32

عصر اموی (۴۱-۱٣٢هجری)

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل دوم ، بخش ظهور اسلام در افغانستان
23 August 1967

در سال (۴۰ه=۶۶۰ع) چون حصرت معاویه بن ابو سفیان از بنی امیه حجاز بر مملکت اسلامی تسلط یافت،  وی لشکر اسلامی را بدوجبهۀ شمالی و جنوبی خراسان سوق داد،  در جبهۀ شمالی بطرف هرات قیس بن الهیشم سلمی،  بادغیس و فوشنج را تسخیر کرده به بلخ رسید،  و معبد نو بهار آنجا را ویران کرد، و عامل زیر دست وی عطاء خشک برسه رود بلخ سه پل بست،  که مشهور بودند به پلهای عطا،  بعد از ان تا سال (۴۵ه- ۶۶۵ع) عبدالله بن خازم در حدود بلخ،  و نافع بن خالد در هرات و بادغیس و فوشنج و قادس  و قیس بن الهیشم در طالقان و فاریاب و مروالرود و امیر بن احمر در مرو و حکم بن عمر الغفاری در حصص دیگرخراسان از طرف در بار اموی امارت داشتند،  و در سال (۵۱ه = ۶٧۱ع) که ربیع بن زیاد حارثی والی خراسان شد،  پنجاه هزار نفر عرب را به اینطرف آمو سکونت داد،  و بعد از آن سعید بن عثمان (رض) بولایت خراسان گماشته شد،  که لشکر عرب را بار اول به ماورای آمو نیز سوق کرد،  و پس از سعید،  عبدالرحمن بن زیاد حکمدار خراسان شد،  که تامردن معاویه در ینجا ماند . 

