32

از فتح دهلی تا مرگ بابر

از کتاب: ظهیرالدین محمد بابر

اکنون که بابر رقیب بزرگ خود سلطان ابراهیم لودی را از بین برد و در جنگهای دیگر بسا رجال نیرومند آن دوره مانند دولت خان لودی و پسرانش نیز مقهور شدند در نخستین و هله فتح هند وی دو کار داشت : 

اول: تسکین و پاداش امرا و کسانیکه با او درفتح هند همراهی داشتند و این کار آسانی بود زیرا وی تمام خزاین و اموال شهنشاهی لودی را در دهلی و اگره بدست آورده بود و میتوانست با دادن بخششهای هنگفت و سوغات این مردم را بخود جلب نماید. وی روز شنبه ۲۹ رجب ۹۳۲ هـ ۱۱ می ۱۵۲۶ م  به دیدن و بخشیدن خزانه ها در آگره آغاز کرد. به همایون هفتاد لک به امراً شش لک تاده لک به کامران ۱۷ لک به محمد زمان میرزاه لک به عسکری میرزا ۱۵ لک به هندال میرزا ۱۵ لک دام داد، و هم از جواهر و اموال هندی سوغات ها به سمرقند و خراسان و کاشغر و عراق و مكه و مدينه فرستاده شد و به هر فرد ولایت کابل و ورسک )مخرج دریای کابل به وادی پشاور( یک یک شاهرخی انعام داد .

در بین سر داران لشکری بابر کسانی نیز بوده اند که به سکونت در هندوستان راضی نبودند و به مجردی که موسم گرما آمد مردم از تاثیر باد سموم مردن گرفتند واكثر امراء وجوانان دل انداختند و حتی خواجه کلان که مر د معتمد و سپه دار بزرگ بابر بود بر دیوار عمارت دهلی این بیت فارسی نوشته بود: 

                    اگر به خیرو سلامت گذار سند کنم     سیاه روی شوم گر هوای هند کنم 


بابر این گونه اسرای شاکی را هم به فرستادن کابل راضی گردانید و خواجه کلان را به غزنی و گردیز و خواجه میر میران را به کابل با اموال وهدايائى زیاد فرستاد و دیگران را به این گونه منطق قوی قانع ساخت که: " تمام امراء را طلبیده کنکاش کرده شد من گفتم: که سلطنت و جهان گیری بی اسباب وآلات دست. نمیدهد پادشاهی و امیری بی نوکر و ولایت ممکن نیست. سال سعى ها کرده مشقت ها دیده راه درازی را قطع کرده لشکرها کشیده خود را و لشکر را در مخاطره های حرب وقتال بیندازیم به عنایت الهی این مقدار باغی بسیار را زیر کرده این چنین ولایت ها و مملکت های وسیعی را بگیریم حالا چه روز آمده است و چه ضرور کرده است ؟ که این چنین جان ها کنده گرفته ولایت ها را بی جهت پر تافته باز به کابل رفته با بتلای تنگدستی بمانیم. هر کس که دولت خواه است بعد از این چنین سخنان نگوید. هرکس طاقت نتواند آورد و به رفتن رو آورد از رفتن خود بر نگردد. این چنین معقول و موجه سخنان را خاطر نشان ساخته خواهی نخواهی مردم را از این دغدغه ها گذارنده شد.


دوم: در دوسه سال اخیر شاهنشاهی سلطان ابراهیم لودی اکثر امراء و حکمرانان افغانی از مرکز سلطنت در حالت بغاوت و سر پیچی بوده اند و چون بابر بر دهلی و آگره مسلط شد تصفیه و انقیاد این سرکشان قوی را هم در پیش داشت و این امراء بقول خود بابر عبارت بودند از:

قاسم سنبلی در ولایت سنبل                                       Sanbhal

نظام خان در ولایت بیانه                                            Biyana

حسن خان در ولایت میوات                                          Mewat

محمد زيتون  Zeitun در دولپور                                 Dhulpur

تا تار خان سارنگ خانی در گوالیار                               Gwaliar

حسین خان لوحانی در رابری                                         Raberi

قطب خان در اتا وه                                                    Etawa

علی خان در کالپی                                                       Kalpi


نصیرخان لوحانی و معروف فرملی و امرای دیگر افغان ، از قنوج تا دریای گنده در تصرف خود داشتند و بهارخان پسر دریا خان را به لقب سلطان محمد به مقام شاهی برداشتند.

