32

حکایت ۳۵

از کتاب: روضة الفریقین

که موافق حال ماست روز عید روز عطاست ، به مهتران عطا بخشند و بنوازند.

لیکن بندگانی که بر ولی نعمت خود ، همه سال خروج کرده بوند ، چون بدرگاه شوند وعیدی خواهند ، ترسم ندا دراید، که عیدی از تو دریغ نیست ، لیکن تو خود شایسته عیدی نه یی !

مرد عطاری بوده است، او را برادرزاده یی بود شوریده ، و از بیمارستان جسته بود، هر دو دست آلوده میگشت در بازارها خفرخ (؟) بدر دکان عم رسید ، دست پیش داشت ، که ای عم! پاره عطر بر دست من نه ! عطار گفت : ای دوست پدر! عطر از تو دریغ نیست ، لیکن دست تو شایسته عطر نیست . مرد کار افتاده را اندکی ازین حدیث بسیار بود .


آمدیم بسر حرف : نماز عيد سنت مؤكدست و شعار اسلام است . در سالی دوبار سنت در هر دو عید آنست که چون شب دراید، تکبیر می کند در مسجدها و بازارها و در کوه ها ، و در هر جایی که باشند ، بر تکبیر و ذکر بیفزایند ، تا پیدا بود شب عید از شبهای دیگر را ، و چون بنمازگاه آمد، باز براه دیگر بخانه ،رود، سنت اینست . واگر رفتن با راه درازتر اختیار کند . و باز آمدن کوتاه تر ، صواب تر بود . و به مذهب شافعی اگر کسی نماز عید کند در خانه بی جمع ، روا دارد ، والله اعلم .



باب التكبير في ايام التشريق

بر مذهب بوحنيفه ، تكبير بر آن کسانیست که بریشان جمعه است ، و براثر نماز به جماعت  فایده، برستا بودن، این آمد برقول ابوحنيفه : که از طاعت کم شود، و از کارهای دنیا زیادت.


باب صلواة الاستسقاء

چون خلق بدعاء استسقا بیرون شوند و نماز کنند ، اهل ذمت را نگذارند تا بیرون شوند، که وقت نزول رحمتست ، وكافران از اهل سخط اند ، نه اهل رحمت . وبقول ابوحنيفه رحمه الله ، دعا مشروعست ، نمازنی . سه روز بیرون روند ودعا کنند ، ولیکن نماز يجمع فى . وبنزديكيث شافعي رحمه الله ، نماز مشروع است . نی روایت کنند از عبدالله بن زید که : ان رسول الله خرج بالناس من يستسقى ، فصلى بهم ركعتين جهر بالقراءة فيها ، وحول رداءه فدعا واستسقى واستقبل القبله .


قال الشيخ : چون از آسمان نبارد، و از زمین نروید ، در چشمها آب کم شود . امام قوم را باید که بفرماید تا روزه دارند و از معاصی توبه کنند، و از مظالمها بیرون آیند، وحقها بخداوندان حق رسانند و هر كرا با کسی وحشتی بود ، از یکدیگر بحلی خواهند و سر  یکدیگر بکنار گیرند، و هر کسی بطاقت حویش، صدقه بدهند، و آنگاه خواهند ، وسر بصحرا شوند مگر در مکه، چون سه روز روزه داشته باشند و تو به کرده ، و از مظالمها بیرون آمده ، وحقها بمستحقان رسانیده. آنگه روز چهارم بصحرا شوند، بعد از انک غسل کرده بوند و جامه ها كذا نه پوشند ، جامۀ اندوه کنان وضعیفان پوشند، و بنمازگاه عیدآیند و پیران سال خورده را ، وضعیف بر ستور نشانند و با خود بصحرا بیرون برند، و کودکان طفل را، و پیرزنان که در ایشان فتنه نبود ، وستوران نيز بيرون برند ، و مادران را از بچگان جدا کنند تا بچگان بنالند ، و کودکان طفل بگریند، و پیران تضرع و زاری کنند . چه در خبرست که : لولا مشايخ ركع" ، وصبيان رضع ، وبهايم رنع ، لصب عليكم العَذَابُ صَبَاً .

و اگر امام ، بیرون آوردن اهل ذمه را مصلحت بیند ، باکی نبود . لیکن چنان باید که ایشانرا بکرانه جدا دارد . و اگر فرزندان خرد ایشانرا بیرون آرند ، نیز مکروه نباشد .