بعد از مرگ معاویه از طرف یزید،  سلم بن زیاد بامیری خراسان آمد وی بعد از مرگ یزید،  مهلب را بر خراسان امیر کرد،  چون از انجابر آمد،  مردم بر مهلب شوریدند،  بنا بران سلیمان بن یزید به مرو تالقان و گوزگان،  و عبدالله بن خازم بدیگر حصص خراسان امیری یافتند. ولی در ینوقت بین سرداران عرب منازعتی پدید آمد،  و عبدالله پسر خود موسی را بجای خود نشانده،  و خود وی در هرات بنی ربیعه و بنی تمیم را بحصار گرفت،  و بعد از یکسال در جنگی که هشت هزار نفر کشته شده بودند،  هرات را به قهر گرفت و به پسر خود سپرد (بعد ۶۴ه = ۶٨٣ع) عبدالله بن خازم تا عصر عبدالملک اموی در خراسان ماند،  بسال(٧٢ه=۶٩۱ع) وکیع بن عمیره از طرف خلیفه گماشته شد، که عبدالله را بکشد،  او سر عبدالله را بریده و بر خراسان مسلط گشت،  ولی بسال (٧٨ه- ۶٩٧ع)از طرف حجاج والی عراق،  خراسان به مهلب سپرده شد مهلب از مروالرود گذشته تا بلخ پیش رفت،  و از آنجا آمویه را عبور نموده تا دو سال جنگ خود را بماوراءالنهر ادامه داد، و باز بلخ برگشت .چون مهلب در زاغول مروالرود در سنهٔ ۸۲هجری از جهان در گذشت، حجاج پسر او یزید مهلب را به حکمرانی خراسان گماشت،  و بعد ازو برادرش مفضل بن ابی صفره امیر خراسان گشت و وی در حدود (٨۵ه = ٧۰٣ع) بادغیس را بکشود،  و بسال (٨۶ = ٧۰۵ع) فاتح معروف عرب قتیبه بن مسلم از سیستان برگشت،  و حجاج در حضرت خلیفه عبدالمللک وساطت نمود تا قتیبه را بخراسان حکمران کرد،  قتیبه بمرو آمد، و از آنجا بلخ و تالقان و طخارستان را فتح کرد،  و از بلخ بردگان زیاد گرفت .و بعد از آن به فتوحات خود در ماورءالنهر پرداخت . قتیبه خراسان و طخارستان و بلخ را مبدأ سوقیات عظیم لشکری خود قرار داد،  و هروقتی که از تاختهای مکرر خود از ماوراء النهر برمیگشت، در بلخ و مرو و خراسان تجدید قوت می نمود (٨۶ تا ٩۶هجری) قتیبه مرد آهنینی بود، که در ولایت خراسان تا اقاصی طخارستان تمام عناصر مخالف را بوسیله ۵٣هزار لشکرخود فرو کوفت،  یکی از مدافعین این سرزمین که افغانستان شمالی باشد،  نیزک بادغیسی است،  که از طرف یبغو ملک طخارستان مقام حکمرانی داشت (٨۴هجری) وی مدتی در فتوحات دو طرف نهر آمویه با قتیبه همراه بود،  چون به نو بهاد بلخ رسید،  لوای استقلال افرشت،  و مردم بلخ و مروالرود و طالقان و پاریاب (میمنه کنونی ) و گوزگانان (سرپل حالیه ) را بر خلاف قتیبه بدور خود فراهم آورد،  و از کابلشاه هم وعدۀ امداد گرفت . قتیبه در بهارسال دیگر ٩۱هجری از بلخ بر طخارستان تاخت،  و با قوای نیزک در تالقان پیکار کرد،  نیزک هزیمت یافت،  و قتیبه قوای او را تارو مارنمود،  و تا چهار فرسخ همراهان نیزک را بردار کرد، و دو پسر نیزک را بشکت،  خود نیزک به مرکز خود در بغلان آمد،  وقتیبه سمنگان را گرفته و تا دو ماه در دژکزر نیزک را حصار داد،  ولی نتوانست آن را تسخیر کند،  عاقبت سلیم نام را بغرض مصالحه پیش نیزک فرستاد،  و نیزک را به وعدۀ  زینهار پیش قتیبه برد،  ولی قتیبه نیزک و دو برادر زاده اش هنول و عثمان را با ۱٢ هزار نفر همراهان او بکشت،  و باینصورت تمام ولایات شمالی افغانستان امروزه را از اغتشاش پاک نمود (٩۱ه =۷۰۹ع) و قتیبه را با مرکز سلطنت اموی،  و ولیند بن عبدالملک خلاف افتاد،  و خراسان بنای بغاوت را نهاد،  در باراموی بعد از جهد زیاد او را بذریه و کیع نام قاید لشکری خود بکشت (٩۶ه = ٧۱۴ع) بعد از قتیبه در خراسان مدتی وقایع مهم بظهور نرسید،  ولی مردم همواره مخالف بنی امیه بودند و میخواستند خلافت را بال رسالت باز گردنند،  چون بنی امیه را با بنی هاشم و خاندان امامت مکاوحتی بود،  بنا بران حضرت یحیی بین زید (از علی رض) از کوفه آهنگ بلخ کرد، امیر بلخ که گماشتۀ در بار اموی و نامش عقیل بن مفضل بود،  او را بگرفت و بزندان انداخت، ولی در اینوفت (۱۰۵ه = ٧٢٣ع) هشام اموی بمرد، و ولید بن یزید به نصرسیار امیر خراسان نامه نوشت که یحیی را رها کند،  اما یحیی بعد از رهائی در گوزگانان با ٧۰ هزار نفر به جنگ گمشتگان اموی افتاد،  و بعد از نبرد شدید شهادت یافت (شعبان۱٢۵هجری ) و جسد او در گوزگانان تا خروج ابومسلم بردار بود .

از وقایع دیگر حدود (۱۰٧ه =٧٢۵ع) پشرفت اسد بن عبدالله حکمران عربی خراسانست در غور و غرجستان و جنگ با حکمدار بومی غرجستان "نمرون " و مردم غور،  که در ین رزم شورش این حدود را فرو نشانده و نمرون را بدین اسلام داخل نمود.