 مرغوب غلام در مهاون (مركز ناحیۀ مترا Mutttra نزدیک کنار  چپ جمنا بود . این مردم وقایع عهد تیمور لنگ (جد بابر) را در حافظه داشتند ، که بعد از فتح و یغمای دهلی این مملکت را ترک كرده و به ماوراء النهر برگشت ایشان میدانستند. که سپاهیان و سرداران لشکر بابر را یارای تحمل آب و هوای اقلیم گرم هند نیست. ولی بابر که از مدتها هوای فتح مملکت وسیع و پر ثروت هند را داشت ، آگره را مرکز و مقر خود ساخت، و به تمام مردم ثا بت کرد ، که واپس رفتنی نیست، و این کشور وسیع و ثروت عظیم آنرا از دست نمیدهد. زیرا سرزمین سابقه مملکت او با محدودیت های اقتصادی آن نمیتوا نست جـاه طلبی شاهنشاهی او را کفایت کند خودوی گوید :

"ملكيكه بمن تعلق داشت بدخشان و کندرها رو کابل و کندز بود اما از این ولایات ) نفع معتد بهی نبود، بلکه بعضی ولایت ها به تحت نزدیکی غنیم آنچنان بود که مدد های عظیم کردن لازم بود. دیگر جميع ولايات ماورا النهر در تصرف خوانين وسلاطین اوزبک .بود نزديک بصد هزار لشکرهای ایشا نر اتخمین میکردند دشمن قدیمی بودند."

بابر در مدت چهار و پنج سال اخیر زندگانی خود در هند تمام عناصر حاکمه و بقایای افغانان را از بین برد و یا مطیع خود گردانید . ودرين مورد از خشونت و خونریزی و گاهی از عفو و بخشش وتدبير وتجربۀ طويل جهانداری و لشکر کشی خود کار گرفت . مثلاً : هنگامیکه درسنه ۹۳۳ هـ ۱۵۲۶ م بابر به وسیله غذا مسموم گردید ولی از مرگ نجات یافت وی این دسیسه را به مادر سلطان ابراهیم نسبت داد و او را به يونس علی و خواجگی اسد سپرد تا نقد وجنس وغلام وكنيز وغیره را از او تحصیل کنند و جزادهند. وی پسر سلطان ابراهیم را در ربیع الاول همین سال به کابل پیش شهزاده کامران محبوس فرستاد واحمد چاشنی گیر را پاره پاره نمود وطباخ را زنده پوست کشید و یک زن متهم را در ته پای فیل انداخت و دیگری را هم بگله تفنگ زدند ولی در فرمان۲۲ ماه جمادی الاخر هـ۹۳۳ مارچ ۱۵۲۷ میلادی که به اطراف مملکت درباره فتوحات خود نوشته: علاء الدین عالم خان ابن سلطان بهلول لودى (عم سلطان ابراهیم لودی ) را به القاب ((سلطنت مآب و خلافت انتساب)) و اولاد او را نتيجة السلاطين جلال خان و کمال خان نامیده است.


وازین بر می آید که از امرای هند آنکه اطاعت او را کرده اند بدربارش مقرب بوده اند بابر بدین طور اكثر رجال قوی هندوستان را بخود نزديک ساخت و برای اینکه اعمال و جنگ های خود را رنگ مذهبی دهد از آشامیدن شراب توبه کرد و بقول خودش احرام جهاد (Holy War) بسته و در این باره فرمانی را در تمام مما لک خود نشر داد درین وقت رانا سنگا (Rana Sanga) حکمران چیتور (اودای پور Udaipur کنونی) که رئیس تمام راجپوتان شمرد میشد باوجودیکه در کابل بدر بار بابر ایلچی فرستاده اظهار موافقت کرده بود، اکنون برخلاف بابر لشکر آراست و بابر هم با و اعلان جهاد داد و همایون را به مقابل امرائی که در شرق فراهم آمده و قنوج را در تحت قیادت نصیرخان لوحانی و معروف فرملی گرفته بودند سوق کرد. همایون درین لشکر کشی جونپور و غازی پور و گوالیار را گرفت ولی رانا سنگا به تفاق چندین نفر از امرای نیرومند بربیانه تاخت وسلهدين ازراي سين Raisen و حسن خان میواتی با یکصد هزار سوار نزدیک خانوه Khanua سی و هفت میلی غربی آگره بدو پیوستند و بابر را به مشکلات عظیمی افکندند با بر با معافی تمغا Stamp-Duty به همه مسلمانان و توبه از شراب واعلان جهاد وترتيب لشكريان خود و بستن ارا به روز شنبه ۱۳ جمادى الاخري ۹۳۳ هـ ۱۶ مارچ ۱۵۲۷م در خانوه مضافات بیانه با قوای متحده رانا سنگا مدت ده ساعت جنگ کرد و ایشانرا شکست داد، خود رانا گریخت و حسن میوانی کشته شد و سلطان محمود لودی برادرسلطان ابراهیم نیز فرار کرد و بابر تا آخر سال مذکور ميوات والور و اكثر ولایات این طرف گنگ را به تصرف آورد، و در طغراي خود لقب (غازي) را افزود.