و چون نماز کنند، دو رکعت کنند، چنانک نماز عید و به جهر قرآن خوانند، و در رکعت اول سوره نون خوانند، و در دوم سوره نوح و پس از نماز دو خطبه کند، همچو خطبه عيد . و در خطبه استغفار بسیار آرد ، تا امتثال کرده باشد مرین آیت را که واستغفروا ربكم إنه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدراراً .


چون بخطبۀ دیگر برخیزد ، و بعضی از خطبه بکند، روی بقبله کند ، وردا که بر كتف دارد، بگرداند طرف زیر از زبر کند وزبر را زیر ، وقوم نیز همچنین کنند . آنگه باز دستها بدعا بردارند ، باز روی سوی قوم کند خطیب، وخطبه تمام کند . واگر يكبار مراد بحاصل نشود، دوبار یا سه بار ، چندانکه مقصود بحاصل آید . و خداوند تعالى دوست دارد بنده سوزناک را در دعا . اِنَّ اللهَ يُحيب الملحين في الدعاء  اما بنزديک ابوحنيفه رحمه الله : برزمین استاده خطبه کند، بر منبر نیاید ، خواهد دو خطبه کند و خواهد یک قدم ماند ، تا مردمان استغفار آرند و خطبه که بکند، تکیه زده باید که بود بر شمشیر ، یا کمان دارد یا برعصا تکیه دارد ، و همچنین ردا بگرداند. و اگر از دعاها این اختیار کند که از رسول نقل کرده اند ، اولی تر بود . وی این دعا گفتى : اللهم اسقينا الغيث ولا تجعل من القانطين . اللهم اسقينا غيئاً مغيباً. تمامی این دعا بگوید ، و بآخر این دعا بگوید : اللهم نبت لنا الزرع وادر لنا الضرع وانزل علينا من بركات السماء وانبت لنا مين بركات الارض. اللهم ارفع عنا الغلاء والبلاء والجوع والعرى : اللهم إنا نستغفرك فانک قلت : واستغفروا ربكم انه كان غفاراً  .

و پس از دعاها بگوید: اللهم انک امرتنا بالدعاء وضمنت لنا الاجابة ، فقد دعوناک كما أمرتنا ، فأجبنا كما وعدتنا ، انک لا تخلف الميعاد. و اگر باران ببارد در آن باران سر برهنه کنند و بایستند ساعتی . چه رسول همچنان کردی تا بر فرق مشكين وى بباريدى .


باب صلواة الخسوف

چون آفتاب یا ماه بگیرد، سنت آنست که امام بمسجد جامع شود با قوم بنمازگاه عيد، وندا كنند : الصلوة ، الصلوة ونماز خسوف وكسوف هر دو بر یک صفت برقول شافعی در هر رکعتی دو قیام آرد ، و دور کوع ، و دو سجود، و در قراءت . چون تکبیر آرد و دعای استفتاح بخواند فاتحه خواند، وبقدر سوره البقره برخواند از قرآن، آنگاه رکوع کند و در رکوع تسبیح میگوید بقدر صد آیت . آنگه سر برارد ، وسمع الله لمن حمده گويد ، ورَبَّنا لك الحمد ملاء السما وملاء الأرض . باز فاتحه خواند و بقدر سوره آل عمران از قرآن بخواند، و آنگاه بازر کوع کند ، و بقدر هشتاد آیت از البقره تسبیح آرد ، و باز سر برارد ، وسمع الله وربنا لک الحمد ملاۀ العما وملاۀ الارض بگوید همچنان که بار پیشین، آنگه بسجده رود ، و مجود همچنین در از کند ، چنانکه رکوع ، و برکن دوم قراءت باندازه صد و پنجاه آیه برخواند ، و باز برکوع رود و بقدر هفتاد آیه تسبیح آرد ، آنگه سر برارد ، والحمد خواند ، و بقدر صد آیت از قرآن برخواند، و بازرکوع کند و بقدر پنجاه آیه تسبیح آرد ، و پس از رکوع باز بقيام آيد ، وسميع الله لمن حمده بگوید، و ربنا لک الحمد ملاء السماء وملاة الأرض بگوید ، و باز بسجده رود ، و در سجده ها در نگ کند، چنانکه در رکوعها .

و اگر سوره البقره نداند ، از آنچه وی داند، از هر جای که خواند، تا بدین اندازه خوانده آید . و بقول : همچنانکه نمازهای دیگر را یک رکوع بود ، ويک قيام . 


