بررسی انتقادی
چر اسلامان و ابسال جامی بدین سان بوجود آمد؟ نقادان وژرف بینان کنونی، سلامان و ابسان جامی را گاهی بنظر انتقادی و خرده گیری نیز دیده اند، و این ژرف بینی ادبی و سخن سنجی ، کاری مفید و ناشی از واقع بینی عصر حاضر است ، و باید آنرا با وسعت صدر ومدار ا پذیرفت. اما درین نقادی و کاوش های ادبی همواره عصر جامی و روحیه اجتماعی آنزمان را با نیاز مندیها و خواسته های مردم آن در نظر باید داشت . عصر جامی در قرن نهم هجری ، دورۀ آرامش وسكون وتنمیة مبادی مدنیت و فرهنگ بوده و بعد از انکه تیمور باسلطۀ نظامی خود از دهلی تا استانبول غارت کرده بود ، در زمان اخلاف وی آرامشی پدید آمد و مردم توانستند نفسی را به ارامی بکشند.
در حقیقت سلطۀ تیمور و تیموریان در وسط آسیا فقط یک تسلط نظامی و لشکری بود ، و از نظر فرهنگی و مدنی تفاوت کوچکی با انظمه سابق آ نعهد در همین قسمت آسیا داشت . زیرا تیمور واخلاف وی در فرهنگ و عقاید دینی ووضع اجتماعی خراسان پرورده شده بودند ، و بنابران ذهنیت ایشان از ناحیۀ فرهنگی بسیار متفاوت با سنخ فکر و تمدن و شئون اجتماعی مردم دیگر نبود. در سازمان اجتماعی آن هنگام ، شاهان تیموری و شهزادگان و امرای دربار در رأس تمام طبقات اجتماع بحیث فرمانروایان مطلق قرار داشته ، و با نیروی نظامی خود طوریکه میخواستند مردم را اداره میکردند امرا و اشراف مربوط در بار که در حقیقت اداره چیان حقیقی بودند و با مردم تماس داشتند ، و اوامر در بار را در بین رعا یا تطبیق میکردند ، به اتكاء مقام سلطنت ، مختار مطلق بوده و تا جایی که به منافع در بار صدمتی وارد نمی آورده اند ، اختیار تمام را در حل و فصل مقدرات مردم و فراهم آوری مالیات و دیگر عواید دولتی داشته اند.
در همین عصر طبقه روحانیان و اهل تصوف نیز در جامعه مردم نفوذ و وجاهت تمام داشته اند ، که در بین عامۀ مردم یعنی کسبه و کشاورزان و طبقه فرمانروایان وجود داشته و در سنخ تفکر و تمدن و عقاید و ادب و تمام شئون اجتماعی مؤثر بوده اند. در قرن نهم هجری بعد از لشکر کشی ها و غارت گری های وسیع و خون ریزیهای تیمور کشور پهنا ورش در بین باز ماندگان او بخش گردید ، و خراسان که اهمیت باستانی داشت به پایتختی هرات ، مقر یک قدرت مرکزی این سازمان گردید ، و شاهان تیموری که پروردۀ فرهنگ و تمدن و فکر و تهذیب خراسان بودند، به نشو و نمای ادب و صنعت و هـنــر و تصوف موقع خاصی دادند.
در چنین حال که آرامش خوبی در کشور بوجود آمده بود ، وروابط سیاسی هرات نیز با کشورهای چین و هند و عثمانی دوستانه بود ، نشو و نمای عناصر اقتصادی و بازرگانی و مبادله اموال و قوافل تجارتی نیز کار طبیعی است که بر حیات مردم اثر می اندازد و در چنین وضع اجتماعی که آنرا فیودالیزم قوی و پرورنده توان گفت: البثه هموارد در صنعت و آرت شهکارهایی بوجود می آید ، که در بار هرات مدت یک قرن گهواره و پرورشگاه آن بود. حضرت جامی در چنین محیط اجتماعی و طرز زگانی بوجود آمد و آنچه در سازمان زندگانی آن روز موجود بود ، ناچار اکثر آنرا کسب کرد وی عالم بود ، شاعر ، صوفی بود ، و در اجتماع معاصر خویش مردی نافذ و وجیه و معتبر بود . در لباس فقر و در ویشی بر طبقات رفیع و وضیع اجتماع حكم میراند ، ودرعین این حال ، زمام تبلیغ حق و اصلاح و تلقین اخلاقی و تصفیه روح مردم را بکف داشت ، وحتی شاهان ممالک بیگانۀ دور از هرات مانند هند و عثمانی و امرای تبریز او را " ارشاد پناه کمالات دستگاه " خطاب میکردند ، و از دور بحضورش عرض ارادت می نمودند. پس حضرت جامی در حقیقت نمودار بحق و تمام و کمال عصر خویش است . از دربار تا خانقاه و