گسسته نویسی و پیوسته نویسی
یکی ازمسایل عمده یی که دشواریهای فراوانی را در زمینۀ درستنویسی زبان دری به میان آورده است، مسألۀ گسسته نویسی و پیوسته نویسی پیشوندها، پسوندها، واژه های مرکب و انواع دیگر واژه هاست.
این مشکل در درازنای قرون و اعصار وجود داشته و تا هنوز هم ادامه دارد، که متأسفانه دانشمندان عرصۀ زبان تا امروز هم نتوانسته اند راهی را برای حل این مشکل سراغ کنند. یکی ( میشود ) مینویسد و دیگری( می شود )، یکی ( هم آهنگ) مینویسد و دیگری ( هماهنگ) ،کسی ( به چه صورت) مینویسد و کسی دیگر ( بچه صورت ). خلاصه این پراگندگی گاهی به جایی میرسد که آدم را گیچ و سردرگم میسازد.
اگر قضیه را دنبال کنیم و به آثار گذشتگان خویش نگاهی بیفگنیم، دیده میشود که نخبه ترین شاعران، نویسندگان، خطاطان، نساخان و قلم به دستان عرصۀ ادبیات ما نیز درگسسته نویسی و پیوسته نویسی واژه ها اتفاق نظر نداشته و پیرو قواعد مشخصی نبوده اند، که این خود سبب شده است ما حتی امروز هم از داشتن قواعد و ضوابط مشخص املایی بی بهره باشیم. البته عواملی نیز درین کار دخل و تصرف داشته که آن عوامل نیز به نوبۀ خود، این پراگندگی را دامن زده است. سخن کوتاه که از روزگاران قدیم تا همین اکنون، پیوسته نویسی وگسسته نویسی، تابع پنج عامل زیرین بوده است:
تبعیت از شعر
و آن به دو دلیل صورت میگرفته است:
الف: ایجاد تناسب معنایی: دست اندرکاران عرصۀ ادبیات ما، به ویژه شاعران، گاهی مجبور میشده اند که به منظور رعایت قواعد علوم و فنون ادبی در ایجاد و حفظ زیبایی سخن، حتی در شکل نوشتن واژه ها تصرف به عمل آورده و برخی از واژه ها را طوری بنویسند که چشم انسان در نخستین برخورد خویش با آن گونه واژه ها، ظرافت آن را درک کرده و به مرکز احساس انتقال دهد، تا از یکسو ظرافت معنایی در ذهن خواننده، دست به ایجاد انگیزۀ التذاذ بزند و از سوی دیگر تناسب معنایی واژه های ردیف شده در روی صفحۀ کاغذ، انگیزۀ دیگری را برای دریافت معانی مورد نظر شاعر به میان آورد. به گونۀ مثال در بیت زیرین، که از سروده های حافظ لسان الغیب است، میخوانیم:
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتـی بچه طالـع زادم
طبق قواعد معمول املایی، در مصراع دوم این بیت، حافظ باید مینوشت: ( به چه طالع … ) یعنی{ به } و{ چه } را گسسته از هم مینوشت؛ اما دیده میشود که، به رویت قدیمترین نسخه های خطی و چاپی، حافظ این کار را نکرده و هردو را باهم پیوسته نوشته است؛ زیرا او درین کار منظوری داشته و میخواسته که در میان واژه ها تناسبی ایجادکند، که آن عبارت است از ایجاد تناسب میان ( مادر، بچه و زادن ). اگر حافظ { به } و { چه } را جدا ازهم مینوشت، دران صورت دیگر کسی آن را (بچه) نمی خواند وتناسب ( زادن بچه توسط مادر ) از میان میرفت.
ب: ایجاد تناسب لفظی: همچنان حافظ لسان الغیب، بیت زیرین را بدین شکل مینوشته است:
سخن درست بگویم نه می توانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم
در مصراع نخستین بیت بالا، حافظ باید طبق قواعد املایی، ( نون نفی ) را باید با ( می) وصل کرده و مینوشت: ( نمی توانم ) ؛ اما حافظ به منظور ایجاد تناسب لفظی این کار را نکرده است؛ تا مناسبتی در میان ( مِی ) مصراع نخست و ( مَی ) مصراع دوم پدید آورد.