اینجا نیز همچنین گذارد ، وبقول ابوحنیفه نمازگاه عید باید یا مسجد جامع . وكس سلطان باید، چنانکه در نماز آدینه، یا قاضی یا مأمور سلطان . و وقتی گزارند که نماز تطوع مكروه نبود . و این نماز مجامعت در کسوف مشروع دارد ابوحنيفه . فاما خسوف ماه نی در خسوف اگر نماز آرند، تنها تنها آرند به جماعت نیارند . و بقول ابو حنیفه در نماز کسوف ، قراءت بجهر نباید ، چه بسیر باید . و بقول ابويوسف بجهر خوانند ، و قول محمد مضطر بست درین مسئله . و بقول شافعی نماز کسوف که بروز بود، نرم نرم خواند، وخسوف قمر را که بشب بود، بلند خواند . و اگر درمیان نماز،  آفتاب روشن شود ، نماز تمام باید کردن . و از صفت وی هیچ کم نباید کردن . و اگر پیش که (به) نماز اندر آیند، کشاده گردد این نماز نباید کردن. و اگر همچنین گرفته فرو رود ندانند که کشاده گشت یا نی نماز نباید آغاز کردن . و اگر در ابر شود از بعد گرفتگی، و ندانند حال چیست؟ اینجا نماز شاید کردن از انک اصل گرفتگی است، کشادن بشک است.

و اما آنجا که شب درآمد ، سلطنت آفتاب ، خود منقطع شد ، بیش وقت آن

نماز نیست. و اگر ماه گرفته فرورود نماز کنند. از بهر آنکه بسلطانی وی همه شب بر دوام ، صبح بدمد ، پیش از کشادن نماز کند بود، وبقول بوحنيفه ، درین وقت نماز تطوع مشروع نبود . و اگر آفتاب براید پیش از کشادن ماه نماز نکنند و اگر بادهای صعب بجنبد ، یا روز تاریک شود، یا علامتها در آسمان پیدا آید. اگر هر کسی به نماز مشغول شود ، صواب بود. چه پیغامبر چنین فرموده است : اذا رايتم من هذه الأفزاع شيئاً ، فافزعوا إلى الصلوة .ولكن بجماعت گزاردن مشروع نیست .


وعبدالله بن عمر روایت کند که رسول صلی الله عليه وسلم ، هرگه بانگ رعد و برق شنیدى و صاعقه، گفتى: اللهم لا تقتلنا بغضبک ولا تهلكنا بعذابک وعافنا قبل ذلک.

و عایشه میگوید: هرگه رسول در آسمان ابر دیدی کار از دست بداشتی و بدء مشغول شدی و گفتی: اللهم انى اعوذ بک من شر ما فيه .

چون ابر باز شدی ، حمد آوردی خدای را ، و چون باران آمدی گفتی :

اللهم سقياً نافعاً .


باب تارک الصلوة

خداوند تعالی' نماز را بلفظ ایمان یاد کرده است: وما كان الله ليضيع ايمانكم اى صلواتكم .

و هیچ عبادتی نیست که اگر کسی بقصد او را نگزارد، خون وی هدر شود، و عصمت خون وی باطل شود مگر ایمان . و اگر اعتقاد آن بود که نماز فریضه است ولیکن گوید نکنم ، حکم وی گفته شد ، که او را جبر کنند تا بکنند ، و اگر نکنند حکم وی گفته آید .

قال الشيخ: بندِ عصمت مینگر و کمر خدمت بند! بند عصمت با کمر خدمت می گوید : با ما عهد فرو گرفته اند ، تا کمر خدمت، برمیان بنده می بینی ، لباس عصمت بروی نگاه میدار پاسبان وی میباش! چون بنده بند کمر خدمت بکشاید ، تو روی در نقاب کش ! گر بصلح بدرگاه ،آید، عذرش بپذیر و قبول کن ! و گر بر سر تمادی و تمرد خود باشد و استغنا نماید از بندگی کردن . تو شغل او را بشمشیر شرع حواله کن ! شافعی گوید: در ترک شرع مسامحت کردن ، بيم شرک بود .

 چون کسی را بینی، که اوقات نماز بروی می گذرد ، متقاضیان حضرت عزت می آیند ، وحلقه در وی می زنند، و او را بلطف بدرگاه میخوانند، وسارعوا الى مغفرة من رَّبِّكُمْ  وداعيان شرع بر مناره ندا در می افگنند : حي على الصلوة ، حى على الفلاح ! یعنی بنماز آييد ! و حجت برذمت وی مقرر می کنند. چون حاضر نگشت، بنگریم تا سبب تأخیر چیست؟ در دار اسلام نتوان بود و بر اسلام خروج کی توان دید؟

گویم گر عذری داری بگوی! شرع عذر تو قبول کند . واگر عذر نداری ، و اوقات نماز بر تو میگذرد و ترا مهلت دادیم تا اوقات نماز پیشین درآمد و بگذشت ، و اوقات نماز دیگر درآمد و بگذشت و آفتاب فرو میشود، برخیز! که هنوز عذر ترا جای مانده است ، و نماز کن !