بعد از ختم این غایله یکی از امرای راجپوت که میدنی راو Medini-Raw نامداشت در چنديري Chanderi سرحدات مالوه بر خلاف بابر لشکر کشی کرد، اگرچه این حرکت راؤ در سرداران لشکر بابر ترس وترددي ايجاد نمود، قلعه ولی بابر که سپاهی تجربه کارمتینی بود، ایشانرا دلداری داد بر قلعۀ چندیري یورش آورد آنرا روز چهار شنبه ۷ جمادي الاولى ۹۳۴ هـ ۲۹ جنوري ۱۵۲۸م بگرفت، و بعد ازان شهزاده همایون را به بدخشان اجازه رفتن داد وخود بطرف لكنهو Lucknow متوجه گشت که بدانجا شيخ با يزيد و بین راو آمدند ولی سرداران لشکر بابر ایشانرا شکست داده ، وبطرف بنگال پس نشاندند ، و هر دو کنار دریای گنگ را تصفیه کردند. اکنون بابر رقیب دیگری هم داشت که برادر سلطان ابراهیم بنام سلطان محمود لودی در ولایت بهار یکصد هزار افغان را فراهم آورده و شیخ با یزید وبين راو هم بدو پیوسته بودند قوای سلطان محمود بمدد فتح خان سروانی و شیر خان سور و دیگر افغانان به طرف بنارس Benares پیش آمدند. ولی بابر با مهارت که در لشکر کشی و جلب سرداران مقتدر داشت ، در دو مین جنگ بزرگ خود در هند که در ملتقای iunction دریا گنگ بوگوگره Gogra روی داد قوای سلطان محمود لودی را بشکست (پنجشنبه اوایل رمضان ۹۳۵-۶ می ۱۵۲۹م) وقلمرو تصرف وی تا بنگال توسیع یافت.

بابر بعد از تسخیر ولایات شمالی هند از دریای سند تا بنگال در آگره قرار گرفت و همایون هم بعد از یکسال از بدخشان به هند آمد و به جا گیر خود درسنبهل Sanbhal فرستاده شد ولی بعد از ۶ ماه به تب شدیدی مصاب گردید. و چون اطباء از علاج او مایوس شدند ولی مشهور عصر میر ابو بقا گفت: باید همایون گرانبهاترین چیز خود را در راه خدا صدقه کند و از او تعالی صحت خود را بخواهد بابر گفت: پر ارزش ترین چیزی که همایون دارد منم. و بنابرين خود را برای او قربانی میکنم خالق تعالی این صدقه را قبول فرمایاد ! بعد ازین با بر مریض شد و بر بستر مرگ همایون را ولی عهد خود نمود اگرچه وزیر اعظم نظام الدین علی میر خلیفه خواست که مهدی خواجه باجه بابر (Brother-in-Law) را به تخت شاهی بر دارد ، ولی بسبب نخوت مهدی خواجه ازین فکر بازگشت وحینیکه بابر در چهار باغ کنار جمنا در آگره به تاريخ ۶۱ جمادی الاولی ۹۳۷ هـ ۲۶ دسمبر ۱۵۳۰م به عمر ۵۰ سالگی در سال سی و هشتم سلطنت از جهان رفت. پسرش ناصر الدین محمد همایون بر تخت شاهی هندوستان نشست

(۹ جمادى الاولى ۲۹ دسمبر ).