 

اما در جبهۀ جنوبی: 

بسال (۴٣ه = ۶۶٣ع) از حضور معاویه باز عبدالرحمن بن سمره مکررا به حکمداری سیستان فرستاده شد،  و مشارالیه تا سال ۴۴هجری تمام شورشهای آن سرزمین را فرونشاند،  بعد از ان بطرف بست و (کشک نخود قندهار) و داور (زمینداور کنار هیرمند) و رخج و اراخوذیا وادی ارغنداب پیش رفته و بکوه زور (واقع بین زمینداور و غور ) و معبد بزرگ آنجا رسید،  و بت طلایی بزرگی که چشم آن یاقوت بود،  بدست عبدالرحمن شکسته شد،  بعد از آن عبدالرحمن به زابل و وادی ترنک تاغزنه و کابل رفت،  و این شهر را بعد از محاصره بزدن سنگ منجنیق فتح کرد،  و تا مدتی در آن ماند،  در این جنگها در سنه 44ه یکی از فضلاۀ صحابه ابور فاعه عبدالله عدوی تمیم بن اسید (و بقولی ابو قتاده العدوی در کابل بشهادت رسید که قبروی در کابل مشهور است .

در همین سال ابن سمره لشکری را بقیادت فارس الفرسان مهلب بن ابی صفره بفتح ولایات شرقی گماشته،  مهلب از کابل به وادی پشاور پیش رفت،  و کابلشاه را که در راه بقوت هفت ژنده پیل (باز هر پیلی چهار هزار سوار ) شخصا دفاع میکرد،  شکست داد و بنه و لاهور کنار راست در پای سند در وادی  مردان گشوده شد پس عبدالرحمن،  مهلب را به منصب سپه سالاری نواخت،  و وی بماورای سند قدم گذاشت،  و از ملتان گذشته،  قندابیل (گندها،  بهیل واقع پنج فرسخی قصدار در حدود قلات بلوچستان) و قیقان (قلات) را فتح کرد و این لشکر کشی نخستین عرب بود بر سرزمین ماوراء خیبر که از راه کابل صورت گرفت.

بسال (۴۶هجری) ربیع الحارثی بسیستان والی شد،  و در (۴٧هجری) بر بست و رخج (رخذ) تاخت و با رتبیل (شاه زابلستان ) درآویخت و او را بشکست . ربیع در زابلستان و وادی ارغنداب و سیستان دیوان خراج و محاسبه و استیفاقایم کرد،  و این سرزمین را بمدد حسن بصری در تحت قوانین و ادارۀ اسلامی در آورد،  بعد از ان در (۵۱ه =۶٧۱ع) عبیدالله بن ابی بکره بسیستان آمد،  و با گبرگان (زردشتیان )آنجا در آویخت،  و باز تابست و رخج و کابل پیش رفت،  و بارتبیل حرب کرد و دو میلون درهم صلح افتاد،  ور تبیل باو تسلیم شد،  وی پس به سیستان آمد.

بسال (۵٩ه=۶٧٩ع) از حضور معاویه،  عبادین زیاد به حکمرانی سیستان گماشته شد،  وی نیز از هلمند گذشته تا قندهار و کابل رسید،  وبا سپاه  مقامی که پیش آمده بودند حربی صعب کرد و ظفر یافت،  عباد تا آخر عصر معاویه در سیستان حکمدار بود،  وقتیکه یزید بر تخت شاهی نشست،  عباد (٢۰) میلون درهم و دیگر اموال که از غنایم کابل در خزینه سیستان اندوخته بود ببصره رفت،  و در اوایل سال (۶٢ه- ۶٨۱ع) بود،  که یزید بن زیاد به امیری و بوعبیده بن زیاد به سپاه سالاری  سیستان آمدند، در ینوفت باز مردم افغانستان بقیادت شاه کابل برگمشتگان عربی شوریدند،  و برای عود آزادی قیام کردند،  یزید و بو عبیده بر کابل تاختند،  ولی مقاومتی دیدند صعب و شدید و خود یزید با بسی از مسلمانان کشته شدند،  و سپه سالار بو عبیده در کابل اسیر شد.