چون برنخیزد و تعظیم امر بجای نیارد و در تحت اجابت امر نيايد ، وعذر ظاهر نماید . شافعی می گوید : مستحق قتل شد او را بکشند بدستور سلطان و قاضی . و نگویند که کافر شد. و بنزدیک احمد حنبل و بعضی ائمه حدیث کافر شد، چنانک بگذاشتن ایمان کافر شود ، و بحکم آنکه این استهزا بود بر شریعت .

و بمذهب ابو حنيفه : ادب کنند و بزنند تا نماز کند. و اگر گوید: نماز واجبست ولیکن من می نکنم ، شافعی گوید رحمه الله : با وی مسامحت کنند ، و او را سه روز مهلت دهند و بفرمایند تا نماز کند که ثمرت وجوب اداست و امتثال امر ، اگر بکند نماز ، وتوبه كند از ترک ، وبيش دليرى نكند، لباس عصمت بر وی نگاه دارند و چون دو سه روز بگذرد ، و فرمان نبرد ، برعادت خود میباشد ، بیش بگفت وی ننگرند که آن تلبیس که میکند بکشندش ، چنانکه مرتدانرا کشند احکام کفار بروی ،رانند، بی آنکه رقم کفر بروی .کشند.

 این کشتن بحکم کفر نیست، همچنانست چون کشتن قطاع طریق پیش از توبه. يک جارح برفرمان ، قطاع طريقست انّما جزاء الَّذِينَ يُحاربون الله  الآيه . و يک جارح فرمان ، تارک صلوة است در گذاشتن نماز

در لباس سلامت ،و را بوی ماندن فساد خلق است ، و برداشتن تعظیم دین است از دلها ، وسبک داشتن فرمانست .


هر کس که بداند که او را در گذاشتن ارکان دین، محابا میرود، و دمداری (؟) نه بیند، تعظیم ارکان از دل وی برخیزد. مردمان دلیر شوند . قال الله تعالى : المال والبنون زينة الحيواةِ الدُّنيا  ...الآيه . قال ابن عباس : الصالحات الصلواة الخمسُ . وقيل سبحان الله والحمد لله . خداوند تعالی این را خیر  خواند سر این خیر خدای داند، و بدين عيد  چه خواسته است، او داند.


باب الشهيد

شهید به حقیقت آن بود ، که در معرکه کشته شده بود بی آنکه راحتی بوی  رسیده بود از بعد زخم ، چون آب خوردنی و نان و مانند وی ، و نیز سخن دنیایی نگفته باشد. این چنین شهید را نشویند باتفاق و در نماز کردن بروی اختلاف.

برقول شافعی نماز نکنند ، وبقول ابو حنيفه : نماز کنند بروی . وبقولی آن جامه که پوشیده بود، از وی جدا کردن نشاید . وبقول ابوحنيفه اگر کفن نو کنند روا دارد، وگر چیزی بران که دارد ، زیادت کنند روا دارد و در از گشتن این مسایل چه نا واقعه است  و بجای دیگر مستوفی گفته شده است

قال الشيخ ابورجا : شرط این کتاب آن بود ، که بایستی که خلافهای مسایل و قولها یاد نکردمی . ولیکن از ان یاد کردم که اگر کسی بخلاف کردن ابوحنیفه رحمه الله مستحق ملامت می شود ، ابو يوسف و محمد و زفر بملامت اولی تر ، که استاد را خلاف کردند . مذهب وی که دراز شد بخلاف اصحابان وی شد . شافعی بروی بیرون نیاید، چه وی تتبع سنت کرد و تتبع كتاب ، وی مذهب را بر کتاب وسنت بنا کرد. بر گفت این خواجه ، جوابها بسیارست. و اگر درین جایگاه گفتن و خصم بیش اندرونی، روزگار ضایع کردن بود.


باب الجنازه

قال الله تعالى : كُل من عليها فان. تعزيت نامه فرستاد از حضرتِ عزت، فرزندان آدم را علیه السلم ، تا شادی ببقای او کنند نه به بقای خود.

