، از هر دو طرف موضوع محاربه به صلح انجامید.

دوازدهم : در سنه ۱۲۵۳ هجری وقتی که فرمانفرمایی افغانستان به شاه کامران تعلق داشت محمد شاه پادشاه ایران از هشتاد هزار سوار و پیاده اردوی بزرگی مجهز نموده عازم تسخیر و تصرف هرات گردید. در این وقت اهالی افغانستان هر یک به حالی گرفتار و حیات هیئت  عموميه تحت فشار ملوک الطوایف خفه و هلاک گردیده بود. عساکر محمد شاه در اطراف قریب شهر اردو زد شاه کامران با افاغنۀ هرات در داخله علم محاصره برافراخت. همین قوۀ سنگین ایرانی چهارده ماه به محاصره شهر اشتغال ورزید. متانت عمرانی با غیرت افغاني اهالی و تدابير لايقه وزير یار محمد خان الیکوزایی دست داده، به همین عرصه دراز مقابله نمودند. در مدت محاصره اهالی گذارۀ خود را به نهایت مشقت نموده و اکثر از عدم حرکت به امراض مختلف مانند درد پا و غیره دچار شدند که تا هنوز هم نشانی از آنها باقی است در نتیجه محمد شاه از طول محاصره به جان آمده به راهی که آمده بود واپس رفت بعضی سبب رفتن او را به حمله انگلیسها در بندر عباس تکیه داده و میگویند: شاه ایران از آن طرف پریشان شد که هرات را گذاشت ولی علت اصلی طول مدت محاصره و كثرت تلفات عسکری او بوده است.

این محاربه را تنها افغانهای خود هرات انجام داده و از هیچ طرف مدد و معاونتی به آنها نرسیده است.

سیزدهم : در ۱۲۷۲ و ۱۲۷۳ وقتی که سردار عیسی خان بردرانی به هرات حکمرانی داشت حسام السلطنه با ۲۵۰۰۰ عسکر سوار و پیاده و سی عراده توپ جنگی از ایران عزم تسخیر هرات نموده و به اطراف شهر لشکر کشید. حالت داخلهٔ شهر و وضعیت اهالی نیز از عدم یک حکمران باکفایت، به نهایت نفاق و جدال منجر بوده، هر کدام دعوای امارتی می کردند و سر حکومتی می افراشتند.

ملا یوسف ریاضی هراتی در کتاب خود عین الوقایع می نویسد که در آن

روز که شهزادگان درانی از حکومت خلع می،شدند، تنها در داخل شهر چهار پادشاه دعوی امارت می کرد. سردار عیسی خان که یکی از صاحب منصبان عسکری هراتی بود در محله بردرانی ها علم مخالفت بالا کرد. غلام خان پوپلزایی در محلۀ برج خاکستر به نام خود طبل شاهی نواخت. پیر محمد خان در محلهٔ قطبچاق اعلان فرمانفرمایی داد و عباس خان در محله خواجه عبدالله مصری پرچم انانیت به جنبش آورد و بالآخر کار به

عيسى خان خاتمه یافت. 

خلاصه در این محاربه هم کار محاصره به طول کشیده و در نتیجه هرات چند روزی به دست سپاه ایرانی آمده و بعد از آن که به نشریات علماء و تدبیر صلحای این محیط جمعیتی به دست آمده، سپاه ایرانی خودبه خود هرات را تخلیه و به وطن اصلی خود مراجعه کرده اند.

چهاردهم : در سال ۱۲۷۹ وقتی که سردار سلطان احمد داماد امیر دوست محمد خان مرحوم به هرات حکمرانی داشت و از اطاعت اعلیحضرت دوست محمد خان انحراف می ورزید، امیر دوست محمد خان از کابل با سی هزار سپاه و تمام پسران خود حرکت کرده بالای هرات یورش آورد سلطان احمد خان محصور شد و اعلیحضرت دوست محمد خان عساکر خود را به اطراف شهر تقسیم نموده هر منطقه را جدا جدا بـرای پسران خود سپرده و در دامنه گازرگاه (باغدشت) جای خود را تعیین نمود. کار محاربه به شدت کشید و مدّت محاصره به طول انجامید. ملا یوسف ریاضی مینویسد که در عین شدت آتش محاربه، نوابه دختر اعلیحضرت دوست محمد خان از غم این که چرا پدر و شوهرم موجب چندین خونریزی شوند هلاک شد برای تعزیه او امر محاربه از طرفین معطل و تشییع جنازه او را هر دو اردو به اتفاق تا گازرگاه برده و در آنجا دفن نمودند چون حلوای جنازه را تمام کردند باز آمده به محاربه مشغول گردیدند. و همچنین برای تشییع میت خود سلطان احمد خان همین طرز از

طرفین رعایه کرده شد.

بالاخره خود سلطان احمد خان هم فوت شد ولی کار محاربه سکته پیدا نکرده شهنواز خان به قوت قلب و دلاوری ای که داشت وکالت سلطان احمد خان را کرده و کار محاصره را به یک سال طول کشاند. 

در روزهای آخرین محاصره، اعلیحضرت امیر دوست محمد خان را مرضی عارض شده و به سپاه خود امر هجوم داد که: اگر من بمیرم و هرات فتح نشود، داغی است که با خود در آغوش خاک میبرم. این اعلان باعث ازدیاد غيرت فوج کابلی شده، شهر را فتح نمودند ولی مرض امیر دوست محمد خان رخ به شدت گذاشته ده روز بعد از فتح بر حالی که شهر را ندید به همان دامنه گازرگاه (باغدشت) از این محیط پرشور رحلت نمود و نعش شان در گازرگاه به طرف شمالی جناب پیر هرات به خاک سپاریده

شد.

این محاصره هم در سیر تدریجی هرات سکته آورده و یکی از جنگهای بزرگ اینجا شمرده می شود.

علاوه بر اینها که ذکر ،رفت محاربات کوچک و مدهشی بعد از آن هم در هرات واقع شده از دیگران به نسبت عدم اهمیت شان صرف نظر کرده

شد.