تبعیت از ابزار نوشتن
درگذشته ها ابزار نوشتاری، با سهولتی که امروز ما ازان استفاده میکنیم موجود نبود و قلم به دستان قدیم، قلمهای خویش را از پرمرغ، نی و امثال اینها تهیه میکردند. بعدها درصورت متکاملتر آن، قلم نوک آهنی به وجود آمد، که همۀ اینها مستلزم فروبردن نوک آن در دوات بوده است. وقتی که شاعر یا نویسنده، یک بار نوک قلم خود را در دوات فرو میبرده، کوشش میکرده که تاحد ممکن، بدون برداشتن چندین بارۀ آن از روی صفحۀ کاغذ، واژه ها را تا آخرین قطرۀ رنگ به جامانده درنوک قلم، بنویسد، که این مسأله سبب میشده بسیاری از واژه ها وتبعات آن را، بدون پرداختن به قواعد املایی و یا تطبیق آن درنوشتار، پیوسته باهم بنویسد. پس از همین جا بوده که پیوسته نویسی به میان آمده و شهاب ثاقب آن در کهکشان زمانۀ ما نیز حضور یافته است.
تبعیت از اقتصاد و فضای کوچک صفحه
دلیل دیگری که پیوسته نویسان را وادار به این کار میکرده، مسألۀ صرفه جویی در مصرف کاغذ با نظرداشت فضای کوچک صفحه بوده است.
درگذشته ها کاغذ به فراوانی امروز وجود نداشته و به دست آوردن آن نیز به سهولت روزگارما میسر نبوده؛ زیرا در جامعه یی که تعداد قلم به دستان آن انگشت شمار باشد، تاجر کاغذ دیگر به سرمایه گذاری، (روی این متاع کس مخر)، دلبستگی ندارد. ازهمین رو پیدا کردن کاغذ و نوشتن بر روی آن، کارساده یی نبوده است.
از سوی دیگر حاشیه نویسی در کنار متن، یکی ازشیوه های مروج درگذشته بوده، که خود ما بسیاری از کتابهای نزدیک به زمانۀ خود را با همین شکل وصورت مشاهده کرده ایم. قضیه به گونه یی بوده که در نخست شاعر و نویسنده یا خطاط و کاتب روی صفحۀ کاغذ، چهارچوکاتی را رسم میکرده و اطراف آن را سفید میگذاشته، تا پس از نوشتن متن اصلی، شرح و تعلیق و تفسیر و تحلیل واژه ها، عبارات و جمله ها و یا مصراعها و ابیات شعر را در فضای بیرونی همان چوکات بنویسد. سپس متن اصلی را در داخل همان چوکات و در فضای کوچک آن مینوشته، که درین حالت مجبور بوده بسیاری از واژه ها را فشرده و چسپیده باهم بنویسد. واین خود دلیل دیگری بوده برای پیوسته نویسی.
تبعیت از قواعد خطاطی
بسیاری از خطاطان، خوشنویسان و کاتبان قدیم به منظور ایجاد و حفظ زیبایی هنری در آثار خویش، به ویژه هنگام نوشتن نمونه های خط نستعلیق و شکست، کوشش میکرده اند که بسیاری از واژه ها را به صورت پیوسته باهم بنویسند؛ زیرا در آثار خطاطی به ویژه درخط نستعلیق و شکست، آن گونه که پیوستگی حروف و واژه ها زیبا جلوه میکند، درحالت گسستگی آنها، اصل زیبایی از دیده ها فرار میکند، که این کار هیچ گاه مورد نظر خطاطان و خوشنویسان نبوده و نخواهد بود. ازین رو میتوان گفت که این هم عامل دیگری بوده، که در مجموعۀ عوامل پیوسته نویسی اضافه گردیده است.