 گفت : دل بر بقای خود منهيد ! وعن الزهرى  قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: اكثروا ذكرها دم اللذات يعنى الموت ...

بر آدمی و اجبست که با مداد که چشم باز کند ، در آینه، فنای خود نگرد . بقای او را که توان دید ، در فنای خود توان دید. آدمی که در وجود آمد، در جان کندن افتاد، وز جان کندنش خبرنی . مرد باید که در هر چه در نگرد فنای آن چیز به بیند ، تا با آن چیز نماند ، و هرچه خرد ، مرگ با او خرد، داند که او را با آن چیز نگذارند ، یا آن چیز را با وی نگذارند .

از دو حال بیرون نیست : یا او را بگذارند و آن چیز که معشوقه وی بوده بود ، از پیش وی بردارند. یا معشوقه او را نامزد دیگری کنند ، و او را از پیش وی بردارند . باری دیده در حیات خود نهادن مسلّم نیست . فنای خلق را کحل دیدۀ خلق گردانید ، تا بنور فنای دیده ، بقایء او بیند . قال عليه السلم : لاراحة للمؤمن دون لقاء الله. آدمی را دو طرف است: یکی طرف درآمدن درین عالم ، ويكى طرف بیرون شدن ازین عالم . در وقت درآمدن درین عالم درآمدی گریان. وقوم بآمدن تو شادمان . بوقتِ بیرون شدن باید که بیرون شوی خندان ، وقوم تو گریان . باید که طرف بیرون شدن ، مخالف طرف درآمدن بود ، و طرف بيزون شدن ، آنگاه مخالف درآمدن شود که درین عالم در پرده بوده باشی! دستمال این عالم نشده باشی! واسير وبنده این عالم نشده باشی ! نه بینی که فتوی نبوت در حق طالبان دنیا چه آمد ؟ 

تعس عبدالدرهم ، تعيس عبد الدينار ، تعس عبد الخميص ، تعيس فانتكس ، سيد دعاء بدکرد بر بندگان دون همت، که دیده در کیسه دارند ، و در جامه. مفاخرت بکیسه کنند، گویند : کیسه ماگرانتر ، وجامه ما سپیدتر ، و نعمت ما بیشتر. مرد باید که نماز جنازه خود کرده بود، و بدست خود ، رنج خود، بربسته بود ، ولب چو مسمار کرده بود ، و چشم خود از هر چه داغ حدث دارد بر دوخته بود . تا ازین عالم بیرون تواند شدن خندان درین معنی گفت رسول : تحفة المؤمن المَوتُ. گفت : اول هدیه از حضرت غيب بمؤمن رسد مرگ بود ، هر که بداند که خواننده وی کیست؟ او مرگ را بآرزو جويد . امير المؤمنين عمر رضی الله عنه گوید : لا أبالى اقع على الموتِ او الموت يقع على . امیر المؤمنین عمر می گوید : ما برگستوان صبر در پوشیده ایم، مرگ گو بما حمله آر! تا صبر مردان بینی یا منزل نشان ده، تا ما خود بتو آییم . آرزو ما بتو زیاد تست از آرزوی تو بما . از بی باکی که خواجه است و از ضایع روزگاری که اور است ، با وی نه حدیث مرگ می توان گفت و نه حدیث زندگانی. خواجه گرخود را طلبد، نه خود را درمیان زندگان تواند یافت و نه در میان مردگان. خواجه که برابو حنیفه وشافعی ستد و داد كند پندارد که هر چه در دکان ایشان نبود، خود نبود. عنان سخن بصورت فرو می باید گرفت ، تا خواجه بسلامت بگذرد بی خشم خدایرا بندگانی اند، که ایشانرا اگر به بهشت فرود آرد ، ایشان چندان فریاد کنند که دوزخیان تعجب نمایند .

بهشت جای زنده دلان نیست، بهشت را که آرایند بجمال دل راه روان آرایند نه دارا بجمال بهشت آرایند. بهشت را از خداوندان دل می دراید ، خداوندان دل را از بهشت می در نیاید. هر چه در بهشتست همه نصیب نفس است . حور و قصور وانهار واشجار، ظل ممدود وماء مسكوب ولحم طير ، شراب سلسبيل وزنجبيل و شير وخمر ومی و عسل ، هر چه کهتر انرا روی در آن بود ، مهترانرا قضا بر آن بود . 

هرچه مهترانرا شاید ، برکهتران حرام بود. ما يتصلح للمولى ، فحرام على العبد.