بنا بران از در بار اموی طالحه الطلحات و عمر برادرش به تنظیم سیستان آمدند،  و هر یکی از سرداران عرب یکی از ناحیت های غربی افغانستان را بدست گرفتند،  وقتیکه مروان الحکم در شام بر تخت سلطنت اموی نشست،  عبدالعزیز بن عبدالله عامر را که اباعنجد تجربه امور سیستان را داشت،  در سیستان والی گرانید،  وی بعد از (۶۴هجری) سپاه طلحه را در سیستان فراهم آورد،  و چون مردم افغانستان از اطاعت حکمرانان عرب سر تافته بودند،  بسوی بست و کابل روی آورد،  و با رتبیل شاه زابل باز در آویخت،  و اورا بشکست و بعد از تصفیه کابل و زابل باغنایم عظیم و بردگان بسیار به سیستان برگشت وی تا سال (٧٢ه = ۶٩٢ع) و روزگار عبدالملک اموی در سیستان بامیری ماند،  تا که در همین سال عبدالملک حجاج را به امیری خراسان گماشت،  و حجاج از طرف خود امیه بن عبدالله را بسیستان فرستاد،  وی بسال (٧۴هجری) بربست بتاخت و با رتبیل شاه زابل حرب کرد،  و او را بدادن یکخروار زر،  و دو ملیون درهم مجبور نمود،  و هم شخصا ازو سیصد هزار در هم بستد بسال (٧۵ه =۶٩۴ع) عبدالملک اموی،  عبدالله را از امیری سیستان معزول داشت،  و عوض وی موسی بن طلحه را فرستاد،  ولی چون امور سیستان آشفته گردید،  باز همان عبید الله بن ابی بکره (عبیده بن بکره) که در امور سیستان بصیرتی داشت به نمیروز گماشته شد،  وی بسال (٧٨هجری) سپاهی بزرگ به سپه سالاری حریش بن بسطام به سیستان آورد،  و شهر زرنج را بگرفت،  و از راه بیابان (بکوا) بربست و بلاد زابل و کابل بتاخت،  ولی رتبیل این سپاه را از بین برد که جیش الفنا نامیده شد،  و عبید الله را بدادن (٧۰۰) هزار درهم مجبور کرد،  و با وی صلح نمود(۷۹هجری).چون عبیدالله در ماتم این شکست در بست بمرد بوبردعه پسر او بارتبیل در آویخت،  و ازو (٧۰۰) هزار درهم بستد و بسیستان آمد و از انطرف حجاج ده هزار سوار آراسته (جیش الطوا ویس ) را بامیری عبدالرحمن بن اشعث بسال (٨۰ه-٧۰۰ع) بسیستان سوق کرد.

چون عبدالرحمن بسیستان رسید،  همیان بن عدی سالار بزرگ خوارج با سپاه قوی در سیستان باوی حرب کرد،  ولی همیان هزیمت یافت،  عبدالرحمن بسی از سران خوارج را بکشت،  و بعد از ان بر بست حمله آورد،  و باز بارتبیل زابل حربی سخت کرد،  و باغنایم فراوان بسیستان باز آمد،  چون عبدالرحمن را در سیستان و زابل و کابل و سند قدرتی بزرگی دست داد، باغی شد و بحرب حجاج بعراق رفت (۸۲هجری) ولی چون از انجا شکست خورد،  پس به زرنج سیستان باز آمد،  در ینوقت حجاج،  مهلب امیرخراسان شمالی را نامه کرد،  و وی مفضل را بالشکر فراوان بسر کوبی عبدالرحمن گماشت،  عبدالرحمن از سیستان به بست عقب نشست و لشکر مفضل تعقیبش کردند،  و اندرمیان بست و رخد حربی سخت کردند،  که عبدالرحمن هزیمت یافت و بزابلستان به رتبیل پناه برد،  ولی حجاج،  عمار بن تمیم را برسولی نزد رتبیل فرستاد،  و تمام تکالیف مالی را باو ببخشود با وعدۀ دوستی دائمی . رتبیل عبدالرحمن و ابوالعنبر همراه او را بگرفت و خواست به سفیر حجاج بسپارد،  ولی هر دو خود را از بام فرواندختند و جان بدادند، این وقایع در رخج (رخد) وادی ارغنداب قندهار تا سال (٨۴-٨۵) روی داد.