تبعیت از اصول ساده نگاری
به کارگرفتن برخی از حروف الفبای عربی، با نقطه ها و دندانه های متعدد، در نوشتن و خواندن برخی از واژه های دری ایجاد دشواری کرده و میکند. به گونۀ مثال اگر واژه های: می بینیم، می نشینند، شش پشته و پنج پاره را به صورت: میبینیم، مینشینند، ششپشته و پنجپاره بنویسیم، در نوشتن و خواندن دشواری آفرین میشود. ازین رو بسیاری از نویسندگان قدیم، به منظور ایجاد سهولت درخوانش، این نکته را رعایت میکردند.
حافظ لسان الغیب نیز بدین نکته توجه داشته و این گونه واژه ها را گسسته از هم مینوشته است، چنانچه در بیت زیرین میخوانیم:
به خواب نیز نمی بینمش چه جای وصال
چو این نبـود و ندیـدیم بـاری آن بـودی
درین بیت دیده میشود که حافظ، واژه ی ( نمی بینمش) را جدا ازهم مینوشته است. اگر آن را به صورت ( نمیبینمش ) مینوشت، مقداری از نیروی دید و اندیشه صرف شمارش نقطه ها و دندانه های حروف میشد، و دران صورت سلاست و روانی، که لازمۀ زبان دریست، از میان میرفت.
با نظرداشت آنچه در بالا گفته آمد، در مبحث کنونی سعی ميورزيم شيوه های درستنويسی واژه های مرکب زبان دری را با نظرداشت ويژگيهای ساختاری شان، تا آنجا که ممکن و ميسر است در دو گروه جداگانۀ زير مورد مطالعه قرار دهيم:
واژه های مرکب پيوند پذير
قاعدۀ کلی در نوشتن واژه های مرکب زبان دری همان است که واژه های مرکب تا حد ممکن پيوسته با هم نوشته شوند؛ مانند:
آبديده، آتشگير، اخلاصمند، اسپدوانی، اشکريز، باجگير، برگريزان، پوچمغز، پيچکاری، پيمانکار، تاجگذاری، تاريخنگار، ترسناک، تنگجامه، جاينماز، چايخانه، چپگرا، حقبين، خدمتگذار، خلاصگير، خوشخوی، داغگيری، دانشجو، درسخوان، دروغگو، دستنويس، دلبر، روحپرور، رويپاک، سالدانه، سپاسگذاری، سلاحدار، سنگپرانی، شرفياب، شرقشناس، صاحبنظر، عرقناک، علفچر، غلطگير، قرصگونه، کامبخش، کتابخوان، کوهنورد، گپزدن، گچبری، گرانمايه، گلچين، گمنام، گناهکار، گنجبخش، ماهنامه، مرضياب، مرغفروش، مشکبو، مناجاتنامه، نافگير، مهمانخانه، ميخکوب، نامنويسی، نکاحنامه، نيکنام، وسيعترين، يخبندان و….
واژه های مرکب پيوند نا پذير
و اما در موارد زير، واژه های مرکب زبان دری با هم نپيوسته و از همديگر جدا نوشته ميشوند:
1 – اگرحرف پايانی جزء نخستين واژۀ مرکب، ازجملۀ حروف پيوند ناپذير ( الف ، د ، ذ ، ر ، ز ، ژ ، و ) باشد، دران صورت هردو واژه درکنار هم، بدون گذاشتن فاصلۀ سفيد، و جدا از هم نوشته ميشوند؛ مانند:
الف : گرماسنج، هواپيما، فراگير
د : آزادمرد، بادبان، بدکردار
ذ : نفوذپذير، کاغذپران، منفذياب
ر : خيرانديش، کارشکنی، خبرنگار
ز : آوازخوان، مرزبندی، نازبو
ژ : کژانديش، ژاژخايی، دژشکن
و : فرومايه، نوخاسته، آبرورفته
2 – اگرجزء دوم واژه ی مرکب با حرف{آ} آغاز يافته باشد، باز هم هردو واژه جدا ازهم نوشته ميشود؛ اما هنگام تلفظ، حرکت{آ} به حرف پيشين آن داده ميشود؛ مانند: پيش آهنگ، دل آرام، ره آورد، دل آويز، دل آزار، نوش آفرين، دست آورد، دست آموز، شرم آور، شکايت آميز، خشم آگين، غرض آلود، پی آمد.
