در بیان ماتم داری بلوچان
در بیان ماتم داری بلوچان کشته گان که در جنگ سردار سمندر خان کشته شدند.
دبیر دفتر دیوانخانۀ قضا و قدر اعنی قلم سیه رقم، که مضمون نویس فقرات شادی و غم است از سیه چاه مداد(۱) حزن و اندوه، سواد الوجهی (۲) حاصل نموده، چنین مرثیۀ این واقعه هایله بر صفحۀ بیان نگارش میدهد که .در سنه یکهزار و دو صد و چهل و هشت هجری بعد هزیمت لشکر امیران خیر پور و کشته شدن (۳) سران و عمدگان و غیره، در ملک سندهـ دهل ماتمداری در خانهای بلوچان، از غم کشتگان بلند آواز گردیده، منسوبان و اخوان و عزیزان کشتگان، کلاهها از سر برداشتهف و بر زمین زده، و لباسهای سیاه پوشیده، و رویهای خود را بناخن حسرت خراشیده، گریبانها چاک زده، و بر سرها خاک انداخته [مردان یا حسین یا حسین و] عورتا معجرها(۴) دریده بزبان سندهی میگفتند:
هئی هئی جو جوان هو، جنگ جو پهلوان هو [یعنی چطور جوان بود، و در جنگ چقدر پهلوان بود؟] اگر نغمات ماتمداری کشتگان، از قانون قلم سرائیده شود، هر آینه شرح مطول می شود،
-------------------------------------------------------------------------
(۱)ک: میداد ؟ (۲) سواد الوجهی = سیه روئی
(۳)ک : شدند ؟ (۴)معجر = چادر.
به مختصر مدعا باید کوشید، بهر صوتر: [بیت]
خدا کشتی انجا که خواهد برد
و گر نا خدا جامه بر تن درد (۱)
در امور (۲) قضا و قدر، جای دم زدن نیست : [بیت]
عالمی را در می ویران کند
اوست سلطان هر چه خواهد ان کند
امیران خیر پور، بعد از چنین چشم زخم، چشم حیا را بالا نمیکردند، و دم بدم عرق انفعال بر جبین حال خود اورده، از بی تدبیر[و] تعجیل کاری خود نادم، و از بلوچان لشکر خود، افسرده دل گردیده، بزبان حالف بیان این مقال میفرمودند: [بیت]
گر خواجۀ من خواجه حسن خواهد بود
ما را نه خواب و ترس خواهد بود (۳)
اگر این بلوچان رستم دستان، باین همه جلادت و مردانگی که دارند و غواص بحر شعور و دانائی میباشند دیده شود که عاقبت کار کجا سر کشد؟
از انجا که سردار سمندر خان بر سمند خوشرنگ فتح و فیروزی سوار گردیدهف فرحان و شادانف نقاره زنان و شلک اتواپ کنان
---------------------------------------------------------------------
(۱)ک: دارد [؟] (۲)الفک در کهنه کارخانه قضا و قدر
(۳) این بیت در ک، ب نیست. در الف بصورت شکستۀ متن موجود است، که شاید مصراع دوم چنین باشد: "ما را نه چوب و نه رسن خواهد بود".
از مکان سکهر (۱)رخ نهاد شکارپور، و بقطع مسافت، مشرف دولت استیلام [اولیای]دولت گردیدهف و آداب عبودیت و بندگی بجای آورده، فیلهای پر بار متاع (۲) تهنیت ، و مبارکبادیهای فتح و فیروزی، پیکش اولیای دولت نموده، بخلاع فاخرۀ تعظیم و تکریم و آفرین، از سر کار اشرف اعلی سر فرازی یافت.
غرض ازین قسم چندین سخنان از خود تراشیده (۲) و بیان می نمودند. ازان روز است که پردۀ رنگ و بوی گلزار سندهـ بر باد رفته. از انجا که دنیای بوقا محل (#) عبرت و جلی حسرتست با این زال مکاره دلبستگی نشاید و بر طبق مضمون :
لوی ادم فریبی، سحاری عیاره ای
دیو طبعی چاپلوسی بد سرشتی بد رگی
ماده غولی کوز پشتی لاشه ای (۴) پتیاره ای (۵)
-----------------------------------------------------------------------------------
(۱)الف: غرور دولت و امیری و ریاست هیچ .
(۲)الف: خراشیده (۳) ک: محال
(۴)لاشه= زبون و لاغر [غیاث]
(۵) پتیاره= آفت و بلا [- برهان].
سست عهدیف بیوفائی، زود رنجی، ظالمی
گنده پیری قحبه ای ، شوهر کشیف خون خواره ای
هر که دل بندد بدین زال فسونگر هست او
ابلهی لایعقلی، دیوانه ای، بیکاره ای
فی الجمله زال (۱) جهان مکاره ایست لبریز شراب مکر و تزویر و عروس دوران جهان خونخواره ایست آدم کش چون در نظر سر مستان بادۀ عرفان اموال و اسباب جهان، وجودی در نظر سر مستان بادۀ عرفان اموال و اسباب جهان وجود پشیزی ندارد، هر که را مست تعلق او ببینند معدوم انگارند، و دیدۀ حقایق بین را از ما سوی الله پوشیده در همه بیت:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
تعلق دل داشته باشند.
-----------------------------------------------------------
(۱)زال= پیر سفید موی [-غیاث].