کلبه های طبقات عامه به کنه زندگانی همه آشناست ، و بنابر آن هر کتاب وی که در آن سلامان وابسال ما نحن فیه نیز شامل است نماینده روح ملا یى ، تصوف و دانشمندی و مرشدی و مردم داری اوست و سیرت جامی را در آینه این صفات بخوبی دیده میتوانیم ، و با در نظر داشتن این وضع اجتماعی که شخصیت جامی را بار آورده است ، آثار و احوال و گفتار و کردار او را محل انتقاد و ژرف بینی میتوان قرار داد. از جملۀ نقادان جامی استاد فقید شوروی ای ، ای برتلس BERTELS شاگرد و جانشین محقق معروف بار تولد است ، که در خطا به ۱۳۲۳ ش در تهران گفته بود :
" جامی نیز مانند دوست و شاگردش نوایی شخصی بود ، که در آن زمان نیروی تسامح و سعه نظر کامل داشت ... و توانست موضوع یکی از روایت ابن سینا را بنام سلامان و ابسال به منظومه یی تمام و کمال مبدل سازد... جالب توجه است که جامی در منظومه سلامان و ابسال از بوعلی نامی نمیبرد و حال آنکه محل تردید نیست، اثر شیخ الرئیس موسوم به "خطبات التسلیه" که در این افسانه به اختصار ذکر شده است محرک جامی در نظم آن بوده است. و اما لازم است درینجا تأکید کرد: که جامی روایت واقع بینانه ابو علی را تنها به صورت پندار بافی خیالی از توفیقی توانسته است بیان دارد ."
درین انتقاد دانشمند فقید یک قسمت آن که جامی منظومه سلامان و ابسال را از روی روایت ابن سینا نظم کرده باشد بکلی باطل است. و مادر مباحث گذشته خود با دلایل و براهین روشن ساختیم ، که مأخذ جامی ترجمه حنین بن اسحاق بود نه بر وجهی که ابن سینا این داستان را نوشته بود ، و محقق طوسی تلخیص آنرا داده است . اما انتقاد دوم این دانشمند متوجه است باینکه حضرت جامی روایت واقع بینانه بو علی را به پندار بافی خالی تبدیل کرده است. این سخن نیز از واقعیت دور است، زیرا خود شیخ الرئیس در اشارات خود به عرفان و تصوف مقامی را قابل گردیده و نمط تاسع این کتاب را به "مقامات العارفین " تخصیص داده است. وی گوید: "ان العارفین مقامات و درجات یخصون بها، وهم مى حیاتهم الدنیا دون غیرهم . فكا نهم می جلا بیب من ابدا نهم قد نضوها و تجرد و اعنها عالم الا القد ولهم امور خفیة فیهم و امور ظاهرة عنهم، یستنكرها من ینكرها و یستكبر ها من یعرفها ."
محقق طوسی در شرح این مورد گوید که این نمط در این کتاب از جلیل ترین ابوابست زیر اشیخ در آن علوم صوفیه را به ترتیبی آورده است، که در سابق ولا حق چنین نبود. وقصۀ سلامان و ابسال را هم بطور مثال در همین مراتب عرفان ذکر کرده، که در نظرش نظیر خوبی برای ارتقای مدارج عرفانی بوده است.
پس در صورتیکه خود شیخ الرئیس همین کار را کرده و قایل بوجود مقامات عارفان باشد، چگونه میتوان گفت که جامی آنرا به پندار بافی خالی تبدیل کرده باشد!
در حقیقت انتقاد یک اثر از نظر یک مشرب خاص، در نزد پیروان همان مشرب مناط اعتبار تواند بود، ولی شاید خرده گیری در نزد ارباب مشارب دیگر بجا نباشد، و باید گفت که همین روحیه عرفان و تصوف در آثار جامی و مخصوصاً در مثنوی سلامان و ابسال ، علت مهم مقبولی این آثار و محبوبی شخصیت او بود . زیر اجامی از بان اهل عصر خود سخن میگفت " لا بد بزبان او سخن باید گفت" و مطابق رجحان دورۀ زندگانی خود فکر میکرد . وی کشمکش طبقاتی قرن بیستم را نمی شناخت و نه به علم غیب تطور آیندۀ افکار بشر را در یافته میتوانست و ممکن است که قبول ابن سینا همدران عهد برخی این مشرب را انکار و جمعی اینکار را میکردند ، و این اختلاف مشارب روحی و فلسفی و فکری همواره در تاریخ بشر دیده می شود ، و حکمیت و ذهنیت امروزی بشر نمی تواند مناط اعتبار ، برای بشر پنج قرن پیشتر شده باشد.
