است و هست
درزبان فارسی دوواژه هستند که شماری نویسنده گان درکاربردآنها اشتباه می کنند ؛ یکی است که جمعش استند می شود و دیگری هست که جمعش هستند می شود . صیغۀ منفی هردو نیست ونیستند است .
درزبان گفتار ، بنابر خصوصیت بیان هردو یکسان تلفظ می شوند.
« است » فعل معاون یا فعل ربط است که نهاد جمله را به گزاره گره می زند ، مانند : « تا هنوز هیچ فرد یاگروهی مسؤولیت این حادثه را بدوش نگرفته است .» (ازگوگل فارسی )
«ثبات سیاسی یکی از نیازمندیهای اولیۀ افغانهاست .» (ازگوگل فارسی)
هست موجودیت را نشان می دهد .این واژه درمفرد وجمع ، به معنای وجود دارد بکار می رود . ازواژۀ هست ، کلمه های هستی به معنای موجودیت و دارایی و نیستی به معنای ناداری را داریم .
فردوسی که می گوید :
به هستیش باید که خستو شوی
زگفـــــتار بیکار یکسو شوی
یعنی به موجود بودن خداوند ، باید معترف ومقرشوی و ازگفتاربیهوده برکنارباشی.
مولانا که دردفترپنجم مثنوی می گوید :
زان که هستی سخت مستی آورد
عقل ازسر ، شرم ازدل میبرد
صدهزاران قرن پیشین را همین
مستی هستی بزد ره زین کمین
ازکلمۀ هستی مال وثروت را در نظر دارد .
بیدل که می گوید :« نیستی مارا چو آتش درقفا افتاده است .» واژۀ نیستی را به معنای ناداری و تنگ دستی به کار برده است .
وکلمۀ هستان به معنای موجودات نیز ازهست ساخته شده است ، نه از است .
کاربرد نا بجای هست را دراین مثالها می یابیم :
« واقعیت انکارناپذیروتجربۀ دست کم سه دهۀ گذشته درافغانستان نشان می دهد که افغانها قربانیهای خستۀ این کارزار جهانی هستند (استند) . » (ازیکی ازمقاله های انترنت)
« آقای وثیق نیز می گوید بسیاری از کسانی که اقدام به ساختمان سازی خود سر دراطراف آثارتاریخی هرات می کنند ، افراد زورمندی هستند ( استند ) .» انترنت )
« برخی ازفرهنگیان که مقیم خارج کشورهستند ( استند )دراین نامه ...هشدارداده اند .»
(ازانترنت)
درفرجام ، است دو جای کاربرد دارد ؛ یکی فعل معاون یا فعل معین ، مانند: نوشته است ، سروده است ، خوانده است . یعنی برای ساختن صیغۀ مفرد غایب ( دیگرکس) فعلهای ماضی نقلی یا ماضی قریب .
دیگری واژۀ رابط که نهادرا به گزاره می پیوندد ؛ چنان که دراین بیت :
سبــزاست درودشـــت ، بیـــا تا نگـــذاریم
دست از سرِآبی که جهان جمله سراب است
اینک کاربرد است وهست دریک مصرع که مثل سایرشده است:
تاریشه درآب است ، امید ثمری هست .