بعد ازین بسال (٨۶ه=٧۰۵ع) مسمع بن مالک بسیستان گماشته شد،  وی با ابوخلده خارجی نبرد ها بکرد،  و او را بگرفت،  ولی چون مسمع در همین سال بمرد،  بجای وی قتیبه بن مسلم آمد، چون قتیبه به خراسان شمالی روی آورد،  اشعث بن بشر را بسیستان گذاشت،  وی بسال (٨٨ه =٧۰۶ع) در بست بار تبیل مصاف داد و بعد ازو عمرو بن مسلم (برادر قتیبه) همین کار را تکرار کرد،  و به هشصد هزار درهم صلح نمود، چند سال بعد در (٩۴هجری) خود قتیبه بن مسلم از خراسان به سیستان روی اورد، ورتبیل ازو بترسید، و یک میلون درهم سالیانه خراج پذیرفت.

بعد ازین تا (۱۰٨ه = ٧٢۶ع) اشخاص متعددی بامیر سیستان آمدند،  ولی از سیستان پیش نرفتند،  در عصر هشام اموی،  اصفح بن عبدالله به سپه سالاری محمد بن جحش باینجا آمد،  وی بسال (۱۰٩هجری) از سیستان برآمد و بارتبیل زابلی نبرد های سخت کرد،  که دران بسی از مسلمانان و خود اصفح کشته شدند،  و پس ازین در سیستان بین قبایل عربی نزاع افتاد و تا (۱٣۰ه-٧۴٧ع) دوام کرد،  و از مرکز دولت اموی نیز اشخاص زیادی بامیری اینجا آمدند،  و این دوره تا سقوط دولت اموی به خانه جنگی در سیستان گذشت ولی لشکر های اسلامی از راه بحر بر سرزمین سند تصرف کرده و شهر های معروف آن مانند ارمابیل دیبل،  نیرون،  سیوستان،  اشیهار،  بر همن آباد،  ارور (روهری) بابیه،  ملتان و غیره را تا سال (٩۶ه =٧۱۴ع ) در عصر اموی،  بقیادت فاتح بزرگ محمد بن قاسم بدست آوردند،  و بعد از آن هم سرزمین سند تا اقاصی ملتان و حدود پشاور در تحت امیری سالاران اسلامی باقیماند باینصورت مسلمانان در عقب جبهۀ افغانستان نیز فتوحات خود را دوام داده بودند،  ولی طوریکه در بالا دیدید،  مردم افغانستان از مرو و سیستان گرفته تا،  کابل و پشاور در مدت یکصدو اند سال بالشکر های  فاتح عرب مقاومت کردند،  و این کوهسار همواره میدان نبرد و خونریزی بود،  و وقتی که رتابله و کابلشاهان در زابل و کابل از فاتحان عرب شکست میخورند،  به عقب جبهۀ یعنی گردیز و پشاور و ویهند پناه می بردند،  و بعد از تجدید قواء بازبر کابل و زابل تاخته، و ساخلوهای عرب را نابود میساختند، یک قرن باین گیرودار گذشت،  و مردم افغانستان درین مقاومتها عنیف،  بمردانگی از استقلال خود دفاع کردند،  ولی دین اسلام را هم بتدریج پذیرفتند . درین اوقات ولایت کندهار از کابل تا پشاور ویهند کندر دریای سندو تکسیلا کانون مدنیت و صنعت گریکو بود،  و معابد بزرگ بودائی و برهمنی اندرین سرزمین وجود داشت.