و بسیار امکان دارد. که مسلمات اجتماعی نیز بعد از قرن ها همین حکم را پیدا کنند. زیرا سیر اندیشۀ بشری تحولات آن متوقف نیست و افکار ارباب نظار هرگز جامد و بی
حرکت نمی ماند. باری اگر حضرت جامی حضرت جامی در کار نامه های ادبی خویش ، مكانت ابتکار نداشته باشد، مقام ترجمان صادق و مربی افکار عصر خویش را به تمام و کمال دارد، و اگر آثار جامی در همین عصر نبودی جای آن بیقین خالی ماندی باید گفت که عنصر تصوف و عرفان در اشعار و آثار جامی بکلی مشهود و ظاهر است ، ولی این عنصر تصوف منفی و پندار بافی نیست : طریقت وعرفان خواجه گان نقشبند به که جامی خود رکنی از آنست روح و بدن را هم متلازم ساخته و شاهی را با فقر آمیخته است :
چه فقر اندر قبای شاهی آمـد
به تد بیر عبید الهی آمد
بر آنرا که لطفش آشنا کرد
بیرگر خرقه یی بو دش قبا کرد
ز در ویشیش هر کس را نشانست
ردای خواجگی در پا ، کشانست
جهان باشد به چشمش کشتزاری
نمیخواهد در آن جز کشت کاری
(اورنگ پنجم ۵۸۸)
اگر در کتب و آثا و مشرب نقشبندی تصفح وجستجوی شود روشن می آید، که این طایفه را از اجتماع گریز و انزوایی نبود ، بلکه همواره در بین خلق و برای حق میز بستند ، و فقر خویش را در قبای وفق هی در آورده بودند ، و جهان را کشت زاری برای کار آخرت میدانستند ، و خود جامی در رساله طریقه خواجگان گوید :
" از حضرت خواجه نقشبند قدس سره پرسیدند: که بنای طریقه شا بر چیست ؟ فرمودند: که خلوت در انجمن ، بظاهر با خلق و بباطن باحق سبحانه :
از درون سو ، آشنا و از برون بیگانه وش
این چنین زیبا روش ، کم می بود اندر جهان
پس طریقت و تصوف جامی از صوفیان تجرد پسند و گوشه گیر منزوی یعنی رهبانیت دور بود ، و بنابر آن پندار بافی را در آن کمتر راه بود ، و ابن سینا را در اعتراف به واقعیت، مقامات عرفانی با جامی فرقی نیست و آنچه این دو مرد فکور و دانشمند را از همدیگر متمایز میسازد اینست: که شیخ با اعتراف وجود آن در تلاش تحلیل علمی و منطق مقامات عرفاست . و مولانا جامی از راه اشراق و تصفیه پیش میرود و این همان موقف است که علامه اقبال صوفی قرن بیستم گفت :
بو علی اندر غبار ناقه گم
دست رومی پرده از محمل گرفت
ولی بعید نیست که وقتی دانش بشر بجایی رسد، که این دو راه با وجود بعد نقاط حركت باستقامت مایل، بالاخر با هم وصل شوند خرده گیران و سخن سنجان را در بارۀ غزل و اشعار حضرت جا می سخن هاست که درینجا جای آن نیست ، ولی یکی از دانشمندان اروپا درباره مثنوی های هفت اور نگ او چنین گوید :
"توان گفت: حتی در سبعۀ داستانی اویک سایقۀ نیرومند تصوف موجود است که بکرات در تعبیر آن تصویرهای منافی ذوق و عبارات صعب بکار رفته ."
در ینکه حضرت جامی در تعبیر مطالب عرفانی خود تو پرهای منافی ذوق را بکار برده باشد محل تأمل است . زیرا میدانیم در جایی که مردم به شنیدن سخنان تصوف و صوفیان میلی داشتند این تصاویر منافی ذوق مردم آنوقت نبوده، و حتی امروز هم جم کثیر از شنیدن آن حظ میبر می برند و با میل و ولع می شنوند پس بدون حكم معاییر فنی و ادبی مسلم، ذوق فردی در ینگونه ، موارد برای دیگران، محل تقلید و یقین نخواهد بود، و مخصوصا اگر کسی ذوق امروزی مترقی بشر را مدار اعتبار برای انتقاد آثار چهار صد سال قبل، وسویۀ فکری مردم آن گرداند ولی این تساهل جزوی در قبال قدرت کلام و زبر دستی سخنوری وزیبایی هنر جامی اینقدر مورد تأمل نبوده و نظایر آن هم فراوان نیست.