3 – اگر جزء دوم واژه ی مرکب با { همزه = الف} آغاز يافته باشد، نيز هردو واژه جدا ازهم نوشته ميشود؛ و بازهم هنگام تلفظ، حرکت {همزه = الف} به حرف پيشين آن داده ميشود؛ مانند: چشم انداز، پای انداز، نرم افزار، سخت افزار، دل افروز، جنگ انداز، بم افگن، حيرت انگيز، دست افشان، دل انگيز، خوش اختر، نيک اقبال.
4 – اگر حرف پايانی جزء نخستين واژۀ مرکب،{های غيرملفوظ} باشد، همچنان از واژۀ پسين جدا نوشته ميشود؛ مانند: کله مناره، ستاره باران، شکسته نفس، خنده آور، قصه پرداز، کاسه ليس، شکسته بند، قبله نما، نامه نگار، لته بند، طبله نواز، قهوه خانه، کيسه بر، کله پز، شيشه بر، برده بار، کهنه کار، علاقه مند، دسته جمعی و خيره سر.
5 – اگر پيوسته نويسی دو واژه باعث تغيير در معنای واژۀ مرکب شود، دران صورت نیز بايد از یکديگر جدا نوشته شوند؛ مانند:
پسوند ضمير مفعولی {مان} ، قاعدتاٌ بايد هميشه جدا از واژۀ قبلی نوشته شود؛ همچون: گفت مان (به ما گفت)، ساخت مان (مارا ساخت) و…. اگر اين پسوند با واژۀ پيشين خويش به صورت پيوسته نوشته شود، دران صورت با پسوند های مصدری{ اسم مصدر} : گفتمان، ساختمان و… اشتباه شده و معنای ديگری را افاده خواهد نمود .
6 – اگر پيوسته نويسی دو واژه، سبب پيدايش دشواری در امرخواندن شود، دران صورت بايد باهم نپيوسته و جدا ازهم نوشته شوند؛ مانند: شکستناپذير (شکست ـ ناپذير) ، خيانتورزی (خيانت ورزی) ، فرصتطلب (فرصت طلب) ، چندينمليتی (چندين مليتی) ، مشکينموی (مشکين موی) ، خوشمشرب (خوش مشرب) ، ريشتراشي ( ريش تراشی) .
7 – اگر تعدد دندانه ها ونقطه های فراوان بالايي و پايينی حروف، باعث چشم آزاری شود، بازهم بايد اجزای اولی و دومی واژۀ مرکب از همديگر جدا نوشته شوند؛ مانند: دواهای شپشکش (شپش کش) ، ششپشته (شش پشته) ، چشمچرانی (چشم چرانی) ، پچپچکردن (پچ پچ کردن)، پشمشيشه (پشم شيشه)، کشکشکنان (کش کش کنان) ، آسيبپذير (آسيب پذير) ، اسپسوار (اسپ سوار) ، جنايتپيشه (جنايت پيشه) ، پريپيکر (پری پيکر) چشمپوشی (چشم پوشی) .
8 – واژه هايی که با واسطه شدن ميانوند{- واو-} باهم ترکيب ميشوند، از همديگر جدا نوشته ميشوند؛ مانند: گفت وگو، جست وجو، شست وشو، روفت ورو، رفت ورو، تک ودو، گپ وگوی، گفت و شنيد.
9 – درصورت پيوسته نويسی، اگر يک حرف پيوند پذير، دوبار پيهم آيد، بازهم اجزای اولی و دومی واژۀ مرکب بايد جدا ازهم نوشته شوند؛ مانند: مهماننواز (مهمان نواز) ، آييننامه (آيين نامه) ، شببو (شب بو) ، جفنگگوی (جفنگ گوی) ، ميموننما (ميمون نما) ، تشريففرما (تشريف فرما) ، داستاننويس (داستان نويس) ، پاککاری (پاک کاری).